به گزارش ایسنا، روزنامه «اعتماد» آورده است: ابراهیم اصغرزاده میگوید کار روحانی برای پیروزی در انتخابات ساده نیست. او معتقد است روحانی برای پیروزی باید فیگور جدیدی بگیرد؛ فیگوری که بتواند رای طبقه ممتاز، متوسط و پاییننشین اجتماعی را به هم پیوند بدهد. او برای این ادعای خود ادله دارد . معتقد است یک بلوک رای بالا در طبقه حاشیهنشین و فرودست ایران شکل گرفته که سیدابراهیم رئیسی و محمدباقر قالیباف در غیاب محمود احمدینژاد تلاش دارند آن را تصاحب کنند. در این میان شانس رئیسی را بهتر از قالیباف میداند. میگوید رئیسی همچون احمدینژاد سال ٨٤ که ناشناخته بود رای منفی ندارد در حالی که قالیباف رای منفی دارد.
اصغرزاده با بیان اینکه تجمیع رای رئیسی و قالیباف میتواند روحانی را با دردسر انتخاباتی مواجه کند، احتمال رخداد این اتفاق را کم میداند. او امید دارد تا روحانی از برگهای برندهاش در جریان مناظرات استفاده کند تا پوپولیستها و اپورتونیستها دوباره فرصت پیدا نکنند قطار مدیریت کشور را از روی ریل عقلانیت خارج کنند. به گفته این فعال سیاسی اصلاحطلب، آینده ایران گروگان دوازدهمین انتخابات ریاستجمهوری است و از همین رو به همه نیروهای دموکراسیخواه پیشنهاد میکند که به کمپین روحانی بپیوندند.
ارزیابی شما از دومین مناظره انتخاباتی چیست؟
به نظر من با مناظره دوم آرایش سیاسی جدیتر شد. معلوم شد که جریان اصولگرا بر خلاف سنت همیشگیاش روی مسائل اقتصادی تاکید دارد تا روی موج شکاف بین لایههای تنگدست و موقعیت گروههای ممتاز اقتصادی سوار شود. بحث ٤ درصد و ٩٦ درصد در صحبتهای آقای رئیسی و میرسلیم نیست اما در مجموع جریان اصولگرا فضای عمومی کشور را به سمت این شکاف طبقاتی میبرند. قبلا جریان اصولگرا شکاف طبقاتی را امری طبیعی میدانست و معتقد بود که نباید این شکاف را تحریک کرد بلکه باید با توسل به شکافهای مقاطع اثرات آن را کم کرد. الان به نظر میرسد که مقداری مبناییتر برخورد میکند. البته حاضر نیست که ریشهیابی کند که چرا این فقر به وجود آمده است ولی به لحاظ تاکتیکی میخواهد این مساله را بر سر دولت بکوبد و آن را مقصر جلوه دهد. حدود ١٠ میلیون تا ١٦ میلیون حاشیهنشینی که اذعان میکنند در کشور وجود دارد و بر چیزی حدود ٧ تا ٨ میلیون نفر بیکار تاکید دارند نشان میدهد آنها چه تاکتیکی به کار گرفتهاند. به هر حال تصویری که از جامعه میدهند تصویری بسیار طبقاتی و تبعیضآلود است. بدون اینکه توجه کنند که این تصویر از چه سیاستهایی ناشی شده و این مساله به سبب سیاستهای چند دهه است؟ ضمنا پرهیز میکنند از اینکه وارد برگهای برنده آقای روحانی مثل سیاست خارجی یا ثبات سیاسی و اقتصادی شوند.
برگ برنده آقای روحانی در انتخابات دفاع از دستاورد مهم خودش یعنی برجام بوده است و وضعیتی که به خاطر ثبات اقتصادی در کشور ایجاد شده است. جریان اصولگرا بدون توجه به این مزیتها تلاش میکند که افکار عمومی را به سمت مطالبات اقتصادی هدایت کنند و آنها را از واقعیتها دور میکند. گاهی اوقات هم شعارهایی میدهند که در دفاع از آزادیها است. واقعیت این است که دفاع جریان اصولگرا از آزادیهای مدنی کاملا تاکتیکی است. به هیچوجه یک گردش استراتژیک نیست. مثلا از خبرنگاری صحبت میکنند که توسط وزیری رانده شده، در صورتی که دهها خبرنگار در حوادث اخیر به دلایل مختلف از کار بیکار شدهاند و به زندان افتادهاند یا آزادی آنها گرفته شده است. برای آنها مهم نیست. آنها میخواهند تصویری از خودشان نشان دهند که این تصویر حکایت از عبور آنها از گذشتهای دارد که خیلی قابل دفاع نبوده است. به همین دلیل مناظره دوم به لحاظ اینکه جریان اصولگرا توانست تقسیم کاری بین کاندیداهای خود ایجاد کند و با همان سیاست شرایطی را ایجاد کند که افکار عمومی را به سمت خود جلب کند، توفیقاتی را به دست آورد. آقایان روحانی، جهانگیری و هاشمیطبا بیشتر با صداقت جلو رفتند و نشان دادند که به هیچوجه نمیخواهند دروغ بگویند. ممکن است احساس شود که در این مناظره مقداری اصولگراها دست بالا را داشتند. امیدوار هستم در مناظره سوم شرایط به گونهای فراهم شود که کاندیداهای اصلاحطلب قادر باشند با شعارها و برنامههایی که ارایه میدهند، توجه افکار عمومی و به خصوص اقشار تنگ دست جامعه را که دارای رای قابل توجهی هستند به خود جلب کنند.
اصلاحطلبان از قدیم متوجه این بودند که بودجه نفتی میتواند منجر به گسترش فقر شود. به همین دلیل توصیه میکردند که درآمدهای نفتی تحت کنترل قرار گیرد. در دولت اصلاحات به دنبال تاسیس حساب ذخیره ارزی و صندوق توسعه ملی بودند اما نکته مهمی که وجود دارد این است که مردم ایران احساس میکنند که روی چاههای نفت نشستهاند و نفت تولید میشود و تمام دولت و سیاست خارجی و راهبردی دولت در جهت گسترش برای فروش نفت خام است و مردم باید در این درآمد سهیم باشند. جناح راست به این مطالبهگری امروز دامن میزند. اصلاحطلبان باید روی طرحهایی که از قدیم از سوی کارشناسان اصلاحطلب مطرح بود، یعنی تبدیل درآمد نفت به ثروت نفت اصرار کنند. پیشنهادم به آقای روحانی این است که در مورد اینکه چگونه میتواند بیمه افزایش ثروت را در میان خانوادههای ایرانی فراهم کند، در مناظره استفاده کند. اگر دولت روحانی تصمیم بگیرد که در دولت دوم تلاش کند شرکتهای نفتی تبدیل به سهامی عام شوند و سهام آن در اختیار تمامی ایرانیان بالای ١٨ سال قرار گیرد و هر کسی از هر رنگ و نژادی و دین و مذهب و قومیتی را شامل شود، شاید سرنوشت انتخابات تغییر کند. به همین دلیل تا زمانی که نفت در اختیار دولت است و دولت بزرگ است بالاخره جریانهای پوپولیستی برای اینکه دولت را تصاحب کنند و از آن درآمد کسب کنند، برنامهریزی میکنند. دیدید تلاش اصولگراها برای به چنگ آوردن دولت و منابع نفتی منجر به چه اتفاقاتی در سال ٨٤ و ٨٨ شد و بر آمدن دولت احمدینژاد را دیدیم. بالاخره اصراری در جریان اصولگرا برای به چنگ آوردن منابع نفتی بود. باید راه این جریان پوپولیستی را ببندیم و به همین دلیل شاید بهتر این است که نفت دوباره به مفهوم واقعی ملی شود و در اختیار مردم قرار گیرد و مردم به عنوان مالک نفت تلقی شوند و دارای سهم باشند و سهامشان در اختیار شرکتی ملی و بزرگ قرار گیرد که مجمع عمومیاش مردم باشند اما به گونهای طراحی شود که مثلا نمایندگان مردم در پارلمان حضور داشته باشند. باید نفت از بودجه منفک شود و در اختیار صندوق قرار بگیرد و تبدیل به پروژههای بزرگ و سرمایه شود. اینگونه دولت میتواند جلوی گسترش نقدینگی را بگیرد و مردم هم بر سرنوشت خود مسلط میشوند. در این مکانیزم آن صندوق به دولت وام میدهد. طرف دولت آن شرکت به نمایندگی از ملت باشد، در ازای آن شرکت عوارض و مالیات به دولت بپردازد ولی نفت مستقیم وارد بودجه دولت نشود. اگر آقای روحانی بتواند این ایده را که قبلا در جریان اصلاحات مطرح بود، اجرا کند و به مردم قول دهد که دولت دومش شرایطی را ایجاد کند که تودههای مردم سهام در نفت داشته باشند، شاید از این تله پوپولیسم و عوامفریبی جریان اصولگرا بتوان فرار کرد. اگر قادر نشود در مقابل پرداخت یارانهای که آنها نام میبرند، ایده و طرحی جدی در حوزه اقتصادی بدهد امکان داردروزهای آخر با یک موج مطالبهگرانه از سوی طبقات تنگدست روبهرو شویم و آنها نتیجه آرا را عوض کنند. پیشنهاد من به دولت این است که روی برنامه اقتصادی تمرکز کند.
اهمیت این دوره از انتخابات چرا مشدد شد؟
با وجود اینکه طبق قانون اساسی باید حاکمیت در کشور یگانه باشد اما برخی دخالتها و مقاومتها در مقابل رای مردم باعث شده تا در ذهن مردم توهم توطئهای شکل بگیرد. مردم گمان میکنند همیشه سناریوی پنهانی وجود دارد که دولت غیر رسمیای در کنار دولتهای منتخب وجود دارند که برای ملت و سیاست خارجی تصمیم میگیرد.
یعنی مردم با این تحلیل برایشان انتخابات مهم است که ارادهشان را بر قدرت دولتِ غیرمنتخب پنهان تحمیل کنند؟
بله. انتخابات دروازهای است که مردم میتوانند از طریق آن به این سناریوی پنهان دست پیدا کنند.
چگونه؟
در هر انتخابات کاندیداها صحبتهایی که میکنند نقشههایی برای تعداد کاندیداها طراحی میشود. گفتوگوهایی شکل میگیرد و... مردم هم بر اساس چینش این تکههای پازل از قاعده غیرمتعارفی استفاده میکنند که واکنشی غافلگیرانه و زیرکانه است.
پس معتقدید انتخاب مردم و حضورشان در انتخابات بیش از آنکه ایجابی باشد انتخابی معکوس و سناریو خنثی کن است؟
اکثریت مردم به هوشمندی سیاسی رسیدهاند و آگاهیهای سیاسیشان به هیچ عنوان ضریب پایینی ندارد. همین آگاهی منجر به واکنش به قول شما معکوس آنان شده. یعنی مردم با رفتار سلبی در مقابل سناریویی که میخواهد نقشه را به آنها تحمیل کند، آن نقشه را با کنش معکوس خود نقش بر آب میکنند.
چه دلایلی واکنش سلبی مردم را در دورههای اخیر انتخابات، سلبی و معکوس کرده؟
عدم وجود احزاب و عدم شفافیت در فضای سیاسی، این پنهانکاری و برخورد سلبی را تشدید کرده است.
اشارهتان به پنهان کاری، عدم شناسایی رویکرد و سویه مردم برای رای دادن است؟
بله. پنهانکاری از طرف نهادهای قدرت و مقاومت مردم برای خنثی کردن چیزی که سناریوی دولت پنهان نامش را میگذارم از سال ٧٦ کلید خورده و تبدیل به یک جنبش اجتماعی شده. تا جایی که سرنوشت مدیریتی کشور در خیابان و فضای عمومی کشور تعیین تکلیف میشود نه بر اساس سناریوهای کانونهای قدرت.
فکر نمیکنید میشود با سناریوهای مختلف روی رای تودههای اجتماعی که در کوچه و بازار سرنوشت کشور را تعیین تکلیف میکنند، اثرگذار بود؟
دقیقا استفاده برخی کاندیداها در دورههای گذشته و همین دوره از برخی شعارها و دادن برخی وعدههای پوپولیستی نشان از آن دارد که این کاندیداها دنبال دستکاری رای توده بیشکل خیابان هستند.
فکر نمیکنید از سال ٨٤ و با ظهور احمدینژاد این تصور تشدید شده؟
بیتردید همین است. از زمان برآمدن آقای احمدینژاد و نوع برخوردی که وی با این توده مردم کرد و بعد در دولتهای نهم و دهم ادامه یافت باعث شد تا برخی از سیاستمداران گمان کنند با هر وعده و شعاری میتوانند رای این طبقه از تودهها را به سمت خود جلب کنند. اما یک اتفاق دیگری را نادیده میگیرند اینکه وعدههایی که نافرجام بوده باعث شده تا در داخل تودههای مردم یک بلوک رای سرکشی شکل بگیرد که به نظر میرسد به راحتی تن به اصلاحطلب و اصولگرا نمیدهد.
این بلوک رای چند درصد است؟
باید قابل توجه باشد. ردصلاحیت احمدینژاد یا کنار گذاشتنش نشان میدهد که درصد قابل توجهی است.
فکر میکنید چقدر است؟
این بلوک رای سرکش به نظر میرسد از مجموع آرای اصلاحطلبان و اصولگرایان که هر دو معتقدند چارچوب نظام را میپذیرند و در حیطه قانون اساسی رقابت میکنند، بیشتر است. این رای سرکش میتواند اتفاقی که در انتخابات امریکا و فرانسه رخ داد را در ایران هم تکرار کند.
شما این تحلیل مردم را توهم توطئه اعلام کردید. واقعا توهم توطئه است؟
به نظر من خیلی جدی نیست ولی چون فضا شفاف نیست و مناسبات اقتصادی و سیاسی روشن نیست، این برداشت اجتماعی شکل میگیرد.
آبشخور این تحلیل و برداشت اجتماعی کجاست؟
فضای بسته و نبودن نهادهای مدنی و نبودن احزاب و وجود گروههای مافیایی و زیرزمینی که به لحاظ اقتصادی رقیب دولت هستند. در ظاهر اگر همهچیز در قالب دولت و مجلس پیش میرفت، نباید این توهم توطئه شکل میگرفت.
به نظر شما در حال حاضر مردم درباره ساختار سیاسی و کنش جریانهای سیاسی و کانونهای قدرت چه ارزیابیای دارند؟
نخستین چیزی که در ذهن بسیاری از مردم ما جاری است این مساله است که برای اشتغال و فعالیت اقتصادی حتما باید جایی ارتباط داشت. این زمینههایش عدم شفافیت و ابهام در مناسبات اقتصادی است. اینکه دولت میتوانست کار را شفاف کند اما چون بیرون از دولت قدرت دولت ٢٠ تا ٣٠ درصد کل قدرت است و چیزی بیشتر از نصف قدرت سیاسی و اقتصادی طراحی و تصمیمگیریاش در بیرون از دولت است، مساله را تشدید میکند. حتی الان بخشی از مردم فکر میکنند گروههایی که در بخش پنهان حکومت هستند، میآیند تا بخش شفاف دولت که از طریق انتخابات است در اختیار بگیرند و تمامی کیک قدرت را سر سفره خود داشته باشند. این تفکر در بخشهایی از جامعه وجود دارد.
این برداشت و نوع نگاه بیشتر در کدام بخش از طبقات اجتماعی تکثر دارد؟
باید به این موضوع توجه داشت که این تودههایی که این بلوک رای قدرتمند را دارند و در اختیار نیروهای سیاسی نیستند و ضد ساختارند، بیشتر در حاشیهها قرار دارند.
حاشیه جغرافیایی یا سیاسی؟
حاشیههای اجتماعی و جغرافیایی. در ایران چیزی حدود ١٠ تا ١٢ میلیون نفر حاشیهنشین داریم. در مشهد چهار میلیون و در تهران سه تا چهار میلیون نفر حاشیه داریم. در شهرهای صنعتی و شهرهای بزرگ این حاشیهها دایما در بین آنها عنصر نارضایتی از وضع موجود بازتولید میشود. خدمات شهری به آنها داده نمیشود، امکان اشتغال وجود ندارد. تبعیض نابرابری و فقر و فحشا و فساد و چیزهای تحقیرکننده آنان وجود دارد که باعث میشود که نسبت به مرکز فاصله پیدا کنند. احساس کنند که جذب مرکز نشدهاند. برداشت آنان این است که خدمات پایین دستیای برایشان انجام میشود و از حقوق کمتری برخوردارند. حالا در انتخابات هم میبینیم که آقایان رئیسی و قالیباف برای تصرف رای این بلوک رای قدرتمند ناراضی از سیستم با هم مسابقه گذاشتهاند. تذکر رئیسی به قالیباف درباره جمعیت حاشیهنشینها این پیام را داشت که آنها برای سبد رای خود خیلی خیلی به این طبقه امید بستهاند.
طبقه حاشیهنشین آیا اکنون هویت جمعی دارد و ضریب آگاهیشان چقدر است؟
این لشکر ذخیره حاشیهنشین در حال حاضر یک افق نارضایتی از وضع موجود دارد. آنان در تولید نقش دارند اما کمترین سهم را از اقتصاد دارند. این طبقه در حال مقایسه خود با طبقات دیگر جامعه است. از همین رو افق نگاهشان یکی است. بالارفتن آگاهی این طبقه یعنی نارضایتی بیشتر. از همین رو نه کاندیداها که حاکمیت باید سریعتر فکر چارهای برای این طبقه داشته باشد.
بالا رفتن ضریب آگاهیشان برای قدرت خطرناک است؟
تحریک کردنشان خطرناک است. مثل کاری که در دوره احمدینژاد انجام شد. آقای روحانی شعارش این بود که کشور را از شرایط غیر نرمال به شرایط نرمال برمیگردانم. یعنی این پیام را به این طبقه داد که فشار را کنترل میکنم و برمیگردانم از روی شما. اما وقتی مجبور شد طرح انصراف از یارانه را مطرح کند مشاهده کرد که بیش از ٩٢ درصد از مردم برای دریافت یارانه ثبتنام کردند.
چراغ قرمز مقابل احمدینژاد برای این بود؟
جلوگیری از آمدن احمدینژاد ناظر بر این است که نکند این بلوک رای توسط کسی به سرقت برود. این مساله را کاندیداهای اصولگرا و اصلاحطلب درک کردهاند. البته هر چند اصولگرایان سالهای آخر دولت احمدینژاد، او را نفی میکردند اما هیچوقت او را نقد رادیکال نکردهاند. شورای نگهبان هم که صلاحیت آقای احمدینژاد را رد کرد، نگفت که این عدم احراز صلاحیت مبتنی بر ضعفهای برنامهای احمدینژاد است. شورای نگهبان حاضر نشد که بگوید نمیگذارم احمدینژاد بیاید به این خاطر که اقتصاد را تخریب کرده و سیاست خارجی را به سمت ماجراجویی پیش برده است. هرگز وارد این تحلیل نشد. نیامدن احمدینژاد به خاطر این بود که زمینه برای آمدن کاندیداهای اصولگرا بیشتر فراهم شود. بلوک رای احمدینژاد را احتیاج داشتند. احمدینژاد هم زیرکی کرد وقتی گفت از هیچ کاندیدایی حمایت نمیکنم.
واقعا این بلوک رای یا لشکر حاشیهنشینها به نام احمدینژاد سند خورده؟
به هیچ عنوان. آقای احمدینژاد هم دچار توهم است. چون تصور میکند این بلوک رای در اختیار اوست.
پس اگر توهم است چرا مثلا رئیسی و قالیباف محور فعالیتشان محرومین است؟
به خاطر همان بلوک رای.
نظر دارند که سهمالقدر خوبی از آن ٦٠ تا ٧٠ درصد را جذب کنند؟
بله. من نامش را لشکر حاشیهای میگذارم که احساس نابرابری دارد. احساس تبعیض میکند و فکر میکند از سوی حاکمیت و دولت دیده نشده اما در دوره احمدینژاد احساس میکند که دیده شده است. مسکن مهر و سهمی از نفت را از آن خود میدانست. اواخر دولت احمدینژاد آن لشکر ذخیره احساس میکرد این ٤٥ هزار تومان فاقد ارزش اولیه است ولی الان احساس میکند شاید در دولت روحانی دیده نمیشود. منتظر است ببیند کدام یک از نامزدها حرف نزدیک به این منافع دارد.
از بین کاندیداها کدام یک این حرف را میزنند؟
به نظر میآید آقای رئیسی ادبیات و سلوکی را که به کار میبرد و نوع گفتارش به آن بلوک رای نزدیکتر است.
با توجه به هزینههای دوره احمدینژاد بر این طبقه سلوک انتخاباتی رئیسی قابل باور است؟
نکته اساسی این بحث همین جاست. مهم این است که باورپذیر شود. بلوک رای باید باور کند این فرد از جنس خودشان است و سیاستهایش را با اقتدار میتواند جلو ببرد. این باورپذیری خیلی مهم است. به همین دلیل است که مرز بین شعارهای پوپولیستی و عوام فریبانه و واقعگرایی مخدوش میشود. کاندیدا سعی میکند با گفتن برخی جملات و برنامههایی، این گروه را جلب کنند.
آقای رئیسی بهتر میتواند در این ژانر بازی کند یا قالیباف؟
آقای قالیباف نمیتواند این کار را بکند. او موقعیت آقای احمدینژاد در سال ٩٢ را دارد. یعنی وقتی که آقای احمدینژاد میگفت مشایی را میخواهم معرفی کنم یا کاندیداهای اصولگرا میگفتند ادامهدهنده راهش هستیم مردم باور نمیکردند. آقای قالیباف به این دلیل که ١٢ سال شهر تهران را اداره کرده است یک کارنامهای از خود بهجای گذاشته. اداره شهر تهران فقط متعلق به طبقات متوسط ممتاز نیست. بخشهایی از جامعه تهران کسانی هستند که ماشین ندارند و به لحاظ سلامتی دچار مشکل هستند. به لحاظ امکانات شهری فاقد استانداردها و حداقلهای لازم هستند. سرپناه لازم را ندارند. در شهر تهران بخش عمدهای از اهالی تهران در این دوره ١٢ ساله مدیریت شهردار جزو بخش محروم و حاشیهای تلقی شدند. گاهی بچهشان دستفروش بوده و توسط آدم گردنکلفتی که وابسته به شهرداری بوده کتک خورده است. گاهی احساس کردهاند سوءاستفادههایی از همین عوارض و پولهایی که دادهاند شده است. قالیباف الان اعلام میکند که درآمد شهرداری تهران ۲۰ برابر شده است. اما ۲۰ برابر شدن درآمد شهرداری چه نفعی برای طبقه ضعیف تهراننشین و حاشیهنشین آن داشته؟ به نظر میرسد توجه شهرداری به بخشهایی از جامعه بوده که میتوانند از اتوبان و امکانات شهری استفاده کنند و طبقه محروم تهراننشین هم از این مساله رنج میبرد. حاشیهنشینها برای خود مثال پیدا میکنند. مثل بحث گرد و خاک و توفان و سیل و باران. بارها شده که سیلهایی اطراف تهران آمده و مردم را با دردسر مواجه کرده. این طبقه همه این مشکلات را ناشی از مدیریت قالیباف میدانند یا اتفاقی که برای پلاسکو افتاد قالیباف را در شرایط بدی قرار داد.
قالیباف سبد رایاش را کجا قرار داده؟ آیا او میتواند بخشی از رای روحانی را که در طبقه ممتاز و متوسط شهری است از آن خود کند؟
رئیسی و قالیباف پذیرفتهاند که نمیتوانند آرای طبقه متوسط شهری که پشت سر آقای روحانی است را دچار شکاف کنند. چشمشان به آرای روحانی نیست. فکر میکنند آقای روحانی موقعیت متزلزلی نیست و بدنه اجتماعیاش هم تا حدودی حفظ شده است. هرچند این تحلیل را دارند که رای روحانی مقداری ریزش داشته اما میدانند که معلوم نیست این ریزش رای در سبد رای چه کسی برود. شاید در سبد رای تحریم برود. آنهایی که از آقای روحانی بریدهاند معلوم نیست به سمت راست بگردند. امکان دارد چپتر به لحاظ سیاسی شوند و دورتر از خط اعتدال بشوند.
بلکه حتی در دایره غیرپوزیسیون اجتماعی قرار بگیرند؟
بله. الان عدهای از جوانان و دانشجویان هستند که معتقد هستند که اصلاحطلبان هم اشتباه کردهاند که با معتدلین و میانهروها ائتلاف کردند و یک دولت میانه را ایجاد کردهاند. من این دولت را نه دولت اعتدالگرا که دولت پراگماتیست و عملگرا میدانم.
عملکرد دولت عملگرا چگونه بوده؟
وقتی ساختارها متصلب است و نظام ایدئولوژیک، دولت اعتدالی فرصتها را فقط میسوزاند چرا که اقتدار ندارد. درست است که در دانشگاهها آرامش نسبی ایجاد شده است ولی دانشجوهای سیاسی کاملا در معرض تهدید هستند. در فضای عمومی کشور، برخلاف قولهایی که آقای روحانی داد برای اینکه فضای امنیتی را کم کند، چندان موفق نبود. آقای روحانی در بخش داخلی قادر نبود این انتظار را برآورده کند. این انتظارات که متعلق به بدنه اجتماعی دولت مستقر است بخشی ریزش کرده است.
این ریزش رای میتواند به سبد رای رئیسی یا قالیباف واریز شود؟
نه جذب آنها هم نمیشوند.
هدف اولیه رئیسی و قالیباف در کارزار انتخابات چیست؟
نخستین هدفشان آرای اصولگراهاست. در مرحله دوم بخش حاشیه و لشکر ذخیره است. شاید حتی به همین دلیل هم متعجب شدند از اینکه آقای احمدینژاد آمد. هرچند همه دست به دست هم دادند و تقریبا در شورای نگهبان آقای احمدینژاد یک رای موافق داشت و نگذاشتند او بیاید.
یعنی معتقدید اگر احمدینژاد میآمد کاری به مراتب راحت از رئیسی و قالیباف برای جمع کردن رای این طبقه داشت؟
بله، او اگر میآمد بلوک رای را راحتتر تصاحب میکرد. انتظارات مادی و مطالبات آن لشکر ذخیره به دلیل کمبود منابع و محدودیتهایی که در دولتها هست اگر برآورده نشود تبدیل به یک پتانسیل شورشی و برانداز میشودکه میتواند خیلی آسیبزننده باشد. مانند سال ٧٣ و اتفاقاتی که در مشهد و اسلامشهر و برخی شهرها رخ داد و یک شورش شهری را شاهد بودیم. اما بعدا به خاطر کنترل فضای عمومی و اینکه همه سیاسیون و جناحها متوجه بودند که باید مطالبات لجام گسیخته مهار شود، کوتاه آمدند. به خصوص در سال ٩٢ که انتخابات مظهر یک نوع تعادل و کوتاه آمدن طرفین از بالا بردن مطالبات بود آرام شد. گاهی در برخی شهرها و در برخی از مسابقات ورزشی و تجمعات و حوزهها و فضاهای مجازی شعارهایی را دیدیم که احساس میشود شبیه فنر فشرده شدهای است که میخواهد جهش پیدا کند. واکنشهای تخریبی دارد و حتی گهگاه خود تخریبی است. گاهی اوقات فضای عمومی شهر را تخریب میکند. این اتفاق مهم است.
کنش منهای امید است؟
نامش را توده خمیری شکلی میگذارم که وقتی مطالباتش بالا میرود تبدیل به قدرت تخریبگر میشود و اگر سیاستمداری میخواهد ضد سیستم عمل کند و بر آن مسلط شود میتواند سر به ناکجاآباد داشته باشد. به همین دلیل هم تا قبل از این انتخابات هم اصولگرایان و هم اصلاحطلبان پذیرفته بودند که به دام و تله پوپولیسم نیفتند. پوپولیسم کوری که میتواند این لشکر ذخیره را تحریک کند اما متاسفانه و با وجود اتفاقات بد گذشته رئیسی و قالیباف در این انتخابات به جای اینکه بازی را به حوزه شفاف ببرند و مثلا راجع به برجام صحبت کنند بحث را به حوزه اقتصادی و معیشتی بردند.
به جهت کاراکتر هیچ شباهتی بین قالیباف و رئیسی و احمدینژاد نیست. آیا وعدههایشان اثرگذار است؟
بله. اولا کاندیداهای اصولگرا از حوزه سیاست خارجی و درگیر شدن با برجام و بردن کشور به سمت ماجراجویی عبور کرده و حاضر نیستند جایگزین احمدینژادی شوند که میخواست برجام را پاره کند.
از حوزه انقلابیگری و سیاست خارجی ایدئولوژیک محور عبور کردهاند؟
آرامش کردهاند. در مورد انقلابیگری و غیر انقلابیگری کلید واژه اصلی شان است. میخواهند بگویند دولت انقلابی دولت پوپولیست است و به تودههای مردم میرسد و میتواند نظر آنها را جلب کند و دولت غیرانقلابی دولتی است که در دالانهای بروکراسی و تکنوکراسی میچرخد و به فکر مردم نیست و میگوید چند سال دیگر به رونق میرسیم. اینکه آیا کاندیداهای اصولگرا بتوانند این امر را برای تودههای مردم باور پذیر کنند، این امکان وجود دارد و به همین دلیل من میگویم انتخابات ریاست جمهور دوازدهم انتخابات مهمی است. به خاطر اینکه اینبار اگر دوباره آن توده خمیری شکل در قالب یک پوپولیسم خیابانی مطالبه محور وارد بازی شود، دولت بعدی سقوط میکند. نه فقط دولت بلکه ساختار نیز با بحران مواجه میشود.
وقتی به لحاظ معیشتی کسی شعار دهد، تودههای مردم برایشان مساله معیشت مهم است. اشتغال بچههایشان مهم است. مساله درآمد و ارزان شدن قیمتها مهم است. توده مردم به دنبال استدلال کارشناسی که آیا چه عواملی باعث این گرانی شده است و چه اتفاقی افتاده نمیرود. حق هم دارد. او این را میبیند که چند بچه بیکار و معتاد در خانه دارد. دردی که هر روز آن را لمس میکند. بنابراین به دنبال راهحل است و پوپولیستها از این فرصت استفاده میکنند. این تنها مخصوص ایران هم نیست. در ایران رییس دولت موجود که یک کارنامه پشت سرش هست، نمیتواند شعار پوپولیستی بدهد و طبعا رقیبی که او را نقد میکند راحتتر میتواند از این شعارها بدهد. خوب جایی را هدفگذاری کردهاند. آنها باید تکلیفشان را با برجام مشخص میکردند اما سراغ برجام نرفتند. آیا میخواهند با اروپا رابطه داشته باشند یا خیر؟ فعلا هیچ توضیحی راجع به این موضوع نمیدهند و به صورت کلی از سیاستهای عمومی کشور در خارج از کشور دفاع میکنند اما وارد چالش جدی با حسن روحانی یا اصلاحطلبان نمیشوند.
چرا؟
به این دلیل که احساس میکنند افکار عمومی هنوز فکر میکند برجام یک سند خوب و قابل قبول است و ایران را از انزوا و سایه جنگ دور کرده است. چهار سال گذشته و هنوز در ذهن بخشی از جامعه این هست که انتخابات ٩٢ ریل کشور را تغییر داد. آقای رئیسی اصلا کاری به پدر زنش و شعارهایی که او داده و اتفاقی که در خراسان افتاد یا شعارهایی که اصولگراهای تندرو میدهند برای اینکه جامعه بسته شود یا کنترل شود، ندارد و به این مباحث ورود نمیکند. حتی بالعکس شعارهایی میدهد که ما هنر و جوانان و روشنفکران را درک میکنیم که دقیقا خلاف رویه و سویه پدر همسرشان است. آقای قالیباف هم همینگونه است. میخواهد بازی را با بازی در حوزه معیشتی مردم ببرد.
یعنی از زیرکی ستاد رئیسی و قالیباف بود که بازی را به حوزه معیشتی بردهاند؟
بله زیرکی ستاد آقایان قالیباف و رئیسی را تایید میکنم اما این زیرکی هزینههای زیادی میتواند برای ساختار سیاسی داشته باشد.
حمایت جلیلی از رئیسی را چطور ارزیابی میکنید؟
این رقابت درون اردوگاهی شان است. اگر آقای قالیباف نبود، آقای رئیسی احتیاج نداشت آقای جلیلی را جذب کند. فکر میکردند اینها اتوماتیک پشت سرش هستند. الان مهم این است که تا لحظه تصمیمگیری که بین این دو نفر چه کسی باقی بماند، اینها باید ستادهای یکدیگر را مصادره کنند. شعارها و بدنه اجتماعی شان را بگیرند. بعید میدانم نزدیک شدن جلیلی به رئیسی سمبل یک گرایش جلیلی وار در سیاست خارجی باشد.
ارزیابیتان از انتخاب نیکزاد به عنوان رییس ستاد انتخاباتی رئیسی چیست؟ چه پیامی را به طبقه حاشیهنشینها منتقل میکند؟
به جهت اثرگذاری روی مطالبات طبقات پایین دستی نیکزاد را به عنوان رییس ستاد انتخاب کردند. چون مسکن مهر تاثیر عمیقی بر کسانی که بیخانمان و اجارهنشین بودند گذاشته بود. با وجود ضعفی که مسکن مهر داشت و اعتراضاتی که ایجاد شده بود، حق مالکیت برای داشتن چند متر آپارتمان به صورت سنتی برای جامعه ایرانی بسیار مهم است.
جامعه پیام این انتخابها را میگیرد؟
الان اینکه این استراتژی ستاد انتخاباتی رئیسی چگونه پیش برود بستگی به آقای روحانی دارد. اینکه او چه برگی برای رو کردن دارد. آقای روحانی فقط با تعریف کردن و توضیح دادن راه به جایی نمیبرد.
روحانی برگهایی سر بزنگاه انتخابات برای رو کردن دارد؟
آقای روحانی حتما برگهایی دارد که رو خواهد کرد ولی باید ببینیم که چقدر توسط طبقات پایین دستی این مساله باور پذیر میشود. در مورد آزادیهای اجتماعی و موسیقی و هنر قطعا آقای روحانی دستش باز است. اینها مسائلی است که رئیسی و قالیباف جرات ندارند دربارهاش صحبت کنند و برایشان تابو است. بحث حقوق شهروندی چیزی است که آقای روحانی چیزی برای باختن ندارد.
اگر آقای روحانی در انتخابات موفق نشود چه سرنوشت و اتفاقاتی را باید انتظار کشید؟
آقای روحانی اگر این انتخابات را ببازد خودش و اصلاحطلبان را برای سالیان زیادی از حریم سیاسی کشور دور میکند. بنابراینبار سنگینی روی دوشش هست و باید شانههایش را تقویت کند.
دولت بشکند، اصلاحطلبان هم میشکنند؟
بله. من معتقدم آقای روحانی باید با فیگور جدیدی بیاید و با دست فرمانی که از سال ٩٢ آمده دیگر کفایت نمیکند. اگر روحانی ببازد نه فقط اصلاحطلبان میشکنند که یک عقب گرد بدی را در کشور شاهد خواهیم بود.
فیگور گفتمانی یا عملیاتی؟
فیگور برنامهای. باید این را باور پذیر کند در دولت دومش دست به تغییرات ساختاری خواهد زد. البته در حوزههای فرهنگی برخی حرفهایش باورپذیر است.
پاشنه آشیلش کجا است؟
همان دولت پنهان است. الان نمیتواند بگوید اسکله قاچاق، نمیتواند بگوید نیروهای غیرسیاسی دارای بنگاه هستند و برخی بنگاههای خصوصی مالیات نمیدهند. خب باید در چهار سال این کار را میکرد که نتوانست بکند و بگوید دلایلش هم کاملا واضح است. البته این ضعف دولت است. باید واقعا پای قضیه میایستاد. چون نایستاده و ضعیف عمل کرده الان این دولت پنهان بازی را اداره میکند. این دولت پنهان همان منابع مالی است که اصلا در کنترل دولت نیست؛ نه مالیات میدهد و نه در جایی ثبت میشود و نه حسابری میشود حتی پروژه ملی هم برمیدارد.
آقای روحانی نتوانست آنها را به اتاق شیشهای بیاورد؟
بله. به همین دلیل است که الان مردم شعار مبارزه با فساد آقای روحانی را شاید کمتر باور کنند. یک کارنامه پشت سرش هست. اگر آقای روحانی سقوط کند، آن اندیشه میانه روی و اعتدالی که ضرورت پیشرفت و توسعه در کشور است، شکست میخورد و یک اندیشه رادیکال و انقلابی جایش را میگیرد.
ورود موتلفه و آقای میرسلیم چقدر بازی اصولگراها را ممکن است به هم بزند؟
بعید میدانم جدی گرفته شود اما از جریان محافظهکار دارای بارنامه باید استقبال کرد چرا که این جریان به هیچ عنوان همچون جریان شبهانقلابی و بازی به هم زن که ساختار را به هم میریزد و ایران را در منطقه به سمت انزوا میبرد، منابع مالی را محدود میکند و تجارت را دارای مشکل میکند شباهتی ندارد. پس ورود موتلفه با آقای میرسلیم یک حرکت رو به جلو از سوی جریان سنتی راست است که اصلاحطلبان باید از آن استقبال کنند.
اگر دولت پنهان به کمک ستاد رقبای آقای روحانی برود و اسپانسر آنها شود چطور؟
وقتی میگوییم دولت پنهان منظورم عدهای آدم قاچاقچی نیست. دولت پنهان میگوید من قانون را دور میزنم که کار را جلو ببرم. مالیات نمیدهم و از گمرکها عبور میکنم تا در شرایط تحریم پول وارد کشور کنم. اتفاقی که در مورد رضا ضراب رخ داد همین بود. او محصول ارتباط با دولت پنهان بود. بابک زنجانی که ساخته شد در ارتباط با دولت پنهان بود. رضا ضراب فقط در یک قلم ادعا کرد که سه میلیارد دلار به خاطر روابطش با دولت پنهان در ایران به آقای اردوغان و دولت او کمک کرده. این اتفاقات و روندها، برای عدهای منافع دارد.
آقای روحانی البته از همان ابتدا واکنشهایی به این قضایا داشت.
بله آقای روحانی از همان ابتدا ژست خوبی گرفت. تاکید کرد که آنان باید از فضای اقتصادی خارج شوند. فضای امنیتی کاهش پیدا کند و بخش خصوصی تقویت شود. بخش تعاونی تقویت شود و فضا شفاف شود. روزنامهنگاران بتوانند نظارت کنند. حرفهای خوبی بود ولی وقتی بحث انتخابات مجلس سال ٩٤ پیش آمد جامعه احساس کرد که دولت اصلا در حوزههای داخلی توان دفاع از قانون را ندارد. دولت آقای روحانی نمیتواند قانون اساسی را بدون تنازل اجرا کند و توان این را ندارد که حصر محصورین را بشکند. همین است که ریزش رأیی در میان طبقهای که این مسائل برایش مهم است را دارد.
عقبنشینی کرد؟ استراتژیک بود یا تاکتیکی؟
اصلا نتوانست پیشروی کند. آقای روحانی میتوانست بگوید برای دسترسی به منافع ملی، ایجاد آرامش و امنیت و جلوگیری از جنگ مجبوریم که از برخی مطالبات عمومی کوتاه بیاییم اما در خیلی جاهایی عقب نشست. قبلا گفتم که بزرگترین رقیب آقای روحانی خودش است. وقتی در سال ٩٤ فهمیدیم ٣ هزار نفر ردصلاحیت شدهاند، آنجا گفتم که دولت آقای روحانی حواسش نیست اگر این پایهها را در حوزههای قانونی و مدنی محکم نکند جای دیگر آسیب میبیند. انتخابات ٩٤ و رایی که مردم تهران دادند یک رفراندوم بود.
چرا رفراندوم؟
اولا چون در کلانشهر تهران بود، یک رفراندوم نسبت به مدیریت شهریاش بود. رای یکپارچه مردم تهران به لیست امید نشان از این داشت که آنان از وضع موجود چه در مدیریت شهری و چه در فضای سیاسی اعتراض دارند. حتی وقتی لیست امید به لیست انگلیسی متهم شد آنان رفتند و به همین لیست رای دادند. رفتار مردم در کلانشهر تهران با وجود شکاف طبقاتی و با وجود اختلافهای فرهنگی و قومی و زبانی نشان از آن داشت که یک حس عمومی واحد وجود دارد. حسی که به اتحاد رسید و تبدیل به یک واکنش فوقالعاده در انتخابات ٩٤ شد. حتی در لیست خبرگان نگاه نکردند چه کسی هست و چه کسی نیست. چشمشان را بستند و گفتند به خاطر اینکه تعدادی نیایند به لیست آقای هاشمی رای میدهیم.
چه کسانی بیایند برایشان مهم نبود چه کسانی نیایند برایشان بیشتر اهمیت داشت.
بله. رفتار مردم تهران در سال ٩٤ یک رفراندوم در حمایت از روش دولت روحانی در انتخاب استراتژی صحیح در دفاع از منافع ملی بود.
این مردم چه فیدبکی گرفتند؟
حالا یکسال گذشته. اگر همین مردم یا نیروهای سیاسی قادر باشند همان حرفهایی که مردم تهران در هفتم اسفند ٩٤ زدند را ملی کنند و به تمامی گروههای اجتماعی و لایههای دور دست و شهرها و روستاها بکشانند، آقای روحانی رای همگنی از تمام شهرها و روستاها و حتی مناطق دور دست داشت. اما الان این وضعیت وجود ندارد و همین است که میگویم آقای روحانی باید فیگور جدیدی بگیرد تا این مساله در این انتخابات ایجاد شود. اگر آقای روحانی از یک حمایت اجتماعی قوی برخوردار شود، آنوقت انتخابات ٩٤ آثارش را در دولت بعدی آقای روحانی نشان خواهد داد.
پس روحانی جدای از تلاش برای ایجاد یک امید مجدد برای تودههای اجتماعی باید پالس شفافی را به مردم ارسال کند؟
بله. آقای روحانی طبعا ناچار است که دولت قویتری داشته باشد؛ دولتی که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. دولت آینده آقای روحانی باید حتما کاری کند که هر کسی سر جایش بنشیند. نیروهای غیر سیاسی به جای اینکه کار اقتصادی کنند باید به مسائل و حوزههای ماموریت خودشان بپردازند. بنگاههایی که فعالیت میکنند و دور از دسترس و کنترل و نظارت هستند باید در دسترس باشند و در اتاق شیشهای در منظر افکار و دید تودههای اجتماعی قرار بگیرند. البته من نمیگویم نیروهای را کاملا از حوزه اقتصادی بیرون کنند اما حداقلش این است که هر بخش اقتصادیای که میخواهد در اختیار آنها قرار بدهند بر اساس قانون مناقصه و قوانین موضوعه مورد نظارت قرار بگیرد. الان تهران یک شهر ورشکسته و مقروض است. چیزی حدود ٦٠ هزار میلیارد تومان بدهی به پیمانکاران دارد. بخش مهمی از پیمانکاران اتفاقا نیروهای نظامی هستند. ولی در مورد تونل توحید و نیایش و اتوبان صدر رقمی که قبلا به من گفتند هزار میلیارد تومان و این تبدیل به دو هزار میلیارد تومان شده است. در نهایت به من گفتند وقتی تمام شد ٥ هزار میلیارد تومان شد. الان از شورای شهر بپرسید که چند ده هزار میلیارد تومان رقم داده شده که اینها هزینههایش سر به فلک برداشته است. پول از جیب مردم میآید. در کجای دنیا پروژههای شهری آنقدر آلوده و اینقدر مبهم است؟
چه بخشهایی حاضرند به این نیروها و بنیادهای غیرسیاسی قدرت کمک کنند؟
گروههای لمپن و جاهلها و بخشهایی که حاشیههای قابل مدیریت هستند. با اینها میآیند و جامعه مدنی را در اختیار میگیرند. لازم نیست یک نفر لباس نظامی بپوشد و به انتخابات بیاید. تفکر میلیتاریستی میتواند همین روند باشد. چنین کسی اگر در کشور به قدرت برسد، به نظر من باید فاتحه انقلاب را خواند. جالب این است که کسانی که اینگونه میآیند میخواهند با تفکر انقلابی بیایند. در صورتی که رهبرانی که انقلابی بودند و نزدیک به امام خمینی بودند در حصر و ممنوعیتهای رنگ و وارنگ هستند. آقای هاشمی خودش کسی بود که انقلاب را تفسیر میکرد، جزو پایههای انقلاب بود اما در ذهن کسانی که امروز کلید واژهشان انقلاب است او را به عنوان آدمی لیبرال که میخواهد از انقلاب عبور کند، تلقی میکنند. اصلاحطلبان، انقلابیون چپ هستند. برداشت آنها این است که اصلاحطلبان و نیروهای معتدل این انقلاب تنها راه بقایش این است که به ثبات برسد. به نوعی آرامش برسد و نظم را به صورت روتین و شفاف اجرایی کند. آنوقت میتوانیم بگوییم انقلاب به نتیجه رسیده است. ولی اگر بازگشت به انقلاب به فرم آقای احمدینژاد یا به فرم نظامی باشد و جامعه بخواهد فضای بستهای را تحمل کند و سر هر کوچه و برزنی گشت ارشادی باشد و این به معنای عبور از انقلاب است. این دزدیدن و ربوده شدن انقلاب توسط بعضیها است.
وظیفه کمپین آقای روحانی چیست؟
کمپین انتخاباتی آقای روحانی و خود ایشان باید شفافسازی کند. چرا که اگر شفافسازی نکند و در مقابل باند قدرتی که میخواهد با شعار پوپولیسم توده خمیری شکل را مصادره کنند نایستد، کیان کشور به خطر خواهد افتاد. نیروهای نظامی بسیار خوب هستند، مشروط بر اینکه ذیل سیاستها و فضای سیاسی کشور بخواهند انجام وظیفه کنند. بنابراین آقای روحانی باید حتما در روزهای آینده از برگهایی که دارد استفاده کند. برگهای او دردهای امروز ایران و ایرانی است که مردمی که به ایشان رای دادهاند متوقعند تا با نسخه ایستادگی و مقاومت و پیش روی ایشان حل و فصل شود و باندهای قدرت را بتوانند سر جایشان بنشانند.
در اردوگاه اصولگرایان شانس رئیسی بیشتر است یا قالیباف؟
شانس رئیسی به صورت طبیعی بیشتر از قالیباف است. هرچند در جامعه ایران بخشهایی از جامعه هستند که خصلت رضاخانی را میپسندند و گاهی این تصور برای برخی ایجاد میشود که رضاخان ثانی هستند اما بدنه اصلی جامعه و گروههای مختلف فرهنگی و اقلیتها و اقلیتهای دینی، گروههای شهری و طبقه متوسط که بیشترین اثر را از سال ٧٦ در فضای سیاسی کشور میگذراند، همیشه نسبت به اینکه نیروهای اقتدارگرا که با ادبیات رضاخانی صحبت میکنند، حساس هستند و با این پدیدهها مخالفند و مقابله میکنند. چرا که معتقدند اگر این کاراکترها برفضای سیاسی تسلط پیدا کنند، میتواند خطرآفرین باشد. بنابراین آقای قالیباف با خود رای منفی دارد. ضمن اینکه او قطعا میتواند بخشهایی از جامعه که دچار استرس و اضطراب و ناامنی هستند و فکر میکنند آینده مبهمی دارند ایجاد امید کند اما شانسی ندارد. رای منفی قالیباف بالاست. اتفاقی که برای چند دستفروش رخ داد چیز کمی نبود. من فیلمی دیدم از برخورد نیروهای سد معبر با دستفروشها واقعا گریهام گرفت. به خاطر اینکه بخشی از نیروهای سد معبر نیروهای طرد شده اجتماعی هستند و در شرایط دیگری باید به عنوان اراذل بازداشت شوند اما اینها به عنوان کارمند در شهرداری تهران به کار گرفته میشوند. با شمشیر و اقتدار و توپ و تفنگ میشود پادگان را اداره کرد اما شهر و کشور را نه.
وضعیت آقای رئیسی را چطور ارزیابی میکنید؟
آقای رئیسی با یک پرچم دینی آمده و بخش دینمدار جامعه را نمایندگی میکند. المانها و عناصری هم که استفاده میکند که بک گراند دینی دارد و به عنوان خادمالرضا وارد عرصه شده است. بعد هم روحانی سیدی است که میخواهد خدماتی به مردم دهد. از همین جهت برخی المانهایی را برای طبقه سنتی – مذهبی دارد.
به جهت کارنامه سیاسی نداشتن هم رای منفی ندارد؟
بله؛ ناشناخته بودن رئیسی باعث شده تا وی بر خلاف قالیباف رای منفی نداشته باشد یا اگر دارد خیلی کم باشد.
یعنی وضعیت آقای رئیسی شباهت تقریبی به وضعیت احمدینژاد در سال ٨٤ دارد؟
بله؛ احمدینژاد ٨٤ هم ناشناخته بود. در حالی که سال ٨٤ در هر کوی و برزنی آقای هاشمیرفسنجانی شناخته شده بود و رای منفی داشت. در حالی که آقای احمدینژاد را کسی نمیشناخت و رای منفی نداشت. آقای رئیسی میتواند بلوک رای اصولگراها و بخشهای متدین جامعه را جذب کند اما رای این بلوک کفاف نمیدهد. تجمیع رای آقای رئیسی و قالیباف است که میتواند آقای روحانی را ضربه فنی کند. البته بخشهایی از رای این دو یکی است. جدال این دو نفر هم برای این است که سبد رای مشترک را ببرند. هرچند معتقدم رایشان وقتی میخواهند تجمیع شود و یک نفر به نفع نفر دیگر کنار برود، بخشی از آرایشان ریزش پیدا میکند.
احمدینژاد در حال حاضر چه بازی سیاسیای را پیش گرفته؟
احمدینژاد محکم ایستاده و بازی میکند و بازی هم خواهد کرد. پیام رفتارهای احمدینژاد بعد از ردصلاحیت به اصولگرایان این است که اجازه نمیدهم بلوک رایام را کسی مصادره کند.
با این شرایط وضعیت اصولگرایان اصلا برای پیروزی وضعیت خوبی نیست.
اصولگرایان دچار یک فقر تئوریک و فقر بدنه و فقر سازماندهی خواهند شد و این فقر خود را در بیستونهم اردیبهشت نشان خواهد داد. اصولگرایان در نهایت اگر خیلی تلاش کنند انتخابات را به مرحله دوم میکشند و اگر آقای روحانی روش زیرکانهای را به کار ببرد و طبقه متوسط تبدیل به یک جنبش اجتماعی در دفاع از حقوق مدنی و قانونگرایی و شفافیت و تعامل با دنیا شود، میتواند در مرحله اول رای خوبی کسب کند.
آقای روحانی اگر بتواند طبقه متوسط را نسبت به نقشههای اصولگرایان حساس کند و یک ائتلاف طبقاتی بین طبقه متوسط و طبقه پایین دست و تودههای مردم ایجاد کند رییسجمهور ایران باقی خواهد ماند و شرایط کشور پس از انتخابات به صورت آرام پیش خواهد رفت. در سال ١٤٠٠ هم انتخابات خوبی خواهیم داشت. اما وجود اما و اگرها این انتخابات را پیچیده کرده. تا جایی که شاید هیچ کدام از انتخاباتهای قبلی مثل این انتخابات اهمیت نداشته است. چرا که اینبار انتخابات دوازدهمین دوره برد تاثیرگذاریاش فراتر از دو دهه خواهد بود. یعنی آینده کشور را گروگان میگیرد. از همین رو اهمیت دارد تا همه کسانی که نمیخواهند قطار مدیریت کشور از ریل عقلانیت خارج شود به کمپین روحانی بپیوندند و از همه فرصتها برای مقابله با تندروها استفاده کنند. برای بهره بردن از این فرصتها هم نیاز به یک کمپینی است که زیرکانه بازی کند.
مفروض به پیروزی روحانی فکر میکنید ایشان در دولت دومش چقدر تغییر میکند؟
بستگی به انتخابات دارد. اگر واقعا رای قاطعی نسبت به دور اول بیاورد، عوض میشود.
انتهای پیام