به گزارش ایسنا، دانشکدهی ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی، شنبه ۲۳ اردیبهشت، با سخنرانی دکتر حسین پاینده (استاد نظریه و نقد ادبی) و حسین سناپور (نویسنده و مدرس داستاننویسی) میزبان جلسهی نقد و بررسی کتاب «حرکت در مه» با نام فرعی «چگونه مثل یک نویسنده فکر کنیم» نوشتهی محمدحسن شهسواری بود. در این جلسه علاوه بر حضور دانشجویان و سایر علاقهمندان، استادانی همچون دکتر غلامرضا ذکیانی (رئیس دانشکدهی ادبیات دانشگاه علامه)، دکتر رضا ناظمیان (معاون پژوهشی)، دکتر نعمتاللهزاده (معاون آموزشی)، دکتر داوود اسپرهم (مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی)، دکتر محمدهادی مرادی و دکتر علی گنجیان از استادان گروه ادبیات عرب نیز حضور داشتند.
دانشگاه باید محل اصلی پرورش داستاننویس باشد
حسین پاینده در ابتدای سخنانش در این نشست گفت: «گرچه کسی نمیتواند منکر تاثیر شگرف علوم تجربی بر زندگی بشر امروز شود اما نباید از خاطر برد که این علوم انسانی است که سمت و سوی علم را مشخص میکند، و از آن میان فلسفه بدون شک ریشهی علوم انسانی است. از میان تمام علومی مانند جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفهی تاریخ و ... که از فلسفه ریشه گرفتهاند شاید هیچ کدام به اندازهی روایت و روایتشناسی اهمیت نداشته باشد. در واقع روایت شکلی از فلسفیدن است. اگر فلاسفه به صورت انتزاعی در باب آغاز و انجام جهان و کار بشر میاندیشند، شاعر و داستاننویس این امر را از طریق مصادیق انجام میدهد. رماننویسان حیات اجتماعی ما را روایت میکنند و خواننده را در فهم زندگی خود یاری میرسانند. کاری که گاه هیچ کدام از علوم نمیتوانند. روایت حتی تاریخی پیش از ابداع زبان دارد و ما را در تمام لحظات بیداری و حتی در خواب نیز رها نمیکند. پس چگونه میشود امری چنین مهم در دانشگاه فراموش شود.
استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه در سابقهی ارتباط دانشگاه و آموزش داستاننویسی در جهان گفت: «به همین سبب است که وقتی دانشگاه «ایستانگلیا» در انگلستان زیر نظر نویسندهی شناختهشده «مالکوم بردبری» کار خود را با سه دانشجو آغاز کرد دو تن از آنها اکنون از نامآورترین نویسندگان حال و حاضر انگلستان و جهان هستند: «کازوئو ایشی گورو» و «ایان مکیوئین».
لزوم حرکت آکادمی به سوی خالقان ادبی
مولف کتاب «گشودن رمان» اظهار کرد: «تاکنون متاسفانه دانشگاه به سمت نویسندگان و شاعران حرکت نکرده است اما حرکت از آن سو وجود داشته است.»
پاینده در اینباره از مرحوم هوشنگ گلشیری یاد کرد که در اوایل دههی ۷۰ از او دعوت کرد که در جمع نویسندگان کارگاه داستاننویسیاش که حسین سناپور نیز یکی از آن افراد بود، مباحثی دربارهی نظریات پستمدرن مطرح کند.
استاد نظریه و نقد دانشگاه علامه خبر داد که از سه سال پیش برای اولینبار در دانشکدهی ادبیات این دانشگاه دو واحد کارگاه داستاننویسی تعیین شده است. او اظهار امیدواری کرد این کارگاه و سایر درسهای مرتبط، به نویسندگان شناختهشده و باتجربه واگذار شود.
ارائهی برنامهای نظاممند در «حرکت در مه»
پاینده دربارهی نقاط قوت کتاب «حرکت در مه» ابراز کرد کاملا قابل مشاهده است که این کتاب حجیم برای نویسنده از ایده تا قبل از آغاز نگارش برنامهای نظاممند ارائه کرده که کاملا قابل آموزش و پیگیری است.
وی همچنین در اینباره افزود: «از آن جایی که مشخص است که این کتاب برای رمانهای شخصیتمحور تدوین شده است، به گمان من با توجه به تمرکز آقای شهسواری بر شخصیت جای نظریات «میخائیل باختین» در این کتاب خالی است. باختین بود که با تاکید بر چندبعدی بودن شخصیتها در رمانهای نویسندگانی همچون داستایفسکی معتقد بود شخصیتها بردگان بیصدای نویسندگان نیستند و باید در کنار خالقشان بایستند با او مخالفت کنند. پویایی شخصیت مستقل از خواست نویسنده است. از همین رو است که رمان، تمرین فهم دیگری است. پس چند صدایی، صرفا یک تکنیک نیست بلکه نیاز فرهنگی ماست که در همین ایام جای خالی آن در بستر جامعه به شدت احساس میشود.»
وارد دوران اعتماد به دانش شدهایم
همچنین حسین سناپور نویسندهی رمان «نیمهی غایب» در ابتدای سخنان خود گفت: «در دههی ۶۰ که من میخواستم نوشتن را به صورت جدی آغاز کنم تنها سه کتاب در مورد نویسندگی در ایران وجود داشت که کتابخانهی دانشکدهی ما که کتابخانهی خوبی هم بود فقط «هنر داستاننویسی» ابراهیم یونسی را داشت. در دههی ۸۰ هم که من کلاسهای داستاننویسیام را شروع کردم خیلیها با آموزش داستاننویسی مخالف بودند و نوشتن را صرفا عملی مبتنی بر الهام میدانستند و شرکت در کلاس و فراگرفتن دانش را تخریب استعداد نویسندگان جوان میدانستند. اما در سالهای اخیر از یک سو بازار کتاب مملو از کتابهایی در باب نویسندگی در همه اشکال است. و از سوی دیگر برخی از مخالفان آموزش داستاننویسی خودشان کارگاههای داستان کوتاه و رمان دایر کردهاند. گویا بیشتر جامعهی ادبی ما قبول کردهاند نویسندگی هم مانند نقاشی و موسیقی و تئاتر و سینما، چیزهایی برای فراگرفتن دارد و باید به دانش اعتماد کرد.
درونی و بومی کردن دانش در «حرکت در مه»
مولف کتاب «یک شیوه برای رماننویسی» گفت: «با این همه من به شدت معتقدم نویسندگانی که در زمینهی آموزش داستاننویسی باتجربه هستند باید تجربیات خودشان را مکتوب کنند؛ چون این امر موجب میشود اگر دانشگاههای بخواهند رشتههای نویسندگی خلاق و داستاننویسی دایر کنند، منابع در اختیار داشته باشند. اما مهمتر از آن معتقدم تا دانش درونی و بومی نشود به صورت کامل برای داستاننویس جوان ایرانی قابل درک نیست؛ کاری که محمدحسن شهسواری در کتابش کرده است. تنها در کتابی تالیفی از یک ایرانی میتوان از تاثیرات ابن مسکویه یا ملاصدرا در داستاننویسی گفت. و نیز در کتاب مولفی ایرانی میتوان مثالهایی از رمانها و آثار وطنی زد؛ آثاری که مخاطب آنها را خوانده و کاملا با جهان آنها آشناست.»
تکنیک صرفا یک ابزار نیست
سناپور گفت: بسیاری از آنهایی که از آموزش داستاننویسی دور هستند گمان میکنند تکنیک صرفا ابزاری در دست داستاننویس است که با آن مشکلات روایتی خود را حل میکند. در حالی که هر تکنیک داستاننویسی، نوع نگاه ما به جهان را مشخص میکند. خود من وقتی مقالهی داستانهای گوتیک را مینوشتم یا نقش تصادف در داستانهای پست مدرن را، نگاهم به جهان از طریق نگاه دقیقتر به این تکنیکها تاثیر گرفت. برای همین است که ما نویسندگان همیشه از خود میپرسیم نقش خودآگاه و و ناخودآگاه در نوشتن چیست؛ چون هر دو در نوشتن بسیار مهم هستند و فراموشی هر کدام در جایگاه خود میتواند به اثر ادبی ضربه بزند. در پاسخ به همین پرسش است که شهسواری در کتاب «حرکت در مه» فصلی با عنوان «نوشتن با قلب» ارائه داده است تا به این پرسش پاسخ دهد.
با برخی تعاریف کتاب مخالفم
این مدرس داستاننویسی در ادامه افزود: «گرچه من از بودن و نوشتن کتابهایی نظیر «حرکت در مه» بسیار خوشنودم اما این به آن معنا نیست که با نویسندهی آن اختلاف نظر نداشته باشم. من به تعاریف بسیاری از واژگان همچون داستان، پیرنگ، ساختار و محتوا در این کتاب ایراد وارد میدانم، همچنین اینکه شهسواری در برخی از بخشهایی از کتابش شروع به قضاوت میکند و جریان اصلی رماننویسی ما را که به گفتهی خودش «خرده پیرنگ» است در برابر «شاهپیرنگ» نقد میکند؛ در حالی که به نظر من، هم در ایران و هم در جهان بهترین رمانهای مدرن همانهایی هستند که شهسواری از آنها ایراد میگیرد.»
تبدیل نظریه به تکنیک، اصیلترین شکل تفکر است
در انتهای جلسه محمدحسن شهسواری مولف کتاب «حرکت در مه» گفت: «همانطور که در مقدمهی کتاب نوشتهام سعی کردم در مسیر بومی کردن دانش، آنها را از ریخت نیندازم اما کاملا معتقدم تبدیل نظریه به تکنیک، شکل اصیل تفکر است. گمان میکنم این کار را با نظر «ابن مسکویه» در علم الاخلاق در مبحث تغییر شخصیت کردهام. همچنین در حد توان و فهم اندکم نگاهی انداختم به «اسفار اربعه»ی ملاصدرا در بحث تغییرات ذهنی و عینی قهرمان در طول سفر دراماتیکش. و نیز از مفهوم قهرمان (Hero) از نگاه یونگ سعی کردهام حرکت قهرمان در رمان را تبیین کنم. و نیز با استفاده از مفاهیم «ریتم و تمپو» در موسیقی، اصول چهاگانهای برای داستاننویسی تبیین کردهام.»
این داستاننویس و مدرس داستاننویسی افزود: «برای تبدیل نظریه به تکنیک باید نظریه را زیست ذهنی کرد. پس اگر نشانی از نظریات باختین یا سایر نظریهپردازان در کتاب من در حوزهی تکنیکها نیست نشان از آن دارد که هنوز آنها درونی نشدهاند. گرچه به مبحث «چندصدایی» ذیل بخش به یادماندنی کردن رمان، در بخش نیازها، موانع و کشمکشها با استفاده از نظریات «آبراهام مازلو» از طریق هرم مشهور او نگاهی انداختهام.
تعریف؛ حلقهی گمشدهی نظریهپردازی علوم انسانی در ایران
شهسواری اظهار کرد: برای من عجیب است که چرا اینقدر علم منطق که پایهی همهی علوم است در دپارتمانهای کلیهی علوم انسانی غریب افتاده است. من به بقیهی علوم کاری ندارم اما وقتی ۱۰ سال پیش خواستم کارگاههای رماننویسیام را بیاغازم متوجه آشفتگی و آشوب نویسندگان و مترجمانمان در تعاریف پایهای مفاهیم اصلی درام همچون داستان (Story)، پیرنگ(Plot)، ساختار (Structure)، سبک (Style)، فرم (Form) و درونمایه (Theme) شدم. گرچه میدانستم نمیتوانم به «حد تام» در تعریف این واژگان برسم اما سعی کردم خصوصیات «حد ناقص» را بیابم. برای همین سعی کردم مهمترین خصوصیت تعریف را که «جامع و مانع بودن» است رعایت کنم. یعنی وقتی واژهای مثل داستان را تعریف میکنم با پیرنگ هم همپوشانی نداشته باشد. یا مثلا موضوع (Subject) که یک کلمه است مانند سیاسی یا اجتماعی، با درونمایه که حداقل یک جمله است، خلط مبحث نشود. در حالی که در حال حاضر در بحثهای شفاهی و متون، بسیاری مواقع سبک و ژانر و ساختار و فرم به جای یکدیگر به کار میروند که موجب بدفهمیها و دعواهای بیجهت و صرف انرژی بیهوده شده است.
نویسندهی «شب ممکن» در ادامه افزود: «به گمان من نام واقعی هر کتابی در باب رمان نویسی باید «یک شیوه برای رمان رماننویسی» باشد چون ما جدا از تجربیات خودمان در نوشتن نیستم. پس حتما باید برخی از تعاریف بنده که کتابی در باب رمان شخصیتمحور (حرکت از سوی شخصیت به پلات) نوشتهام با آقای سناپور که کتابشان حرکت از سوی پلات به سمت شخصیت است متفاوت باشد. این زیبایی و زنده بودن تفکر را میرساند. به طور مثال من از پلات در رمان شخصیتمحور تعریفی ارائه دادهام که در هیچ منبع ترجمه و تالیفی نیست. از نظر من پلات در رمان شخصیتمحور یعنی چرایی و چگونگی اعمال شخصیت.
انتهای پیام