استراتژی مقابله با تروریسم آمریکا را میتوان نا کارآمد، ناقص، غیرعملی و تعریفی از حماقت توصیف کرد اما سوالات بسیاری در ذهنها به وجود آمده مبنی بر اینکه چرا آمریکایی که آن را یکی از رهبران و قدرتهای بزرگ جهان تلقی میکنند یک اشتباه را بارها و بارها تکرار کرده و منتظر رسیدن به نتایج متفاوت است؟!
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، روزا بروکس، استاد حقوق دانشگاه جورج تاون در تحلیلی برای نشریه فارین پالسی مینویسد:« یک نفر را به من نشان دهید که تایید کند آمریکا استراتژی مقابله با تروریسم موثری دارد و آن موقع من به شما فردی را نشان خواهم داد که از دولت واشنگتن برای این پول گرفته است!
سرهنگ استیو وارن، سخنگوی پنتاگون 16 ژوئن سال جاری میلادی درباره کشته شدن نصیر الوحیشی، فرمانده القاعده یمن در نتیجه حمله پهپادی آمریکا به خبرنگاران گفت: "این هفته شاهد موفقیتی بزرگ در یک طیف گسترده بودیم. هر زمان که تروریستی از میدان نبرد محو، در آن کشته یا بازداشت میشود فکر میکنم که دستاورد ما بر هرگونه ضرر بالقوه غلبه میکند."
وفاداری به کارفرما به ویژه برای یک سخنگو چیز خوبی است اما جدای از مقامات دولت باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، کارشناسان به شدت نسبت به اتکای شدید واشنگتن به قدرت هوایی و حملات "هدفمند" مشکوک و مردد هستند.
مایکا زنکو، یکی از تحلیلگران فارین پالسی به روزنامه نیویورک تایمز گفت: "این رویکرد غیرعملی و ناقص تاثیر دلخواه و موردنظر را ندارد. آمارهای وزارت امور خارجه آمریکا نیز بیانگر افزایش چشمگیر در تروریسم جهانی هستند. در سال 2014 میلادی حملات تروریستی نسبت به سال گذشته 39 درصد افزایش داشته در حالی که تعداد تلفات به وجود آمده در پی این حملات تروریستی نسبت به سال گذشته 83 درصد افزایش داشته است."
در یمن، جایی که دولت واشنگتن به طور توجیهناپذیری به اذعان موفقیتآمیز بودن سیاست مقابله با تروریسمش ادامه میدهد، سیاست آمریکا به یک کشتارگاه تبدیل شده است.
استفن سچه، سفیر سابق آمریکا در یمن به روزنامه نیویورک تایمز گفت: " اگر در اینجا به دنبال منطق میگردید، چیز زیادی عایدتان نخواهد شد." روزنامه واشنگتن پست اواسط ژوئن سال جاری میلادی گزارش داد: " شاخههای القاعده به طور چشمگیری در حال گسترش و محکم کردن جا پای خود در یمن و سوریه هستند و گروه تروریستی داعش نیز به تصرف مناطق بیشتر در این دو کشور ادامه میدهد."
این در حالی است که لیبی را "آشوب و ناآرامی محض" فرا گرفته است. درک واندوال، مشاور سابق سازمان ملل به روزنامه نیویورک تایمز گفت: "داعش و گروههای مرتبط به القاعده با یکدیگر برای به دست گرفتن قدرت رقابت میکنند و حمله پهپادی اخیر آمریکا علیه مختار بالمختار، مغز متفکر القاعده در عملیات آمیناس نشان میدهد که ما همچنان به اقدامات موقت تکیه داریم." در عراق، سومالی و افغانستان نیز همین داستان وجود دارد. آمریکا همچنان تکیه خود به حملات پهپادی و کشتارهای هدفمند را به شدت حفظ کرده، در حالی که گروههای تروریستی به ایجاد آشوب و به دست آوردن طرفدار ادامه میدهند. حتی برخی از افرادی که "عمو سام" یعنی آمریکا به آنها پول میدهد نیز نسبت به سیاست مقابله با تروریسم آمریکا مشکوک شدهاند.
کاپیتان رابرت نیوسان، یکی از نیروهای ویژه نیروی دریایی آمریکا که به عنوان مدیر آژانس نیروهای ضربت مقابله با تروریسم فعالیت کرده، گفت: "حملات پهپادی، حملات هوایی با سرنشین و حملات ویژه، زمان و فضا میخرد اما آنها تنها یک اقدام تاخیری هستند و هر کجایی که من فعالیت کردم همچون عراق، افغانستان و یمن همه پرسنل نظامی از فرمانده تا سرباز به این مساله اذعان کردهاند مفهوم مقابله با تروریسم تنها یک خیال و تصور است."
کمیسیون "مرکز استیمسون" در امور سیاست پهپادی آمریکا که شامل مقامات ارشد سابق اطلاعاتی و نظامی از دولتهای اوباما و جورج واکر بوش، رئیسجمهور سابق آمریکا است در ژوئن سال 2014 میلادی به این نتیجه رسید که تکیه شدید دولت اوباما به کشتارهای هدفمند به عنوان ستونی از استراتژی مقابله با تروریسم آمریکا بر فرضهای نامعلوم و سوالبرانگیزی مبتنی است و خطر افزایش بیثباتی و تشدید درگیریها را به همراه دارد. در حالی که ممکن است حملات تاکتیکی در به دور نگه داشتن آمریکا از حملات گسترده تروریستی کمک کند، اما اسناد و شواهد موجود حاکی از آن است که گروههای افراطگرا از لحاظ تعداد نیرو، کشنده بودن و نفوذ در مناطق عملیاتی در خاورمیانه، آفریقا و آسیای جنوبی رشد کردهاند.
در مصاحبههایی که از ژوئن سال 2014 میلادی با کارشناسان امنیت ملی صورت گرفته هیچکس پیدا نشده که نپذیرد سیاست مقابله با تروریسم آمریکا به شدت ناکام بوده است.
اما سوال اینجا است که اگر همه میپذیرند که این رویکرد ناقص آمریکا برای مقابله با تروریسم کارآمد نیست، چرا همچنان از آن استفاده میشود؟ چرا افراد باهوشی همچون اوباما و مشاوران ارشدش به تکیه بر سیاستهای مقابله با تروریسمی که کارآمد نیستند، ادامه میدهند؟
در اینجا شش تئوری مربوط به اینکه چرا واشنگتن دائماً یک کار را انجام میدهد و امیدوار است به نتایج متفاوتی دست یابد، مطرح میشود:
1) آنها چیزی میدانند که ما نمیدانیم
این سخاوتمندانهترین فرضیهای است که به ذهن میرسد. شاید اطلاعات محرمانهای وجود دارد که برخلاف نمودهای این سیاست نشان میدهد که القاعده، داعش، الشباب، بوکوحرام و دیگر گروههای تروریستی بزرگ به شدت ضعیف شده و برقراری کامل صلح در سراسر جهان بسیار نزدیک است.
2) ما چیزی را میدانیم که آنها نمیدانند
در سال 2003 میلادی بسیاری از ما نسبت به ادعاهای دولت جورج واکر بوش درباره سلاحهای کشتار جمعی عراق مشکوک بودیم اما به خودمان گفتیم که مقامات ارشد احتمالاً چیزی میدانند که ما نمیدانیم اما همانطور که مشخص شد مساله اینطور نبود. منتقدان خارجی یا داخلی سرکوب یا انکار شدند و همه از دونالد رامسفلد، وزیر دفاع وقت گرفته تا کالین پاول، وزیر امور خارجه آن زمان آمریکا خودشان را متقاعد کردند که این اطلاعات مشکوک، حقیقت دارد. اگر به اظهارات منتقدان توجه بیشتری میشد، آمریکا احتمالاً هرگز جنگ اشتباهش در عراق را به راه نمیانداخت؛ همان جنگی که الهامبخش و زمینه آموزش بسیاری از رهبران تروریستی بود که امروز به این منطقه حمله میکنند. منتقدان در آن زمان حق داشتند و درست میگفتند.
هیچ دلیلی ندارد که فکر کنیم مقامات ارشد کنونی آمریکا کمتر مستعد خودفریبی هستند. شاید آنها در حباب خود گیر افتادهاند. شاید آنها شروع کردهاند به باور هوچیگریهای خودشان.
3) آنها نمیدانند که چه چیزی را نمیدانند
شاید آنها نمیدانند یا نمیتوانند بفهمند آنچه را که ما میدانیم و آنها نمیدانند. شاید هیچکس توجه آنها را به گزارشهای انتقادی جلب نکرده است. شاید منتقدان داخلی که تعداد آنها نیز بسیار زیاد است هنگامی که در اطراف رئیسجمهور و نزدیکانش قرار دارند، سخنان خود را سانسور میکنند.
گاهی اوقات این فکر به وجود میآید که دولت آمریکا یک ماشین عظیمالجثه است که برای جلوگیری از رسیدن اطلاعات مفید به تصمیمگیرندگان ارشد طراحی شده است. این یک بروکراسی گسترده و نامنظم است و دست راست کاملاً از توطئهچینیهای دست چپ بیخبر و غافل است! وزارت امور خارجه آمریکا همیشه اطلاعات مهم را با وزارت دفاع به اشتراک نمیگذارد، وزارت دفاع همیشه اطلاعات مهم را با وزارت امنیت کشور در میان نمیگذارد و آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) نیز به طور کل اطلاعات مهم را با هیچکس در میان نمیگذارد!
در داخل آژانسها هیچ تفاوتی وجود ندارد. فرماندهی مرکزی لزوماً از آنچه که فرماندهی عملیاتهای ویژه خبر دارد، اطلاعی ندارد و فرماندهی آفریقا نیز از همه چیز بیاطلاع است. امتیازات اطلاعاتی و شناسایی ارتش به مسوولیت یا حوزه فرماندهی مرکزی متمرکز است و سبب میشود تا فرماندهان در نقاط دیگر توانایی اندکی برای نظارت یا درک آنچه میگذرد، داشته باشند. در همین حال تغییر رویکرد سازمان سیا به سمت عملیاتهای شبهنظامی سبب شده تا توانایی اندکی برای دستیابی به اطلاعات مهم انسانی داشته باشد. اگر همه این مسائل را کنار هم بگذاریم به وضعیتی میرسید که در آن مقامات آمریکایی میتوانند شاهد میلیونها درخت باشند اما هیچکس نمیتواند یک جنگل را ببیند!
به این مسائل تمایل ذاتی دادن اخبار خوب به جای خبرهای بد به رئیس و فرهنگ اداری را اضافه کنید که تاکید میکند هر چیزی باید پیش از آنکه به دست مقامات ارشد برسد به تعداد اندکی اسلاید یا یک صفحه چکیده اخبار خلاصه شود. شاید نمیتوان انتظار داشت اوباما در پایان روز متوجه شود که رویکردش برای مقابله با تروریسم موفقیتآمیز است یا ناکام چراکه ساختار و انگیزههای بازیکنان دولتش سبب میشود که درک این مساله برای اوباما غیرممکن باشد.
4) آنها نمیخواهند که بفهمند
جورج واکر بوش همواره فخر میفروخت که روزنامه نمیخواند. شاید اوباما نیز دیگر روزنامه نمیخواند. یا شاید از مقالاتی که به نظر انتقادی یا منفی میآید گذشته و مستقیما به سراغ اخبار ورزشی میرود!
سالهای بسیاری طول خواهد کشید تا ارزیابیهای اطلاعاتی کنونی افشا شوند اما تاکنون گزارشات مربوط به اسناد فاش شده و اظهارات مقامات سابق حاکی از آن است که هیچ کمبودی از شواهد و مدارک داخلی درخصوص اینکه سیاست مقابله با تروریسم آمریکا ناکام است، وجود ندارد.
براساس گزارش شبکه خبری بی.بی.سی، گزارشات افشا شده سیا حاکی از آن است که کشتارهای هدفمند رهبران طالبان غیرموثر است. دیگر اسناد و مدارک داخلی نیز اذعان میکنند که مقامات آمریکایی اغلب اطمینان ندارند که ابتدا چه کسی را میکشند. اما شاید مقامات ارشد دلایلی برای عدم مطالعه این گزارشات دارند.
درک کامل این اطلاعات یا دست و پنجه نرم کردن با اشاره ضمنی یا مفهوم کامل افزایش اخیر تروریسم جهانی مستلزم این است که مقامات ارشد حداقل پیش خودشان بپذیرند که یک استراتژی مقابله با تروریسم متمرکز بر حمله هوایی و کشتار هدفمند کارآمد نیست.
5) آنها میفهمند اما اهمیت نمیدهند
شاید مقامات ارشد دولت آمریکا به خوبی میدانند که رویکرد مقابله با تروریسم آنها ناکام است اما انگیزهای برای تغییر آن ندارند. البته چرا خودشان را اذیت کنند. کمتر از دو سال دیگر این دولت خواهد رفت و کارکنان جدیدی مجبور خواهند بود این وضع افتضاح را درست کنند که البته کار سادهای نیز نیست چراکه هیچکس راهحل جادویی ندارد. در این بین سیاست بر خط مشیها میچربد. کارشناسان، تحلیلگران و صاحبنظران میتوانند هرچه که میخواهند بگویند اما حملات هوایی و کشتارهای هدفمند کار خود را میکنند. کارایی و اثربخشی طولانیمدت این رویکرد نیز بیاهمیت است.
6) آنها کاملاً گیج شدهاند
در مه سال 2013 میلادی اوباما به حاضرین در دانشگاه دفاع ملی گفت: "حملات پهپادی مقابله با تروریسم سوالات بسیار زیادی را به وجود آورده و باید استفاده از نیرو را نیز به عنوان بخشی از یک بحث مفصلتر که لازم است درباره استراتژی جامع مقابله با تروریسم برگزار شود، در نظر بگیریم."
در مه سال 2014 میلادی اوباما تعهدش به برگزاری این مذاکرات را تکرار کرده و افزود: "من همچنین باوردارم که ما باید درباره اساس اقدامات مقابله با تروریسم کشورمان و شیوه صورت گرفتن این اقدامات شفافتر باشیم چراکه هنگامی که نمیتوانیم تلاشهایمان را به صورت علنی و شفاف توضیح دهیم، با تبلیغات تروریستی و گمانهزنیهای بینالمللی مواجه میشویم.»
از سوی دیگر در سپتامبر سال 2014 میلادی اوباما پذیرفت: "ما هنوز استراتژیای برای مقابله با پیشروی داعش نداریم."
اما چند هفته پیش رئیسجمهور آمریکا اظهارات خود را اصلاح کرده و گفت: "ما هنوز یک استراتژی کامل نداریم."
خواهیم دید!»
انتهای پیام