یک معمار با انتقاد نسبت به استفاده از «نماهای رومی» در معماری امروز ایران، گفت: تصور اینکه پس از گذشت سالها، در معماری بناها به تقلید کردن از یونان باستان یا روم قدیم نیاز داشته باشیم، بسیار تلخ و ناگوار است.
به گزارش خبرنگار سرویس هنرهای تجسمی ایسنا، در حوزهی معماری ایران هر از گاهی بذر جدیدی از پدیده «نمای رومی» در شهرهای مختلف و بویژه تهران کاشته میشود، نمایی که به گفته یکی از معماران، به یک ویروس مسری تبدیل شده است.
تاریخچه استفاده از این سبک به اواخر سده 19 میلادی در آمریکا بازمیگردد. در آن دوران بهوسیله تعدادی از معماران برای سرمایهدارانی که به مقام و منسبی در این کشور رسیده بودند، ساخت بناهایی با معماری کلاسیک و رومی متدوال شد. بیشتر هدف آنها از ساخت چنین بناهایی، ایجاد اصالت کاذب و سابقه اشرافیت بود. آنها سعی میکردند اشرافیتی اروپایی را در جوامع شهری ایجاد کنند تا برایشان به نشانههای تمول و اصالت تبدیل شود.
بابک زیرک - معمار - در اینباره به خبرنگار ایسنا گفت: آمریکا در دورهای، با یک رکود وحشتناک مواجه شد و مملکت به فلاکت افتاد و همین ساختمانهای رومیوار که زمانی به غلط نشانهی تمول و اصالت صاحبان آنها بود، به نشانههای بارزی از بدبختی تبدیل شدند. «نمای رومی» نهتنها لطف مضاعفی برای معماری آمریکا نداشت، بلکه نشانهای از دوره افول اقتصادی تلقی میشد.
او ادامه داد: متأسفانه در ایران و در سه دهه اخیر نیز عدهای با تقلید از نشانههای معماری غرب و با تصور اینکه اگر در چنین خانههای ساکن شوند، یا دفاتری در اینگونه بناها دایر کنند، نشانهای از هویت شاخص، تمول و اصالت آنهاست، نسبت به ساختوسازهایی از این دست اقدام کردند، پدیدهای که از آن با طنزی تلخ باید بهعنوان «حمله دیرهنگام رومیان به ایران» یاد کرد.
این معمار توضیح داد: در مناطق 7 و 13 تهران پروژه ساماندهی جداره شهری در محور دماوند، پنج سال قبل آغاز شد و با همکاری معاون وقت معماری و شهرسازی شهرداری تهران، هدایت و کنترل نماهای شهری انجام شد. همچنین با تشکیل اتاق فکر و برقراری جلساتی با مالکان و مهندسان طراح و سازندگان، تا حدود بسیار زیادی از طراحی و ساخت نمای رومی در این مناطق جلوگیری شد.
او بیان کرد: من بهعنوان مهندس مشاور و تدوینکننده ضوابط جدید برای طراحی نما و انتخاب مصالح مناسب و ماندگار، در روند کنترل و هدایت طراحی این پروژهها حضور داشتم و از نزدیک میدیدم که گاهی مهندسان به این موضوع اعتراض میکردند که چرا به طراحیهای انجامشده با استایل کلاسیک یا نمای رومی (که به طرح معابد قبل از میلاد شباهت داشت) ایراد گرفته میشود، در حالی که این نماها بنا به اظهار بنگاههای معاملات ملکی، از اقبال و مشتری بیشتری برخوردارند. گاهی نیز مالکان گله میکردند که چرا در بالای شهر که این ساختمانها مانند قارچ سبز میشوند، به کسی ایراد گرفته نمیشود. ما نیز در پاسخ میگفتیم که این طرحهای بیگانه و بدون هویت، به هیچ عنوان نشانه اصالت نیستند، بلکه مانند یک موج زودگذر میآیند و در نهایت به سرعت منسوخ میشوند.
زیرک اظهار کرد: ما بارها این موضوع را مطرح کردیم که سازندگان نباید فکر کنند ساخت این کاخهای مصنوعی با مشابهت آنها به معماری یونانی و رومی در حد نمای ساختمانها باقی خواهد ماند، چون معماری نشانه فرهنگی بارز مردم یک جامعه است و تأثیر یک معماری خوب و بد در همه ابعاد زندگی ساکنان در اینگونه بناها و نیز هنجارهای مردم اطراف آن، دیر یا زود مشهود خواهد بود.
وی ادامه داد: ساختمانی با معماری تقلیدی، فرهنگ بیگانه را از نما به داخل و شیوه زندگی میکشاند و هر آنچه را که میتواند زیبنده یک فرهنگ صحیح ایرانی باشد، به اشکال مصنوعی و هنجارهای بدون هویت ملی تبدیل میکند، گفت: این موارد به هیچوجه سنخیتی با فرهنگ، سنن و آداب دیرپای زندگی و جامعه ما ندارند، به بیانی دیگر تذکر این هشدار بسیار ضرورت دارد که این جریان بهصورت یک ویروس مسری از سطح نما، به بقیه ابعاد زندگی انتقال پیدا میکند و قطعا اثر مخربی در فرهنگ شهروندی ایرانیان خواهد داشت.
این معمار اضافه کرد: طرحهایی از این قبیل فقط به درد به اصطلاح «نوکیسهگانی» میخورد که بهدنبال ایجاد هیبت و ظاهر کاذبی هستند تا بیشتر و بیشتر دیده شوند. دیده شدن بهصورت متمایز و فاخر بودن با معیارهای یادشده، برای این افراد، ارزشی حیاتی دارد که به کمک معماری کاذب و دروغین یادشده، سعی بر قرار گرفتن در سطحی مافوق دیگران داشته و دارند. اینها همان کسانی هستند که با استفاده از نابسامانیهای اقتصادی و برخورداری از رانتهای ویژه، از طبقات پایین به طبقات جدید مرفه و لوکس امروزی پرتاب شدهاند و بهشدت تمایل دارند تا این ظواهر را به هر طریقی که هست به رخ بقیه افراد جامعه بکشند و خود را در ویترینی از تجمل قرار دهند.
او با اعتقاد به اینکه در چارچوب معماری کاذبی که با احداث بناهای رومی پیش رو داریم، به رخ کشاندن یک اصل است، گفت: این در حالی است که در زندگی قدیمی و اصیل شهروندان ایرانی، ظاهر بیرونی خانههای افراد ثروتمند، از فقیر قابل تشخیص نبود و تمام تفاوتها صرفا در داخل خانه قابل دیدن بود. خانههای قدیمی بزرگ و باقیمانده در شهرهای کاشان، یزد، اصفهان و ... همه مصداقی برای این شیوه انسانی زندگی افراد دارای اصالت و تمول در ایران قدیم تلقی میشوند.
وی بخشی از این موضوع را متوجه معماران دانست و اظهار کرد: ما نامههای متعددی به نظام مهندسی، شهرداری و شورای شهر فرستادیم که جلوی این حرکت پرشتاب و بسیار خطرناک را هرچه زودتر بگیرند، زیرا این اپیدمی خفتبار و ضدفرهنگی به سرعت به همهجا سرایت خواهد یافت و خواسته یا ناخواسته در هنجارهای زندگی شهروندی، فرهنگ، کنش و رفتار مردم رخنه میکند و به هیچ رو نمیتوان از کنار آن بهصرف اینکه نمای رومی فقط نمونهای از نمای ساختمانهای متداول است، بیتفاوت گذشت. در این میان، انفعال دستگاههای اشارهشده، در مقابل این هجوم فرهنگی، بسیار مشهود قابل موشکافی و پیگیری است.
او افزود: برخی نیروهای پشت پرده در تشدید این حرکت و شکل دادن به این ماجرا، تأثیر بسیار فاحش و مشخصی دارند. ما بارها معمارانی را که بهعنوان طراح نمای رومی و اشاعهدهنده آن در مناطق 1، 2 یا 3 تهران مشهور شدهاند، به مجامعی با حضور معماران صاحب سبک و جامعه آکادمیک معماری ایرانی دعوت کردهایم، اما هیچگاه حاضر نشدهاند در چنین جلساتی حضور پیدا کنند، زیرا خودشان از قبل اطلاع دارند که با چه منطقی با آنها مجادله خواهد شد و هیچگاه جوابی برای توجیه کار غیرفرهنگی و ناپسند خود ندارند.
این معمار همچنین بیان کرد: بدبختانه هر اتفاقی که در تهران رخ میدهد، بهطور زننده و گاهی بهصورت شدیدتری در شهرستانها قابل مشاهده است. کار به جایی رسیده است که در بسیاری از شهرها، آرشیتکتها زمانی که در مقابل کارفرماهایی از این دست، مقاومت میکنند کارشان را از دست میدهند و عملا پروژه طراحی ساختمان به دست برخی مافیای پشت پرده میرسد.
زیرک درباره نقش شهرداری در این زمینه، اظهار کرد: بعد از مطرح شدن برخی انتقادها درباره معماری بیهویت تهران و توصیههایی از سوی مقامات بالای کشور، شهرداری سعی کرد خود را مجری معماری ایرانی - اسلامی در سطح تهران قلمداد کند، ولی واقعیت این است که اگرچه امکان دارد این نیت وجود داشته باشد، اما در عمل و بهجز در مواردی محدود، این امر محقق نمیشود و همچنان ساختوساز بناهای رومی و یونانی با سرعت در دست اجراست.
او با بیان اینکه در تاریخ طولانی ایران، شاهد دورههای انقطاع هنر معماری بودهایم، گفت: آخرین دوره شکوهمند معماری، دوران صفویه بود و متأسفانه پس از آن، مداوم به سمت افول رفتهایم، مثلا خیابان بینظیر چهارباغ در اصفهان در دوران صفوی طراحی شد که توسط سفیران کشورهای غربی بهعنوان الگویی ارزنده دستمایهای برای طراحی خیابان معروف شانزلیزه در پاریس شد، اما با کمال تأسف آن میزان هوش، خلاقیت و درایتی که در گذشته بود، در سدههای بعد مورد استفاده در شهرهای اصیل و بزرگ قرار نگرفت و کار به آنجا رسید که فقط با معیار قرار دادن سودجویی بیشتر، ساختوساز حداکثری و انهدام حیاطها و عرصهها، بناهای کریه و قوطیمانند در شهرها شکل گرفت.
این معمار با مقایسه «پل خواجو» در اصفهان و «پل صدر» در تهران، توضیح داد: «پل خواجو» بهعنوان یک پل، بند، سد و گذرگاهی زیبا در دو طبقه، مایه افتخار ایرانیان است؛ اما با همان پیشینه، در شهر تهران «ابر پل صدر» را ساختهاند که با طول 11 کیلومتر مانند یک هیولای عظیم بتنی، بافت شهری اطراف خود را دچار مشکل کرده است. بسیاری از ساختمانها در جریان احداث این پل از بین رفتند و ساکنان باقیمانده در ساختمانهای نزدیک پل نیز از مزاحمتهای فراوان و صدمههای آن، همیشه در رنج هستند.
وی همچنین ادامه داد: ما به ناچار باید تا حدود زیادی از تکنیکهای اجرایی، ساختارهای فنی و حتی از شیوههای مرسوم در معماری امروز که با کانسپتهای جدید معماری مدرن در جهان شکل گرفتهاند، برای ساختوسازهای بلندمرتبه پیروی کنیم. از سویی قطعا صرفههای اقتصادی و فشردگیهای فضایی که یک ساختار شهری دارد، اقتضائات مالی و اجتماعی و نیز فرهنگ آپارتماننشینی را بر ما تحمیل کرده است؛ اما میتوانستیم در قبال قبول چنین تحمیلی، فضاهای شهری و عناصر تلطیفکننده در بناهای بلندمرتبه و متراکم را با منطق درستی بسازیم که جای خالی حیاط، باغچه و ایوان را برای ما پر کند.
زیرک درباره چرایی تقلید از معماری غیرایرانی، بیان کرد: در این دورهی انقطاع 400 ساله، مهمترین موضوع این است که متأسفانه جریان تولید اندیشه در ایران متوقف شده و به جای کوشش در راه احیای اندیشه ایرانی، صدها سال است که به تقلید از اندیشه بیگانگان رو آوردهایم.
او گفت: متأسفانه بسیاری از طرحها، عناصر ساختمانی، راهکارهای اجرایی و شگردهایی که در معماری اصیل ایرانی وجود نداشتند، بهدلیل مکتوب نبودن و آموزش مبتنی بر انتقال اطلاعات بهشکل سینه به سینه، پس از فوت استادکاران و هنرمندان زبردست بهدست فراموشی سپرده شدند و دیگر نشانی از آنها نمانده است. همهی این ابداعها، ارزشها و شیوههای اجرایی اصیل باید به وسیله ارگانهای تحقیقاتی، مراکز آکادمیک و مسؤولان امر، بهدرستی پیگیری میشدند که شوربختانه هیچگاه این امر محقق نشد.
زیرک با تأکید بر اینکه افزایش کمیت در حوزه معماری، در مقابل افت کیفی هنر و علم معماری، دردی از وضعیت کنونی و مشکلات حرفهای دوا نمیکند، افزود: ما باید در عرصههای آکادمیک کشور، این موضوع را بهشکلی درست مطرح کنیم و بازگشت به پژوهش سیستماتیک علمی و تجربی توأمان را داشته باشیم. همچنین همهی ارگانهای مربوط باید در این زمینه دست به کار شوند، مانند سایر کشورها که تمام عناصر مربوط به میراث معماری و ساختمان را بهدرستی جستوجو و استخراج کرده و از سینهی استادکاران قدیمی بیرون کشیدهاند، بهگونهای که موزهها، کرسیهای علمی و درسهای خاصِ متعلق به این حرفه را دارند.
این معمار ادامه داد: در ایران فقط در یک دوره با احداث «موزه میراث روستایی استان گیلان» برای عرضه صحیح معماری بومی متنوع مردم منطقه کوششی انجام شد که در مقیاس کشوری، بسیار جزیی تلقی میشود؛ ولی در موارد دیگر و در سایر مناطق برخوردار از معماری شاخص، این اتفاق رخ نداده است. در حالی که به تعداد استانها و شهرستانهای ارزشمند کشور باید اینگونمه موزهها و فضاهای تحقیقاتی را داشته باشیم.
او در پایان سخنانش اضافه کرد: نادیده گرفتن فضاهای خرد و کلان طراحیشده در معماری و شهرسازی قدیم ایران، کار را به جایی رسانده که علاوه بر «قوطیوار» شدن بناهای شهری و لحاظ نکردن بالکن، باغچه، فضاهای باز و دیگر عناصر ارزشمند ایرانی، حتی بسیاری از عرصهها و پارکهای ارزشمند و دوستداشتنی ما به ساختمانهایی با کاربریهای متفاوتی تبدیل شده و شهر صرفا بهعنوان جایگاهی برای احداث ساختمانهای بیقواره و بدون ارزش فرهنگی، هنری و زیباییشناسی و به بیان صحیحتر، احداث آلونکهای مدرن، سرپناههای تودرتو و خوابگاهی تنزل یافته است.
انتهای پیام