به گزارش ایسنا، پلاسکو چند روزی است که فروریخته و ایران هنوز سیاهپوش است؛ تمام ایستگاههای آتشنشانی در سراسر کشور غرق غم و حیرت است؛ حجلهها، ایستگاهها را غرق نور و چراغ کردهاند و عکس آتشنشانها روی میز خودنمایی میکند. «آتشنشانانی که همیشه به جنگ آتش میروند این بار در حادثهای عظیم ناجوانمردانه مغلوب آهن و آتش و آوار شدند» اینها را ابوالفضل ذوالقدر میگوید، مدیرعامل آتشنشانی قزوین که این بار سنگین، آتشبهجانش زده و اشک و بغض امانش را بریده است.
او و همکارانش به یاد پاسداشت جانفشانان پلاسکو گردهم آمدند، هیچکدام مرگ همکارانشان را باور ندارند و هنوز امیدشان به سیگنالهای دستگاه زنده یاب است.
پلاسکو فروریخت و در کنارش دل تمام مادران، همسران و خانوادههای آتشنشان فروریخت، مادری که هنوز امید دارد که تلفن زنگ بخورد و کسی آنطرف خط بگوید: زنده اس... زندهاس...
در جمع آتشنشانان قزوینی، مادران هم هستند، در این میان مادری با چشمانی نگران پسرش را دنبال میکند و میگوید: 8 سال است که پسرش آتشنشان است و 8 سال دلشوره دارد، هرروز نگران رفتوآمد پسرش است، از شبهای تلخ عملیات میگوید که از شدت نگرانی تب و لرز را تا صبح تجربه کرده است.
مادر با یاد پلاسکو اشک از چشمانش جاری میشود و از چشمانتظاری خانوادههای آتشنشان پلاسکو میگوید اما گریه امانش نمیدهد تا سخن کامل کند، پسرش را در آغوش میگیرد و اشکهایش روان میشود.
یاد مادر «احسان» میافتم آتشنشانی که خبری از او نیست و مادرش با تماس به همه سراغش را میگیرد، مادری که بیتابیش همه را به گریه میاندازد و به او امید میدهند ....
با فروریختن پلاسکو کاخ آرزوهای دختری که قرار بود اردیبهشتماه به خانه بخت برود هم فروریخت؛ آواری که بر سرزندگی همسران آتشنشان فروریخت و آنها هنوز همچشم انتظار قهرمان زندگیشان هستند.
نصیری همسر یکی از آتشنشانان قزوینی که در این مراسم حضور دارد نیز چشمانش اشکبار است او میگوید: زندگی همسر آتشنشانان با استرس و اضطراب توأم است، از لحظات سخت خداحافظی میگوید لحظاتی که شوهرش را برای رفتن به سرکار بدرقه میکند و تا برگشتن همسر به خانه در استرس و نگرانی است.
پسر 13 ساله وی نیز باافتخار از قهرمانی پدرش میگوید، او میگوید که در مدرسه و همهجا باافتخار میگویم که پدرم یک قهرمان است از پدرش که صحبت میکند چشمانش برق میزند نگاهش به پدر که میافتد میگوید: پدرم که به عملیات میرود همش نگران هستم و دعا میکنم اتفاقی برایش نیافتد.
او با شیطنت کودکانهاش میگوید من در چهارشنبهسوری از ترقه بیخطر استفاده میکنم تا حادثهای رخ ندهد و جان پدرم به خطر نیافتد.
در سویی دیگر آتشنشانان با در دست داشتن شاخهای گل در مراسم شرکت کردهاند، بغض و ناراحتی رهایشان نمیکند آنها دلگیر هستند نه از آتش و آهن و آوار، آنها دلگیر هستند از ما، از من و از تو که سلفی و لایک را به جان آدمی ترجیح میدهیم.
هیچکدام مرگ رفیق را باور ندارند. ته دلشان پر از امید است و غصه میخورند، هرکدام در گوشهای ایستاده یا نشستهاند و بیحرف به کارهایشان میرسند.
مجید بیگدلی فرمانده شیفت ایستگاه شهید بابایی که 13 سال است که در آتشنشانی مشغول خدمت است میگوید: در این مدت به حوادث مهمی اعزام شدیم که با رعایت اصول و مقررات ایمنی موفق عمل کردیم، اما حادثه پلاسکو ایثارگری را به یاد ما میآورد و آتشنشانانی که ساختمان را تخلیه کردند و جانشان را برای نجات دیگران فدا کردند.
ابراهیم رشوند آتشنشان دیگری است که حادثه پلاسکو را دل آتش زدن میداند و میگوید: آتشنشانی عشق است و عشق باعث میشود به قلب آتش بزنی همنوعت را نجات دهی عشق باعث میشود که بهترین سرمایه «جانت» را تقدیم کنی.
مرتضی روزبه یکی دیگر از آتشنشانان قزوین که پلاسکو را رشادت و ازجانگذشتگی تعریف میکند، فرزند کوچکش را در بغل دارد و از عشق به آتشنشانی میگوید، او اعتقاد دارد که همه مردم به خانواده عشق دارند و پدری نیست که عاشق فرزندش نباشد.
این آتشنشان خاطرنشان میکند: ما قبول کردیم آتشنشان باشیم و خودمان را طوری پرورش میدهیم که در زمان خطر فکر همسر و بچهها از بین میرود به فکر نجات هستیم تا به شهروندان کمک کنیم.
همانطور که آتشنشانان عشق به نجات همنوع دارند و خود را برای نجات جان دیگران به خطر میاندازند در این حادثه مردمی هم بودند که برای کمک به مجروحان به سازمان انتقال خون رفته و خون خود را اهدا کردند و عدهای برای آتشنشانان لقمه آماده میکردند.
آتشنشانان قدردان این افراد هستند و این وحدت و همبستگی را میستایند اما دلشان غمگین است از افرادی که از ساختمان در حال ریزش سلفی میگیرند، فرهنگ غلطی که در همهجا ریشه دوانده، اینجا نیز هست؛ برخی از افرادی که برای پاسداشت آتشنشانان آمده بودند اما با ماشینهای آتشنشانی سلفی میگیرند، اینها که کنار حجلههای آتشنشانان با شمعهای در حال سوختن سلفی گرفتن دستکمی از افرادی ندارند که از ساختمان در حال سوختن عکس گرفتند...
اما حادثه پلاسکو بُعد دیگری هم داشت؛ همانجا که مسئولین از هر طریقی اعتراض و التماس میکردند که برای نجات جان آتشنشانان اینجا ازدحام نکنید، مسئولین از مردم تقاضا میکردند که محل را ترک کنند تا شاید آنها بتوانند آسیب دیدگان را از زیر آوار خارج کنند اما ازدحام برای گرفتن عکس و فیلم از این حادثه تمامی نداشت...
ما عزادار شدیم نهتنها پلاسکو بلکه دنیا بر سرمان آوار شد؛ همان زمان که افراد به ماشینهای آتشنشانی و آمبولانس راه نمیدادند و مرگ امدادگر برای ما سوژه عکاسی شد؛ ما ترجیح دادیم که دیگران جان خود را از دست بدهند تا ما بتوانیم در فضای مجازی لایک و کامنت جمع کنیم.
آتشنشانان جان خود را تقدیم شهروندان میکنند و در قبالش فقط میخواهند که ایمنی را رعایت کنیم و در زمان شنیدن آژیر راه را بازکنیم ؛ ازدحام بزرگترین ضربه است و اگر برای آتشنشانان احترام قائلیم ازاینپس رفتارمان را تصحیح کنیم.
گزارش از: آرزو یارکه سلخوری خبرنگار ایسنا منطقه قزوین
انتهای پیام