35 سال اعتدال، 35 سال دوری از حاشیهسازی، 35 سال حفظ حرمت و کرامت و 35 سال اعتبار و آبرو راز پایداری دور اخیر دیرپاترین روزنامه کشور است که به بیان سید محمود دعایی در این سالها یک بار هم دادگاهی و محکوم نشده است.
به گزارش خبرنگار بخش رسانه ایسنا، فقط یک شکایت پس گرفته علیه روزنامه اطلاعات که خود دعایی آن را بحق و نتیجه یک بار اشتباه میداند، حکم امام (ره) و رییس جمهور وقت برای رفتن دعایی به اطلاعات، کمک شهید بهشتی برای دعایی در اطلاعات، استفاده از نیروهای مورد اعتماد دبیرخانه شورای انقلاب در اطلاعات، مصادره اموال خاندان مسعودی و خاندان مصباح زاده، رفتن بهرام مسعودی از ایران، مواجهه با شورای اختاپوسی در بدو ورود به اطلاعات، شایعاتی که علیه دعایی در اطلاعات مطرح شد، وقتی که ماشین اطلاعات توقیف شد، ماجرای ادغام کیهان و اطلاعات، صاحب خانه کردن 90درصد پرسنل اطلاعات، جذب محمود شمسالواعظین و جلال رفیع به اطلاعات، پدیده جالب از گزارش تیراژ در موسسه کیهان، ماجرای اندیکاتور نویسی سید محمود دعایی، کلنگ موسسه جدید اطلاعات و رمز پایداری اطلاعات از جمله عناوینی است که سید محمود دعایی در مهمانی ایسنا به آنها اشاره کرد؛ روایتی که به لحاظ تاریخی جذاب و شنیدنی بود. او برگ هایی از تاریخچه حضور در روزنامه اطلاعات و مدیریتش را که یک سند تاریخی محسوب می شود، روایت کرد.
***
سید محمود دعایی روحانی و سیاستمدار ایرانی، از اعضای مجمع روحانیون مبارز، سرپرست مؤسسهٔ اطلاعات از سال ۱۳۵۹ تاکنون، و نمایندهٔ شش دورهٔ ابتدایی مجلس شورای اسلامی است. او یکی از همراهان امام خمینی(ره) در دوران اقامت در شهر نجف و همچنین سفیر ایران در عراق بین سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ بود.
حجتالاسلام دعایی دربارهی رمز پایداری روزنامه اطلاعات که به تازگی پا به سن 90 سالگی گذاشته است و از این رو لقب «دیرپاترین موسسه مطبوعاتی در ایران» را دارد، نیز سخن گفت. او اعتدال، میانهروی، دوری از تندروی، دوری از چپروی و راستروی و حفظ حرمت و کرامت افراد را به عنوان صفاتی عنوان کرد که موجب شده «اطلاعات» با تلاش در جهت رعایت آنها، عنوان پایاترین روزنامه ایرانی را به خود اختصاص دهد.
***
«وقتی به موسسه اطلاعات وارد شدم با یک شورای اختاپوسی ناصالح و ماجراجو روبهرو شدم.»
سید محمود دعایی جمله ی بالا را در روایت تاریخی اش از فراز و نشیبهای روزنامه اطلاعات بیان کرد و یاداور شد: وقتی حکم امام صادر شد به موسسه «اطلاعات» آمدم. قبل از آن به حاج احمد آقا گفتم «آقای حاج احمد آقا من قبل از انقلاب در تهران نبودم اگر هم بودم درکرمان و قم بودم و با محیط تهران هیچ آشنایی ندارم و هیچ اطلاعی از موسسهای که مسئولیت آن را به من سپردهاند، ندارم. قطعا من نیاز به همکاران ویژهای دارم که در این مسیر من را کمک کنند. من در انتخاب یاران و همکاران سراغ آقای بهشتی خواهم رفت. سراغ آقای هاشمی رفسنجانی خواهم رفت. سراغ آقای خامنهای خواهم رفت، سراغ آقای باهنر خواهم رفت فردا نگویید که چرا سراغ اینها رفتید؟»
یک شکایت بحق
دعایی از دوران حضور در موسسه اطلاعات گفت، از سالهایی که فقط یک شکایت بحق نسبت به اطلاعات از او شده است و گفت: من در ظرف 35 سالی که مسئولیت موسسه اطلاعات را دارم یک دفعه به دادگاه احضار شدم، یعنی شکایت علیه موسسه اطلاعات یا نشد یا اگر شد بیدلیل بود و به انجام نرسید. فقط یک شکایت بود و آن هم اینکه در پایان انتخابات دوره اول آقای خاتمی، ستاد انتخابات آقای ناطق نوری به حق از ما شکایت کردند که ما در تبلیغات انتخاباتی مان نه تنها جانب رقیب ایشان را گرفتیم، بلکه علیه ایشان هم تبلیغ کردیم. منتهی به دلیل جوانمردی و فتوتی که آقای ناطق داشتند دستور دادند شکایت پس گرفته شود. به غیر از او از ما شکایتی نشد و امیدوار هستم پای ما به دادگاهی نرسد.
سرپرست موسسه اطلاعات با اشاره به این ایام که مصادف است با نودمین سال انتشار روزنامه اطلاعات، گفت: من چون به نوعی مسئولیت ادارهی این روزنامه را برعهده دارم و سئیات آن به عهده من و حسنات آن مربوط به یاران و دوستانی است که هم مسیر بودیم، بد نیست بعضی خاطرات را بیان کنم.
به گزارش ایسنا، آنچه در زیر میخوانید، روایت تاریخی سید محمود دعایی از فراز و نشیبهای روزنامه اطلاعات است:
وقتی به اطلاعات آمدم
دعایی گفت: ابتدای پیروزی انقلاب، از عراق که برگشتیم، وقتی که پیشنهاد مسئولیتهایی به من شد، یادآوری کرده بودم که آرزو دارم به عنوان یک طلبه در خدمت مرجعیت و حوزه باشم. طبیعتا برگشتم مجددا دفتر امام(ره) رفتم و آنجا بودم. یک روز حاج احمد آقا به من گفتند که امام(ره) تصمیم گرفتند که شما بروید «موسسه اطلاعات» و در آنجا سرپرستی را برعهده بگیرید، منتهی ما تصمیم گرفتیم که با حکم آقای بنی صدر شما آن جا بروید. من گفتم من با حکم ایشان نخواهم رفت. من طلبه و تابع مرجعیت هستم و اگر امام (ره) حکم ندهند، نمیروم. ایشان استدلالی کردند و گفتند؛ البته امام هم به شما حکم خواهند داد اما من گفتم تا حکم امام نباشد من نمیروم. استدلال حاج احمد آقا این بود که چون امام چون قبل از «اطلاعات» برای «کیهان» آقای دکتر یزدی را انتخاب کرده بودند و آقای بنی صدر و آقای دکتر یزدی از قبل با هم رقابتهای شدیدی داشتند و آقای بنی صدر تصورش این بود که مدیریت «کیهان» را که به دکتر یزدی سپردهاند، تریبونی در اختیار رقبای سیاسی ایشان قرار گرفته و اعتراض کردند که چرا امام(ره) دخالت کردند و مسائل این چنینی در حیطه تصدی دولت است و برای جبران این مساله حاج احمد آقا سیاستش این بود که آقای بنی صدر به من حکم دهد.
وی ادامه داد: وقتی حکم امام و بنی صدر صادر شد، به موسسه «اطلاعات » آمدم و قبل از آن هم به حاج احمد اقا گفتم «آقای حاج احمد آقا من قبل از انقلاب در تهران نبودم اگر هم بودم در کرمان و قم بودم و هیچ آشنایی با محیط تهران ندارم و هیچ اطلاعی از موسسهای که مسوولیت آن را به من سپردهاند ندارم. قطعا من نیاز به همکاران ویژهای دارم که در این مسیر من را کمک کنند. من در انتخاب یاران و همکاران سراغ آقای بهشتی خواهم رفت. سراغ آقای هاشمی رفسنجانی خواهم رفت. سراغ آقای خامنهای خواهم رفت، سراغ آقای باهنر، خواهم رفت فردا نگویید که چرا سراغ اینها رفتید؟»
زمانی که برای اولین بار محضر شهید بهشتی رفتم
دعایی ادامه داد: من برای اولین بار محضر شهید بهشتی رفتم و به ایشان گفتم که مسئولیت این چنینی به من واگذار شده است و من شرط کردم که از طریق شما یارانی را انتخاب کنم. به من فرمودند من شخصی را به شما معرفی خواهم کرد که آن شخص به همه چیز آگاه و مشرف است.
حفظ حرمت و کرامت افراد
مدیر مسئول موسسه اطلاعات در رابطهی حفظ حرمت و کرامت افراد نیز به بیان خاطرهای پرداخت و گفت: همه میدانید که امام(ره) از جمله پیشوایانی بود که در جهان اسلام پیشگام بودند. ایشان در صدور فتوای حمایت از سازمانهای آزادی بخش فلسطین و به عنوان یک پیشوا و یک مرجع تقلید اجازه دادند که از وجوه شرعیه در مسیر کمک به افراد مجاهدان فلسطینی کمک شود و وجوه شرعیه را مردم میتوانستند در این مسیر صرف کنند. این فتوا در مجامع مذهبی صدا کرد و باعث خوشبختی خیلیها شد، چون عدهای علاقهمند بودند که به فلسطینیها کمک کنند منتها نگران بودند که از نظر شرعی امکان دارد یا نه؛ به هر حال آنها اهل سنت هستند و مسائلی از این قبیل، اما صدور این فتوا راهگشا بود. از طرفی یک روحانی در تهران مدعی شده بود که من از طرف امام دستور دارم یا مجوز دارم که وجوه کمک به فلسطینیها را جمع آوری کنم و برای کمک به آنها بفرستم، منتهی این روحانی کسی نبود که در حدی باشد که امام او را برای چنین کار بزرگی مامور کرده باشند. علاقهمندان امام(ره) هم تعجب کرده بودند، مرحوم آقای مطهری ، آقای هاشمی رفسنجانی، مرحوم آقای طالقانی تعجب کرده بودند که چرا این شخص تعیین شده است، احتیاطا بنا گذاشتند که از امام سوال کنند. خاطرم است که این سوال را آقای کروبی آن موقع از طرف دوستان مبارز قم طی نامهای برای من فرستادند که من از امام در نجف جوابش را بگیرم. من نامه را محضر حضرت امام(ره) بردم ، ایشان وقتی فهمیدند، گفتند من به این نامه جواب نمیدهم. وقتی پرسیدم چرا؟ فرمودند این شخص از بستگان یکی از مراجع نجف و حفظ حرمت ایشان واجب است. شما سوالتان را اینطور بپرسید که آیا شما فردی را برای دریافت وجوهات تعیین کردهاید یا خیر. ما هم سوال را تغییر دادیم و یک سوال کلی پرسیدیم و ایشان هم فرمودند خیر. تعیین نکردم و مومنان خودشان میتوانند از راههایی که تشخیص میدهند اقدام کنند.
دعایی با اشاره به آموزنده بودن این رفتار ادامه داد: امام(ره)، انسان خطاکاری را که شیادی میکرد و به بهانه موضوع فلسطینیها وجوهات جمع میکرد و آن را در مصارف خود خواستهای صرف میکرد، سعی کردند ضمن رد ادعای او طوری عمل کنند که به اعتبار شخصیت خاندان او و به تبع او و به شخصیت ارجمند دیگری صدمه نخورد. به هر حال برای ما در موسسه اطلاعات در مسیری که حرکت میکردیم سعی می کردیم رعایت احترام افراد، رعایت آبروی افراد، کرامت و شخصیت وابسته به افراد را حفظ کنیم. حتی ممکن است یک کسی صحیح هم باشد که مورد اتهام واقع شود، اما خب فرزندان او، بستگان او، فامیل او چه گناهی کردند. طبیعتا باید تمام ملاحظات را در این زمینه کرد. البته ایمان دارم دوستانی که در ایسنا خدمت میکنند از این جهت همگی متعهد هستند.
استفاده از نیروهای مورد اعتماد دبیرخانه شورای انقلاب در اطلاعات
دعایی به بیان خاطرهای از استفاده از نیروهای مورد اعتماد دبیرخانه شورای انقلاب در اطلاعات پرداخت و گفت: پایان کار شورای انقلاب بود و در دبیرخانه انقلاب و روابط عمومی یک سری نیروهای مورد اعتمادی بودند که طبیعتا با تعطیلی شورای انقلاب فراغت داشتند. گفتند این نیروها را ما در اختیار شما قرار میدهیم. روز بعد از آن بنده در دفتر هیات رئیسه مجلس قراری با آقای موسوی، سردبیر وقت روزنامه «جمهوری اسلامی» گذاشتیم. ایشان آمدند و یکسری توصیههای خوبی را به من کردند. یکی از توصیههایشان این بود که جایگاه سرپرست و سردبیر روزنامه باید در نزدیک ترین محل اتاق تحریریه باشد. گفتند اگر حتی در تحریریه بتوانی یک اتاق شیشهای تعبیه کنی و آن اتاق دفترت باشد که اشراف داشته باشی به تحریریه و مرتبا نظارت داشته باشی خیلی بهتر است. باز از توصیههایی که کردند این بود که نسبت به نیروهای کاردان و باتجربه با احتیاط عمل شود. یک دفعه همه طرد نشوند و در عین حال مسئولیت و ابتکار عمل را دست آنها قرار نده. دو، سه نیروی خوب مثل آقای سعید اسماعیلی از جمله نیروهایی بودند که ایشان او را به ما معرفی کردند و ما او را به عنوان سردبیر انتخاب کردیم. دوستان دیگری بودند از جمله آقای جواد مظفری، بهرام قاسمی و دکتر عباسنژاد. حدود 20 نفر بودند که ما آنها را در قسمتهای مختلف مجلات و روزنامه و فنی و روابط عمومی گذاشتیم و گفتیم ما خط سبزی دور نیروهای قدیم میکشیم و از الان میخواهیم که اگر با صمیمیت باما کار کردند در خدمتشان هستیم و اگر خدای نکرده برنتابیدند و همکاری نکردند، مسوولیت تصمیمات بعدی بر عهدهی خود آنان خواهد بود.
مصادره اموال خاندان مسعودی و خاندان مصباح زاده
وی دربارهی مصادره کردن موسسات «کیهان» و «اطلاعات» نیز گفت: خدا مرحوم آقای آذری قمی را رحمت کند. ایشان موسسات کیهان و اطلاعات را مصادره کردند، کلیه اموال و چیزهایی که در اختیار خاندان مسعودی و خاندان مصباحزاده بود را مصادره کردند. یعنی حتی فرزندان و بستگانشان هرچه را داشتند مصادره کردند. سرپرست وقت موسسه اطلاعات فرزند عباس مسعودی، آقای بهرام مسعودی بود. مسعودی دو پسر داشت یکی فرهاد و دیگری بهرام. فرهاد خیلی فاسد بود لذا قبل از انقلاب هم فرار کرد. البته سرپرستی موسسه را بعد از پدرش او داشت و پدرش قبل از انقلاب فوت کرده بود و موسسه به بهرام مسعودی واگذار شده بود.
رفتن بهرام مسعودی از ایران
دعایی دربارهی «بهرام مسعودی» که پیش از این مدیر مسئول روزنامه اطلاعات بود یادآور شد: بهرام آدم منزه و سالم و سرپرست فنی بودند. حتی در جریان انقلاب هم اعتصاب طولانی مطبوعات را همراهی و مدیریت کرد. وقتی که اموالش مصادره و اموال پدرش به بنیاد مستضعفان واگذار شد، بنیاد مستضعفان هم مسئولانی را انتخاب کرده بودند ایشان که آن موقع به سرپرست وقت بنیاد مستضعفان آقای خاموشی بودند نامهای دادند که من شرایط انقلاب را درک میکنم و میپذیرم که موسسه وابسته به ما در اختیار انقلاب قرار بگیرد. من چون به این موسسه که بنیان گذارش پدرم بود علاقهمند هستم اگر به تخصص من و اشراف من نیازی باشد من آمادگی دارم به مثابه یک کارمند در اختیار شما باشم و خدمت کنم. آنها هم فردی را معرفی کردند که آن فرد از مبارزان و مجاهدان و اعضای هیات موتلفه بود، آقای بنکدار. ایشان انسان متدین، شریف و زندان رفته بود. منتهی کار فکری فرهنگی در حد یک موسسه بزرگ را نکرده بود و به همراه جمعی از همگنان خودش آمده بود و طبیعتا شرایط امنیتی آن موقع هم اقتضاء میکرد که فرد مسلحی همیشه همراه ایشان باشد و اگر که در قسمتی از موسسه وارد میشود قبلا آن جا را کنترل کنند. با این شرایط و در آن محیط فرهنگی، بعد از مدتی هم یک سری عناصر فرصت طلب و موقعیت شناس به عنوان افراد خیرخواه دور ایشان را گرفته بودند، سعایت علیه بهرام مسعودی و علیه بعضی دیگران را داشتند. ایشان در یک مقطعی به بهرام مسعودی گفتند شما اگر میخواهید خدمت کنید به کیهان بروید و مسعودی گفته بود که موسسات کیهان و اطلاعات از قدیم رقیبان هم بودند، طبیعتا در آنجا هم مرا تحمل نخواهند کرد. بنکدار گفت به هر حال ما نمیتوانیم شما را تحمل کنیم.
دعایی در ادامه یادآور شد: این پدیده مبارک و میمون که یک نفر از وابستگان جریانات قبل از انقلاب که اموالش مصادره و حاضر شده بود با انقلاب همراهی کند و در خدمت انقلاب قرار گیرد درک و تحمل نشد. به ایشان حتی اجازه ندادند بیاید و با کارگران و با دوستان خداحافظی کند. بیرون آمد. فرزند سناتور مسعودی ، پاک سازی شده، اموالش مصادره شده در این کشور نه دیگر جایگاهی دارد و نه اعتباری. تصمیم گرفت که از کشور به همراه خانواده خارج شود. اما به فرودگاه که رسید متوجه شد که ممنوع الخروج است. علت ممنوع الخروجیاش هم این بوده که مقداری پول از اموال موسسه را برداشته و پس نداده بود و این خیلی تلخ بود، اعلام جرم علیه کسی که از اموال پدری و اموال خودش مبلغی را برداشته و پس نداده است. افسرده شد به کردستان رفت و از مرز خارج شد و رفت.
دعایی همچنین اظهار کرد: این شیوه اداره موسسه از طریق آقای بنکدار جواب نداد و عناصری که در موسسه لانه کرده بودند و حضور داشتند، نوعا عناصر تودهای بودند و برخی مرتبطان با ساواک بودند، اینها آمدند یک شورایی را به اسم شورای کارگری کارمندی تشکیل دادند، آن ایام تب شوراها هم بالا گرفته بود. خدا رحمت کند مرحوم آقای طالقانی را که موید این امر بودند و به هر حال یک جریان مطلوبی تلقی میشد. یک شورایی تشکیل دادند و خودشان امور را دست گرفتند. یک روز هم همانها با آقای بنکدار درگیر شدند که کتک بزنند و ایشان هم رفت و نیامد. همین شورا را به بنیاد مستضعفان عرضه کردند و بنیاد مستضعفان آنها را به رسمیت شناخت و یک نماینده فرستاد که در کنار اینها از طرف بنیاد باشد و اینها موسسه را اداره میکردند.
مواجهه دعایی با شورای اختاپوسی
سید محمود دعایی گفت: ما وقتی به موسسه اطلاعات وارد شدیم با یک شورای اختاپوسی ناصالحی روبهرو شدیم. اولین برخوردی که این شورا با ما کرد این بود که شما آیا ما را به رسمیت میشناسید یا نه. یعنی این سوال که آیا نماینده امام که آمده، شورا را قبول دارد یا نه یا شورا را به هم میزند و میگوید که خودم همه کاره هستم؟ من با هوشمندی گفتم که هنوز مطلع نیستم که چه قدر این شورا منبعث واقعی از آراست. من باید مطالعه کنم چند روز باید اینجا باشم، ارتباطاتی با همکاران داشته باشم و ببینم این شورا چه قدر اصالت دارد.
او ادامه داد: یکی از کارگران موسسه انسان خیلی متدین و شریفی بود، خدا رحمت کند مرحوم آقای بیگ زاده، یک روز پیش من آمد و از داخل جورابش یک کاغذی درآورد و به من داد و گفت، این را داشته باشید به درد شما میخورد خیلی ارزشمند است من نگاه کردم و دیدم کارت تبریکی است که در چهارم آبان 57 یعنی چند ماه قبل از انقلاب، همان ایامی که مردم در خیابانها مواجه با گلولههای شاه بودند. فردی به نمایندگی از کارکنان شرکت ایران چاپ موسسه اطلاعات میلاد فرخنده ذات ملکوکانه اعلی حضرت آریا مهر فلان فلان شده را تبریک گفته بود و آرزوی سلامتی و طول عمر کرده بود. در همین راستا ما یک روز صبح مواجه شدیم با اعلامیهای که در سطح موسسه توزیع شده بود. بدون اطلاع ما یک اعلامیه چاپ و پخش کرده بودند و در آن اعلامیه هم آورده بودند که ما از نماینده جدید رهبری درخواست کرده بودیم که درمورد شورا نظر بدهند که ما را به رسمیت میشناسند یا نه. ایشان تا به الان تعلل کردند و ما از این به بعد دیگر مسولیتی نداریم و استعفای خود را اعلام میکنیم و دیگر مسائل رفاهی و حقوق و همه مسائلی که ربطی به ما ندارد. تقریبا میخواستند، موجی را در موسسه به راه بیندازند که اولین واکنش به حضور ما باشد. من هم بلافاصله گفتم دوستان در سالن اجتماعات جمع شوند. صحبت مقدماتی کردم و گفتم من که بدو امر آمدم خواسته بودم که دوستان با صمیمت و صفا و لطف دست به دست هم دهیم و موسسه را اداره کنیم. اما دوستانی که مدعی بودند که نمایندگان شورای کارگری و کارمندی هستند، بدون اطلاع ما اعلامیه چاپ و پخش کردند که خطا و کم لطفی بود و من هم به آنها گفته بودم که در حال مطالعه هستم تا به نتیجه برسم که این شورا واقعیت دارد یا نه. من در آنجا متنی را که به نمایندگی از کارکنان نوشته شده است را خواندم اما اسم کسی را که زیر آن را امضا کرده بود نیاوردم. این متن در آبان 57 دو سال قبل روزی که هم وطنان ما مقابل گلولههای شاه مقاومت میکردند، نوشته شده بود. همان طور که من میخواندم این بنده خدایی که زیر آن متن را امضا کرده بود، زرد شد، قرمز شد، سیاه شد، یک دفعه موج فریاد بلند شد که بگویید آن فرد چه کسی بوده؟ من هم گفتم نمیگویم ولی به هر حال ایشان یکی از دوستانی بودند که مدعی بودند به نمایندگی از شما شورا را اداره میکردند ، شما این شورا را قبول دارید؟ گفتند نه و تمام شد و رفت.
شایعاتی که علیه دعایی در اطلاعات مطرح شد
دعایی سپس در بارهی شایعاتی که علیه او در اطلاعات مطرح شد، عنوان کرد: گذشت و گذشت و بعد از آن شایعه کردند که اینها تیمی هستند که آمدند بخورند و ببرند. ما نزدیک 30 نفر نیروهایی بودیم که آمده بودیم و تا شش ماه از موسسه حقوق نگرفتیم و خاطرم است که دو مرتبه به آقای رفسنجانی مراجعه کردم و خدا سلامتشان بدارد، مبالغی را از ایشان برای تقسیم بین دوستان گرفتم برای دوستانی که نیاز داشتند. دوستان خوبی بودند به شایستگی موسسه را هم قبضه کردند و هم اداره، تا اینکه بعد از شش ماه که جا افتادیم و میتوانستیم به عنوان یک همکار رسمی در کنار همکاران قدیم قرار بگیریم، لیستی را تهیه کردیم و اسامی دوستان جدید را در مقابل جدولی بود که به اندازه نیازشان بنویسند که چقدر برایشان حقوق در نظر بگیریم. کمترین مبلغ را دوستان انتخاب کردند یک موردش را میگویم که برای دوستان جالب است. خدا رحمت کند مرحوم املایی یکی از همرزمان و روحانیت مبارز در عراق بود که با هم آمدیم و در یک حادثه ای آسیب دید. خدا رحمت کند مرحوم شهید محمد منتظری معتقد بود ایشان شهید است. همسر ایشان در روابط عمومی مشغول بودند و ایشان در مقابل اسمش نوشته بود من ماهی 300 تومان میخواهم و ما تعجب کردیم که چرا این مبلغ؟ ایشان گفتند، من روزی 5 تومان تا کسی میگیرم و میآیم و 5تومان تا کسی میگیرم و میروم و 10 تومان بیشتتر خرج ندارم. ماهی 300 تومان کافی است. گفتیم خب زندگیت چه می شود؟ گفت بنیاد شهید حقوق میدهد و دیگر نمیخواهم. پس با کمترین مبلغ دوستان موفق شدند و پذیرفتند که آنجا را اداره کنند.
وقتی که ماشین اطلاعات توقیف شد
مدیرمسول روزنامه اطلاعات گفت: روزهای اولی که ما در اطلاعات بودیم، با مراجعه خیلی معناداری مواجه شدیم. از طرف بانک صنعت و معدن یک نفر برای پلمپ کردن ماشین روزنامه آمد. گفتیم که مساله چیست و آنها گفتند کار فرمای قبلی ایران چاپ، وامی از بانک ما گرفته و آن را نپرداخته و ماشین آلات را گرو گذاشتند. ما آمدهایم ماشین را توقیف کنیم. ما پاسخ دادیم اموال مسولان موسسه که قبلا از شما وام گرفتند در اختیار بنیاد مستضعفان است. طبیعتا پاسخگوی شما بنیاد مستضعفان است به عنوان صاحب آن اموال شما به آنجا مراجعه کنید. آنها به بنیاد مستضعفان مراجعه کرده بودند و بنیاد گفته بود که هیچ چیزی در اختیار ما نیست. اینها باز سراغ ما برگشتند من میدانستم که برخی اموال در اختیار بنیاد مستضعفان است، من جمله ساختمانی در خیابان بهار پشت ورزشگاه شهید شیرودی، ساختمان سازمان جوانان و دوشیزگان بود. یک باشگاهی بود که سالن سینمایی داشت استخر، امکانات ورزشی و تفریحی داشت و کارکنان موسسه ماهی یک دفعه به آنجا میرفتند. این باشگاه را بنیاد مستضعفان اجاره داده بود. بخشی از آن را به روزنامه آقای دکتر پیمان روزنامه امت، اجاره داده بود. آقای امیرخانی مسئول امور مالی و دفتری روزنامه امت بود و ما با ایشان آشنا بودیم. من به ایشان گفتم که این ساختمان را شما از بنیاد اجاره کردهاید و ایشان هم گفتند بله و هر ماه هم اجاره میپردازیم. گفتم هر ماه که اجاره را میپردازید فیش و سر رسید میگیرید؟ گفتند بله، گفتم ممکن است شما رونوشت اجاره نامه و کپی یکی از رسیدهای اجاره را به ما بدهید. نامهای هم که بنیاد برای بانک صنعت و معدن نوشته بود که هیچ چیزی در اختیارمان نیست، را هم گرفتیم، هر دو اینها را در روزنامه چاپ کردیم.
ماجرای ادغام کیهان و اطلاعات
وی همچنین در ادامه خاطراتش در جمع خبرنگاران ایسنا گفت: آن موقع آقای کریمی مسولیت اموال بنیاد را داشتند ایشان اعتراض کردند که شما چرا این کار را انجام دادید و من هم گفتم شما چرا آن طور جواب داده بودید. اموال موسسه پیش شماست بدهیهای موسسه را ما باید بپردازیم؟ در یک موقعیتی ما محاسبه کردیم و دیدیم که ما مواجه هستیم با 250 میلیون تومان بدهیهایی که مربوط به اموال مسعودیهاست و برگردن ماست. این بدهیها یا معوقه مالیاتی بود که نپرداخته بودند و همین طور تصاعدی بالا رفته بود یا بدهیهایی بود که به بیمه و بازنشستگی باید میپرداختند و نپرداخته بودند. به هر حال آنها 250 میلیون بدهی را برای ما گذاشته بودند و کلیه اموال را خودشان در اختیار گرفته بودند. خدا رحمت کند مرحوم شهید رجایی را وقتی که رئیس جمهور شدند، ما به اتفاق آقای دکتر شیرانی که مدیریت موسسه را داشتند خدمت آقای رجایی برای عرضه مشکلات رفتیم و به آقای رجایی گفتیم که موسسه مصادره شده از هم پکیدهای را در اختیار داریم. این موسسه این همه بدهی و مشکلات دارد ولذا گروهی پرسنل هستند که حقوقشان مثل قانون اساسی تعطیل بردار نیست باید پرداخت شود و آمدهایم که کمک بگیریم. آقای رجایی هم با همان قاطعیتی که داشتند خیلی خشک و قاطع گفتند که کمک به موسسه کیهان و اطلاعات را از گوشتان بیرون کنید. ما هیچ آمادگی و توان کمک به شما را نخواهیم داشت. موسسات کیهان و اطلاعات یکی شان زائد است و هر دو باید با هم ادغام شوند و خودشان خودشان را اداره کنند.
دعایی ادامه داد: جواب شهید رجایی جواب بسیار تلخی بود. وقتی این جواب را شنیدم خدمت مرحوم شهید بهشتی آمدم و به ایشان گفتم که ما مواجه هستیم با مشکلات این چنینی و پاسخ قاطع این چنینی هم داریم و اگر حمایت نشویم و راهنمایی نشویم، نمیتوانیم موسسه را اداره کنیم. ایشان گفتند ما جلسه سران سه قوه را داریم ایشان تاریخی را تعیین کردند و گفتند به این جلسه که در دفتر آقای رفسنجانی است، بیایید. مرحوم شهید بهشتی بود، شهید باهنر، شهید رجایی بودند، بهزاد نبوی و آقای هاشمی رفسنجانی هم بودند. من هم به اتفاق آقای شیرانی به آنجا رفتیم. مرحوم آقای بهشتی گفتند که دو موسسه کیهان و اطلاعات، موسسات فرهنگی هستند که برای انقلاب به ارث رسیدهاند و اگر ما نتوانیم این دو موسسه را به شایستگی مدیریت کنیم ناتوانی خودمان را در اداره امور فرهنگ کشور اثبات کردهایم. این دو موسسه باید مستقلا و به نحو احسن اداره شوند. این دو موسسه در کنار فعالیتهای مطبوعاتی امکانات فنی و فرهنگی دارند. این دو موسسه چاپ خانههای متعددی دارند، صحافی دارند، امکانات توزیع دارند و شما باید با مدیریت شایسته و دقیق و خوب بتوانید از امکاناتی که در اختیار ماست، استفاده کنید. ایشان با راهنمایی هایی که کردند ما مطمئن شدیم که پا برجا هستیم باید باشیم و برنامهریزی کنیم. برای اداره دقیق کار آمدیم و اعلام کردیم که آمادگی پذیرش سفارش چاپ داریم میخواستیم کسب درآمد کنیم. آن موقع چاپ خانه اطلاعات یک شیفت کار میکرد و فقط برای چاپ روزنامه بود. ما برنامهریزی کردیم که شیفت اضافه کنیم و کارکنانمان را برای بهرهگیری از امکانات چایخانه آماده کنیم. وقتی اعلام کردیم که میخواهیم شیفت اضافه کنیم مواجه شدیم با مقاومت کسانی که قرار بود اضافه کار کنند. من هم گفتم که بسیار خب شما بنویسید و امضا کنید که نمیتوانید کار کنید. آنها هم نوشتند ما به دلیل ناتوانی آمادگی اداره شیفتهای بعدی را نداریم و امضا کردند. من هم گفتم به تمام افرادی که گفتند آمادگی نداریم بگویید دیگر وارد اطلاعات نشوند. یک اعلامیهای هم در روزنامه زدیم که به تعدادی مسئول چاپ با این مشخصات نیاز داریم. آنها دیدند که اخراج شدند و کسانی جایگزینشان میشوند اظهار پشیمانی کردند و نامهای نوشتند که ما آماده هستیم در هر شیفت و هر وقتی که کار فرما درخواست کرد آمادگی کار داشته باشیم. البته آن کسی را که پیشوای آنها بود و این پیشنهاد را داده بود، راه ندادیم هرچه التماس کرد گفتیم نه دیگر جای تو اینجا نیست. این اولین برخورد قاطعی بود که ما برای برنامهریزی دقیق کردیم و سه شیفتکاری را تنظیم کردیم و موفق شدیم ظرف یک سال و نیم تمام بدهیها را تقسیط کرده و بپردازیم.
صاحب خانه کردن 90درصد پرسنل اطلاعات
دعایی از راه اندازی مجدد شیفت شب صحبت کرد و اینکه با سیاست دو شیفته کردن کارکنان «اطلاعات» موفق به کسب درآمد بالا شدهاند و یادآور شد: با این سیاست درآمدی کسب کردیم که من در سال 65 در یک سال متوجه شدم اندوختهای در حد 500 میلیون در حسابمان هست که میتوانیم آن را برای نیازهای افراد موسسه به کار بگیریم. به این فکر کردم که ما به جای اینکه پول را در حسابهای بانکی نگه داریم بیاییم. کمک کنیم برای مسکن همکارانمان. پیشنهاد دادیم به همکارانی که مسکن ندارند مسکن متناسب با شأن خودشان را انتخاب کنند و به رهن موسسه بگذارند موسسه هزینهاش را به اندازهی قسطی که الان برای اجاره میپردازند، پرداخت میکند. با این سیاست موفق شدیم تقریبا 90 درصد پرسنل را صاحب خانه کنیم .قسطهایشان را میدادند و پولهم برمیگشت. ما برای تامین نیازهایمان هر سفارش چاپ که میآمد و مجوز جمهوری اسلامی را داشت، قبول میکردیم. مثلا ما روزنامه انقلاب اسلامی بنی صدر را چاپ کردیم، «فاراب» را چاپ میکردیم، «سخن» را چاپ میکردیم. تمام مجلاتی را که آن موقع مجوز داشتن و جمهوری اسلامی اجازه داده بود که منتشر شوند، چاپ میکردیم . سرپرست سابق کیهان با من تماس گرفت و گفت به تو تبریک میگویم گفتم چرا؟ گفت که مرور کردم 90 درصد نشریات پر تیراژی که در تهران چاپ میشود «ایران چاپ» چاپ میکند و شما موفق شدید به عنوان یک نهادی که پاسخگوی کشور است خدمت کنید. منتهی ماشین آلات چاپ و موسسه عمر مفیدشان اکثرا تمام شده بود. تنها یک ماشینی بود که موقعیت بهتری داشت و بقیه ماشین آلات عمر مفیدشان تمام شده بود و کیفیت چاپ پایین آمده بود. در یک گزارش که از دوستان وزارت اطلاعات به ما دادند در مکالمه تلفنی که یکی از همین سفارش دهندگان با دوستانشان در خارج از کشور وضعیت صنعت چاپ کشور را تشریح کرده بودند و گفته بودند تنها ایران چاپ است که پاسخگو هست. از عمر ماشین آلات ایران چاپ هم کاسته شده و در آینده نزدیک با بحران چاپ در کشور مواجه خواهیم شد. وقتی این را به ما گفتند ما با یک پدیدهی خیلی پلشتی مواجه شدیم. ما در کنار سفارشاتی که میپذیرفتیم الویت را به نشریات نهادی داده بودیم. مثلا نشریاتی که برای بنیاد شهید بود، نشریاتی که برای جهاد دانشگاهی بود، منتهی مسوولان فنی سفارشات چاپی را که متعلق به جریانات خاص میشد زودتر چاپ میکردند؛ مثلا وقتی مجله شاهد بنیاد شهید را برای چاپ میآوردند، میگفتند یک هفته دیگر آماده است اما فاراب که میآمد میگفتند فردا آماده است. من قاطعیتی را به خرج دادم و گفتم اول مجلات خودمان، دوم مجلات نهادی و آنهایی که مربوط به نظام جمهوری اسلامی است و وقتی کار آنها تمام شد، مجلاتی که سفارشات معمولی دارند را بپذیرید.
این طور شد که ما با همت همکاران صادق مشکلاتی که پیش آمده بود را حل کردیم. آنجا را پالایش کردیم و خوشبختانه موفق شدیم موسسهای که در بدو ورودش با توقیف دستگاه و بدهیهای 250 میلیونی مواجه بود را به شرایطی برسانیم که هیچ بدهی نداشت و خوشبختانه این توفیق را پیدا کردیم که برای تمام ماشینآلات خودمان جایگزین انتخاب کنیم و فضای جدید را برای تاسیس بنیان جدیدی که الان در میرداماد است و همگی با آن آشنا هستید را پایهگذاری کنیم.
ماجرای جذب محمود شمسالواعظین و جلال رفیع به اطلاعات
سید محمود دعایی با اشاره به برخی از جریانات موسسه جدید اطلاعات در میرداماد گفت: یک روز خدا رحمت کند دکتر ممکن را که مدیر مطبوعات داخلی بود. ایشان به من زنگ زدند و گفتند که دو نیروی توانا و قوی در کیهان هستند، آقای دکتر یزدی که آمده اینها را برنتابیده و بیرون کرده و من توصیه میکنم که این دو را شما بپذیرید و قدرشان را بدانید. خب ما هم از آنها دعوت کردیم. یکی از آنها آقای جلال رفیع بود و دیگری آقای محمود شمس الواعظین. این دو نفر آمدند و آقای رفیع مسول سخن روز شد و قدم به قدم جلو آمد و به عنوان یکی از نیروهای توانمند و ارزشمندی شد که الان به جلال اهل قلم به او اعتقاد داریم.
وی ادامه داد: آقای دکتر یزدی به هر دلیلی از کیهان بیرون آمدند و تصمیم گرفته شد، جای آقای دکتر یزدی آقای خاتمی را انتخاب کنند. وقتی آقای خاتمی برای کیهان انتخاب شد، در ایران نبودند آن موقع نماینده مجلس بودند و از طرف آقای شهید رجایی به دلیل آشناییهایی که از کشور آلمان داشتند، برای مذاکراتی ماموریت رفته بود. هم خود آقای خاتمی از آلمان به من تلگراف زدند و هم از دفتر امام آقای صانعی به من زنگ زدند که آقا فرمودند تا زمانی که آقای خاتمی برمیگردند شما کیهان را هم اداره کنید. من به کیهان رفتم و تیمی از اطلاعات را هم به کیهان بردم چون آقای دکتر یزدی که از کیهان رفته بود همه نیروهای خود را برده بود و کسانی که به ایشان وفادار بودند با او رفته بودند طبیعتا روش احتیاط این بود که ما نیروهایی را جایگزین کنیم و به آنجا قوام و ثباتی بدهیم. آقای سعید اسماعیلی را نیرویی که مهندس موسوی به ما داده بودند به عنوان سردبیر کیهان گذاشتیم. آقای شمس الواعظین، آقای محمدی و آقای مهدی و شبان شهیدی را به عنوان کیهان انگلیسی گذاشتم. آقای هاشمی گلپایگانی را به عنوان کیهان عربی گذاشتم و خودم هم در دفتر سرپرستی کیهان مستقر شدم.
پدیده جالب از گزارش تیراژ در موسسه کیهان
او ادامه داد: یک روز با پدیدهی جالب و تکان دهندهای در موسسه کیهان مواجه شدم معمولا سرپرست توزیع همه روزه گزارش و میزان نشر روزنامه و پیشنهاد تیراژ را میدهد. سرپست فنی و مسول توزیع کیهان برای اولین بار گزارش کار را به کسی میدهد که رقیب اصلی و تاریخیشان است. سرپرست اطلاعات هم نشسته و باید از اسرار جریان کیهان مطلع شود. او با یک حجب و ادب و با شیوهای آمد و یک پاکت جلوی من گذاشت. گفتم این چیست؟ گفت گزارش تیراژ است. یک چسبی روی میز بود برداشتم و روی آن پاکت را چسب زدم و گفتم این را شما نگه دار من این را نخواهم دید. این اسرار شماست. شما راضی نیستید که من مطلع شوم. شما امر تیراژ را خودتان با مسئولیت خودتان مدیریت کنید تا آقای خاتمی بیاید. وقتی این را گفتم یک نگاهی به من کرد و گفت:خیلی جوانمردی! گفتم که به هر حال ما حرمت دوستان را نگه میداریم.
به تنگ دستی آن روزها دچار بودیم
مدیر مسئول موسسه اطلاعات همچنین یادآور شد: آقای خاتمی که برگشت نیروهای ما را به ما پس نداد و همه را نگه داشت. گفتم که کاکای عزیز اگر احتیاج داشته باشید که من هم به عنوان اندیکاتورنویس دفترت بیایم، می آیم و خدمت میکنم. ما آرزوی موفقیت و توفیق برایتان داریم نزدیک سال شده بود و بنا شده بود که همه ما و هم کیهان حقوق پایان سال بدهیم عیدی را بدهیم و پاداش سال را بدهیم ولی به تنگ دستی آن روزها دچار بودیم. به آقای خاتمی زنگ زدم که ما با مشکل این چنینی مواجه شدهایم شما چه کردید ایشان گفتند ما به سازمان تبلیغات مراجعه کردیم که آن موقع مسئولش حضرت آقای امامی کاشانی بود. ما هم به آنجا مراجعه کردیم و 10 میلیون تومان وام گرفتیم. پایان سال حقوق خوب دادیم عیدی خوب دادیم و کمر را راست کردیم و همان 10میلیون را هم خوشبختانه سفارش چاپ گرفتیم و خدمت کردیم .
ماجرای کلنگ موسسه جدید اطلاعات
دعایی دربارهی روند کلنگ زنی ساختمان جدید موسسه جدید اطلاعات نیز در جمع ایسناییها صحبت کرد و گفت: وقتی که بنا داشتیم ساختمان جدید موسسه اطلاعات را کلنگ بزنیم، یک روز به حاج احمد آقا مراجعه کردم و گفتم موسسه اطلاعات این همه مشکلات داشته، مسعودیها اموال زیادی داشتند که در اختیار بنیاد است. شما اگر مصلحت میدانید از امام بخواهید که به بنیاد امر کنند که به ازای بدهیهای موسسه که ما میپردازیم و قبول کردیم که بپردازیم از اموال موسسه چیزی در اختیار ما قرار دهند. آن موقع سرپرست بنیاد، مهندس موسوی بود. آقای مهندس موسوی هم ساختمان پشت شیرودی، نبش بهار را به ما واگذار کردند و سند آن را به نام ایران چاپ زدند. این ساختمان سه قسمت داشت یک قسمت آن نبش خیابان بهار بود که در اختیار یکی از نیروهای مسلح بود و یک بخشی از آن وسط بود که انبار و سالن آمفی تئاتری بود که سوخته بود و ما به عنوان انبار از آن استفاده میکردیم و بخشی از آن امکانات ورزشی، استخر و باشگاهی بود که در اختیار نیروی دریایی سپاه بود. یعنی این ساختمانی که دو ثلث آن در اختیار دیگران بود را به ما واگذار کردند اما باز هم غنیمت بود. ما با آن بخش اول که در اختیار سازمان تبلیغات بود قرار دادی بستیم که مبلغی را به عنوان اجاره بدهند و ندادند. سپس مواجه شدیم با پدیدهای که دیدیم اینها در حیاط آنجا گچکشی میکنند. معلوم شد که اینها تصرف ملکی میکنند و میخواهند روی آن ساختمان را بسازند. متوسل شدیم و این قسمت را از سازمان تبلیغات پس گرفتیم. سازمان تبلیغات هم به زحمت این قسمت را به ما پس داد یعنی راضی نبودند و سالها هم اجاره را عقب انداخته بودند. ما برای اجارهای که نپرداخته بودند تشکیلات تکثیر آنجا را مصادره کردیم و گفتیم این تشکیلات به ازا بدهی که داشتند دریافت میکنیم. به کمک مرحوم صیاد شیرازی که بازرس فرمانده کل قوا بودند خدا رحمتشان کند، باشگاهی در اختیار یکی از نیروهای مسلح بود، پس گرفتیم. تصمیم داشتیم در آنجا چاپخانه جدیدی را تاسیس کنیم. موسسه خیام هم گنجایش نداشت. تصمیم گرفتیم این فضا را که در اختیار داشتیم چاپخانه جدید کنیم رفتیم که مجوز بگیریم آقای کرباسچی گفتند که به دو دلیل مجوز نمیدهیم و این هم به نفع شما نیست و هم به نفع من و هم به نفع شما نیست چون وقتی روزنامه می خواهید توزیع کنید در محدودهای که ترافیک و ازدحام است کارتان دشوار میشود. به نفع هم ما نیست چون ترافیک بیشتر میشود. ایشان زمینهای عباس آباد را پیشنهاد دادند. خدا به سلامت دهد به آقای مهندس آشوری. ایشان خیلی مساعدت کرد تا آنجا ما 17 هزار متر زمین را خریدیم. آنجا تپه بود بالای تپه چادری زدیم و توسط آقای خاتمی کلنگزنی شد.
دعایی در عین حال گفت: وقتی آقای خاتمی، موسسه جدید اطلاعات را کلنگ میزد، نه در مخیله او بود و نه در تصور ما بود که هشت سال دیگر ایشان رئیس جمهور خواهد شد و اینجا را افتتاح خواهد کرد. ما موفق شدیم آنجا را با وضعیت بسیار مطلوبی با حدود 55 هزار متر زیربنا تاسیس کنیم و در پایان دوران اول ریاست جمهوری ایشان افتتاح کنیم. البته در آن زمان ایشان برای دوره دوم تردید داشت که کاندیدا شود و کاش نمیشد و اگر نمیشد به عنوان یک ذخیره ماندگار میشد و برای کشور مفیدتر بود. به هر حال ایشان را برای افتتاح دعوت کردیم البته ایشان در دوران چهار ساله ریاستش به هیچ رسانهای سرنزده بود. برای ایشان هم گران بود که به موسسهای بیایند. من هم گفتم علی رغم اینکه شما بنا ندارید بیایید اما به دلیل اینکه خودتان کلنگ اینجا را زدید، خودتان افتتاح کنید و اگر هم نپذیرفتید ما نمیرنجیم و اشکالی ندارد. ایشان پذیرفت و آمد در حضورشان موسسه جدید را افتتاح کردیم.
سید محمود دعایی در پایان دربارهی رمز پایداری موسسه اطلاعات پس از 90 سال گفت: رمز پایداری ما اعتدال و میانه روی بود. دوری از تندروی و دوری از چپ روی و راست روی بود و سعی کردیم حرمت و کرامت افراد را حفظ کنیم و به اعتبار و آبروی کسی صدمه نزنیم و مردم از ما راضی باشند و طبیعتا رضایت مردم رضایت خدا خواهد بود. امیدوار هستیم خداوند توفیق بدهد این مسیر را برویم.
انتهای پیام