به گزارش ایسنا، روزنامه «آفتاب یزد» با انتشار گفتوگوی تفصیلی با علی یونسی - دستیار ویژه رئیسجمهور در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی - نوشت: وزیر اطلاعات دولت اصلاحات یکبار دیگر رودرروی ماست با کلی سؤال، که البته تنها فرصت پرسش برخی از آنها را مییابیم. علی یونسی که چهار سالی است دستیار ویژه رئیسجمهور حسن روحانی در امور اقلیتها و قومیتهای ایران شده و یکی از نزدیکان یاران رئیس دولت تدبیر و امید بهشمار میآید، پر است از شور و هیجان؛ کاملاً معلوم است که در دل غوغایی دارد و نگران است از خیلی چیزها؛ نگران از سرنوشت آینده ایران، نگران از اخبار بد و نگران از اینکه سرانجام این بازی غیرقابل پیشبینی چه خواهد شد؟
پر واضح بود که ملاک سؤالهایمان بعد از پایان نامنویسیهای کاندیداهای ریاست جمهوری باید حول و حوش همین موضوعات باشد؛ پس از او درباره خیلی چیزها پرسیدیم؛ درباره نامزدهایی که مطمئن بودیم میآیند، درباره نامزدهایی که عادت دارند به آمدن! درباره نامزدهایی که اول گفتند نمیآیند و بعدش با ناز آمدند! درباره نامزدهایی که نباید میآمدند و آمدند! و البته حاشیهها را هم از یاد نبردیم.
گفتوگوی آفتابیزد با علی یونسی سرشار است از تحلیلهای وزیر سابق و دستیار ویژه امروز دولت درباره امروز و فردای انتخابات دوازدهم ریاستجمهوری ایران:
آقای یونسی! مطمئنا این روزها موضوع انتخابات، در سرخط اخبار است، از سویی سخن از جایگاه دموکراسی و نقش انتخابات میگوییم، ولی از سوی دیگر از حاشیههایی که نحوه ثبتنام در انتخابات ریاستجمهوری ایران ایجاد کرده است سخن میگوییم. عدهای نحوه ثبتنامها را سطح پایین ارزیابی کردهاند! در عین حال عدهای نیز این نامنویسیها را نمادی از دموکراسی توصیف میکنند، در همین میان عدهای هم نظریه سومی را مطرح میکنند؛ آنها مدعی هستند که حضور آدمهای عجیب و غریب در زمان ثبتنام انتخابات ریاستجمهوری، یک نمایش برای آن است که ردصلاحیتهای شورای نگهبان توجیه شود و از این طریق حذف شخصیتهای شاخص کمهزینهتر باشد. بهراستی آیا میتوان افراد بهظاهر عجیب و بعضا خندهدار ثبتنامکننده را، غیرمستقیم حرکتی برای توجیه ردصلاحیتها دانست؟
انتخابات به عنوان مهمترین وسیله جابهجایی قدرت و دولتسازی و ابزاری برای اعمال دموکراسی و عناصر مرتبط با آن است. وجه شاخص بین دولتهای استبدادی با حکومتهای غیراستبدادی در همین است که دولتهای استبدادی بدون ابزار انتخابات کسب قدرت کردند، ولی دولتهای مردمسالار با انتخابات روی کار آمدند. مردمسالاری، انتخابات و دموکراسی، اگرچه بهعنوان یک ارزش غربی شناخته میشود، ولی مورد وفاق همه بشر قرارگرفته و همه دنیا آن را پذیرفتهاند. انتخابات یک ارزش بشری محسوب میشود.
مطمئنا انتخابات یک کالای غربی یا ویژگی خاص فرهنگ اروپایی نیست. در گذشته در همه جای دنیا تجربه انتخابات وجود داشته است. البته در متون و مبانی اسلامی، هم شورا، و هم، هماندیشی، انتخابات جمعی و رجوع به عقل جمعی و امور کارشناسی مربوط به اداره امور مردم، مورد پذیرش واقع شده است و اکثر اسلامشناسان، میان احکامی که منصوص اسلامی و اموری که مربوط به اداره جامعه است، فرق گذاشتهاند و نوعی دموکراسی و مردمسالاری دینی در متون اسلامی آمده است.
هر چند واقعیت این است که دموکراسی در غرب زودتر از هر جای دیگر ریشه دوانده و انتخابات سریعتر نهادینه شده است، اما هم دموکراسی و هم مسأله انتخابات مورد قبول همه دنیاست. حتی کشورهای استبدادی نیز نمایش دموکراسی و انتخابات را به روی صحنه میآورند! به عبارتی اگرچه این کشورها و حکومتها در ساختار خود به انتخابات پایبند نیستند، اما انتخابات را بهصورت نمایشی برگزار میکنند و نمیگویند دموکراسی، انتخابات، شورا و بهکارگیری همه مردم و مشارکت آنها در امور کشور بد است! هرچند در این میان هستند کشورهای استبدادی که میگویند دموکراسی برای کشورشان زود است! البته من هم قبول دارم که دموکراسی کامل برای یک کشور که مقدمات و زمینههای فرهنگی و سیاسیاش فراهم نشده است بهطور کامل قابل اجرا نیست! اما خیلی از حاکمان، به بهانه اینکه هنوز در کشورشان تن به دموکراسی دادند زود است، از پذیرش و تن دادن به آن سَر باز میزنند. ولی آنچه مسلم است این است که ارزش دموکراسی و عدالت آن قدر بالاست که هیچکس نمیتواند در مقابل آن بایستد.
دموکراسی یک «نرم» و هنجار بشری است و هیچکس جرات ندارد با آن بهطور کامل مخالفت کند از این رو هر دولت استبدادی هم سعی میکند تا ظاهری از انتخابات و دموکراسی را حفظ کند. ظاهری که میتواند بر مردم آن کشور اثرگذار باشد. اما هرقدر حکومتها و دولتها، به اصل انتخابات و دموکراسی بها داده و به آن توجه کنند، به همان اندازه نیز از ثمرات آن، در راستای استحکام و دوام خودشان بهرهمند میشوند! ولی اگر نقش انتخابات و دموکراسی ظاهری باشد حکومتها نیز در همان حد ظاهری از آن استفاده ظاهری میبرند. استفادهای که لزوما درازمدت نیست. چنین حکومتهایی از ظاهرسازی دموکراسی و آزادی، در کوتاهمدت بهره میبرند و به مرور زمان از درون دچار اختلاف و تزلزل میشوند.
درباره نوع ثبتنامهایی که در ایران اتفاق افتاده است دیدگاهتان چیست و مشخصا آن سه نگاهی که درباره انتخابات در ابتدا عرض کردم!
در ایران، هر چهار سال یکبار یک جشن و هیجان و حرکت ملی در کشور برگزار میشود. من علاقه و اصرار دارم که از انتخابات بهعنوان یک جشن ملی تعبیر کنم. جشنی که همه مردم در آن شرکت کنند و انتخاب مورد نظر را انجام دهند. اما عدهای هم با اصل برگزاری انتخابات در ایران مخالفند؛ آنهایی که با برگزاری انتخابات در ایران مخالفاند، انگیزههای مختلفی دارند، انگیزههای دینی، معرفتشناسی و سیاسی در مخالفت این گروههای خاص با برگزاری انتخابات در ایران وجود دارد. در عین حال برخی از مخالفان انتخابات در ایران انگیزههای ضداسلامی و ضدانقلابی هم دارند. این در حالی است که در ایران پس از انقلاب، هم مسئولان عالی از امام راحل گرفته تا مقام معظم رهبری، بر برگزاری انتخابات، بهعنوان مولفهای مهم، برای ادامه ثبات و پایداری جمهوری اسلامی، همراهی مردم و دولت، تاکید داشتهاند.
به هر حال دولت، برگزارکننده انتخابات است، اگر روند نامنویسیها خوب باشد به این معناست که ما به سمت هیجان، شور و نشاط سیاسی پیش رفتیم، ولی اگر بد باشد این موضوع، تاثیرات منفی بر ثبات و امنیت و توسعه و پیشرفت کشور خواهد داشت.
از طرفی هم طبیعی است، در هر انتخاباتی، اشکالات مشابه نامنویسی سال ۹۶ را داشتهایم، ایراداتی که حتما قابل رفع هستند. در حال حاضر نحوه ثبتنام، بهدلیل قانون موجود، به شکل نامناسبی آغاز میشود و متاسفانه رسانه ملی هم غافل است و سعی میکند این نحوه ثبتنام را بهگونه خیلی بدتری جلوه دهد و البته همانطور که گفتم، مشکل قانونی هم وجود دارد.
علیرغم باور عمومی، شاهد بودیم که رئیس دولت نهم و دهم، که پیشتر اعلام کرده بود که در انتخابات شرکت نمیکند، باز هم، افکار عمومی را غافلگیر و ثبتنام کرد. ارزیابی شما از این اتفاق چیست؟
هر دوره انتخابات یک پدیده خاص دارد که پدیده خبرساز این دوره از انتخابات، ظهور ناگهانی رئیس دولت نهم و دهم بود که همه را شوکه کرد. جالب آن است که خبرنگاران در لحظهای که دیدند ایشان شناسنامهاش را برای نامنویسی ارائه کرد، بیاختیار فریاد تعجب سَر دادند! بر اساس تحلیل عادی و عقلانی، او و جریانش نباید میآمدند ولی به هر حال از آنجایی که او رفتارهای غیرقابل پیشبینی دارد، خیلیها هم میگفتند که او خواهد آمد، به هر حال ایشان توصیه به نیامدن شده بود.
جناب یونسی! خبر داریم که از خیلی قبلترها اصلاحطلبان صحبت از کاندیدای پوششی میکردند، اما ظاهرا حسن روحانی موافق این موضوع نبوده و بارها از مقامات دولتی نیز شنیده شد که هیچ یک از آنها در انتخابات برای ایفای نقش کاندیدای پوششی نامنویسی نمیکنند، اما در آخرین روز ثبتنام شاهد نامنویسی اسحاق جهانگیری و حتی محمدهاشمی بودیم، چه اتفاقی افتاد؟ آیا ثبتنام رئیس دولت نهم و دهم باعث این تغییر عقیده دولتیها و روحانی شد که موضوع وجود یک کاندیدای دیگر در کنار خود را نیز پذیرفتند؟
خیلی طبیعی است که اصلاحطلبان با ثبتنام رئیس دولت نهم و دهم و آمدن آقای رئیسی و قالیباف به انتخابات و بسیاری از چهرههای تندرو سیاسی؛ شرایط را پیچیده کرد و هیچ احتمال و فرضیهای را نباید از نظر دور میداشتند و به واسطه همین، باید هر احتمالی را پیشبینی و راهکار مناسب نیز برای آن طراحی میشد. از طرفی اصلاحطلبان مکرر اعلام کردهاند که کاندیدای آنها یک نفر و او آقای روحانی است، خیلی واضح است که کسی جز او نمیتوانست باشد.
خبر دارید تا چه میزان شخص آقای روحانی با معرفی کاندیدای پوششی موافق بود؟
نمیدانم تعبیر کاندیدای پوششی از کجا آمده؟ اصلا با این تعبیر موافق نیستم، آقای روحانی و جهانگیری، به تعبیری خود آقای جهانگیری مکمل هم هستند. من منظور از به کار بردن واژه کاندیدای پوششی را نمیفهمم. طبیعی است که از این دو نفر یکی بالا میآید و مسلما آن یک نفر آقای روحانی است. اگر چنانچه اسحاق جهانگیری یا محمدهاشمی در انتخابات نامنویسی کردند این به منظور پیشگیری از بروز هر اتفاق، احتمالات و بهنوعی احتیاط بود و لازم هم بود که چنین پیشبینی هم شود.
یعنی ثبتنام آقای محمدهاشمی را در راستای همان اهداف نامنویسی آقای جهانگیری میدانید؟
البته همین طور بوده است. آقای محمدهاشمی چندی قبل از قول مرحوم آیتاللههاشمی رفسنجانی نقل کرد که آیتالله غیر از آقای روحانی کس دیگری را در ذهنش ندارد و خانوادههاشمی نزدیکترین کسانی هستند که از نیات آیتالله اطلاع دارند و در مسیر هدف و نیت ایشان حرکت میکنند، از طرفی آقای محمدهاشمی جزء عناصر اصلی حزب کارگزاران است؛ و کارگزاران هم یکی از احزاب اصلی اصلاحطلب است که با همه امکانات، در حمایت از روحانی به میدان آمده است. آقای محمدهاشمی بسیار باهوشتر از این است که بخواهد یک بازی سیاسی در مقابل آقای روحانی انجام دهد و البته لزومی هم برای این کار وجود ندارد. اگرچه ممکن است در این نامنویسی با کسی هماهنگ نکرده باشد. ولی این را میدانم که آقای جهانگیری با آقای روحانی برای ثبتنام، هماهنگ کرده بود. نکته اصلی اینجاست، همه باید بپذیریم که پیروزی آقای روحانی با رای بالا در انتخابات ۹۶ آرزوی آیتاللههاشمی رفسنجانی بود و این ادای دین ملت ایران، به این شخصیت بزرگ و تاریخساز است.
حجتالاسلام رهامی و حجتالاسلام منتجبنیا اخیرا دیداری با رهبری داشتند پیش از این هم بنا بود اصلاحطلبان با رهبری (پس از فوت آیتاللههاشمی) دیدار مستقیم داشته باشند. آیا دیدار این دو نفر با ایشان هم از نوع همان دیدارهاست؟ تاکنون چند ملاقات از این دست داشتیم و چه مباحثی مطرح شده و تا چه اندازه میتوان امیدوار بود مشکلات خاص و بهجای مانده اصلاحطلبان از سال ۸۸ برطرف شود؟
نظام، در حال هر چه بیشتر نزدیکشدن به جریانهای سیاسی طرد شده قبلی و جذب این جریان است. توجه داشته باشیم که اصلاحطلبان در دور اولی که آیتاللههاشمی (۶۸-۷۲) به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد دوره افولی مشابه با سالهای اخیر داشتند آن زمان این روند تا سال ۷۶ ادامه داشت تا اینکه در سال ۷۶، رهبری این فرصت بروز و حضور را به اصلاحطلبان داد وگرنه شرایط سیاسی و برخی جریانهای سیاسی این اجازه را به اصلاحطلبان نمیدادند. همین فرصت بود که باعث نامنویسی رئیس دولت اصلاحات در انتخابات شد. در آن سال اگرچه رقابت شدید بود، اما جمهوری اسلامی این ظرفیت را از خودش نشان داد تا آن رقابت فشرده و تنگاتنگ سال ۷۶، صورت بگیرد که نتیجه آن هم، انتخاب کاندیدای مورد حمایت اصلاحطلبان شد و رئیسجمهوری منتخب آن دوره نیز با گفتمان خود، هشت سال کشور را اداره کرد.
اما توجه داشته باشیم که هر جریان سیاسی اشتباه هم میکند. اگر اصولگرایان در حمایت از احمدینژاد خطای بزرگی کردند، اصلاحطلبان هم در سال ۸۴، بهخاطر تعدد کاندیداها و اینکه همهشان در آن سال، یکپارچه به حمایت از آیتاللههاشمی نیامدند اشتباه کرده و چنین فرصتی را برای حضور رئیس دولت نهم و دهم پدید آوردند. بعد از آن، اصولگرایان هم از این فرصت استفاده کرده و قله رقابت را فتح کردند. البته حوادث بعد از آن دوران، باعث شد که اکنون در سال ۹۶ بهطور تدریجی به سمت ۷۶ پیش برویم تا آن سردی که بین حاکمیت و اصلاحطلبان ایجاد شده بود، به مرور زمان درحال ذوبشدن و از میان رفتن باشد.
اصولگرایان میان خود، اختلافات و دعواهای جدی دارند و در بسیاری موارد هم از نظرات خود کوتاه نمیآیند. اما اصلاحطلبان بعد از اشتباه ۸۴، نگاه و روش مشخص داشته و تعریف کردند. این در حالی است که اساسا درباره اصولگرایان اینگونه نیست و اختلاف در میان آنان، ریشهای است، لذا این تنشها منجر به ریزش در میان اصولگرایان شده است. همه شاهد هستیم که شخصیتهای شاخص آنها از این جریان خارج میشوند. در حالی که در فضای سیاسی کنونی، مشاهده میشود مهمترین شخصیتهای فعلی اصلاحطلبان روزی اصولگرا بودند. آقای روحانی روزی اصولگرا بوده و الان نیز هست، اما او به تعبیری محور اصلاحطلبان شده است. آقای ناطقنوری هم، که از گذشته دور محور اصلی جریان سیاسی اصولگرا در انتخابات گذشته بوده است، امروز یکی از محورهای اصلی و اصولی اصلاحطلبان است. اصلاحطلبان یک گفتمان مشخص دارند که مهمترین ویژگی این گفتمان، جذابیتش برای مردم است. یعنی اصلاحطلبان، جمهوری اسلامی و حکومت را برای خدمت به مردم و دنیای مردم و رفاه مردم و اهمیت مردم میخواهند، ولی ظاهرا بعضی از اصولگرایان همه چیز را برای آبادکردن آخرت مردم میدانند! در حالی که اساسا قرار نیست آخرت مردم توسط حکومت تامین شود! آخرت باید توسط خود شخص مسلمان و مکلف، تامین شود. حکومت که نمیتواند بهشت و جهنم مردم را تضمین و برایشان تعیین تکلیف بکند! حکومت باید دنیای مردم را بسازد تا آن موقع مردم، هم دنیایشان را داشته باشند و هم آخرتشان را.
اگرچه در سالهای اخیر برخی اصولگرایان هم، بعضا شعارهای اصلاحطلبان را کپیبرداری و شبیهسازی کرده و سعی میکردند از این شعارها به نفع جریان سیاسی خود، در فضای رقابت سیاسی، بهرهبرداری کنند، اما گروههای تندروتر آنها حتی به این کپیبرداری هم اعتقاد ندارند و در ظاهر هم به فکر دنیای مردم نیستند.
قبلا گفته میشد آقای جهانگیری قرار است به عنوان نقش رابط بین اصلاحطلبان و رهبری ایفای نقش کند آیا دیدار آقایان منتجبنیا و رهامی با مقام معظم رهبری در همین راستا بوده است؟ چقدر از جزئیات آن خبر دارید؟
مقام رهبری خودشان را محدود نمیکنند که با شخص خاص یا اشخاص خاصی رابطه داشته باشند. ایشان هم، حضور جریان سیاسی اصلاحطلبی در عرصه جامعه را قبول داشتهاند و هم با آنها ارتباط دارند. البته ممکن است به دلایلی با برخی اشخاص هم ارتباط نداشته باشند، اما ایشان همواره به اصل جریان اصلاحطلبی روی خوش نشان دادهاند و با اکثریت جریان اصلاحطلب نیز ارتباط دارند. هر چند نوع این ارتباطات درجهبندی خاص خودش را دارد.
در فضای سیاسی سال ۸۸، به دلایل خاص، سردی روابط بسیار زیاد شد، اما بعد از آنکه ایشان، در سال ۹۲ اعلام کردند که انتخابات تبدیل به یک حماسه سیاسی شود، مفهومش میتوانست این باشد که حماسه سیاسی بدون حضور اصلاحطلبان امکانپذیر نیست، ایشان با این گفته، اصلاحطلبان را به حضور در انتخابات دعوت کردند و البته اصلاحطلبان نیز این پیام را خوب دریافت داشتند. همچنین به نظر من در سال ۹۲ اصلاحطلبان معقولتر و فکورانهتر هم عمل کردند چون در آن سال یک شخصیت نشاندار اصلاحطلب را معرفی نکردند. بلکه یک اصولگرا یعنی آقای روحانی را بهعنوان کاندیدای اصلی خود برای حضور در انتخابات، معرفی و از وی حمایت شد.
با این روش درست و منطقی، اصلاحطلبان کاندیدای اصلی خودشان را کنار گذاشتند و به نفع آقای روحانی ائتلاف کردند تا حامل این پیام باشند که هدف اولیه و اصلی آنها خدمت به کشور بر اساس منطق اصلاحطلبی است و لزوما بهدنبال یک شخص خاص نیستند.
برای همین نزدیکی بین بسیاری از شخصیتهای سابقا اصولگرا با اصلاحطلبان بیشتر و بیشتر شد. به همین دلیل، مرحوم آیتاللههاشمی هم که یک اصولگرا با سابقه و موثر بود، عملا نماینده گفتمان اصلاحطلبی شد، هم به دلیل اینکه مهمترین شخصیت در مجمع تشخیص مصلحت بود و هم به واسطه رابطهاش با رهبر معظم انقلاب. لذا اصلاحطلبان به این احساس دست یافتند که اکنون از طریق مرحومهاشمی، ارتباطشان با مقام رهبری برقرار و نزدیکتر شده است. حتی اگر چنانچه آقایهاشمی این نمایندگی را بهطور رسمی نداشت، اصلاحطلبان به فکر بازکردن مسیر دیگری نبودند، اما در شرایط سیاسی کنونی کشور، پس از ارتحال آیتاللههاشمی، اصلاحطلبان با درک عمیق از شرایط و منافع ملی و بینالمللی کشور، احساس میکنند این رابطه را باید بهصورت گستردهتر و وسیعتر ایجاد کنند، لذا هم از طرف اصلاحطلبان اشتیاق و هم از طرف نظام و مقام معظم رهبری این پذیرش وجود دارد. پس، دیدار بعضی از چهرههای اصلاحطلب با مقام معظم رهبری در این راستا تعریف میشود و حتماً با توجه به شرایط جدید داخلی و بینالمللی پیشبینی میشود که دیدارهایی از این قبیل بیشتر انجام شود.
اگر مایل باشید موضوع گفتوگو را به سمت دیگر ببریم. اطلاع دارید که حجتالاسلام رئیسی در بیانیه انتخاباتی اخیر خود اعلام داشت که فارغ از جناحبندیهای سیاسی به عرصه انتخابات آمده و در زمان ثبتنام در انتخابات ریاستجمهوری نیز بهطور ضمنی از جمنا فاصله گرفت، دلیل این اعلام استقلال چیست؟ آن هم در حالی که رئیسی کاندیدای اول جمناست! آیا باید جمنا را با این اوصاف شکست خورده دانست؟
قاعدتا آقای رئیسی با این نگاه که یک شخص ملبس به لباس روحانیت است و از آستان قدس رضوی آمده این احساس را داشته که اگر چنین موضعی بگیرد، هم پایگاه اصلی خودش را حفظ میکند و هم سایر جریانهای سیاسی غیراصولگرا را نیز میتواند با خود همراه کند. او علیالقاعده احساس کرده در هر صورت میتواند موضع جمنا را به نفع خود داشته باشد. به هر حال جماعت متفرق اصولگرایان ناچار بودند به آقای رئیسی بپیوندند و نه آقای رئیسی به آنها! آقای رئیسی از همین رو احساس کرد با این موضعگیری میتواند پایگاههای جدیدی برای خودش ایجاد کند. تحلیل من این است که او میپنداشت این موضعگیری میتواند برای وی همافزایی بیافریند، او امید دارد در کنار جریان اصولگرا، جریانهای خاکستری و حتی بخشهای کوچکی از لایههای پایین اصلاحطلبی را به سمت خود جلب و جذب کند، لذا رئیسی با این تحلیل آمد و بیانیه داد.
اما این اقدام مخالفتهای بسیاری را به همراه داشته است از جمله نامه ضرغامی به جمنا که خواستار معرفی یک کاندیدای دیگر به غیر از آقای رئیسی شده بود؟
از نظر من، این اشتباه استراتژیک رئیسی بود. او میخواست از عقبه جمنا که تاکنون شکستهای متعددی را دچار شده است، فاصله بگیرد. رئیسی میخواهد بگوید که حرفهای جدید برای گفتن دارد تا از آن گفتمان جمنا که گفتمان شکستخوردهای است، فاصله بگیرد. در کمپینهایی هم که در حمایت از او تشکیل و سازماندهی شده یا اظهارنظرهایش، این تحلیل دیده میشود و مشخص است. رئیسی میخواست بگوید او با دیگر اصولگرایان فرق دارد و متفاوت است.
گفته میشود برخی از شخصیتهای عالیرتبه روحانی مانند آیتالله شاهآبادی نیز با نامزدی آقای رئیسی موافق نیستند، چرا؟
اگر من بودم و در چنین جایگاهی قرار داشتم، هرگز هیچ پست و موقعیتی را بر تولیت آستان قدس رضوی ترجیح نمیدادم. آن جایگاه، جایگاه رفیعی است که هر مقامی و فردی به آن غبطه میخورد. توجه داشته باشیم آستان قدس رضوی، جایگاهی است که رهبری برای غبارروبیاش در کسوت یک خادم ظاهر میشود به عبارتی رهبری افتخار میکند که در کسوت یک خادم، خالصانه در ضریح امامرضا(ع) خدمت کند و این بالاترین افتخار است. افتخاری که در تمام طول تاریخ، بسیاری داشتند. اکنون که خداوند چنین توفیقی را نصیب آقای رئیسی کرده او نباید آن را با هیچچیز عوض کند.
من فکر میکنم هر روحانی که خبر کاندیداتوری ایشان برای ریاستجمهوری را شنید تعجب کرد چرا او چنین جایگاه مطمئنی را به یک جایگاه موقت و نامطمئن ترجیح میدهد؟ به هر حال کسی که رئیسجمهور شود یا زمانی را صرف حضور و رقابت برای ریاستجمهوری کند از استان قدس فاصله میگیرد و حیفم آمد که آقای رئیسی چنین تصمیمی را گرفت و چنین مسیری را برگزید. من در هر صورت تاکید میکنم چه در صورت شکست و چه پیروزی، آقای رئیسی برای همیشه از این انتخاب و ترجیح پشیمان خواهد شد.
نوع ثبتنام آقای قالیباف از جهاتی بسیار قابل بحث است اولا او آخرین دقایق زمان ثبت را برای نامنویسی انتخاب کرد تا به نوعی نامنویسی آیتاللههاشمی در سال ۹۲ را شبیهسازی کند، از سویی دیگر نطق قالیباف علیه روحانی نیز بسیار تند به نظر میآمد. نظر شما چیست؟
اولا به نظر من، رقیب اصلی آقای روحانی، هر چند با فاصله زیاد، قالیباف است و نه آقای رئیسی. قالیباف کسی است که باید او را جدیتر از رئیسی بدانیم. اما در پاسخ به سوال شما باید بگویم آقای قالیباف با صدور پیام تند تبلیغاتی، مرتکب یک خطای بزرگ تبلیغاتی و سیاسی شد و تا آخر نیز عواقب این پیام تند، با ایشان خواهد بود و البته خروجی و نتیجه خوبی هم نخواهد داشت، زیرا بیانیه فاقد عناصر لازم برای رقابتهای مرسوم سیاسی و ادبیات دیپلماتیک و ضرورتهای اجتماعی بود.
قالیباف میتوانست ضرورتهایی همچون آرامش، اخلاق، رقابت سالم، دعوت مردم به مشارکت حداکثری در انتخابات، اخلاق انتخاباتی و مواردی از این قبیل را در گفتههایش مطرح و برجسته کند. اما این متن نوشته، از اول تا آخر یک بیانیه تند و از نظر من انتقامجویانه است و کسانی که این بیانیه را برای ایشان نوشته و توصیه کردند مشاوران خوبی نبودند.
از کسی که سوابق نظامی دارد و قبلا هم رقیب آقای روحانی بوده است انتظار میرفت که به انتخابات بهصورت مسالمتآمیزی وارد میشد. ضمن آنکه صدور بیانیه برای کاندیداها در انتخابات، مرسوم نیست. کاندیدا مصاحبه میکند تا عمده هدف و شعارهای اصلیاش را بگوید و تشریح کند!
اما قالیباف در کنار حمله به روحانی، یکسری وعدهها و شعارهایی هم داده که هر کسی که یک روز، کار اجرایی کرده باشد، میداند که تحقق آن شعارهایی که ایشان داد، امکانپذیر نیست! او وعده ۵ میلیون شغل داده است و با این گفته و ادعای خود، سندی نیز در حافظه مردم و جامعه به جای گذاشته است. قالیباف اگر رئیسجمهور شد باید پاسخگوی چنین وعدههایی باشد. باید از ایشان سوال کرد که آیا واقعا در شرایط و موقعیت کنونی کشور، توان تحقق ۵ میلیون شغل در یکسال وجود دارد؟
قالیباف که در شهرداری با کارهای اجرایی سنگین و شرایط اقتصادی کشور سر و کار داشته بر چه مبنا و اصول، چنین ایدهای را بیان کرده است؟ این صحبت، همه را شگفتزده کرده که وی بر چه پایه و اصول و منطق اقتصادی، وعده ایجاد ۵ میلیون شغل را داده است؟ دولتی که هماکنون بر سر کار است و دغدغه اصلیاش رفع بیکاری و ایجاد شغل است، بههیچوجه، در قالب شعار، حتی وعده ایجاد یکمیلیون شغل را هم نمیدهد. دولت یازدهم بارها اعلام کرده که تلاش دارد سالانه ۷۰۰ هزار شغل ایجاد کند که ایجاد این تعداد شغل، با توجه به امکانات کشور کاری بسیار دشوار و سخت است، بنابراین بیانیه قالیباف، علاوه بر عدم برخورداری از عناصر جذاب و واقعی انتخاباتی، پر از شعارهایی است که فاقد عناصر لازم برای عملیاتی کردن بوده و خارج از ظرفیت کشور است. آقای قالیباف ظاهرا آمده است تا در انتخابات بماند. حضور او اختلافات درون اصولگرایان را تشدید کرد و پیشاپیش شکست اصولگرایان را رقم زد.
لطفا بیشتر توضیح دهید، فضای سیاسی کنونی در میان اصولگرایان را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا احتمال میدهید که یکی از آقایان رئیسی و قالیباف به نفع دیگری انصراف دهد؟
تحلیل من تا این لحظه این نیست. قرائن هم این را نشان میدهد. تیمی که آقای رئیسی برای ستاد خود برگزیده است عموما از جریان نزدیک به جبهه پایداری و آقای جلیلی است. این قرائن حکایت از آن دارد که هیچکدام کاندیدای پوششی دیگری نیستند و همه میدانیم که قالیباف بهشدت با جبهه پایداری زاویه دارد.
یعنی معتقد هستید که اختلافات در میان اصولگرایان در حال عمیقتر شدن است؟
اینطور به نظر میرسد. شما توجه کنید هر چند اعضای ستاد آقای رئیسی را گروهی از عناصر جبهه پایداری تشکیل میدهند که ظاهرا بنا دارند از شبکههای تبلیغاتی این جبهه هم در سراسر کشور برای تبلیغ استفاده کنند، اما خود جبهه پایداری هنوز رسما حاضر نشده است که نامزد اصلی خود را پس از آقای جلیلی معرفی و از او حمایت کند. معادلات سیاسی میان اصولگرایان هنوز درهالهای از ابهام است.
در مورد آقای روحانی چه؟ آیا آقای روحانی میتواند همان شعارهای سال ۹۲ را در سال ۹۶ تکرار کند؟ او باید چه استراتژی و عملی از خود نشان دهد تا موفق باشد؟
آقای روحانی با دو شعار اساسی آمد که یکی از آنها شعار تحقق برجام بود. در آن موقع رقبای ایشان، این مسأله را امکانپذیر نمیدیدند! آن زمانها حتی با خود من نیز بارها تماس گرفتند که برجام عملی نمیشود، پس برای چه دائم از تحقق برجام صحبت میکنید؟! ولی دیدیم که این اتفاق افتاد. پس از تحقق برجام، همانهایی که از غیرممکن بودن آن سخن میگفتند تلاش کردند تا وزن و اهمیت برجام، و تاثیر آن بر روابط بینالمللی و تحولات اقتصادی کشور را پایین آورده و کاهش دهند و متاسفانه هم آوایی غیرقابل باور و البته غیرهماهنگی نیز در داخل کشور با برخی مخالفان منطقهای برجام صورت گرفت تا برجام را که نظام و دولت هر دو بهدنبال موفقیت در آن بودند را تضعیف کنند.
به هر حال پایگاه اصلی رای روحانی را نخبگان و جامعه متوسط ایران تشکیل میدهند که میدانند روحانی بزرگترین خدمت را به کشور، با برجام انجام داده است. برجام تحریمها را برداشته و موانع بینالمللی را رفع کرده، تجارت با دنیا را بار دیگر تسهیل کرده تا به کمک آن بتوان چرخهای اقتصادی را در کشور به حرکت درآورد. اکنون مردم میپرسند، چه کسی امروز باید از ثمرات و دستاوردهای برجام بهرهبرداری و حفاظت کند.
بسیاری از کسانی که از مخالفان سرسخت برجام بوده و آن را قبول نداشتند و بسیاری هم حتی خیانت میدانستند، چطور شده که امروز با ورود به رقابت انتخاباتی با آقای روحانی که برجام را محقق کرد، به دنبال چیدن ثمره آن و بهرهمندی از نتایج آن به سود خود هستند. لذا من معتقدم، وقتی دولتی اسب زین کرده را آماده کرد، باید همین دولت هم، آن مرکب را به مقصد برساند. اما رقبای روحانی هوس کردهاند که از موقعیت فراهم شده استفاده کنند و سپس این را به جامعه القا کنند که دولت روحانی نتوانست پس از برجام به موفقیت برسد، اما ما توانستیم! ولی مردم میدانند حسن روحانی که خود چنین زمینهای را فراهم کرده است بهتر از رقبایش که اساساً برجام را قبول نداشتهاند، میتواند کار انجام داده، مسیر را به جاده اصلی هدایت کرده و اقدامات اصلاحی که آغاز کرده را به سرانجام برساند. مردم این مسائل را خوب میفهمند و بهدرستی تحلیل میکنند.
رقبای روحانی تلاش میکنند که القا کنند، نارضایتی مردم از حسن روحانی نیز زیاد است، چرا؟
مردم بهتر از هر کسی میدانند که علت و منشا اصلی مشکلات کنونی کشور چیست. بخش زیادی از مشکلات در دولت فعلی ناشی از همان کارشکنیهاست. اگر این امکان وجود داشته باشد که مثلا آقای قالیباف بتواند ۵ میلیون شغل ایجاد کند حتماً این کار در سایه برجام انجام میشود اگر قالیباف میتواند چنین کاری را انجام دهد، حتماً روحانی اراده عملی، توان و آمادگی بسیار بیشتری برای تحقق این مهم دارد. دولت یازدهم در حال حاضر، مسلط بر کار و امور است و برجام را به ثمر نشانده، زمینه را آماده ساخته و مقدمات فراهم است و این امکان ایجاد شده که توسعه و پیشرفت را به سرانجام برساند. مردم اگرچه در میان دعواهای سیاسی نیستند، اما خیلی خوب این موضوعات را میفهمند، دولتی که بذر توسعه و پیشرفت را پاشیده است بهتر میتواند، محصول آن را در جهت منافع ملت، درو کند. دولتی که جاده را هموار کرده است بهتر میتواند در این جاده، حرکت کرده و مسافران را به مقصد برساند. دولتی که یک کارخانه را مهیا و مستقر کرده، بهتر میتواند مدیریت آن را بر عهده بگیرد و در عین حال، سیاست نانوشته، همیشه این بوده که دولتها یک دورهای نباشند.
یعنی دولت یک دورهای، همچنین بیش از دو دوره، مفید به حال توسعه سیاسی و اقتصادی در کشور نیست؟
تجربه نشان داده که دولت دو دورهای بیشتر مفید به حال توسعه و اداره امور کشور است و طبیعی است که ملت تمایل به این سیاست نانوشته، یعنی یک دورهای بودن ریاستجمهوری با توجه به تجارب بهدست آمده نشان ندهد. برای اینکه دور دوم، فرصتی برای دولت برای به ثمر نشاندن اقدامات و تصمیمات کلان و تکمیل برنامههای دور اول است و البته به همان دلیل هم، به مصلحت کشور نیست دولتی بعد از ۸ سال، دوباره به بهانهای مجدد برای دور سوم، به سر کار برگردد.
به هر حال، نظام نه با روی کار آمدن دوباره آقایهاشمی، نه رئیسجمهور اصلاحات و نه رئیس دولت نهم و دهم موافق نبوده است و یکی از دلایل آن امروز، دو قطبی شدن و دو قطبیکردن جامعه عنوان میشود. هر چند قانوناساسی این اجازه را میدهد من در این زمینه کاملاً موافق با این سیاست نانوشته هستم کسی که دو دوره چهار ساله فرصت خدمت داشته است، باید برای همیشه کنار برود و بیشتر نقش مشورتی داشته یا بهدنبال ساخت حزب و کار سیاسی باشد، ولی هوس و میل بازگشت به پاستور را برای همیشه از سر خود خارج کند. اگر روزی بخواهیم قانون اساسی را تغییر دهیم پیشنهاد من این است کسی که هشت سال رئیسجمهور بوده است برای همیشه ورودش به انتخابات ممنوع شود! اگر این ساز و کار قانونی و این ممنوعیت وجود داشت ما حوادث تلخ برخی سالها را در پیشینه سیاسی کشور و جمهوری اسلامی نداشتیم. هزینههای امنیتی که در انتخابات مختلف، پرداخت کردیم به خاطر آن است که به این ضرورت عقلانی و منطقی توجه نشد، اگرچنانچه این منع قانونی وجود داشت روند انتخابات ما و سیاست ما متفاوت و مطلوبتر میشد.
بگذارید از شما درباره منشور حقوق شهروندی آقای روحانی نیز بپرسم منشوری که اواخر سال گذشته از آن رونمایی شده و برای اجرا ابلاغ شد هرچند، مخالفانی هم دارد، شما فکر میکنید اقلیتها و قومیتها با اعتقاد به اینکه شعارهای روحانی در حقوق شهروندی عملی است بازهم به او تمایل نشان میدهند؟
یکی از شعارهای اساسی آقای روحانی حقوق شهروندی بود که سبب شد تا بخش زیادی از جامعهای که دلسرد بوده و به حاشیه رفته بودند جذب این شعار شده و اعتماد به نفس پیدا کرده و امیدوار به تحقق حقوق خود شوند. جامعهای که دغدغه آنها نیز حقوق شهروندی است. آقای روحانی تمام اقوام، مذاهب و ادیان ایرانی که احساس تبعیض و تحقیر میکردند را جذب شعار خود و آنچه به آن؛ اعتقاد عملی داشت، کرد و در سال ۹۲ آنها به آقای روحانی رای دادند. من معتقدم همچنان پیروان مذاهب، ادیان و اقوام ایرانی به روحانی این احساس مثبت را دارند و امسال بیشتر از چهار سال پیش به او رای خواهند داد. علیرغم آنکه آنها یکسری گلههایی نیز دارند، اما میدانند که آقای روحانی به شعار خودش اعتقاد عملی دارد و به آن پایبند بوده و در حدی که امکان داشته به آن عمل کرده است و مطالبات این بخش از جامعه، برای آقای روحانی اهمیت دارد.
آقای یونسی! اصولا فکر میکنید چرا انتخابات دوقطبی الزاماً برای کشور خطرناک است؟
انتخابات باید برای ما امنیت بیاورد، انتخابات دوقطبی متاسفانه شرایط را بهسوی ناامنی و تحریکات قومی و تحریکات سیاسی و بیثباتی اجتماعی و ناامیدی مردم، سوق میدهد، لذا تبلیغ برای مشارکت عمومی در انتخابات باید همواره در فضایی آرام، با اخلاق و به شکل حماسی و با نشاط سیاسی و با هیجان عمومی باشد که بتواند اکثریت اقشار و مردم را به پای صندوقهای رای بکشاند و همگان را در تعیین سرنوشت خویش و برقراری امنیت کشور، سهیم کند، نه اینکه مردم را در مقابل هم قرار دهد و از اخلاق و مسئولیتپذیری دور کند تا به فکر حذف و نفی همدیگر باشند. انتخابات دو قطبی چنین خسارات و مضراتی دارد.
اساساً ارتباط امنیت با انتخابات و مشارکت مردم را چگونه میبینید؟
تردید نباید کرد که امنیت، همواره از درون صندوقهای رای بیرون میآید، زیرا مردم وقتی به یک بلوغ سیاسی خوب رسیدند و خود در سرنوشت کشور دخالت کردند، خود آنان هم از این امنیت ایجاد شده حفاظت خواهند کرد.
وقتی مردم، حضور و نقش خود در برگزاری انتخاباتی را موثر و در درجه اول دیدند و در فضایی غیرامنیتی و آرام و البته سالم و بیطرفانه، شاهد برگزاری انتخابات بودند، این خود یعنی امنیت. امنیتآفرینی راهی جز عبور از مسیر مشارکت مردم و دخالتدادن خود آنان در سرنوشت خویش ندارد.
چطور ممکن است برگزاری یک انتخابات هم امنیت بیاورد و هم ناامنی ایجاد کند؟
خیلی روشن است، همان طوری که در پاسخ سؤال بالا به آن اشاره کردم، تجربههای گذشته، بهخصوص پس از انقلاب اسلامی به ما نشان داده است که هر زمان انتخاباتی با استانداردهای مورد قبول داشتهایم و در آن انتخابات به اصول اخلاقی، پرهیز از هرگونه بداخلاقی، رقابت سالم، ایجاد اعتماد عمومی، توجه جدی شده و مردم در صحنه بوده و مشارکت گسترده داشتهاند، نه تنها امنیت داخلی، بلکه موقعیت و امنیت بینالمللی ایران نیز ارتقا پیدا کرده و نوع تعامل دنیا با جمهوری اسلامی تغییر کرده است.
و برعکس هر زمان، چنین نبوده، تنش و رقابتهای حذفی و غیره، امنیت را مخدوش و مردم را از حضور در انتخابات و تعیین سرنوشت، منصرف و بیتفاوت کرده است و این بیتفاوتی، ریشه ناامنی داخلی و بینالمللی برای هر کشوری است.
و سؤال پایانی، نظرتان درباره اقدام اخیر آیتالله جنتی که در آن نامزدی اقلیتهای دینی را در انتخابات شورا خلاف شرع دانسته آن هم در حالیکه در انتخابات دوره قبلی شوراها چند نماینده اقلیت دینی در استانهایی مثل یزد حضور داشتند، چیست؟
من وقتی چنین دستورالعمل و بیانیهای را از طرف دبیر محترم شورای نگهبان در رسانهها دیدم و شنیدم، تعجب کردم. اساساً شورای نگهبان، در بحث نظارت بر انتخابات شوراهای شهر و روستا مسئولیت مستقیمی ندارد. بر اساس قانونی که سالها پیش به تصویب شورای نگهبان رسیده و خود آقای جنتی هم رئیس آن شورا بوده، مجلس شورای اسلامی نهاد اصلی ناظر بر این انتخابات است. قانون انتخابات شوراهای شهر و روستاها هم تکلیف همه را روشن کرده است و تاکنون نیز همینگونه عمل شده است.
طبیعی و روشن است که حقوقدانان شورای نگهبان باید اعلام کنند که آیا این دستورالعمل، نظر شخصی دبیر محترم شورای نگهبان است یا اینکه درباره چنین تصمیمی که پیروان اقلیتهای دینی نمیتوانند در انتخابات شوراهای شهر و روستایی که اکثریت آنان مسلمان هستند نامزد شوند، در این شورا و در میان حقوقدانانش بحثی صورت گرفته و مصوبهای وجود دارد یا خیر؟ و از طرفی، باز هم میدانیم که بر اساس قانون، تفسیر قوانین عادی و مصوب، به عهده مجلس شورای اسلامی است، همان طوری که تفسیر قانوناساسی بهعهده شورای نگهبان است.
به هر حال چنین نامه و دستورالعملی به صلاح کشور نیست و خوشبختانه ریاست محترم مجلس و برخی از نمایندگان محترم نیز به موقع به این موضوع ورود کرده و بر انجام کار بر اساس قانون انتخابات شوراهای شهر و روستا تاکید کردند و چنین تصمیمی را مغایر قانون دانستند و دولت هم بهطور طبیعی مجری قانون است، بنابراین پاسخ رئیس محترم مجلس یک پاسخ قانونی است و دولت هم موظف به اجرای این قانون است.
من هم به عنوان نماینده رئیسجمهوری به همه اقلیتهای دینی و مذهبی اطمینان میدهم که دولت همچنان از حقوق قانونی آنها دفاع خواهد کرد و جای هیچ نگرانی نیست. دولت، همراه و هماهنگ با پاسخ ریاست محترم مجلس از حقوق آنها قطعا دفاع خواهد کرد.
انتهای پیام