به گزارش ایسنا، علیرضا بیرانوند دروازهبان شماره یک تیم ملی فوتبال ایران و پرسپولیس با حضور در ایسنا، از ادارههای مختلف این خبرگزاری بازدید و ضمن گفتوگو با عوامل تحریریه در بخشهای مختلف، دقایقی به گفتوگو با خبرنگار ایسنا نشست. البته حضور دروازهبان پرسپولیس در ایسنا به زمانی برمیگردد که هنوز دست خود را گچ نگرفته بود.
بیرانوند در این گفتوگوی جالب و خواندنی، درباره گذشتهاش در باشگاه نفت و همین طور مسائل میان خودش و علیرضا منصوریان به صحبت پرداخت. دروازهبان تیم ملی فوتبال ایران همچنین در بخش جالبی از صحبتهایش به سختیهایی که در زندگی شخصی متحمل شده، اشاره کرد و گفت که روزگاری همراه با فوتبال بازی کردن، در جاهای مختلف کار میکرده تا فقط مکانی برای خواب داشته باشد.
دروازهبان جوان تیم فوتبال پرسپولیس میگوید فوتبالش را به نوعی مدیون یحیی گلمحمدی است زیرا در دوران مربیگری گلمحمدی در باشگاه نفت بود که بیرانوند فرصت زیادی برای بازی کردن پیدا کرده اما از دوران همکاری با ابراهیمزاده گله کرد.
در ادامه گفتوگوی خبرنگار ایسنا را با علیرضا بیرانوند میخوانید.
* ابتدا میخواهیم از آغاز فوتبالت صحبت کنیم. چه اتفاقاتی رخ داد که به تهران آمدی و فوتبالیست شدی؟
زمانی که برای فوتبال بازی کردن به تهران آمدم، سنم به رده نوجوانان میخورد. وقتی به تهران رسیدم سوار اتوبوس شدم و فردی به نام حسین فیض که در تهران مربی پایهها بود، به من پیشنهاد داد که در قبال پرداخت پول، من را به تیمی برای انجام تست معرفی کند. من هم در پاسخ گفتم پدرم حتی به من پول کرایه ماشین نداده که به تهران بیایم. من به تهران آمدهام تا اگر انتخاب شدم به من کمک کنند. پس از این صحبتها بود که من را به تیم فوتبال نوجوانان وحدت برد تا در آنجا تست بدهم. من در آنجا بازی کردم و خودم را نشان دادم بعد از آن همین آقای فیض کاپیتان تیمش را کنار کشید و گفت این دروازهبان جدید تیم ماست، او را به خانه خودتان ببرید و بگویید بابت تست دادن و بازی کردن نمیخواهد پولی پرداخت کند اما بگویید به بازیکنان دیگر از این موضوع چیزی نگوید زیرا میخواستند از سایرین پول بگیرند. من هم از این بابت خوشحال شدم. کمکم برای وحدت بازی کردم. در آن زمان تنها مشکلم این بود که مکانی برای خوابیدن نداشتم. پس از مدتی پدر یکی از بازیکنان وحدت که کارگاه خیاطی داشت قبول کرد در قبال کار در کارگاهش، به من جای خواب بدهد. من روزانه چند ساعت در کارگاه آنها کار میکردم و پس از انجام تمرینهایم به کارگاه میرفتم و در همان جا میخوابیدم. البته آنچنان خیاطی بلد نیستم !
* پس از بازی در وحدت چه اتفاق دیگری برایت رخ داد که در ادامه به تیم پایههای نفت رفتی؟
آقای شعبان کمپانی مربی پایههای نفت بازی من را دید و در ادامه من را انتخاب کرد که در تیم آنها بروم و در لیگ آسیاویژن بازی کنم . از این جا بود که وارد باشگاه نفت شدم و برای نفت بازی کردم. البته درآن زمان هم که در باشگاه نفت هم بازی میکردم باز هم مشکلاتم پابرجا بود و کماکان جایی برای خوابیدن نداشتم. از همان اوایل حضورم در نفت جای خواب من اطراف میدان آزادی و روی چمنها بود. گاهی اوقات هم با همتیمیهایم به خانهشان میرفتم و در آنجا میخوابیدم. ۷-۸ ماه از این ماجرا گذشت که آقای علیپور به باشگاه نفت آمدند. او از بازی من خوشش آمد و از مربیان درباره من سوال کرد. بعدها به آقای علیپور گفتند که این دروازهبان شبها جایی برای خوابیدن ندارد که همین موضوع باعث شد آقای علیپور یک نمازخانه که متعلق به وزارت نفت بود را در اختیار من قرار دهد تا شبها در آنجا استراحت کنم. شرایطی به گونهای بود که صبحها مجبور بودم ساعت ۷ با همان پتویی که در اختیار داشتم از نمازخانه بیرون بیاییم و به روی چمنها بروم.
البته درآن زمان هم که در باشگاه نفت هم بازی میکردم باز هم مشکلاتم پابرجا بود و کماکان جایی برای خوابیدن نداشتم. از همان اوایل حضورم در نفت جای خواب من اطراف میدان آزادی و روی چمنها بود
* اولین قراردادی که با باشگاه نفت منعقد کردی چقدر و چه زمانی بود؟
مبلغ اولین قراردادم با باشگاه نفت ۹۰۰ هزار تومان بود که این قرارداد مربوط به دوره نوجوانان میشود. همان موقع ۸۰۰ هزار تومان از قرارداد را به پدر و مادرم دادم و با ۱۰۰ هزار تومان یک سال را گذراندم. در آن مقطع ۹۰۰ هزار تومان برای من پول زیادی محسوب میشد اما واقعا قناعت میکردم. گاهی یک شارژ ۲ هزار تومانی را دو ماه استفاده میکردم و وقتی یک پیامک میدادم سریع مبلغ شارژم را چک میکردم که ببینم چقدر از آن ۲ هزار تومان برایم باقی مانده است. آن پول خیلی برایم ارزش داشت.
* چه شد که در ادامه به ردههای بالایی نفت رسیدید؟
من از تیم نوجوانان نفت به تیم ملی دعوت شدم اما به من گفتند قد و قواره بزرگی داری و میترسیم تو را با خودمان به جام جهانی ببریم و به همین دلیل من را کنار گذاشتند. در مقطعی که میخواستم به تیم جوانان نفت بروم این اطمینان را نداشتم که نفت حتما من را میخواهد به همین دلیل به باشگاههایی چون سایپا، هما، صبا و پیکان رفتم و تست دادم. در ادامه در تیم هما پذیرفته شدم که در آن مقطع سعید ریاضی هدایت آن تیم را بر عهده داشت. یادم میآید زمانی که در تست باشگاه هما شرکت کردم مچ پایم در تمرینها پیچ خورد و این موضوع را از مربی جوانان نفت پنهان کردم زیرا به آنها نگفته بودم که به باشگاههای دیگر رفتهام و تست دادهام. اما از شانس بدم یکی از بازیکنان نفت که من را در تمرینهای هما دیده بود، این موضوع را به مربی جوانان نفت منتقل کرد. آن زمان آقای رحیم حداد زرین مربی جوانان نفت بود. به من گفت پسرم به جایی برو که پایت در آنجا پیچ خورده است. من هم به باشگاه هما رفتم و با تیم جوانان آنها قرارداد همکاری بستم اما باز هم جایی برای خوابیدن نداشتم.
* یعنی در آن مقطع برای برای تیم جوانان هما بازی کردی؟
در آن زمان آقای غلام فتحآبادی که مربی جوانان صبا بود، با آقای کمپانی تماس میگیرد و میگوید که من را به تمرینهای صبا بفرستند. او حتی عنوان کرده بود که ما جای خواب هم در اختیار این دروازهبان قرار میدهیم. این قصههایی که تعریف میکنم نشان میدهد خدا واقعا میخواست که من به اینجا برسم. من وقتی موضوع را متوجه شدم، پیش آقای سعید ریاضی رفتم و گفتم شما جای خواب به من نمیدهید و به همین خاطر میخواهم به صبا بروم اما آقای ریاضی همان موقع به من گفتند تو میروی اما باز هم پیش ما برمیگردی. وقتی به صبا رفتم و قرارداد بستم باشگاه صبا منحل شد زیرا تیم را به استان قم واگذار کردند. بنابراین مجبور شدم دوباره به هما برگردم . پیش آقای ریاضی رفتم و سلام کردم اما این بار آقای ریاضی برای انعقاد قرارداد مدارک من را نمیگرفت. شاید اگر مدارک من را در همان موقع میگرفت و قراردادم امضا میشد هیچ وقت به نفت نمیرفتم و الان دروازهبان شماره یک تیم ملی نبودم. شاید اگر در آن مقطع مدارک من را میگرفت من الان در خرمآباد کارگری میکردم.
*از وضعیتت در هما بگو. چه اتفاقی رخ داد که از این تیم به نفت بازگشتی؟
در آن زمان در یک پیتزافروشی کار می کردم. یادم میآید یک روز حوالی ظهر آقای سعید ریاضی که اصلا نمیدانست من در آنجا کار میکنم برای خوردن ناهار به آنجا آمد. مدیر پیتزافروشی هم به من گفت که برای مهمانان غذا ببرم. وقتی میخواستم غذا را ببرم متوجه شدم که مربی من در سالن نشسته است به همین خاطر به مدیرم گفتم که نمیتوانم این کار را انجام بدهم اما آنها گفتند که باید غذا را برایشان ببری. وقتی پیتزا را برایشان بردم مربیام باور نمیکرد که من در آنجا کار میکنم. من هم به مربیام گفتم برای اینکه جایی برای خوابیدن داشته باشم روزی چند ساعت در اینجا کار میکنم. همان شب من را به خانهاش برد اما با من قرارداد نمیبست. همان زمان آقای ریاضی به یکی از مربیان سابق من گفته بود بیرانوند آینده خوبی دارد اما من را اذیت کرده و من هم میخواهم اذیتش کنم. در ادامه سه هفته از بازیها گذشت درحالی که هنوز با من قرارداد امضا نکرده بودند. بالاخره کار به جایی رسید که دو دروازهبان تیم امید باشگاه نفت سرباز شدند و مجبور شدند از این تیم بروند. همان مقطع مربی امیدهای نفت با من تماس گرفت و گفت کجایی؟ این تماس زمانی برقرار شد که آقای ریاضی به من گفته بود که مدارکت را برای انعقاد قرارداد بیاور. خلاصه من به مربی نفت گفتم که هنوز قراردادی نبستهام و آنها هم اعلام کردند که با هیچ جا قرارداد امضا نکن زیرا ما تو را میخواهیم. یادم میآید در آن زمان من در یک کارواش کار میکردم و در راه رسیدن به آنجا بودم که مربی نفت با من تماس گرفت و گفت برای امضای قرارداد به این باشگاه بروم.
* پس این گونه شد که رسما به تیم امیدهای نفت پیوستی و دوباره به باشگاه سابقت برگشتی؟
بله همین طور است. وقتی به تیم امیدهای نفت پیوستم در اولین دیدار مقابل سایپا درون دروازه این تیم قرار گرفتم و آنقدر درخشیدم که همان جا من را به فدراسیون بردند و قراردادم را امضا کردند. یعنی من از رده نوجوانان نفت به یکباره به تیم امیدها آمدم. ۵ سال در رده امیدها و تیم های پایه برای نفت بازی کردم و همان موقع بود که مربی جوانان نفت بارها میگفت چرا این دروازهبان را به من ندادید که من میگفتم خودت نام من را خط زدی. میخواهم بگویم کار خدا بود که من دوباره به نفت برگشتم. اگر آقای ریاضی قرارداد من را بسته بود، شاید هیچ وقت نمیتوانستم به نفت برگردم و بدرخشم.
حسین فرکی به من میگفت اگر تو را درون دروازه بگذارم و دو گل دریافت کنی، محو میشوی
* چه شد که بالاخره از تیم امیدها به تیم بزرگسالان نفت رسیدی و در این تیم بازی کردی؟ در دوره مربیگری کدام سرمربی به تیم بزرگسالان رفتی؟
من در باشگاه نفت با مربیانی چون مهدی دینورزاده، نادر دستنشان کار کردم. زمانی که نفت در لیگ دو بود، مهدی دینورزاده مربی آنها بود. آنها تیم را به لیگ یک آوردند و در آخر هم نادر دستنشان سرمربی این تیم شد و تیم را به لیگ برتر آورد. در لیگ برتر هم حسین فرکی سرمربی تیم بود. از همان موقع من جزو سه دروازهبان تیم بودم اما به من بازی نمیرسید. از زمانی که فرکی سرمربی تیم شد، سال اول را با سلام و صلوات در لیگ برتر ماندیم اما سال دوم واقعا خوب نتیجه گرفتیم. در سال دوم هم حسین فرکی من را به عنوان گلر دوم انتخاب کرد. من خیلی خوب تمرین میکردم اما حسین فرکی به من میگفت اگر تو را درون دروازه بگذارم و دو گل دریافت کنی، محو میشوی. به من میگفت همین گونه با روحیه تمرین کن زیرا آینده خواهی داشت. من هم ترسی در وجودم بود و به همین خاطر میگفتم که نمیخواهم بازی کنم. در ادامه منصور ابراهیمزاده سرمربی تیم ما شد. در آن مقطع تیم ما خوب نتیجه میگرفت و من هم تمرینهای خیلی خوبی را انجام میدادم به طوری که آن قدر در تمرینها گل نمیخوردم که خود آقای ابراهیمزاده با من کری میخواند. در حالی که سوشا مکانی خیلی خوب کار میکرد، هفته پنجم من را جایگزینش کرد و مقابل پیکان بازی کردم. در آن بازی ما ۲ بر یک شکست خوردیم. همان بازی آخرین بازیای بود که من با سرمربیگری ابراهیمزاده برای نفت بازی کردم و همیشه روی نیمکت مینشستم. اگر در دیدار مقابل پیکان بهتر کار می کردم شاید تا آخر گلر فیکس تیم من بودم و سوشا باید نیمکتنشین میشد اما متاسفانه این گونه نشد. همان موقع من به تیم ملی امید دعوت میشدم و برای آن تیم بازی میکردم اما ابراهیمزاده به من میگفت تو برای بازی کردن در تیم ملی خوب هستی اما در باشگاه نمیتوانی بازی کنی. یادم میآید زمانی که تیم ما بد نتیجه میگرفت به ابراهیمزاده گفتم ملاک بازی کردن یک بازیکن چیست؟ مگر خوب تمرین کردن ملاک بازی کردن نیست؟ گفتم آیا باید خودم را از برج میلاد به پایین بیندازم تا بازی کنم؟ ابراهیمزاده به من گفت ملاک بازی کردن، تمرین خوب نیست. وقتی این را به من گفت دیگر نمیدانستم چه کار باید بکنم. ابراهیمزاده به من گفت تا صبح هم با من صحبت کنی، بازندهای! او به من اعتماد داشت اما میگفت تو دروازهبان تمرین هستی. ابراهیمزاده مربی خرافاتی بود. به طور مثال اگر با یک اتوبوس به استادیوم میرفتیم و آن بازی را میباختیم دیگر با آن اتوبوس جایی نمیرفت.
ابراهیمزاده به من میگفت تو برای بازی کردن در تیم ملی خوب هستی اما در باشگاه نمیتوانی بازی کنی. ملاک بازی کردن خوب تمرین کردن نیست
* پس از ابراهیمزاده یحیی گلمحمدی مربی نفت شد. فکر میکنم در زمان سرمربیگری او بود که بیشتر به تو بازی رسید.
من فوتبالم را مدیون یحیی گلمحمدی هستم چون از زمانی که گلمحمدی آمد، فشار زیادی را تحمل کرد تا من بازی کنم. از مدیریت باشگاه به او دستور دادند که باید سوشا مکانی را بازی بدهی و اگر این کار را نکنی باید از نفت بروی. یحیی گلمحمدی هفته پنجم بود که من را بازی داد و مثل کوه پشت من ایستاد. یادم میآید در دیدار مقابل مس کرمان به من بازی داد و آنقدر خوب درخشیدم که مربی حریف در پایان گفت باید از بیرانوند تشکر کنم. گلمحمدی پشت من را هیچ وقت خالی نکرد و حتی استعفایش هم به خاطر فشارهایی بود که به او وارد می شد تا سوشا مکانی را بازی دهد اما گلمحمدی استعفا داد و زیر بار حرف زور نرفت. مدیریت باشگاه به این فکر میکرد که ۶۰۰-۷۰۰ میلیون به مکانی پول داده و به همین خاطر او باید بازی کند. در آن سال قرارداد من با باشگاه نفت ۹۰ میلیون تومان بود. یادم میآید گلمحمدی به من میگفت در هر بازی باید به من کمک کنی. او میخواست من تا پایان فصل گلرش باشم. همان سال بود که یحیی گلمحمدی سهمیه آسیا را کسب کرد. در همان سالها ما دو سال پیاپی تا مرز قهرمانی پیش رفتیم و به قول نقی، شخصیت یکی از سریالها طلا در مشتمان بود که به دست نیاوردیم.
گلمحمدی فشار زیادی را تحمل کرد تا من بازی کنم. از مدیریت باشگاه به او دستور دادند که باید سوشا مکانی را بازی بدهی اما او پشت من را هیچ وقت خالی نکرد و حتی استعفایش هم به خاطر فشارهایی بود که به او وارد می شد تا سوشا مکانی را بازی دهد اما گلمحمدی استعفا داد و زیر بار حرف زور نرفت
* در ادامه علیرضا منصوریان سرمربی نفت شد و تو هم رابطه صمیمی با او داشتی. از دوران کار کردن با منصوریان صحبت کن.
من ۷ سال با آقای منصوریان کار کردم. در تیم ملی امید هم سالها شاگرد منصوریان بودم.
* علیرضا منصوریان پیش از این در مصاحبهای عنوان کرده بود که تو استقلالی هستی. آیا واقعا استقلالی بودی؟
آقای منصوریان خودش استقلالی بود به خاطر همین موضوع دوست داشت در تیم ملی امید همه شاگردانش استقلالی باشند. آقای منصوریان برای من خیلی زحمت کشیده و به نوعی در حقم پدری کرده است و از کسانی بود که برای حضور من در تیم ملی بزرگسالان نقش زیادی را ایفا کرد. وقتی من در تیم ملی امید بودم، با کادر فنی تیم ملی بزرگسالان صحبت کرد تا من را زیر نظر داشته باشد و حداقل یک اردو به تیم ملی دعوت کنند.
* پس به خاطر استقلالی بودن منصوریان بود که نیم فصل لیگ گذشته به تو اجازه نمیداد به پرسپولیس بیایی؟
زمانی که منصوریان سرمربی نفت بود در دیدار مقابل استقلال که ۲ بر یک شکست خوردیم به یکباره من را در ترکیب تیم قرار نداد. من واقعا از این موضوع تعجب کردم زیرا در آن زمان در کورس حضور در تیم ملی بودم. حتی اردویی که قرار از جام جهانی و در آفریقا برگزار شد من حضور داشتم. از همان موقع تا امروز در همه اردوهای تیم ملی حاضر بودم. وقتی در دیدار مقابل استقلال منصوریان نام من را در ترکیب قرار نداد، دیگر فکر میکردم به تیم ملی دعوت نمیشوم. حتی یادم میآید در آن زمان همه رسانهها از آقای ایرانیان پرسیده بودند که چرا بیرانوند درون دروازه قرار نگرفته است و ایرانیان هم گفته بود مچ پایش درد میکند. بعدها به من گفت که تو هم در رسانهها بگو پایم درد میکرد و به همین خاطر منصوریان به من بازی نداده است که واقعا چنین اتفاقی رخ نداده بود. وقتی قرار بود بازی آغاز شود من از کادر فنی خواستم که برای گرم کردن وارد زمین نشوم، زیرا واقعا روحیه خوبی نداشتم. وقتی آقای منصوریان این موضوع را فهمید با گلر سوم و چهارم تیم تماس گرفت و گفت که این گلرها روی نیمکت بیایند و در همان لحظه اسم من را از لیست ۱۸ نفره هم خط زد و گفت که برو روی سکوها بنشین. این در حالی است که بارها و بارها این اتفاق رخ داده بود که من به تنهایی و بدون حضور گلر دوم گرم کنم.
منصوریان به من گفت ما اتوبوسی داریم که تو از این اتوبوس جا ماندهای و دیگر جایی در آن نداری. حتی چند بار من را تهدید کرد که نابودت میکنم
* واقعا دلیل اینکه تو را در دیدار مقابل استقلال در ترکیب تیم قرار نداد چه بود؟
واقعا دلیل این موضوع را نمیدانم. سایتها و رسانهها مطالب زیادی را زدند اما واقعا دلیل بازی نکردنم را نمیدانم. من واقعا آماده بازی بودم. تنها دروازهبانی هم هستم که تا الان هیچ گلی از استقلال نخوردم. چه در دیدار مقابل استقلال و چه در دیدار مقابل پرسپولیس همیشه بهترین عملکرد را داشتم. من واقعا دوست داشتم در مقابل استقلال خودم را نشان بدهم.
* بعد از اینکه تیم شکست خورد، چه اتفاقی رخ داد؟
همه تقصیرها به گردن من افتاد. میگفتند تو تیم ما را به هم ریختهای و حاشیه ساختهای. در رختکن منصوریان به من گفت تو تمرکز تیم را بر هم زدی که من پاسخ دادم من که اصلا بازی نکردم! منصوریان همچنین گفت ما اتوبوسی داریم که تو از این اتوبوس جا ماندهای و دیگر جایی در آن نداری. حتی چند بار من را تهدید کرد که نابودت میکنم.
* بعد از این اتفاقات مدتی در ترکیب نفت بازی نکردی اما به تیم ملی دعوت شدی. پس از دعوت شدن به تیم ملی عنوان شد که پیامکی به کادر فنی نفت دادهای که در آن نوشته بودی "دیدید! من که به تیم ملی دعوت شدم، بای بای". آیا واقعا چنین پیامکی به اعضای کادر فنی نفت داده بودی؟
قضیه این طور که میگویید نیست. من دو ماه در ترکیب نفت بازی نکردم. منصوریان قبل از اینکه لیست تیم ملی اعلام شود در مصاحبهای گفته بود کیروش هیچ وقت دروازهبان ذخیره را به تیم ملی دعوت نمیکند. این یعنی اینکه بیرانوند گلر ذخیره من است و کیروش آنقدر باهوش است که دروازهبان ذخیره تیم من را به تیم ملی دعوت نمیکند. یک روز زمانی که من به تنهایی در زمین تمرین میکردم، یکی از آنالیزورهای تیم به نام مهدی خانبان از روی سکو در حال تصویربرداری بود. من هم با او شوخی داشتم و قصد داشتم توپ را از راه دور به سرش بزنم. وقتی توپ را پرتاب کردم، توپ اتفاقی به دوربین او برخورد کرد و دوربینش از دستش به زمین افتاد و شکست. وقتی دوربین شکست داستان جدیدی برای من ایجاد شد. خانبان بارها به من پیامک میداد که خسارت دوربین را باید بدهم اما من میگفتم از روی عمد توپ را به دوربین نزدهام و الان هم از نظر مالی شرایط مساعدی ندارم تا خسارت دوربین را پرداخت کنم. او در پایان به من پیام داد و گفت اگر الان هزینه تعمیر دوربین را ندهی به علیرضا منصوریان موضوع را انتقال میدهم و در ادامه هم گفت "انشاءالله که همین گونه که پیش میروی به زمین بخوری و فوتبالت تمام شود." من هم در پاسخ پیامکی دادم و گفتم "من که الان دارم به تیم ملی میروم تو هم اگر میخواهی این موضوع (شکستن دوربین) را به آقای منصوریان بگو." پیامکی که برای خانبان فرستادم در گوشی من موجود است و میتوانم آن را ارائه کنم. اگر یک روز به برنامه ۹۰ دعوت شوم، آقای فردوسیپور باید پیامکی که از من پخش کرد که در آن نوشته شده بود "دیدید من که به تیم ملی دعوت شدم، بای بای" ، را نشان دهد. آن پیامک را به هیچ عنوان من نفرستادم. بعدها آقای منصوریان مصاحبه کرد و گفت به کادر فنی من پیام داده است. تمام آن اس ام اسی که در برنامه ۹۰ نشان داده شد کاملا ساختگی بود. البته باید ببینیم چه کسی چنین پیامی را ساخته و در اختیار رسانهها قرار داده است. درست است که دو ماه بازی نکردم ولی به تیم ملی دعوت شدم زیرا در تیم ملی کار خودم را انجام داده بودم و کاری که کادر فنی تیم ملی از من خواسته بود را انجام دادم.
منصوریان به دنبال این بود که بگوید من تو را به تیم ملی فرستادم و اگر هم بخواهم از لیست تیم ملی خط میخوری. او خودش من را به تیم ملی فرستاد و دوست داشت زمانی که من را نیمکتنشین کرد دیگر به تیم ملی دعوت نشوم
* یعنی منصوریان از اینکه به تیم ملی دعوت شدی، ناراحت بود؟
منصوریان به دنبال این بود که بگوید من تو را به تیم ملی فرستادم و اگر هم بخواهم از لیست تیم ملی خط میخوری. او خودش من را به تیم ملی فرستاد و دوست داشت زمانی که من را نیمکتنشین کرد دیگر به تیم ملی دعوت نشوم اما کادر فنی تیم ملی صلاح دید و من را دعوت کرد. در ادامه حتی یک بازی جام حذفی را هم برای نفت بازی نکردم.
* در مقطعی که قصد داشتی به پرسپولیس بپیوندی دقیقا چه کسی مخالف حضورت در این تیم بود و اجازه نداد نفت را ترک کرده و به پرسپولیس بیایی؟
برای پیوستن به پرسپولیس با مدیرعامل صحبت کردم و به او میگفتم آقای منصوریان من را نمیخواهد لطفا رضایتنامه من را بدهید تا بروم اما آقای قنبرزاده به من میگفت منصوریان تو را میخواهد و اجازه نمیدهد جدا شوی. من هم در پاسخ میگفتم مربی تیم من به بازی نمیدهد پس چرا باید در این تیم باشم؟ وقتی هم که پیش آقای منصوریان میرفتم عنوان میکرد که در این زمینه کارهای نیست و مدیریت باشگاه باید تصمیم بگیرد. در ادامه درخواست کردم که یک جلسه سه نفره با حضور منصوریان، قنبرزاده و من برگزار شود که دیگر فرصت نشد این جلسه را در تهران برگزار کنیم و برگزاری این جلسه به زمانی که تیم در ترکیه اردو زده بود موکول شد. در همان جا پرسپولیسیها با من تماس میگرفتند و میگفتند که حاضریم پول خوبی برای دریافت رضایتنامهات بدهیم. در ترکیه جلسهای سه نفره برگزار کردیم. منصوریان به من گفت من تو را میخواهم اما رقیب داری و باید بیشتر تمرین کنی. من واقعا دنبال این بودم که منصوریان در آن جلسه بگوید تو را نمیخواهم و اجازه بدهند از نفت جدا شوم. در آن جلسه گفتم نمیتوانم با شما و کادر فنیتان کار کنم زیرا دلم از پرسپولیسیها قرص بود و فکر میکردم که من را میخواهند. وقتی این جمله را گفتم قنبرزاده و منصوریان یکدیگر را نگاه کردند و چند ساعت بعد آقای خرمگاه به اتاق من آمد و گفت از فردا حق نداری با بقیه بازیکنان صبحانه، ناهار و شام بخوری و هیچ رابطهای هم نباید با بازیکنان تیم داشته باشی. وقتی این موضوع را شنیدم پیش آقای قنبرزاده رفتم و از او خواستم پاسپورتم را تحویل بدهد تا به ایران برگردم. به قنبرزاده گفتم وقتی من عضو تیم نیستم پاسپورتم را بدهید تا آزادانه در شهر بگردم. در ادامه قنبرزاده به من گفت تو فردا ۸ صبح سر میز صبحانه باید حاضر باشی و با بقیه بازیکنان بخندی و صبحانه بخوری. فردای آن روز هم سراغ من را از بقیه بازیکنان گرفت و وقتی متوجه شد صبحانه را با بقیه خوردهام، خیالش راحت شد. قنبرزاده در حق من پدری کرده است. دیگر در آن مقطع نشد به پرسپولیس بیایم و پرسپولیسیها هم دروازهبان خارجی را جذب کردند.
همه بازیکنان فکر میکنند اگر میخواهند به تیم ملی برسند باید به باشگاههای استقلال و پرسپولیس بپیوندند اما من پیش از اینکه به پرسپولیس بیایم از نفت به تیم ملی دعوت شدم
* چقدر خودت و فوتبالت را مدیون باشگاه نفت میدانی؟
اگر بهترین دروازهبان ایران شدم، اگر بهترین دروازهبان بازیهای غرب آسیا بودم و اگر چندین سال بهترین دروازهبان مسابقههای آسیاویژن تهران بودم به خاطر حضورم در باشگاه نفت بوده است. من حتی از باشگاه نفت به تیم ملی رسیدم. همه بازیکنان فکر میکنند اگر میخواهند به تیم ملی برسند باید به باشگاههای استقلال و پرسپولیس بپیوندند اما من پیش از اینکه به پرسپولیس بیایم از نفت به تیم ملی دعوت شدم. همه چیز من از باشگاه نفت بوده است. من به پرسپولیس نیامدم که به واسطه حضورم در این تیم به تیم ملی دعوت شوم. مطمئنا پرسپولیس کمک میکند که من عملکرد بهتری در تیم ملی داشته باشم و در این تیم گلر اول باشم اما من پیش از این به تیم ملی دعوت شده بودم.
* چقدر از باشگاه نفت طلبکار هستی؟
یک میلیارد و ۸۶ میلیون تومان از باشگاه نفت طلبکار هستم. من مصاحبهای را علیه آقای گلرخسار انجام داده بودم و در آن مصاحبه گفته بودم که مالکان باشگاه نفت با پیامکهایشان من را تهدید میکنند. واقعا هم همین گونه بود. وقتی برای دریافت طلبم به باشگاه نفت میرفتم میگفتند قراردادت با نفت غیر قانونی فسخ شده است. آنها عنوان میکردند که با باشگاه نفت قرارداد دارم و من هم در پاسخ میگفتم وقتی ۹ هفته از لیگ گذشته و برای پرسپولیس بازی کردم و سازمان لیگ برایم کارت بازی صادر کرده، یعنی حضورم در این تیم قانونی بوده است. اگر واقعا مشکل داشتم، مالکان باشگاه نفت ۱۰ بار جلوی بازی من را میگرفتند. وقتی گلرخسار نامهای برای فدراسیون درباره من مینوشت، کارمندان باشگاه از نامه عکس میگرفتند و با تلگرام برایم میفرستادند. همین موضوعها تمرکز من را به هم میزد. برایم واقعا جالب است که گلرخسار چرا به دادسرا رفته شکایت کرده است. دادسرا که برای دعواهای ورزشی نیست. من که طلب دارم میتوانم به دادسرا بابت طلبم از باشگاه نفت شکایت کنم؟ فقط از باشگاه نفت، پولم را میخواهم. ۱۲ سال برای این باشگاه زحمت کشیدم و میخواهم حقم را بدهند. قرارداد من با وزارت نفت بوده است و وزارت نفت هم یک نهاد دولتی است. البته شنیدم که مشکلات حل شده و قرار است ظرف روزهای آینده طلب بازیکنان را بدهند. البته اگر بخواهم از این طلب مبلغی را کم کنند، به هیچ وجه قبول نمیکنم. یک هزار تومان هم از حقم نمیگذرم.
* فصل قبل پرسپولیس تا مرز قهرمانی پیش رفت اما در نهایت نتوانست به قهرمانی برسد و نایب قهرمان شد. فکر میکنی اگر شرایط به گونهای بود که در نیم فصل به پرسپولیس میآمدی آیا در پایان فصل پرسپولیس قهرمان میشد؟
واقعیت این است که هر جا میروم، همین را میگویند اما فصل گذشته پرسپولیس دروازهبانان مطمئنی داشت. هم لوبانف ازبکستانی بود و هم سوشا مکانی که یکی از دروازهبانان خوب ایران محسوب میشود. دو سال با سوشا مکانی کار کردم. او از دروازهبانانی است که از نظر فنی حرف ندارد. کارهایی میکند که در حد تیمهای اروپایی است. شاید گاهی اوقات تمرکز لازم را ندارد. پرسپولیس اگر فصل قبل در دیدار برگشت نفت را میبرد، خیالش راحت میشد و جام قهرمانی را به دست میآورد اما وحید (امیری) جان کار را درآورد و پرسپولیس قهرمان نشد (با خنده).
* قبل از دیدار برگشت پرسپولیس مقابل نفت در فصل گذشته حرف و حدیثهای زیادی درباره حضور تو در ترکیب نفت وجود داشت. با توجه به اینکه قصد حضور در پرسپولیس را داشتی و نشد، شاید خیلیها منتظر بودند ببینند مقابل این تیم چه عملکردی خواهی داشت.
قبل از این دیدار خیلیها به من شک داشتند که مقابل پرسپولیس وا میدهم اما واقعا این طور نبود. اگر مقابل پرسپولیس و میلیونها هوادارش گل بدی میخوردم، همین هواداران پرسپولیس میگفتند این چه دروازهبانی است که ما میخواهیم جذب کنیم؟ چرا گل بد میخورد؟ این هواداران که متوجه نمیشدند گل را عمدی خوردم. اگر گل بد میخوردم، باید این ۳۰ میلیون نفر را جمع میکردم و میگفتم به خدا خودم گل خوردم. بنابراین من در دیدار مقابل پرسپولیس با تمام وجودم مقابل نفت بازی کردم. یادم میآید قبل از این دیدار لیدرهای استقلال در تمرین نفت حاضر شدند و جلوی من را گرفتند و گفتند فردا باید بهترین عملکردت را داشته باشی. گفتم پرسپولیس خیلی قدرتمند است اما به من میگفتند تو بیخود میکنی و باید همه توپها را بگیری! آنها میخواستند نفت جلوی پرسپولیس را بگیرد تا استقلال با برتری مقابل سایپا شرایط بهتری در جدول داشته باشد. زمانی که ما با پرسپولیس بازی داشتیم، علیرضا منصوریان، عزیز دردانه استقلالیها شده بود. لیدرهای استقلال به من میگفتند تو میخواهی مقابل پرسپولیس وابدهی تا این تیم سال بعد تو را جذب کند. به آنها گفتم شما در دیدار مقابل پرسپولیس چه نتیجهای کسب کردید؟ چهار گل مقابل پرسپولیس خوردید. پس چگونه انتظار دارید ما این تیم را ببریم؟ برای این دیدار فشار زیادی روی من بود و حتی برای این موضوع با مدیر عامل باشگاه هم تماس گرفتم. علیرضا منصوریان هم بارها به من پیام داد که آیا برای بازی آماده هستی؟ حتی من به آقای قنبرزاده گفتم نمیخواهم در دیدار برابر پرسپولیس بازی کنم تا خیال استقلالیها راحت شود اما دیدم اگر بازی هم نکنم، بازهم فشار زیادی روی من خواهد بود. به همین دلیل همه چیز را به خدا سپردم و وارد زمین شدم. در آن دیدار هم عملکرد فوقالعادهای داشتم و حتی بارها وقت بازی را تلف کردم تا تیمم برنده شود. بارها و بارها مهدی طارمی به سمت من میآمد و زیر لب میگفت تو که سال بعد به تیم ما میآیی، چرا زودتر بازی را شروع نمیکنی؟ اینقدر وقت تلف نکن (با خنده).
به آقای قنبرزاده گفتم نمیخواهم در دیدار برابر پرسپولیس بازی کنم تا خیال استقلالیها راحت شود اما دیدم اگر بازی هم نکنم باز هم فشار زیادی روی من خواهد بود، در آن دیدار هم عملکرد فوقالعادهای داشتم و حتی بارها وقت بازی را تلف کردم تا تیمم برنده شود. بارها و بارها مهدی طارمی به سمت من میآمد و زیر لب میگفت تو که سال بعد به تیم ما میآیی، چرا زودتر بازی را شروع نمیکنی؟ اینقدر وقت تلف نکن
* آیا طارمی به تو میگفت گل بخوری تا پرسپولیس برنده شود؟
نه خداوکیلی چنین چیزی را به من نگفت. او بارها به من میگفت که وقت تلف نکن و زودتر بازی را شروع کن اما من میگفتم برادر، شرمندهات هستم. وقتی یک گل پیش بودیم، ۵۰ هزار نفر در ورزشگاه من را تشویق میکردند و وقتی آنها را نگاه می کردم، میدیدم به من اشاره میکنند که گل بخورم (با خنده).
* پیش از اینکه به پرسپولیس بیایی، مذاکرات جدی با استقلالیها انجام دادی. آیا این مذاکرات را تایید میکنی؟
بله، با استقلالیها به طور جدی مذاکره کردم و به باشگاه آنها هم رفتم. در آغاز فصل قبل من با باشگاه نفت قرارداد داشتم اما استقلالیها با من تماس گرفتند که برای مذاکره به باشگاه آنها بروم. این موضوع درست به زمانی برمیگردد که استقلال قصد داشت در زمان سرمربیگری آقای مظلومی، مهدی رحمتی را به استقلال برگرداند. نظری جویباری و همین طور امیری، مسئولان مذاکرات استقلالیها بودند. آنها دائما با من تماس میگرفتند و من میگفتم با تیم نفت قرارداد دارم. آنها میگفتند تو کاری به نفت نداشته باش، ما رضایتنامهات را میگیریم. استقلالیها به دنبال این بودند با مطرح کردن نام من، مبلغ قرارداد رحمتی را کمتر کنند که در نهایت با یک ماشین شاسیبلند به دنبالم آمدند و وقتی به مقصد رسیدیم، متوجه شدم که مقابل باشگاه استقلال توقف کردند. در آن موقع خبرنگاران زیادی مقابل ساختمان باشگاه استقلال ایستاده بودند. گفتم پیاده نمی شوم اما آنها به من اصرار کردند به داخل باشگاه بروم. در نهایت به دفتر رفتیم و به من گفتند که برای حضور در استقلال چقدر میخواهی. میدانستم آنها من را به خاطر پایین آوردن قیمت رحمتی به باشگاه بردند. به آنها گفتم باشگاه نفت ۸۰۰ میلیون تومان بابت فسخ قرارداد من میخواهد. خود من هم یک میلیارد و ۵۰ میلیون تومان میخواهم و تخفیف هم نمیدهم. افشارزاده در همان لحظه با آقای نظری جویباری تماس میگرفت و میگفت ما میخواهیم با مهدی رحمتی قرارداد امضا کنیم، بیرانوند را چرا به باشگاه آوردید؟ در نهایت با پرداخت یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان موافقت کردند. بعد هم نظری جویباری به من گفت ما در رسانهها میگوییم مهدی رحمتی گزینه اول ماست اما در نهایت با تو قرارداد میبندیم. آنها به دنبال این بودند که حضور من در باشگاه استقلال را رسانهای کنند. در نهایت هم خبری نشد و من در نفت ماندنی شدم.
* اگر واقعا شرایط به گونهای میشد که نفت رضایتنامهات را صادر میکرد و باشگاه استقلال هم با مبلغ درخواستیات موافقت میکرد، آیا واقعا به استقلال میرفتی؟
واقعیت این است که الان برای من اتفاقی رخ داده که واقعا به پرسپولیس وابسته شدم. فکر میکنم هر اتفاقی هم که برای من میافتد، فدای یک تار موی هواداران پرسپولیس باشد. طی این روزها، هواداران استقلال فشار زیادی رو من آوردند. من را سوژه کردند. در محرم روی سرم گل مالیدم اما من را سوژه کردند و گفتند سرش را رنگ کرده است. این در حالی است که اصلا در ذات من نیست که بخواهم موهایم را رنگ کنم. من حتی ژل ساده هم به موهایم نمیزنم. بارها شده همسرم و همتیمیهایم به من میگویند چرا ژل به سرت نمیزنی. با وحید امیری عکس میگیرم و دوباره برایم حاشیه میسازند و میگویند چرا اینگونه عکس گرفتهای؟
من با استقلالیها به طور جدی مذاکره کردم، آنهابه دنبال این بودند با مطرح کردن نام من، مبلغ قرارداد رحمتی را کمتر کنند
* تو با سختیهای زیادی به دروازهبان شماره یک تیم ملی فوتبال ایران تبدیل شدی. خودت در صحبتهایت بارها عنوان کردی که چقدر سختی کشیدی و حتی در تهران جایی برای خوابیدن نداشتی. حالا که به اینجا رسیدهای، آیا باز هم آرزو داری؟ سقف آرزوهای یک فوتبالیست کجاست؟
همیشه در ذهنم اتفاقات را تصویرسازی میکنم. اولین آرزویی که داشتم این بود که سوار هواپیما شوم. همیشه برایم سوال بود که هواپیما سوار شدن چه حسی دارد. اولین باری هم سوار هواپیما شدم، به زمانی برمیگردد که با تیم نفت در لیگ ۲ بازی میکردیم. یعنی هفت هشت سال پیش برای اولین بار سوار هواپیما شدم. وقتی هم سوار شدم همتیمیهایم به من میگفتند از هواپیما ترس نداشته باش. میخواهم بگویم کسی که آرزو دارد، اگر تلاش کند به آرزویش میرسد. آرزوی دیگری که داشتم این بود که روزی به تهران بیایم و میدان آزادی را از نزدیک ببینم. وقتی در شهرستان زندگی میکردم و تلویزیون، پایتخت و برج آزادی را نشان میداد، با خودم میگفتم میشود روزی به تهران بروم و دور برج آزادی بچرخم و عکس یادگاری بگیرم؟ برج آزادی اینقدر برای من بزرگ بود. همیشه میگفتم این مردم در آنجا چه کار میکنند و چرا ما به آنجا نمیرویم. اولین باری که به تهران آمدم به سمت برج آزادی رفتم و آنجا عکس گرفتم.
* واقعا زمانی که خرمآباد زندگی میکردید، بزرگترین آرزویت دیدن برج آزادی بود؟
بله آرزو داشتم برج آزادی را از نزدیک ببینم. بگذارید یک خاطره دیگر برایتان بگویم. یادم میآید یک سال پیش لباس گرمکن پوشیده بودم و به خیابان رفتم تا روزنامه ورزشی بخرم. در راه پیرزنی من را دید و به من گفت ۴-۵ گونی گچ دارم. کمکم میکنی که اینها را به خانهام ببرم؟ من هم از روی انسانیت قبول کردم و این ۴-۵ گونی را تا طبقه پنجم ساختمان بالا بردم. پس از اینکه کارم تمام شد به من گفت بابت کاری که کردی چقدر باید هزینه بدهم؟ و در ادامه به من گفت: شماره همراهت را به من بده تا در آینده اگر کاری داشتم با تو تماس بگیرم که دیگر من رفتم و برنگشتم. من کار کردم و به اینجا رسیدم و به خاطر اینکه خدا کمکم کرده است، اگر کاری از دستم بربیاید برای دیگران انجام میدهم.
اولین آرزویی که داشتم این بود که سوار هواپیما شوم، آرزوی دیگری که داشتم این بود که روزی به تهران بیایم و میدان آزادی را از نزدیک ببینم. وقتی در شهرستان زندگی میکردم و تلویزیون پایتخت و برج آزادی را نشان میداد با خودم میگفتم میشود روزی به تهران بروم و دور برج آزادی بچرخم و عکس یادگاری بگیرم؟
* زمانی که فصل تمام شد خیلی زود با پرسپولیس قرارداد بستی. شاید میتوانستی مانند خیلی از بازیکنان دیگر بازارگرمی کنی و با مبلغ بیشتری قراردادت را به امضا برسانی اما این کار را نکردی. دلیلش چه بود؟
همتیمیهایم با من شوخی میکنند و میگویند وقتی بازی آخر فصل تمام شد، بیرانوند با پتو مقابل باشگاه آمد و شب را همان جا خوابید تا قراردادش را ببندد (با خنده). واقعا دوست داشتم به پرسپولیس بیایم و درست زمانی که فصل تمام شد، به باشگاه پرسپولیس رفتم تا با آنها قرارداد ببندم. شاید برخی از بازیکنان بازارگرمی کردند و حتی من هم میتوانستم این کار را بکنم اما این کار را نکردم. شاید اگر صبر میکردم، پرسپولیس دیگر من را نمیخواست.
* به راستی سقف آرزوهایت کجاست؟
به پرسپولیس آمدم تا بازیهایم دیده شود. شاید روزی بتوانم به اروپا بروم. پیش از این یک بار گفته بودم دوست دارم در لیورپول یا منچستریونایتد بازی کنم که بازهم من را سوژه کردند و گفتند این دو تیم، رقیب سرسخت یکدیگر هستند و نمیشود بخواهی در هر دو تیم بازی کنی. این دو تیم را دوست دارم و شبها که میخواهم بخوابم، نیم ساعت به انگلیس میروم! انشاءالله که این اتفاق برای من رخ بدهد و بتوانم در لیگ انگلیس بازی کنم. هر وقت تصویرسازی میکنم، همان اتفاق برایم رخ میدهد. به طور مثال گاهی اوقات شبهای قبل از بازی تصویرسازی میکنم و میگویم مربی حریف چه چیزی درباره من بگوید. در همه موارد هم همان اتفاق میافتد و مطلبی که من دوست داشتم را مربی حریف درباره من گفته است.
* به عنوان دروازهبان اول تیم ملی و پرسپولیس چقدر اهل مطالعه هستی؟
هم من و هم همسرم واقعا اهل مطالعه هستیم. گاهی اوقات غلطهای املایی دارم شاید خیلیها هم این موضوع را سوژه کنند. یک بار پیش از آغاز تمرین میخواستم بنویسم روز بانشاطی داشته باشید اما نوشتم روز «بانشادی» داشته باشید که همین موضوع هم سوژه شد. جدیدا هم موضوع «تن من مباد، پرسپولیس باد» سوژه شده است. خیلیها شاید سواد کافی را ندارند و معنی کلمه باد را نمیدانند و فکر میکنند پرسپولیس را باد برده است. من این جمله را گذاشتم تا بگویم مچ دست من چیز مهمی نیست و پرسپولیس مهم است.
* سربازی رفتهای؟
خیر. در حال حاضر دانشجوی مقطع کاردانی هستم و در حال تحصیلم. اکنون دو فرزند دارم و اگر خدا بخواهد میخواهم با به دنیا آمدن سومین فرزندم از سربازی معاف شوم.
* وضعیت خانوادهات چطور بود؟
واقعیت این است که خانواده فقیری داشتم و پدرم به قدری وضع مالیاش خوب نبود که وقتی افراد فامیل عروسی میگرفتند، او را به عروسی دعوت نمیکردند که در دادن کادو معذور نباشد. اولین قراردادی که بستم و کمی وضعم بهتر شد، یک وانت برای پدرم خریدم تا با آن کار کند اما خدا را شکر الان شرایطشان خیلی بهتر است. اکثر خانواده من از عشایر هستند. خوشحالم که به اینجا رسیدم. الان خیلی از افراد زمانی که به خرمآباد میروند، به منزل پدرم میروند.
* در پایان میخواهیم چند نام را مطرح کنیم تا تو نظرت را در مورد این نامها بگویی.
* مهدی رحمتی
از دوستان صمیمی من است
* علی دایی
نابغه
* علیرضا منصوریان
مهربان
* احمدرضا عابدزاده
عقاب آسیا
* سوشا مکانی
رفیق
* علیرضا حقیقی
رقیب
گفتوگو از خبرنگار ایسنا، مهدی روزخوش
انتهای پیام