برخی میگویند بهبود وضعیت ترافیکی این شهر راهی ندارد جز سختگیری؛ رانندگان بد را با جریمه میتوان کنترل کرد و برخی هم معتقدند که فرهنگسازی راه حل است و باید قوانین ترافیکی را آموزش داد و اینقدر ساده به همه گواهینامه نداد و گرفتن گواهینامه رانندگی آموزش و سختگیری بیشتری میطلبد.
راه حل هرچه هست، تا به حال عملی نشده است؛ جریمه کردنهای پلیس شلکن سفتکنی است، یک روز سر هر چهارراه پلیسی میگذارند و سفت و سخت قوانین را اجرا میکنند و گاهی خودروهایی که جلوی خود پلیس خلاف میروند، جریمه نمیشوند. درباره موتورسیکلتها هم که مصیبت ظاهرا غیرقابل علاج است انگار همه تسلیم شدهاند که کاری نمیشود کرد. فرهنگسازی هم که سخت است و راه درازی برای رفتن دارد، صداوسیما هم که حرفهای مهمتری دارد تا پرداختن به قوانین ترافیکی.
هرچه هست، حالا «رانندگی بد» در کشور بیمار بدحالی است که دکترها جوابش کردهاند، موضوعی که که دیگر از دامنه بررسیهای مدیریت شهری به موضوعی جامعهشناسانه بدل شده؛ موضوعی که دارد عمق قانونگریزی و نقض حقوق شهروندی را در کشور ما نشان میدهد و تا شرایط پیچیدهتر از این نشده باید فکری به حال آن کرد.
با همین رویکرد، سراغ آدمهایی رفتیم که گرچه هیچکدام بطور مستقیم ربطی به رانندگی ندارند، اما هر کدام در جایگاه خود نقشی در شکلگیری فرهنگ عمومی ما دارند. از رضا کیانیان (بازیگر)، علی مطهری (سیاستمدار و نماینده مجلس)، حمیدرضا صدر (جامعهشناس ورزش و شهرسازی)، غلامعلی افروز (استاد دانشگاه و مشاور خانواده)، داریوش ارجمند (بازیگر) و محمود پاکنیت (بازیگر) خواستیم از دغدغههای خود در این باره بگویند:
رضا کیانیان - بازیگر
وقتی 8 سال رئیسجمهور میگوید «قانون منی چند؟» نمیشود به مردم خرده گرفت
«مشکل رانندگی در کشور ما قانونمدار نبودن همشهریها و هموطنانمان است. انگار کسی دوست ندارد قانون را رعایت کند، قوانین رانندگی برای این است که ما زودتر به کارمان برسیم. این کمی پارادوکسیکال است. ما باید پشت چراغ قرمز بایستیم که زودتر به مقصد برسیم. چون اگر پشت چراغ قرمز توقف نکنیم، یک گره ترافیکی ایجاد میشود که یا خیلی دیر میرسیم یا اصلا به مقصد نمیرسیم.
متاسفانه این موضوع را مردم ما نمیخواهند متوجه شوند، البته وقتی هشت سال رئیسجمهوری میگوید: «قانون منی چند؟» نمیشود به مردم خرده گرفت. کوچکترین تخلفات رانندگی و رعایت نکردن قانون در ترافیک و حمل و نقل شهر اختلال ایجاد میکند و موجب تصادف میشود و همه چیز به هم میپیچد. اما اگر همه قوانین را رعایت کنند و در خط خود بمانند و سعی نکنند حقوق بقیه را ضایع کنند، همه به مقصد خود میرسند، اما شاید با کمی تاخیر.
اگر همه وقتی که میخواهیم از فرعی به اصلی بپیچیم، کمی درنگ کنیم با امنیت بیشتری رانندگی خواهیم کرد. وقتی کسی دوبله پارک میکند به فکر این است که کارش زودتر انجام شود و خودش زودتر به مقصد برسد اما یک لاین را اشغال می کند، ترافیک ایجاد میکند و باعث میشود دیگران دیرتر به مقصد برسند.
مشکل دیگر ما در رانندگی عقدهگشایی است. بعضی از مردم ما در جامعه سر خورده و سرکوب می شوند و انگار میخواهند این تحقیر و سرکوب را با پیچیدن جلوی دیگری و یا جلو زدن از بقیه جبران کنند.
وقتی کسی با ماشین مدل پایین جلوی کسی که ماشین مدل بالا دارد میپیچد، انگار میخواهد برتری خودش را نشان بدهد. رانندگی ما در فرهنگ عمومی ریشه دارد.
خود من سعی میکنم قانون را رعایت کنم، وقتی که عابر پیاده در حال عبور از خط عابر است سعی میکنم صبر کنم تا رد شود. اما گاهی توی این خیابانها آن قدر عصبانی میشوم که می خواهم انتقام بگیرم، اما به خودم می گویم رضا! اینجا خیابان است، جای انتقام گرفتن نیست.
موتورسوارها سالهاست مثل ویروسی شدهاند که ترافیک را مریض کردهاند. کسی که موتورسوار می شود ورود ممنوع می رود، از پیاده رو رد می شود و هیچ قانونی را رعایت نمیکند. چون اکثر موتورسوارها اهالی شهرهای کوچکتر بودهاند که به شهرهای بزرگتر مهاجرت کردهاند و نمی دانند قوانین رانندگی به خود آن ها کمک میکند. بیشتر آنها کارشان به سرعت بستگی دارد. مثلا مسافر یا کالا جابهجا می کنند و هر چه سریعتر بروند دفعات بیشتری میتوانند کالا یا غذا جابهجا کنند. برای همین فقط به سریعتر به مقصد رسیدن فکر می کنند. از سوی دیگر این مشکل هم وجود دارد که انگار موتور جزو وسایل نقلیه موتوری نیست. تازه چند سال است که قوانین مربوط به وسایل نقلیه موتوری درباره موتور سیکلت هم اعمال میشود. قبلا با موتور به عنوان عابر پیاده برخورد می شد.
هیچکسی را نمیتوانیم در تهران پیدا کنیم که از موتوریها آسیب ندیده باشد، متاسفانه بخشی از بزهکاریها مثل کیفقاپی و قمهزنی هم با موتور انجام میشود. هر کدام از ما تجربه تلخی از موتور سوارها داریم.
در بقیه جاهای دنیا مردم مثل شمر از پلیس میترسند چون پلیس اصلا با کسی شوخی ندارد و رییس جمهور هم که باشی جریمهات می کند .اگر در آمریکا هم یک هفته جریمه نکنند، بلبشو می شود. اما در اروپای شمالی قوانین نهادینه شده است. اما در کشور ما هیچکدام نیست؛ نه قانون نهادینه شده و نه پلیس جدی عمل میکند. پلیس باید مثل شمر بایستد و شوخی هم نداشته باشد.
یک جاهایی این بحث است که مأموری ممکن است رشوه بگیرد، چون بعضی این کار را میکنند، البته اکثر پلیسها هم این کار را نمیکنند. سردار مؤمنی جزو کسانی است که من او را شخصاً میشناسم و میدانم که چقدر کار میکند و زحمت میکشد. اما این تلاش باید جمعی باشد که نتیجه بدهد.
در جاهای دیگر دنیا که پلیس رشوه نمیگیرد، زندگیاش تامین است. اما مگر چقدر افسرانمان تامین هستند و حقوق آنها خوب است. همه این موارد پیچیدگیهایی است که در بحث رانندگی مطرح است و تا حل نشود مشکل بد رانندگی کردن هم حل نمیشود.»
علی مطهری - سیاستمدار و نماینده مجلس
از خوبیهای مردم دیگر کشورها درس بگیریم
«ما در مساله رانندگی در کل کشور و تهران که نمونهای از کشور است، مشکل اساسی داریم. کسانی که از کشورهای خارجی به ایران میآیند، شاید اولین مسالهای که در ایران توجه آنها را جلب میکند، نحوه رانندگی ماست؛ نکتهای که آقای رئیس جمهور هم به آن اشاره کردند. الان کسانی که میخواهند به ایران سفر کنند، به آنها در گذرنامهشان درباره خطرناک بودن رانندگی در تهران، هشدار داده میشود. این مشکل باید حل شود. اگرچه ما نسبت به مثلا 20 سال پیش پیشرفت کردهایم، اما هرگز اراده ملی برای بهبود این وضعیت در کار نبوده و هیچ دولتی به فکر حل این مشکل نبوده و مربیان جامعه مثل روحانیت، صدا و سیما و آموزش و پرورش به فکر حل این مشکل نبودهاند و در تربیت مردم برای رانندگی درست، تلاش نشده است. وقتی فرزندان ما این وضعیت را میبینند، فکر میکنند این شیوه، طبیعی و رانندگی صحیح همین است. اما وقتی به یک کشور دیگر میروند میبینند چقدر تفاوت وجود دارد. مثلا در تهران خط عابر پیاده چه برای راننده و چه برای عابر معنا ندارد. شاید یک عده فکر میکنند این خطوط، نقاشی و برای زیبایی است.
یکی دیگر از مشکلات ما شیوه اعطای گواهینامه است که به آسانی و به هر کسی گواهینامه میدهند در حالی که در همهجای دنیا دریافت گواهینامه نیاز به آموزش زیادی دارد و به این راحتی نیست. ما سالانه خسارت مالی و جانی زیادی را به دلیل رعایت نکردن قوانینی چون احترام به خط عابر پیاده تحمل میکنیم. در اکثر قریب به اتفاق کشورهای دیگر با ورود شخص به خط عابر، خودروها به فاصله چند متری میایستند. اما اینجا معمولا رانندهها یا بر سرعت خود میافزایند تا زودتر عبور کنند و عابر رد نشود و یا به گونهای اجازه رد شدن به او میدهند که به فاصله اندک و گاهی مماس با لباس او رد میشوند. ما که از اسلام پیروی میکنیم و در روز عاشورا سینه میزنیم، باید انضباط اجتماعی داشته باشیم.
متاسفانه آموزشی هم در این زمینه داده نمیشود. صدا و سیما یا به این موضوع نمیپردازد یا با رودربایستی این موضوع را طرح میکند و فکر میکند اگر نقاط مثبت ملتهای دیگر را نشان دهد موجب تحقیر ملت ماست، در حالی که این اندیشه خطاست و ما باید نقاط ضعف مردم خودمان را برطرف کنیم و از خوبیهای مردم دیگر درس بگیریم، همان طور که آنها باید از خوبیهای ما درس بگیرند.
به هرحال ما برای حل این مشکل نیازمند عزم و اراده ملی هستیم. وزارت کشور وظیفه دارد که این موضوع را پیگیری کند و جای سوال است که چرا وزارت کشور به موضوع رانندگی عنایت کافی ندارد.»
داریوش ارجمند - بازیگر
انگار ممنوع رفتن و عبور از چراغ قرمز شاهکار است!
«مشکل ما در رانندگی مشکل فرهنگی است، باید روی این قضیه کار شود. اخیرا کمی روی خط سفید و احترام به آن کار شده و تاثیر داشته، بنابراین میشود کاری کرد؛ توی جاده هم دوربین و گشت نامحسوس موثر بوده، درست است که تا دوربین را رد میکنند گازش را میگیرند و میروند اما به هر حال این نشان میدهد که با قانونگذاری و زور میشود کاری کرد. متاسفانه ما چندان فرهنگپذیر نیستم، چون فرهنگسازی و تربیت را نمیشود در 18 سالگی و 20 سالگی شروع کرد، فرهنگسازی از کودکی آغاز میشود. کدام پدر و مادر در خانه با فرزندش درباره قوانین رانندگی خرف میزند؟ ما بیشتر از شلوار جین و کتانی با بچههایمان درگیر نمیشویم. خیلیها نمیدانند بچهشان کلاس چند است. از سوی دیگر آموزش و پرورش هم مشخص نیست که چه کار میکند؟
صدا و سیما هم مدتی این عزم را داشت، عموپورنگ هم کمی در این باره حرف میزد، اما اینها انگار جواب نمیدهد، دوربین اما جواب میدهد. حتی پلیس هم راه حل نبود.
من امیدوارم روزی ما به پای کشورهای اسکاندیناوی برسیم که خودشان قانون را رعایت میکنند و چراغها مردم را تربیت کردهاند؛ اینجا نوعی آزادیخواهی غلط شکل گرفته است، انگار دور زدن در جای ممنوعه و عبور از چراغ قرمز شاهکار است؛ این مشکلات فرهنگی ماست. ما کتاب راهنمایی رانندگی داریم؛ اما فقط قوانین را آموزش میدهد، نه اخلاق و راهنمایی درست را. مثل کنکور دادن، مدرسه میرویم اما برای کنکور باید برویم کلاس گاج، کاج و گندمکار و جو کار. بچه، وقتی ترکه است میشود با آن سبد بافت نه وقتی تنه درخت شد.»
غلامعلی افروز - استاد دانشگاه تهران و مشاور خانواده
مهمترین مشکل ما رانندگی تهاجمی است
«ما دو جور رانندگی خوب داریم؛ یکی رانندگی معقول و مناسب است و دیگری رانندگی تدافعی است که بهتر هم هست، در رانندگی کافی نیست شما به کسی نزنید، کسی هم نباید به شما بزند.
الان مهمترین مشکل رانندگی ما رانندگی تهاجمی است، در ایران خیلیها تهاجمی رانندگی میکنند، این نوع رانندگی هیچجای دنیا معنا ندارد و وقتی یک ایرانی هم میرود خارج و میداند باید کلی جریمه بپردازد و ممکن است او را اخراج هم بکنند، از خود اروپاییها بهتر رانندگی میکند. این نشان میدهد این طور نیست که ما نوع دیگری از رانندگی را بلد نباشیم، باور عمیق به اینکه ما باید قانون مدار باشیم و حق را به دیگری هم بدهیم، وجود ندارد. یعنی این ارزش ملی نیست و قانون برای خیلیها هیچ است. فکر میکنند قانون را میشود با پول خرید و وقتی هم خلاف میکنند، تنبیه نمیشوند، تهدید نمیشوند.
همچنین اضطراب، کلافگی، خستگی، بههم ریختگی فکری و کوفتگی ذهنی، سبقت گرفتن و برتری جویی و آموزش غلط از طرف پدر و مادر باعث میشود که شرایط بدتر شود. فکر میکنند رانندگی در خیابان فیلم اکشن است، لاییکشیدن و تک چرخ زدن با موتور را هنر میدانند. وقتی میخواهیم ارزش حاکم شود باید قانون حاکم شود، اینها ضد ارزش است. دروغ، غیبت، اختلاس، تهمت، خودستایی، خودبینی، رشوه قیامت میکند. اینکه برای رفتن به هر اداره و هر مکانی دنبال آشنا هستیم، نشان دهنده این است که ارزشها حاکم نیست».
حمیدرضا صدر - جامعهشناس ورزش و مدیریت شهری
قانونگریزی، با قبیلهگرایی ترکیب شده است
«بزرگترین مشکل ما قانونگریزی است. ما از زیر بار همه قوانین شانه خالی میکنیم؛ مثلا مالیات نمیدهیم یا به قوانین ترافیکی احترام نمیگذاریم. تفکر ما در ایران، تفکر قبیلهای است، اگر همدیگر را بشناسیم به هم راه میدهیم، به همسایهمان تعارف میکنیم که «نه تو اول برو»، اما اگر یکدیگر را نشناسیم راه را به هم میبندیم. کالبد تهران شهری مدرن است، اما در درون آن شهری سنتی قرار دارد.
متاسفانه قانونگریزی با این قبیلهگرایی ترکیب شده و نتیجه شرایطی است که میبینیم؛ اگر هر کدام از ما به سوئیس برویم، درست رانندگی میکنیم، اما اینجا قانون را نادیده میگیریم. قانون باید جدی اجرا شود، قانونی که هر روز نقض میشود، برندگی خودش را از دست میهد؛ شبها تقریبا پلیسی در خیابان نیست که بر نقش قانون نظارت کند. در کشور ما وقتی خلافی رخ میدهد، اتوموبیل جریمه میشود و نه راننده، راننده هم جریمه را پرداخت میکند و تمام. در حالی که در جاهای دیگر دنیا، راننده را جریمه و حتی گاهی زندانی میکنند. اینطور که ما رانندگی میکنیم، حکمش حتما زندان است، چون با جان بقیه بازی میکنیم.
با همه احترامی که برای پلیس قائلم و میدانم که چقدر آنها زحمت میکشند، اما آنها موفق نیستند؛ هم توان و هم تعدادشان کم است؛ مثلا موتورسوارها در تهران توقف ندارند، از هر راهی عبور می کنند و هیچ چیز سد راه آنها نیست. وقتی به رانندگی موتورسوارها نگاه میکنیم، تفاوت مدنیت تهران با شهرهای دیگر خودش را نشان میدهد.
من خودم آدم محافظهکار و شکیبایی هستم؛ آرام میروم و میآیم و برای همین کمتر اذیت میشوم و اگر هم برخوردی داشته باشم با آرامش از آن عبور میکنم. فکر میکنم باید به این شرایط عادت کنیم، چون اگر هر روز بخواهیم درگیر شویم، ممکن است اتفاقات غیرقابل جبرانی رخ بدهد.»
محمود پاکنیت، بازیگر
همه ما فکر میکنیم خودمان بر حق هستیم
«مهمترین مشکل رانندگی ما ایرانیها، نداشتن خیابان خوب و ترافیکهای سنگین است، اما چیزی که خیلی مهم است و کسانی که پشت فرمان مینشینند اصلا به آن توجه نمیکنند، حق تقدم دیگرانی است که در حال رانندگی هستند. هیچکس رعایت دیگری را نمیکند و فقط به فکر خودشان هستند که زود به مقصد برسند. اما به این فکر نمیکنند که راننده ماشین کناری هم میخواهد زود به مقصد برسد. این رعایت کردن حقوق دیگران مهمترین چیزی است که در رانندگی باید به آن توجه شود.
موضوع آزاردهنده دیگری که من میبینم رانندگان انجام میدهند، ریختن زباله مثل دستمال کاغذی، پوست میوه، غذا و غیره به بیرون است. از بغل دست جوری که بقیه نبینند این زبالهها را بیرون میریزند، در حالی که میشود زباله را در یک کیسه ریخت و انداخت توی یک سطل زباله سر راه. اما دلیل این رعایت نکردنها این است که کسانی که پشت ماشین مینشینند فقط به فکر خودشان هستند و دیگران را نادیده میگیرند.
متاسفانه همه ما فکر میکنیم خودمان بر حق هستیم؛ ما مردم با فرهنگی هستیم، اما خیلی از هموطنان ما در موضوع رانندگی عملکرد متفاوتی دارند، فکر میکنند خودشان با فرهنگ هستند و بقیه نیستند. بنابراین فکر میکنند، اگر حق کسی را هم در نظر نگیرند، به دیگران ضربهای نزدهاند، در حالی که اگر رعایت کنیم و هوای همدیگر را داشته باشیم به عنوان کسانی که با فرهنگ هستیم و شناخت داریم نسبت به همدیگر میتوانیم کنار هم زندگی کنیم.
متاسفانه صدا و سیما هم توجه چندانی به این قضیه ندارد؛ گاهی در تلویزیون کشور برنامههایی پخش میشود که به قومیتها بیاحترامی میشود؛ قوم لر، قوم ترک، شیرازیها زیر سوال میروند. وقتی در این زمینه فرهنگسازی نمیشود و حتی بیفرهنگی و دودستی تبلیغ میشود، نوعی نفاق شکل میگیرد. از اینجا این نفاق آغاز میشود و به خیابان میآید؛ این زیر سوال بردن همدیگر، قومیتها و انسان بودن خودمان رشد و نمو پیدا میکند و در خیابان علنی میشود.»
آنچه خواندید، دیدگاه آدمهایی آشنا درباره این پرسش مهم است که «چرا ما بد رانندگی میکنیم؟». شما هم اگر برای این سؤال پاسخی دارید، میتوانید آن را پایین همین مطلب به اشتراک بگذارید.
ایسنا - آزاده شمس
انتهای پیام