به گزارش ایسنا، روزنامه شرق نوشت: «یک روی غمگنانه فاجعه این بود؛ دیگر خبر تازهای از پلاسکو نیست. ساختمان به تلی از آهن و خاک تبدیل شده است. خانواده دستکم ٢٠ آتشنشان داغ بر دل دارند. خانوادههای دیگری هم از سرنوشت عزیزان خود خبری ندارند و روزها را با نگرانی به شب میرسانند. اما روی دیگر فاجعه؛ تهران یکباره با بحرانی مواجه شد که حتی ظن بروز چنین رخداد تلخی را به ذهن مشوش خود راه نمیداد؛ یعنی مواجهه با اصل غافلگیری، غافلگیر شدن آن هم در برابر فروریختن یک ساختمان ١٧ طبقه و نه برخورد با آن فاجعه عظیم؛ یعنی همان زلزله دلهرهآور احتمالی.
یک هفته است همه یکدیگر را متهم میکنند؛ بخشی از شورای شهر، شهرداری را متهم میکند و بخش دیگر مدیریت شهری را تبرئه. بخش دیگر از یک سو در حال انداختن توپ در زمین دولت و وزارت کار است. بنیاد مستضعفان هم هنوز نمیداند به عنوان مالک ساختمان پلاسکو باید چه موضعی بگیرد. عذرخواهی بکند که در این صورت مسئولیت بخشی از فاجعه را پذیرفته یا عذرخواهی نکند و به نوعی پای خود را از این ماجرا بیرون بکشد که ظاهرا شکل دوم را پذیرفته است. در حادثه پلاسکو عموما همه آنها که مسئولیتی بر دوش داشتند، بر خرابههای آن ساختمان ١٧ طبقه حاضر شدند اما هیچ مسئولی، مسئولیتی بر عهده نگرفته است! روی فاجعهبار، فاجعه همین است. انبوه مسئولانی که مسئولیت نمیگیرند.
سؤال این است: مقصر واقعی چه کسی است؟ از چه کسی باید بازخواست کرد؟ اصلا چرا باید در این مراسم حاضر شد؟ چرا باید بگوییم همه میآییم؟ چرا همه ما خود را در این درد و عزا شریک میدانیم؟ برای این که آن پدرها و مادرها، آن برادران و همسران عزادار بدانند حالا که کسی مسئولیت مصیبت وارد شده به آنها را قبول نمیکند، در عوض فروریختن پلاسکو وجدان عمومی مردم تکانی خورده و بیدار شده؛ همین مردمی که قرار است روز پنجشنبه برای فرونشاندن داغ بر دل نشسته خود و همدردی با خانوادههای عزادار در مراسم تشییع پیکرها حاضر شوند، همانهایی که در سالهای گذشته برای آن که در مدیریت شهرشان سهمی داشته باشند، پای صندوقهای رأی دعوت شدهاند و به فهرستهایی رأی دادهاند که شهرشان آبادتر شود. این یعنی مردم باید بدانند نصیبشان از صندوقهای رأی چه بوده است؟ باید بدانند در سالهای مدیریت اصولگرایانه بر شهر، یعنی شهرداری به طور ویژه و شوراهای شهر چه گذشته است؟ شاید نه، حتما لازم است که یک بار دیگر نقشهای مدیریت شهری تعریف و تفکیک شوند. باید روشن شود نقش شهرداری و شورای شهر در اداره شهر چیست. باید یک بار دیگر روشن شود شوراهای شهر قرار بود نقش پارلمان شهری را ایفا کنند؛ یعنی بر مدیریت شهری نظارت داشته باشد، نه این که در شهرداری استحاله شوند.
١١ سال از مدیریت اصولگرایانه بر شهر گذشته، پلاسکو فروریخته و تازه از شورای شهر صدا بلند میشود. مخالف و موافق در برابر هم صف میکشند اما مخالفت با چه و که؟ مخالفت با کدام مسئول در حالی که هیچکس مسئولیت بر عهده نمیگیرد. این مخالفت و موافقتها اگر هیچ دستاوردی نداشته باشد، تنها عایدی آن آگاهی دوباره مردم خواهد بود. مردم حالا فهمیدهاند برای ایمنی ساختمانها، برای هوای پاک و فضای سبز، برای حل معضل ترافیک، برای نظم مبلمان شهری، برای حادثهای که واقع میشود و جانی از دست میرود، چه کسی را باید بازخواست کنند. باید بدانند در ازای این بلندمرتبهسازیها، چه عایدشان شده است؟ چه کسانی صاحب برج و باروهای اقتصادی شهر شدهاند؟ سهم طبقههای متوسط و پایینشهری یا حاشیهنشینها از این ساختوسازها چه بوده است؟ درآمد هنگفت تراکمفروشیها و ساختمانسازیها در جیب چه کسانی رفته است؟ مردم چه اندازه رضایت داشتهاند سهم آنها از فضای شهر، از کوچهها و معابر و فضاهای سبز در اختیار این ساختوسازها قرار بگیرد؟ آن مردمی که باید در مدیریت شهری دخالت میکردند، کجای این معاملات و معادلات بودند؟ مردم حق دارند سؤال کنند مدیریت ١١ساله اصولگرایی برای جلوگیری از آن فاجعه بزرگ، چه اندیشیده است؟ برای روزی که احتمالا در هر کوی و برزنی، ساختمانها و برج و باروها بر سرشان آوار خواهد شد.
باید پاسخ داد تا چه زمانی تهران از درون فربهتر - و در عین حال پوکتر - خواهد شد؟ مردم حق دارند پرسشگری کنند و بدانند، اکنون روز پرسشگری است. مسئولان باید این روزها به جای فرافکنی در جایگاه پاسخگویی قرار بگیرند. باید بدانند اکنون زمان ارائه کارنامه ١١ سال مدیریت است نه برنامه.»
انتهای پیام