بر اساس اطلاعات موجود سالیانه صدها هکتار از درختان بلوط در مناطق مختلف کشور بهویژه جنگلهای منطقه زاگرس دچار زوال و نابودی میشوند.
استان ایلام که در ناحیه رویشی زاگرس قرار گرفته، با داشتن 641 هزار هکتار جنگل در سالهای اخیر با پدیده زوال و خشکیدگی مواجه شده است.
تیپ جنگلهای استان ایلام عمدتاً از گونه بلوط ایرانی بانام علمی Querqus branti ، به همراه گونههای همراه بنه ، زالزالک ، ارژن ، بادامکوهی ، کیکم و چندین گونه درختی دیگر است ، بالغبر 180 گونه درختی و درختچهای در زاگرس وجود دارد که خود بیانگر ارزش ژنتیکی این جنگلهاست، که در بین اینها متأسفانه گونه بلوط با پدیده زوال و خشکیدگی همراه شده است.
دربارهی علل و عوامل بروز پدیدهی زوال موارد متعددی از قبیل:
● کاهش لاشبرگ و کمبود ریزمغذیها (کم شدن بنیه درختان)
● پیر شدن درختان
● ریزگردها
● تغییرات اقلیمی و خشکسالی
● عدم زادآوری به دلیل زراعت زیر درختان
● شیوع بیماری ذغالی بلوط و موخوره
● هجوم آفات مثل پروانه برگخوار بلوط و سوسک چوبخوار بلوط
● کوبیدگی خاک بر اثر حرکت دام و عدم نفوذپذیری خاک
● از بین رفتن کنترلکنندههای طبیعی بلوط در اثر شکار بیرویه مثل کبک، تیهو و بزرگ بلوط کار زاگرس (سنجاب)
نامبرده شده، اما آنچه مسلم است این که انسان در این فاجعه نقش بسزایی بهصورت مستقیم و غیرمستقیم دارد.
ورود ریزگردها به کشور که آنهم براثر نابودی تالابها و از بین رفتن پوشش گیاهی در کشورهای همسایه به وجود آمده و نیز به دلیل اینکه درختان بلوط پهنبرگ و در قسمت پشتی برگشان کرک دار هستند، گردوغبار موجود در هوا را جذب میکنند و این منافذ عدسک را محدود کرده و توانایی تبادل گاز علیالخصوص مونواکسید کربن را بهشدت کاهش میدهد و چون این ذرات بسیار ریز بوده از طریق عدسکهای برگ وارد شیره پرورده گیاه شده و باعث تقلیل آن گشته که این باعث کند شدن جریان شیره پرورده در داخل آوند آبکش شده و سیستم درخت را با اختلال مواجه میسازد.
در سالهای اخیر با بهرهبرداریهای بیشاز حد انسان از ظرفیت جنگلها ، از بین رفتن پوشش گیاهی که به طبع آن فرسایش خاک را به دنبال دارد و همچنین کمبود بارشهای جوی بهویژه برف براثر تغییر اقلیم ، درختان بلوط را بیشازپیش تحتفشار قرار داده و به سمت نابودی میکشاند.
با ایجاد شدن ضعف فیزیولوژیک در درختان ، زمینه حمله آفات و بیماریهای مختلف به آنها فراهم گردیده و درخت بلوط دیگر تاب تحمل در برابر اینهمه ناملایمت را ندارد و به سمت خشکیدگی و زوال میرود.
شایانذکر است آفات و بیماریها از سالیان بسیار دور در اکوسیستمهای جنگلی و جود داشته ولی چون سطح زیان آن پایین بوده ، اکوسیستم جنگل خود آن را کنترل میکرده است، بسیاری از ریشسفیدان و معتمدین محلی معتقدند درگذشتههای دور نیز شاهد بروز آفات و بیماریها و نیز خشکسالیها در جنگلهای بلوط بودهایم. این وقایع هرچند اثرگذار بوده ولی هیچگاه جنگل را از پای درنیاورده است. چراکه درگذشته جنگل جوان بوده و زادوولد داشته، اما اکنون درختان پیر و فرتوت تاب بیماریها را نداشته و از پای درمیآیند.
به دلایل فوق که گفته شد باید این واقعیت را بپذیریم که جنگل بهویژه در زاگرس، اکوسیستم درخت بلوط را پسزده که ما آن را بهصورت زوال و خشکیدگی در طبیعت مشاهده میکنیم، در چنین شرایطی ما با دوگانگی مواجه میشویم و باید تصمیم بگیریم که از بین انتخاب گونه و انتخاب جنگل کدامیک را انتخاب کنیم؟
طبیعتاً و آنچه عقلانی به نظر میرسد این است که انتخاب جنگل اولویت بیشتری بر انتخاب گونه دارد. بنابراین در زمانی که ما با زوال بلوط دچار میشویم بهتر است از گونههای پرستار و گونههای مقاوم بهعنوان گونههای جایگزین استفاده کنیم که توان تحمل در اکوسیستم تخریب یافته را داشته باشد و شرایط را مساعد سازند. درجاهایی که بلوط از بین رفته اشتباه مسلم است که مجدداً بهجای بلوط خارج شده بلوط بکاریم، چون ما خاک و پوشش گیاهی را ازدست دادهایم و امکان استقرار بلوط بهاجبار اشتباه است. باید همگام با اکوسیستم قدم برداریم نه آنچه در ذهن داریم بر اکوسیستم تحمیل کنیم.
یادداشت از: محمدرسول نجفی دانشجوی کارشناسیارشد آسیبشناسی جنگل در ایلام
انتهای پیام