/یادداشت کوتاه/

راز شلیک‌ها و خنده‌های مطمئن

دیروز عصر، قلب تهران میزبان صداهایی ناآشنا بود؛ صداهایی که کمتر به گوش نسل سوم و چهارم و پنجم انقلاب رسیده بود. این صداها در هر مملکتی شنیده شود، اولین واکنش طبیعی مردمانش اضطراب و فرار است اما همه ما نه ترسیده بودیم و نه فرار می‌کردیم.

از انقلاب تا فردوسی، چند نسل کنار هم ایستاده بودیم و با انگشت، آسمان را نشان می‌دادیم و می‌خندیدیم. بعضی‌هایمان انگار که مشغول تماشای مسابقه باشیم، رد پرنده را با دست دنبال می‌کردیم و فریاد می‌زدیم «بزنش، بزنش» انگار که گلوله‌های ضدهوایی صدای ما را می‌شنوند.

آدم‌ها در دو وضعیت دچار چنین حالتی می‌شوند. اول اینکه بیخیال و بی‌تفاوت، کارشان از گریه گذشته باشد، دیگر آنکه دلشان قرص و پشتشان گرم باشد.

داد و فریادها و اعتراضات و اشک‌ها و لبخندها و تحلیل‌های حقیقی و مجازی‌مان بر سر هر موضوعی از اظهارنظر در جریان درگیری برانکو و کیروش گرفته تا رد اشک بر گونه‌ها و هق‌هق گریه‌ها و حضورمان در بدرقه آیت‌الله می‌گوید که دیروز، اولی نبودیم.

صداهای دیروز برای ما فقط کمی جدی‌تر از صداهای چهارشنبه‌سوری بود. شاید پرنده ناشناس دیروز واقعا پرنده خطرناکی بوده باشد ولی ما به لطف پاهای بی‌فرار و انگشتان بی‌قرار روی ماشه و چشمان بیدار و قامت استوار «حاج‌قاسم»‌ها و هزاران سرباز و سردار سربه‌دار نامدار و گمنام همچون حاج‌قاسم، دیروز دومی بودیم. ایستاده، چشممان به آسمان و بر صورتمان لبخند، ته دلمان مطمئن بودیم که هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد و هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاد. حتی نمی‌ترسیدیم که مبادا ترکشی یا جرقه‌ای از این آتشبازی دامنمان را بگیرد. ما سال‌هاست که مبتلا به ثبات و امنیتیم و اگر هم خطر در چندقدمی‌مان باشد، هرگز، هیچگاه، آن را باور نمی‌کنیم.

حسام‌الدین قاموس مقدم - دبیر ایسنا

  • سه‌شنبه/ ۲۸ دی ۱۳۹۵ / ۱۶:۰۲
  • دسته‌بندی: دفاعی - امنيتی
  • کد خبر: 95102818202
  • خبرنگار : 71245