دکتر یعقوب فرزان از استادان پیشکسوت دانشکده فنی دانشگاه تبریز، بیستم مهرماه امسال پس از عمری تلاش خستگی ناپذیر آموزشی و اجرایی در عرصه مهندسی عمران دعوت حق را لبیک گفت و با بدرقه گرم دانشگاهیان، شاگردان و خیل دوستدارانش در وادی رحمت تبریز آرام گرفت.
به گزارش خبرنگار علمی ایسنا، علاوه بر مراسم مختلف بزرگداشتی که در تبریز برای این استاد فقید برگزار شد، روز چهارشنبه گذشته، مراسم یادبود و ترحیمی با حضور همکاران دکتر یاسمن فرزان - فیزیکدان برجسته و دختر استاد فرزان - در محل پژوهشگاه دانشهای بنیادی و مراسمی عمومی عصر همان روز به همت کانون مهندسین فارغ التحصیل دانشکده فنی دانشگاه تبریز در تهران برگزار شد.
دکتر فرزان طی سخنانی در مراسم پژوهشگاه دانشهای بنیادی به مروری بر زندگی و خدمات پدر در طول بیش از نیم قرن فعالیت آموزشی و صنعتی پرداخت و به جای بازگویی کلیشه همیشگی «همسری وفادار و پدری مهربان» به بیان خاطراتی از منش و مرام اخلاقی استاد پرداخت.
یاسمن فرزان اما در جلسه بزرگداشت کانون مهندسین که با حضور گسترده اساتید و مهندسان پیشکسوت و همکلاسیها و شاگردان و همکاران سالهای دور و نزدیک استاد برگزار شد ترجیح داد بیشتر شنونده خاطرات و صحبتهای دوستان و شاگردان کهنسال پدر باشد و البته در سخنرانی کوتاه خود پیشنهادهایی را برای معرفی و تجلیل از استادان پیشکسوت خصوصا استادان دانشگاه تبریز مطرح کرد.
برنده جایزه دانشمند جوان اتحادیه بینالمللی فیزیک محض و کاربردی پیش از بیان پیشنهاداتش تاکید کرد: من نگران فراموش شدن نام پدرم نیستم. او با پرورش چند نسل از دانشجویان مهندسی آنقدر شناخته شده است که یاد و نام او تا سالها زنده خواهد بود و در همین تهران بارها و بارها با مهندسانی مواجه شدهام که برای من از روحیات و منش پدرم خاطرهها گفتهاند.
آشنا کردن مردم با خدمات اساتید از طریق صدا و سیما و گردشگری شهری
وی گفت: پیشنهاد اول من این است که دانشگاه تبریز با همکاری شهرداری و صدا و سیما مستندهایی درباره فعالیتهای پدر و هم نسلان او بسازند تا مردم با زندگی و خدمات آنها آشنا شوند.
بناها و سازههای زیادی در تبریز توسط دکتر فرزان و استادان هم نسل ایشان ساخته شده که جا دارد مردم شهر، کسانی را که برای احداث این سازهها زحمت کشیدهاند، بشناسند. شاید درست نباشد که من به عنوان دختر ایشان، مردم را به بازدید از سازههایی که پدرم در احداث آنها نقش داشته ببرم ولی نهادهایی مثل شهرداری تبریز میتوانند با ترتیب دادن برنامههای بازدید از این بناها و تاسیسات، ضمن آشنا کردن مردم با خدمات مهندسی صورت گرفته به توسعه گردشگری مدرن در تبریز کمک کنند.
جای خالی قطعه نام آوران در وادی رحمت
دکتر فرزان خاطرنشان کرد: پیکر پدرم در قطعه 104 وادی رحمت به خاک سپرده شد در حالی که دانشگاه برای دفن ایشان در قطعه هنرمندان بسیار همکاری کرد و البته کارشکنیای در بین نبود.
با توضیحات مسوولان مربوطه مبنی بر این که قطعه هنرمندان ویژه نام آوران هنری است با تصمیم خانواده قرار شد استاد در قطعهای معمولی دفن شوند. استاد با تربیت پنج نسل از دانشجویان اگر میخواست بیشترین عیادت کننده را در زمان بیماری داشت ولی حاضر نبود کمترین زحمتی به دیگران بدهد حتی در بیمارستان وابسته به دانشگاه راضی نشد که خود را از استادان دانشگاه معرفی کند که مبادا کوچکترین تمایزی بین او و بیماری که از یک روستای دور آمده قائل شوند لذا از مرام پدرم کاملا دور بود که در قطعهای که برای دیگران در نظر گرفته شده به خاک سپرده شود. البته مناسب است قطعه دیگری برای تدفین استادان و نامآوران در وادی رحمت تبریز در نظر گرفته شود که درخواست دارم رسانههای تبریز اختصاص چنین قطعهای را که مشابه قطعه نامآوران بهشت زهرا تهران است پیگیری کنند.
راه اندازی جایزه تحصیلی دکتر فرزان
برنده جایزه مرکز بینالمللی فیزیک نظری عبدالسلام (ICTP) در ادامه از تصمیم خود برای راهاندازی جایزه (کمک هزینه تحصیلات تکمیلی) به نام استاد فرزان برای دانشجویان ممتاز فیزیک خبر داد و گفت: جا دارد که چنین جوایز و بورسهای تحصیلی به نام اساتید برجسته برای دانشجویان مهندسی عمران نیز ایجاد شود.
آخرین اثر علمی استاد در انتظار چاپ
فرزان با اشاره به این که پدرش پس از بازنشستگی از دانشگاه تبریز فعالیتهای علمی و آموزشی خود را در دانشگاه آزاد اسلامی شبستر ادامه داد، گفت: پدر همواره از خلوص نیت همکاران جوان خود و فرهنگ بالای شهر کوچک اما علم پرور شبستر تعریف میکرد و بسیار به دانشگاه آزاد شبستر علاقه داشت لذا انتشار آخرین اثر خود را به این دانشگاه سپرده که امیدواریم این کتاب نیز هر چه زودتر منتشر شود.
این نخبه برجسته علمی که به رغم امکان فعالیت در بزرگترین مراکز تحقیقات فیزیک نظری دنیا ترجیح داده به کشور بازگشته و در پژوهشگاه دانشهای بنیادی – وابسته به وزارت علوم – فعالیت دارد در پایان با اشاره به بیمهریهایی که در مقطعی به استاد فرزان شده و او را مدتی از فعالیت در دانشگاه بازداشته بود، اظهار داشت: دکتر فرزان علیرغم جثه ضعیفی که داشت شجاعانه و فارغ از هر گونه مصلحت اندیشی در راه حقیقت تلاش کرده و جفاهای بسیاری را متحمل شد. پس از فوت ایشان هم دو مساله مرا تسکین میدهد یکی درگذشت آرام و راحت ایشان و دیگری بزرگداشت باشکوه او توسط همکاران و دوستان هم مرام و همفکر او فارغ از رویکردهای پوپولیستی که در طول عمر خود از آن گریزان بود.
به گزارش ایسنا، دکتر فرزان همچنین در مراسم بزرگداشتی که از سوی کانون مهندسین فارغ التحصیل دانشکده فنی دانشگاه تبریز برگزار شد در معرفی و شرح کوتاهی بر زندگی استاد یعقوب فرزان گفت: «پدر در 25 اردیبهشت ماه سال 1314 خورشیدی در تبریز دیده به جهان گشود و در مقاطع دبستان و دبیرستان در همین شهر تحصیل کرد. در سال 1332 در امتحان ورودی دانشکده فنی دانشگاه تهران شرکت کرده با رتبه یک وارد دانشگاه شد. آن زمان کنکور سراسری نبود و دانشکدهها امتحان جداگانه میگرفتند. در آن زمان تا جایی که من اطلاع دارم دانشکده فنی تهران تنها دانشکده فنی کشور بود. دانشکده فنی دانشگاه تبریز که پدر سالها در آن خدمت میکرد پنج سال بعد تاسیس شد.
آنان که با تاریخ معاصر ایران آشنایی دارند میدانند سال 1332 سال پر مصیبتی برای کشور بود از جمله آن که در 16 آذر که بعدها روز دانشجو نام گرفت، دانشکده فنی دانشگاه تهران آماج حملات بیرحمانهای شد. آری! پدر آنجا بود و سه قربانی حادثه از دوستان نزدیک پدر بودند.
بعد از اخذ کارشناسی ارشد مدتی به کار مهندسی در پروژههای ساختمانی و راهسازی در ترکمن صحرا و سپس کرمانشاه مشغول شد. از آن دوره خاطرات بسیاری برای ما نقل میکرد.
سپس به خدمت سربازی پرداخت. در همین زمان و در سال 1339 از وی دعوت به عمل آمد که چند درس ریاضی و فیزیک در دانشگاه تبریز که در آن زمان هنوز در خیابان طالقانی واقع بود ارائه دهد. همزمان اساتیدی از فرانسه برای تدریس آمده بودند پدر که به زبان فرانسه کاملا مسلط بود نقش مترجمی در کلاسهای ایشان را بر عهده گرفت. همین اساتید فرانسوی پدر را به رفتن به پاریس برای ادامه تحصیل تشویق کردند. پدر در دانشگاه پاریس دانشجوی دکتری در رشته عمران شد. تحصیلات دکتری پدر مصادف بود با دهه شصت میلادی و جنبشهای دانشجویی مشهور فرانسه.
بعد از اخذ دکتری، پدر به وطن بازگشت و در دانشکده فنی دانشگاه تبریز مشغول خدمت شد. در همان دانشکده با مادرم خانم مهندس مینو میرزایی که دانشجوی دانشکده فنی بود آشنا شد و ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، اینجانب (متولد 1355) هستم و خانم دکتر نیلوفر فرزان (متولد 1367) که اکنون در اوترخت هلند مشغول ادامه تحصیل در رشته داروسازی میباشند.
در اوایل دهه پنجاه هجری پدرم رییس دانشکده فنی بود. ریاست او مصادف شد با درآمد بالای نفتی. پدر و همکارانش فرصت را غنیمت شمرده در جهت تجهیز آزمایشگاههای دانشگاه کوشیدند. اواخر سال 56 پدر برای فرصت مطالعاتی به همراه من و مادرم دوباره به پاریس رفت. در زمان انقلاب 57 ما در فرانسه بودیم. بعد از اتمام فرصت یک ساله به وطن بازگشتیم.»
یاسمن فرزان در ادامه با اشاره به شرایط پرتنش دانشگاه ها در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب که به مهاجرت بسیاری از دانشگاهیان برجسته منجر شد از ایستادگی شجاعانه پدر و برخی از همکارانش در مقابل تندرویها و بهایی که برای آن متحمل شدند گفت. سالهایی که پدر و مادر به یاری یکدیگر با تاسیس شرکت ساختمانی پروژههای ساختمانی متعدد نظیر ساختمان اداره پست اهر و بخشهایی از مجتمع تراکتورسازی تبریز را به رغم کمیابی و نایابی مصالح ساختمانی و انبوه مشکلات سالهای جنگ به ثمر رساندند.
وی گفت: «بعد ازچند سال که آتش تندرویها اندکی فروکش کرد به سراغ پدر آمدند و او را به دانشگاه بازگردانیدند. پدر به خانه معنوی خود بازگشت بیآن که کینهای از کسی به دل نگاه داشته باشد. متاسفانه اغلب آنها که روزی در حقشان ظلم شد بعد از رفع ظلم خواستند حق ضایع شده خود را باز پس بگیرند اما نه از آنان که عامل تضییع حق آنها شده بودند بلکه از نسل جدید بیپناه تازه وارد که نقشی در تندرویها نداشت! پدر هرگز چنین نکرد و حتی به آن فکر هم نمیکرد!
جنگ تمام شد و پروژههای عمرانی در استانهای مختلف آغاز. در سالهای نخست بازسازی به شرکتها و مهندسین شهرستانها اعتماد نمیکردند. پروژهها را عمدتا به شرکتهای تهران میسپردند. متاسفانه به علت ناشیگری برخی از این پروژهها به شکست میانجامید. سپس به نزد پدر میآمدند تا با محاسبات خود راه حلی برای نجات پروژه بگشاید.
در این سالها پدر در زیرزمین خانه به قول خودش "بسه" میکرد. شعر طنزی هم به اقتباس از دوبیتی معروف "هر که دارد امانتی موجود..." ساخته بود که همواره زیر لب زمزمه میکرد:
هر که دارد عمارتی نوساز
بسپارد به بنده در آغاز
نسپارد شود ترکها باز
باز پیدا شود به بنده نیاز
آن سالها هم گذشت. کمکم نسلی نو از مهندسین خبره برخاستند. همین طور شبیهسازیهای کامپیوتری برای محاسبات مهندسی پیشرفت کرد. انحصار محاسبه پروژه در دست پدر به طور طبیعی شکسته شد. گویند استاد موفق کسی است که دانشجویانش از او زبردستتر باشند. با این معیار نیز پدر استادی موفق بود. کم اتفاق میافتد که افراد این مرحله را با متانت پشت سر بگذارند. در بسیاری موارد حسد و یا حرص و آز و تضاد منافع، جلوی لذت تماشای سربرکشیدن حاصل عمر استاد، یعنی دانشجویان را از او میگیرد. خوشبختانه پدر این متانت را داشت و از این مشاهده لذتها برد. تا جایی که در روزهای آخر در بیمارستان شبی به من این نکته را با افتخار و لذت به من گفت.
به یاد دارم پروژهای را در دهه 80 هجری به مهندسی جوان سپرده بودند. نظیر آن پروژه با آن ابعاد در تبریز سابقه نداشت. بعد از مدتی کارفرما خود نگران شده بود که مهندس مزبور برای انجام دادن پروژهای با این ابعاد هنوز کم تجربه هست. به سراغ پدر آمدند و پیشنهاد دادند تا قرارداد وی را فسخ کنند و قراردادی نو با پدر ببندند. پدر گفت هرگز چنین چیزی را نمیپذیرم و مانع پیشرفت همکار جوانتر نمیشوم. بعد از رایزنیهای فراوان به این راه حل رسیدند که قراردادی موازی ببندند تا نتایج محاسبه اولیه توسط پدر چک شود. هر زمان فرصتی پیش میآمد، پدر از مهندس جوان تعریف میکرد که در محاسبات دقیق و کارآمد هست و به قول خارجیها او را promote میکرد. آری! حتی این عجوز عروس هزار داماد، این کلمه سه حرفی - پول - هم چون به پدر میرسید، جلوهگری و اغواگری از کف میداد.
پروژه عمرانی دیگری هم در تبریز بود که پدر مخالف آن بود چرا که معتقد بود با هزینه حدود یک هفتم و در زمانی بسیار کمتر پروژه جایگزینی میتوانست اجرا شود. پدر نظر خود را منعکس کرده بود اما پروژه تصویب شد. با این حال، پدر سعی نکرد جلوی پروژه بایستد. وقتی علت عدم ایستادگیاش را جویا شدم گفت: "حاصل پروژه برای شهر میماند و نماد و سمبل میشود. تخت جمشید هم روزی پروژهای پر هزینه بود که جایگزینهای بسیار کم هزینهتری داشت. من از آن پروژه کنار میکشم چون اعتقادی به آن ندارم ولی جلوی پیشرفت پروژه نمیایستم" نقل به مضمون بود.»
وی در ادامه به بیان خاطره دیگری از پدر پرداخت و گفت: «اگر به تبریز رفته باشید میدانید که همه راهها به چهارراه آبرسان ختم میشوند. چهار راه آبرسان، قلب تبریز مدرن هست. این چهار راه در سراسر استان معروف بوده و محل رویدادهای مهم مردمی شهر است. روگذری در این چهار راه هست که مهندس محاسب و ناظر آن پدر بود.
خواهرم نیلوفر در زمان ساخت آن به مدرسه ابتدایی پناهی واقع در نزدیکی آن پل میرفت. در شهر معروف شده بود که سر ساعت تعطیلی مدرسه هر برنامهای که باشد و هر مقامی که بیاید مهندس ناظر پروژه خواهد گفت من میروم تا دخترم را از مدرسه بردارم! چند ماهی قبل از افتتاح پول روگذر آبرسان، پل روگذر مشابهی در تهران فروریخته بود و با کمال تاسف موجب از دنیا رفتن تنی چند از هموطنان شده بود.
در مجلسی، دوستان و آشنایان با اشاره به این اتفاق ناگوار با پدر شوخی میکردند و میگفتند آیا میتوان به این پل اعتماد کرد؟ بابا پاسخ داد: زیر پل میخوابم تا تمام تانکهای ارتش از روش رژه بروند" یکی پرسید "حاضرید یاسمن زیر پل بخوابد و تانکها رژه بروند؟" پدر با ظرافت کلامی خاص خودش از پاسخ طفره رفت و حرف را عوض کرد.
پدر خط بسیار خوشی داشت. نقاشی هم میکشید.
در انتها برای حسن ختام شعر محبوب پدر را از حضرت حافظ میخوانم. هر گاه من یا خواهرم ناراحت میشدیم مصرع اول را برایمان میخواند:
دمی با غم به سر بردن، جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلق ما، کزین بهتر نمیارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمیگیرند
زهی سجاده تقوی که یک ساغر نمیارزد
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشکر نمیارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد
و شعر ترکی مورد علاقه پدر که همواره زمزمه میکرد این بند از حیدربابا بود:
«انسان اولان خنجر بلینه تاخماز
آممان حیف کور توتوغون بوراخماز»
انتهای پیام