پدیده ترامپ و انتخابات در آمریکا

نادر اسکوئی، مشاور امور سیاسی و بین‌الملل از واشنگتن نگاهی انداخته به شرایطی که دونالد ترامپ توانسته با بهره‌بری از آن نامزد حزب جمهوری‌خواه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شود و در چند قدمی ورود به کاخ سفید قرار گیرد.

به گزارش ایسنا، وی در این مطلب که فصلنامه "نگاه نو" آن را منتشر کرده هم‌چنین پدیده ترامپ را که هم‌چنان در حال شکل‌گیری و اوج‌گیری‌ است بررسی کرده و در آخر به بحث درباره وضعیت انتخابات ریاست جمهوری آمریکا (8 نوامبر 2016 = 18 آبان) پرداخته است:

«حرف آخر را در اول می‌زنم و آن این‌که وضعیت اقتصادی آمریکا برای اقشار میانی و پایینی جامعه نامطلوب است. ثروت یک دهم یک درصد بالای جامعه برابر با ثروت نود درصد پایین جامعه است. چنین وضعیتی برای هیچ جامعه‌ای قابل قبول نیست. برنی سندرز، که برای نامزدی حزب دموکرات تلاش می‌کند، تغییر این واقعیت را پایه کمپین خود قرار داده است؛ ولی نیازی نیست که مانند سندرز سوسیال دموکرات بود تا به این اختلاف فاحش طبقاتی پایدار یورش برد؛ حتی محافظه‌کاران و افراطیون راست‌گرا نیز شاید نتوانند ادامه چنین وضعیتی را برای آمریکا، یا هر جامعه دیگر، بپذیرند. بر مبنای آماری دیگر از آخرین آمارگیری مؤسسه آسوشیتدپرس (ماه مه 2016) در حال حاضر اکثریت آمریکاییان به زحمت قادر به فراهم‌کردن هزار دلار برای پرداخت هزینه‌ای اضطراری‌اند. و چنین وضعیتی در ثروتمندترین کشور دنیا باورنکردنی است. شرایط اقتصادی جامعه مهم‌ترین یا یکی از مهم‌ترین موضوعات در هر انتخاباتی است، ولی آن‌چه انتخابات 2016 را از گذشته متمایز می‌کند مرکزی شدن این موضوع و پیامد‌های گلوبالیسم و تجارت آزاد در انتخابات درونی حزب جمهوری‌خواه است؛ حزبی که شهرتش را زمانی به عنوان باشگاه ثروتمندان آمریکا و طرفداران مرزهای باز تجاری کسب کرده بود.

آن‌چه که توجه عموم را در این دوره انتخاباتی جلب کرده اختلاف آشکار میان رهبری و بدنه یا پایه حزب جمهوری‌خواه است، تا جایی که عملاً شاهد جدایی پایه حزب از رهبری حزب هستیم. ترکیب پایه حزب جمهوری‌خواه را در دو دهه اخیرمی‌توان بدین صورت خلاصه کرد: سفیدپوستان (اروپایی تباران) متعلق به اقشار متوسط و پایین جامعه، به‌ویژه مردان، و به خصوص ساکنان مناطق جنوب و غرب میانه و شهرهای کوچک و روستاهای آمریکا که احساس می‌کنند در سال‌های اخیر به حاشیه رانده شده‌اند و به نوعی به آنان خیانت شده است. آنها به علت از دست دادن مشاغل پردرآمد گذشته‌شان خشمناکند، و مقصر را قراردادهای تجارت آزاد دو دهه اخیر می‌دانند که مشاغل آنان را به چین و هند و سایر کشورهای در حال توسعه فرستاده است. اعتقاد دارند که مهاجران (از جهان سوم)، بدون هیچ گونه کنترل، به آمریکا سرازیر شده‌اند و از این امر خشمگین و هراسانند و حتی امیدی به حفظ مشاغل کنونی خود ندارند. آنان طرفدار جلوگیری از ورود مسلمانان به آمریکا هستند و تفاوت آشکاری میان آنان و تروریست‌ها قائل نیستند. از آن‌چه "افول دوران شکوه و اقتدار آمریکا" خوانده می‌شود خشمناکند، و مقصر را دولت کنونی آمریکا می‌دانند. ترامپ بر روی این موج خشم سوار شده است.

خشم پایه حزب جمهوری‌خواه متوجه تمامی دستگاه‌های حاکم در کشور است، از کاخ سفید تا کنگره، و از وال استریت تا خود حزب جمهوری‌خواه. آنان که خود را به‌خاطر نژادشان بخشی از صاحبان واقعی آمریکا می‌دانستند، فهمیده‌اند که پیاده شطرنج حزبی شده‌اند که در موقع انتخابات به رأیشان نیاز دارد ولی، در سال‌های میان دو انتخابات، سران همان حزب از بازیگران اصلی نظامی‌اند که شرایط کنونی را به وجود آورده است. پایه حزب جمهوری‌خواه در واکنش به موقعیت کاهش‌یافته خود به شورش علیه سران حزب برخاست و در انتخابات مقدماتی برای تعیین نامزد حزب به هیچ‌‌یک از نامزدهايی که مورد قبول رهبری حزب بودند رأی نداد. جب بوش، نامزدی که کمپین خود را با صد ملیون دلار شروع کرد، و پسر و برادر دو رئیس‌جمهوری پیشین بود، توانست فقط چهار نماینده در کنگره جمهوری‌خواهان داشته باشد! در مقام مقایسه، دونالد ترامپ نزدیک به دو هزار نماینده در آن کنگره خواهد داشت. روشن است که نقشه راه کلاسیک حزب جمهوری‌خواه، که عبارت از تکیه بر جهان‌بینی حمایت از سرمایه‌های کلان و محدود کردن نقش دولت در عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی، حتی در وضعیت بحران است، برای اقشار پایین‌دستی حزب که سرشار از خشم از وضعیت موجودشان هستند دیگر کاربردی ندارد. ترامپ دست بر روی خشم پایه حزب، یا توده‌های حزبی، گذاشت؛ رهبری حزب را تا اندازه‌ای مسؤل وضعیت آنان خواند؛ قول داد آمریکا را دوباره مقتدر کند؛ قول داد قراردادهای تجارت آزاد را لغو کند و شغل‌های پردرآمد از دست رفته را به آمریکا بازگرداند؛ قول داد دیواری بلند در مرزهای آمریکا برای جلوگیری از ورود مهاجران بسازد؛ مهاجران مکزیکی را قاتل و غاصب خواند و قول داد یازده‌ میلیون مهاجر غیرقانونی را، بدون توجه به موقعیت کنونی آنان و خانواده‌شان، از آمریکا اخراج کند؛ قول داد از ورود مسلمانان،22 درصد جمعیت جهان، به آمریکا، حداقل به طور موقت جلوگیری کند؛ خود را خشمگین نشان داد، و رأی پایه و نامزدی حزب را از آن خود کرد.

پدیده ترامپ

دونالد ترامپ دردهای توده‌های پایه حزب جمهوری‌خواه و خشم آنان را دید و کمپین انتخاباتی خود را بر اساس آن بنا نهاد. دفاع از موقعیت کاهش‌یافته سفیدپوستانِ اقشار میانه و پایین جامعه و شعار بازسازی آمریکای مقتدر، آمریکایی که ‌آن اقشار در آن احساس برتری می‌کردند، مبنای تبلیغات ترامپ شد. هیچ یک از رهبر جمهوری‌خواهان، از نیکسون تا ریگان و از بوش پدر تا بوش پسر، تا این درجه کمپین خود را بر پایه خشم و اضطراب آمریکای سفیدپوست از وضعیت اقتصادی و اجتماعی خود بنا نکرده بود. ترامپ، با این کار و با تکیه به پایه حزب، رهبری را بر عهده گرفت و نشان داد که رهبری سابق جز در میان جمع کوچکی از وکلا، سرمایه داران، و روشنفکران واشنگتنی که جب بوش با کمپین صد میلیون دلاری خود برای کسب چهار رأی نامزد ایده‌ال‌شان بود، نفوذی ندارد.

پیامدهای گلوبالیسم و تغییر ساختاری روابط تجاری آمریکا با دنیای خارج خود تنها دلایل خشمناکی طرفداران ترامپ نبودند. رهبری سابق حزب در خشمگین کردن توده‌های پایه حزب نقش کلیدی داشت. در دوران ریاست جمهوری اوباما، رهبری جمهوری‌خواهان و رسانه‌های دست راستی آمریکا طوری وانمود می‌کردند که گویا فقط آنانند که به کشورشان عشق می‌ورزند، گویا فقط آنانند که طرفدار اخلاق در جامعه و تشکیل خانواده‌اند، آنها هستند که ایجاد کار می‌کنند و مالیات می‌پردازند، در جنگ‌ها کشته می‌دهند، و اغراق‌هایی از این قبیل. آن‌چه انتظار نداشتند آن بود که کاسبی مانند ترامپ بر موج خشمی که عمدتاً خودشان به وجود آورده بودند سوار شود، رهبری حزب جمهوری‌خواه را کناربگذارد، و اکنون در چند قدمی کاخ سفید قرار گیرد.

 

ترامپ می‌تواند تمامی مواضعش را یک‌شبه عوض کند و نیازی به توضیحی نبیند. تد کروز، رقیب انتخاباتی ترامپ در انتخابات داخلی حزب جمهوری‌خواه، ترامپ را "دروغگوی پاتالوژیک" خواند، کسی که درکی از تفاوت میان دروغ و حقیقت ندارد؛ سیاست‌ها و برنامه‌های متناقض و بدون پیوند با یکدیگر ارائه می‌دهد که فقط نقطه مشترکشان تقویت احساس خشم در جامعه است؛ سخن او مملو از تهاجم و تمسخر نسبت به گروه‌های وسیعی از "ناخودی"هاست. مهاجران، زنان، مکزیکی‌ها، مسلمانان، و اعراب از جمله کسانی‌اند که هدف تحقیر و تمسخر ترامپ قرار گرفته‌اند.

 ترامپ جهان‌بینی جدیدی برای مقابله با مشکلات اقتصادی و اجتماعی جامعه ارائه نداد؛ خطر ازبین رفتن هویت آمریکای سفید را با استفاده از زبان رمز یا به‌طور مستقیم مبنای سخنرانی‌هایش قرار داد؛ ترس از تغییرات عمیق اجتماعی در سال‌های آینده را به سخن روز تبدیل کرد؛ و بدون هیچ شرمی دشمنی خود را با اصول لیبرالیسم ابراز کرد؛ بر ضرورت استفاده از شکنجه پافشاری کرد؛ از کشتار برنامه‌ریزی‌شده غیرنظامیان در جنگ حمایت کرد؛ دشمنان سیاسی خود را روزانه به نابود کردن‌شان تهدید کرد؛ خود را به نوعی طرفدار قدرت مطلقه رئیس‌جمهوری در صورت پیروزی در انتخابات نشان داد؛ به تمامی مؤسسات جامعه حمله برد؛ و فقط شخص خود را قادر به حل مشکلات جامعه معرفی کرد. نکته جالب توجه این‌که طرفدارانش نیز خود را وفادار به آرمان‌ها و پلاتفورم حزب جمهوری‌خواه نمی‌دانند. وفاداری آنان به شخص دونالد ترامپ خلاصه می‌شود. از دید آنان فقط اوست که به تنهایی قادر به حل مشکلات جامعه و بازسازی شکوه و اقتدار آمریکاست و حامی ملت در مقابله با همه خطرات خارجی و داخلی خواهد بود. گروهی از تحلیلگران جهان‌بینی ترامپ را "ترامپیسم" خوانده‌اند و حتی به گوش رسیدن صدای پای فاشیسم را یادآور می‌شوند.

ترامپ، در سیاست خارجی، تا آن‌جا که از سیاستی صحبت کرده است، بیشتر هوادار ناسیونالیسم آمریکایی است که در شعار "اول آمریکا"ی او خلاصه می‌شود. به نظر می‌رسد از این منظر ترامپ نقطه مشترکی با ایدئولوژی "نئوکان"های غالب بر حزب در دوران بوش ندارد. شعار "اول آمریکا"ی او می‌تواند عدم توافقش با استفاده از نیروی نظامی برای گسترش ایده‌ال‌های آمریکایی باشد. او آماده مذاکره با پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه، و کیم جانگ اون، رهبر کره شمالی است، ولی با برجام، حداقل با محتوای کنونی‌اش، مخالف است. می‌خواهد دیواری در مرز مکزیک بنا کند و می‌خواهد از ورود مسلمانان به آمریکا جلوگیری نماید. نظریات بیان شده‌اش ناقص و متضادند. بدین خاطر روشن نیست که ورود ترامپ به کاخ سفید چه پیامدهایی به دنبال داشته باشد. صرف عدم تعلقش به افکار نئوکان او را شخصیتی صلح‌جو و معتدل معرفی نمی‌کند. آمریکا و جهان، بی‌تردید، تحمل ریسک ریاست‌جمهور شدن ترامپ را ندارد.

 

انتخابات آمریکا

پیروزی قاطعانه ترامپ در انتخابات درون‌حزبی جمهوری‌خواهان ضامن پیروزی او در انتخابات عمومی ریاست‌جمهوری در هشتم نوامبر 2016 نیست. انتخابات درونی حزب جمهوری‌خواه برای برگزیدن نامزد حزب برای ریاست‌جمهوری با شرکت حدود 28 میلیون نفر برگزار می‌شود، در حالی که در انتخابات عمومی نزدیک به 125 میلیون نفر شرکت خواهند کرد. تفاوت‌های نژادی، مذهبی، ملیتی، نسلی، جنسیتی، و موقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی شرکت‌کنندگان در این دو انتخابات، آنان را از هم متمایز می‌کند. کمپین کارساز انتخاباتی برای هر دو حزب این تفاوت را در نظر دارد. آن‌چه برای ترامپ تاکنون کار کرده است لزوماً در هشتم نوامبر 2016 کارایی نخواهد داشت.

جامعه آمریکا، در سال‌های اخیر، دو قطبی شده و نامزدهای هر دو حزب با اختلاف کوچکی بر یکدیگر پیروز شده‌اند. باراک اوباما در سال 2008 با 53 درصد و در سال 2012 با 51 درصد آراء انتخاب شد. آخرین آمار نشان‌دهنده نزدیکی آراء دو فردی است که انتظار می‌رود نامزد دو حزب اصلی در این انتخابات باشند: دونالد ترامپ و هیلاری کلینتون. البته انتخاب رئیس‌جمهور در آمریکا بر مبنای آرای عموم شرکت‌کنندگان در کشور نیست، بلکه هر ایالت، به نسبت جمعیتش، تعداد مشخصی آراء الکترال دارد که به برنده انتخابات در آن ایالت تعلق می‌گیرد (جز دو ایالت که آرای خود را بر مبنای پیروزی در هر ناحیه انتخاباتی تقسیم می‌کنند.) در مجموع 538 آرای الکترال موجود است و برنده انتخابات نیاز به کسب 270 رأی دارد.

وضعیت انتخابات، از منظر آراء الکترال، در سال‌های اخیر به سود نامزد حزب دموکرات بوده است. دموکرات‌ها در 24 سال گذشته، از انتخابات 1992 تا 2012، همواره در هجده ایالت و در منطقه واشنگتن پیروز شده‌اند. این ایالت‌ها در مجموع دارای 242 رأی الکترال هستند. اگر روند 24 ساله پیروزی‌ها در این ایالت‌ها امسال هم ادامه پیدا کند، نامزد دموکرات‌ها تنها نیاز به 28 رأی دیگر دارد، و این در حالی است که یکی از ایالت‌های خارج از این فهرست، ایالت فلوریدا، به تنهایی دارای 29 رأی است. به عبارت دیگر، نامزد دموکرات‌ها با بردن انتخابات فلوریدا و به شرط آن‌که در هجده ایالت دیگر نیز پیروز شود، رئیس‌جمهور آینده آمریکا خواهد شد. جز فلوریدا، پنج ایالت دیگر نیز که در برخی از این سال‌ها به دموکرات‌ها رأی داده‌اندــ ویرجینیا، اوهایو، کارولینای شمالی، کلرادو، و نواداــ در مجموع دارای 59 رأی هستند. نامزد دموکرات‌ها با بردن برخی از این ایالت‌ها، حتی بدون فلوریدا، به شرط آن‌که در آن هجده ایالت دیگر پیروز شود می‌تواند به کاخ سفید راه یابد. به عبارت دیگر بخت دموکرات‌ها بیش از جمهوری‌خواهان است.

ترامپ برای پیروزی نیاز خواهد داشت که در تمامی ایالت‌هایی که در سال‌های اخیر میدان رقابت دو حزب بوده است پیروز شود، یا در برخی از آنها و در برخی از ایالت‌هایی که در شش انتخابات گذشته به نامزد دموکرات رأی داده‌اند ــاز جمله پنسیلوانیا، میشیگان، ویسکانسین ــاکثریت را به دست آورد. ولی ترامپ با مشکلاتی در این ایالت‌ها روبه‌روست. واقعیت آمریکای کنونی این است که نقش رأی‌دهندگان سفیدپوست در سال‌های اخیر رو به تنزل بوده و به 72 درصد کاهش یافته است. مردان سفیدپوست نیمی از این گروه هستند و مردان سفیدپوستی که تحصیلات دانشگاهی ندارند و بیشتر احساس "آمریکایی سفید" را دارند در این گروه در اقلیتند. ترامپ با اتکا بر آنان در انتخابات پیروز نخواهد شد. وی به رأی زنان و مهاجران تبعه آمریکا نیازمند است؛ گروه‌هایی که مورد لطف ترامپ قرار نداشته‌اند.

حوادث غافلگیرکننده می‌توانند روند انتخابات را عوض کنند. بالاترین این حوادث پیشبینی نشده، یا "قوی سیاه"، اعلام جرم علیه هیلاری کلینتون به خاطر نقش او در جنجال ایمیل‌هایش در دوره وزارت امور خارجه اوست. اگر چنین تحولی پیش از کنگره دموکرات‌ها اتفاق بیفتد در آن وقت سناتور برنی سندرز بخت بلندی برای نامزد شدن خواهد داشت. تحول دیگری که روند انتخابات را تغییر خواهد داد اعلام نامزدی شخصی سوم از میان جمهوری‌خواهان یا دموکرات‌ها به صورت نامزد مستقل و در مقابله با نامزدهای رسمی دو حزب است. شرایط ویژه جهانی، به خصوص حمله‌ای تروریستی، نیز می‌تواند روند انتخابات را تغییر دهد. امکان وقوی هر سه این احتمال‌ها بسیار کم است و باید در انتظار یک مبارزه کلاسیک انتخاباتی میان ترامپ و کلینتون باشیم.»

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۳۰ خرداد ۱۳۹۵ / ۱۱:۵۵
  • دسته‌بندی: گزارش و تحلیل
  • کد خبر: 95032917786
  • خبرنگار :