به گزارش ایسنا، دکتر بهادر باقری عضو هیأت علمی دانشگاه خوارزمی در تجلیل مقام شامخ شادروان غلامرضا جهانشاهلو چُنین در یادداشتی که در این رابطه نوشته است ادامه میدهد: "اما عنوان فخیم و پر طنطنۀ «جهانشاهلو»، آن هم با لهجۀ ترکی دوستانم، مهابت، عظمت و تأثیری شگفت بر من داشت. گاه نام یا نام خانوادگی کسی، بدون اینکه صاحبش را دیده باشی، مسحورت میکند و حسی از احترام و تکریم در تو ساری و جاری میکند.
جهانشاهلو و دیگر استادان نامدار و ریشهدار این گروه ارجمند و کرامند، همواره چنین بوده و هستند. سایۀ آنان که هنوز از نعمت حضورشان برخورداریم مستدام باد!
دست برقضا، سالها بعد عضو هیأت علمی همین دانشگاه شدم و شوربختانه سعادت دیدار و آشنایی با استاد دکتر جهانشاهلو نصیبم نشد تا همین یکی دوماه پیش، پنجم بهمن ۱۳۹۵ که برای تدوین تاریخ شفاهی دانشگاه، همراه با آقای سپاسی عزیز، افتخار دیدار و گفتگو با این مرد مردستان و این استاد استادان و اسوۀ دانایی و فرزانگی را یافتم و در خانۀ باصفایش، پای سخنان گرم و گیرا و ارزنده و آموزندهاش نشستم و چقدر افسوس خوردم که خُردک جویِ جستجویم، چقدر دیر و دور به این دریای ژرف و شگرف دست یافت!
صدای لرزان اما پدرانه، مطمئن، گرم و معلمانهاش، هنوز در گوش جانم طنین میافکند؛ وقتی از زاد و بود و توشۀ فاخر و پرافتخارِ دانش و بینش خود گفت، دیدم و دانستم که آدم بیخود و بیجهت، بزرگ نمیشود؛ جهانشاهلو نمیشود؛ پرفسور مصاحب نمیشود. یک عمر تلاش و فداکاری و عشق و پاک زیستن و انسان بودن، پشتوانۀ این نام نیک درخشان و فخرآفرین است.
استادی که خانۀ استادانهاش در هفت حوض نارمک، کانون گرم و پرشور دانشجویانی است که از صبح تا شب، در سایهسار علم و حلم این یگانهمرد، درس میخوانند و رساله و مقاله مینویسند و در این گرم بازار محبت و معرفت، همسر مهربان و فداکار ایشان نیز چه نقش عزیز و جاودانهای دارد! و جهانشاهلو با چه عشق و قدردانیِ جانانهای از این همسر و همراه و همدلِ فداکار خود میگوید و من و ما، حالا حالاها باید پای صحبت این والایان و یگانگان بنشینیم و بیاموزیم. این تجربههای گرانبها، در هیچ کتابی یافت مینشود.
قدر استاد، نکو دانستن
حیف، استاد به من یاد نداد!
چقدر این گوهران گرانمایه را دیر مییابیم و قدرشان را نمیدانیم! چقدر همدیگر را نمیشناسیم! چقدر فقر همدلی و همزبانی داریم!
اما چندی پیش که با دکتر سبحاناللهی و دکتر کیوانی به عیادتش رفتیم. به بدرودش رفتیم. بخش ICU بیمارستان عرفان. شلوغ بود و دلگیر و دلگزای. استاد بیهوش بود و گاه دست و پای خستهاش نیمه تکانی میخورد ...
همسر مهربان و والامنش و پسر بالابلند و خوشسیمایش را هم دیدیم که جوانیِ جهانشاهلوست و آرزوی سلامت و بهبود برای پدر و ... و تمام.
با انبوهی از اندوه، وقتی دل گواهی میدهد که این آخرین دیدار است، جهانشاهلو را بدرود گفتیم و بازگشتیم و امروز خبر آمد که استادمان رفت.
ای دیر به دست آمده، بس زود برفتی...
مرگ معلم، مرگ آفتاب است. دل و جان شاگردان و یاران را تاریک میکند؛ غمی سنگین و کمرشکن است. هنوز غم فراق دکتر عباس ماهیار بر دلهای ماست و حالا باید دکتر جهانشاهلو را تا سرزمین ابدیاش همراهی کنیم و به خاک مهربانش بسپاریم. اما معلم هیچگاه نمیمیرد. هرجا سخن از دانایی و والایی و فرزانگی است، جهانشاهلو آنجاست.
سلامش میکنیم و به احترامش تمام قد میایستیم.
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدۀ عالم، دوام ما
روانش مینوی باد!"
انتهای پیام