«داستان عکس»

26 سال انتظار

آقا صدرالله سال‌هاست که عادت کرده بنشیند لب جاده و خاطرات روزهای خوبش را یکی یکی دوره کند...

زلزله رودبار را یادتان می‌آید؟ همان زلزله‌ای که خرداد سال 69 سقف خانه خیلی از آدم‌ها را روی سرشان خراب و آن‌ها را تنها و آواره کرد؟ همان زمین‌لرزه‌ای که منجیل و رودبار و لوشان را به خاک سیاه نشاند؟ بعد از آن زلزله، قصه زندگی خیلی از آدم‌ها عوض شد.

آقا صدرالله هرروز مقابل در خانه‌اش می‌نشیند و چشم به جاده می‌دوزد

آقا صدرالله یکی از همان آدم‌هاست. اهل روستای «ناش» است و وقتی جوان بوده در معدن زغال‌سنگ «سنگ‌رود» کار می‌کرده است. زندگی‌اش خیلی خوب بوده و خانواده‌ و دورهمی‌هایشان را خیلی دوست داشته، تا اینکه زلزله رودبار روز و روزگارش را تغییر می‌دهد. خانه‌اش از سال 69 تا حالا بازسازی و تعمیر نشده و هرچه هست، یادگار همان روزهای خوب است. حاضر نیست، آثار زلزله را از خانه‌اش محو کند. می‌ترسد اگه خانه بازسازی شود، همه خاطرات خوب خانوادگی از در و دیوار پر بکشند. سال‌هاست در همین خانه زلزله‌زده خاطره‌بازی می‌کند.

خانه‌اش لب جاده است و آقا صدرالله هم کارش شده همین که صبح تا غروب بنشیند جلوی در و چشم بدوزد به جاده؛ همین‌طوری منتظر. یک پسر هم دارد که معمولا برای کار می‌رود شهر. آخرین بار شش ماه همین‌جا منتظر پسرش بود که از شهر برگردد.

کنارش که می‌نشینی برایت کلی حرف دارد از آن روزهای خوب، کلی خاطره دارد از معدن زغال‌سنگ، از روزهای خوب جوانی و...

آقا صدرالله حالا دیگر 85 سالش شده و خودش می‌گوید تنهایی خیلی اذیتش می‌کند. می‌گوید، فامیل‌هایش همه مرده‌اند و دیگر آن‌طور مثل قبل دوست و آشنا ندارد.

آقا صدرالله منتظر است؛ بدجوری هم منتظر است. از سال 69 تا حالا همین‌طوری لب جاده نشسته. می‌دانی 26 سال انتظار یعنی چه؟

این عکس توسط مصطفی نوده در منطقه «عمارلو»، روستای «ناش» ثبت شده است.

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲۶ مهر ۱۳۹۵ / ۱۰:۲۳
  • دسته‌بندی: ایکسنا
  • کد خبر: 95072614981
  • خبرنگار : 71410