به گزارش ایسنا، «غرور و تعصب» رمانی است که اغلب در نظرسنجیهای سالانه عنوان کتاب محبوب انگلیسیها را کسب میکند. در صدونودونهمین سالروز درگذشت «جین آستین» نویسنده این اثر کلاسیک و همچنان خواندنی، نگاهی میاندازیم به آنچه روزنامههای «گاردین» و «ایندیپندت» به مناسبتهای مختلف در نقد آن منتشر کردهاند.
«گاردین» شخصیتهای اصلی داستان «غرور و تعصب» را از نگاه نویسندگان مشهوری چون «پی.دی. جیمز» و «سباستین فالکس» تحلیل کرده است:
خانم «بنت» / بهارات تاندون
اولین فصل «غرور و تعصب» را که بخوانید، ممکن است احساس کنید حرف ناگفتهای درباره خانم «بنت» باقی نمانده. دست آخر راوی رمان «آستین» توصیف دراماتیک شخصیت والدین «الیزابت» را وامیگذارد و میرسد به جملهای که بیشتر شبیه یک اعلامیه است: «ذهنیت او (خانم بنت) را راحتتر میشد شکل داد. او زنی بود با درک پایین، اطلاعات کم و خلق و خویی بیثبات. وقتی ناراضی بود، خود را عصبی نشان میداد. دغدغه اصلی زندگیاش، شوهر دادن دخترانش بود و دید و بازدید و اطلاع از خبرها، مایه آرامشش.
«آقای بنت» / جان مولان
به نظر میرسد همه آقای «بنت» را دوست دارند، مردی طناز که حماقتهای دیگر شخصیتها را بامزه جلوه میدهد. او استاد بذلهگویی است. چهکسانی میتوانند فراموش کند او با چه جملهای پیانونوازی افتضاح «مری» را قطع کرد؟ «به اندازه کافی ما را خوشحال کردی مری. اجازه بده دیگر بانوان جوان هم خودی نشان دهند.» اما همین نشان میدهد چرا ما باید در مورد او بد فکر کنیم. او نواختن «مری» را متوقف میکند اما هزینه طعنههای زخمآلود او، خود دخترش است. همه چیز برای او کمدی است.
«الیزابت بنت» / زویی ویلیامز
«جین آستین» حس همذاتپنداری ما را مثل یک پلیس راهنمایی رانندگی اهل پکن هدایت میکند؛ رقصآلود و باوقار. او همچنین خیلی روراست است و ساده و بدون هیج جدلی حرفش را میزند. فضایی وجود ندارد تا «الیزابت بنت» چیزی به جز یک قهرمان زن باشد. او با هوشمندی جسورانه و چشمان دوستداشتنیاش احساسات ما را آنگونه که میخواهد در دست میگیرد.
آقای «دارسی» / سباستین فالکس
آقای «دارسی» شاید اولین شخصیت افسرده در رمانهای انگلیسی نباشد، اما مسلما اولین آنهاست که نقش اصلی رمانتیک را برعهده دارد. او مردی است بدون هیچ حس خجالت که بیشرمیاش وقتی بدتر میشود که گهگاه قضاوتهای درستی دارد. اما بدون وجود خجالتزدگی، او تبدیل میشود به یک بازیچه، فردی متظاهر و افسردهای خودمحور که از اشتباهاتش مطلع است اما بابتشان عذرخواهی نمیکند. این حس او با غروری آمیخته که باعث میشود فکر کند اشتباهات از آنِ او هستند و براساس تعریف شخصیاش، اصلا اشتباه نیستند!
«جورج ویکام» / پی.دی. جیمز
«جورج» پسری بود که هر پدری به او افتخار میکرد. او توسط «فیتز ویلیام» - وارث آقای «دارسی» از پمبرلی - بزرگ شد و پسری لوس و بدخلق بود که هیچ اهمیتی به مسئولیتهای مهم زندگیاش نمیداد. «جورج ویکام» بود که به عنوان مثال زنده، باعث شد «دارسی» جوان از بسیاری دردرسرها دور شود.
«مری بنت» / ژانت تاد
خانم آستین عزیز،
«شما به اندازه کافی ما را خوشحال کردهاید». شما باعث شدید پدری جلو همه دنیا اینها را به دخترش بگوید. همه این عبارت تحقیرآمیز را میشناسند. این جمله به اندازه حاضرجوابی شما و این که «هر مرد ثروتمندی نیاز به همسر دارد»، مشهور است. شما فردی را که خواهری بامحبت و پدری تحسینکننده دارد و کودکی را خلق میکند که پدر و خواهران و برادرانش از او متنفرند چگونه توصیف میکنید؟ اگر شخصیتها می توانستند از خالق خود شکایت کنند، من 110 پوند از شما غرامت میگرفتم، حتی بیشتر!
«دونا لئون» نویسنده آمریکایی رمانهای جنایی هم یادداشتی با موضوع کتاب «غرور و تعصب» در «ایندیپندنت» منتشر کرده که آن را در ادامه میخوانید:
بله، موضوع این رمان عشق است، اما خواننده بعدها در زندگی متوجه میشود که «غرور و تعصب» درباه عشقی است که از تسلیم میآید. این را وقتی میشود دید که «شارلوت لوکاس» پیشنهاد «آقای کالینز» زحمتکش و کمحرف را میپذیرد. او میداند که دیگر جوان نیست، فقیر است و دختر چشمگیری محسوب نمیشود، بنابراین پیشنهاد ازدواج آقای «کالینز» را قبول میکند و میپذیرد که تا وقتی مرگ آن دو را از هم جدا کند، در کنارش بماند.
آقای «بنت» کمی نگران آینده دخترانش است و با همسرش میسازد: «این مرد مایوس تا آنجا که توانسته به عشق نزدیک شده.» لیدی «کاترین» شاید دخترش را دوست دارد؛ او را «دختر بیچاره» میخواند.
خواندن این کتاب یک قرن و نیم بعد از نگارش نشان میدهد این رمان به شدت درباره پول است. (قلبتان از خواندن این جمله شکست، نه؟) هر انسانی قیمت خودش را دارد و هر سال به پوند اعلام میشود. آقای «دارسی» ارزشش از دوست خود آقای «بینگلی» بیشتر است و در نتیجه «لیزی» درخشان را به دست میآورد و آقای «بینگلی»، «جین» سرسنگین و تکبعدی را. آقای «کالینز» هم که به اندازه این دو هم نمیارزد، «شارلوت لوکاس» گیرش میآید.
«لیدیا»ی سبکـسر ـ اگر نخواهیم کلمه شدیدتری استفاده کنیم ـ به «ویکام» میرسد، «ویکام»ی که باید برای به دست آوردن او هزینه پرداخت کند. «لیزی» و «جین» و خواهرانشان تقریبا مفلس هستند؛ هیچ جهیزیهای ندارند، خانه پدریشان وقف است. هیچ تحصیلاتی ندارند، حتی در حد معلم سرخانه شدن. آنها مراسم ورود «دارسی» را از دست دادند، دیگر چه چیزی میتواند منتظرشان باشد؟
اما کدام زن در این داستان بیشترین ارزش را دارد؟ «آن» دختر رنجور و بیمیل لیدی «کاترین». یکی از خوبیهای زمان این است که حتی آگاهی بر این واقعیت اجتماعی غمانگیز باعث نمیشود درخشش زندگی که هر صفحه این رمان پرشکوه را پر کرده، در سایه قرار گیرد. بنابراین خواندن آن، یک لذت عمری است.
*****
«جین آستین» نویسنده انگلیسی است که روز شانزدهم دسامبر سال 1775 به دنیا آمد. آثار او ادبیات غرب را بسیار مورد تأثیر قرار داده است. شناخت «آستین» از زندگی زنان و مهارتش در گوشه و کنایهها، او را به یکی از مشهورترین رماننویسان عصر خودش تبدیل کرد. او از سال 1811 تا 1816، با نگارش چهار رمان «عقل و احساس»، «غرور و تعصب»، «منسفیلد پارک» و «اما» اعتبار یک نویسنده شناختهشده را به دست آورد.
«جین آستین» که هیچگاه ازدواج نکرد، دو رمان دیگر به نامهای «کلیسای نورثانگر» و «ترغیب» نیز نوشت که هر دو در سال 1818 پس از مرگش به چاپ رسیدند. او کار نگارش اثری دیگر با عنوان «سندیشن» را نیز آغاز کرد، اما عمرش به اتمام آن کفاف نداد.
کتابهای او در زمان زندگیاش شهرت مختصری نصیبش کرد، اما با انتشار «خاطرات جین آستین»، کتاب خواهرزاده «جین» درباره او در سال 1869، این نویسنده بزرگ به مخاطبان بیشتری معرفی شد و تا دهه 1940 در جوامع دانشگاهی و ادبی به عنوان یکی از بزرگترین رماننویسان کشورش شناخته شد.
«جین آستین» چند سالی از عمر خود را در شهر «باث» سپری کرد، به همین دلیل این شهر به عنوان محل اقامت او مشهور است. موسسهای به نام «مرکز جین آستین» در مرکز شهر باث موجود است که هر سال جشنوارهای به نام او در این شهر برگزار میکند.
اقتباسهای زیادی از این رمان طی سالیان ساخته شد که مینیسریال سال 1995 از معروفترین آنهاست. «کالین فرث» در این کار نقش آقای «دارسی» و «جنیفر ایلی» به جای «الیزابت» ایفای نقش میکرد. در نسخه سینمایی و محبوب سال 2005 «غرور و تعصب» به کارگردانی «جویی رایت» هم «کایرا نایتلی» و «متیو مکفادین» هنرنمایی کردند.
انتهای پیام