رییس کل کم حرف بانک مرکزی در دولت هشتم و نهم سرانجام بعد از هشت سال سکوت خود را شکست و کمی از خاطراتش گفت.
ابراهیم شیبانی بعد از فوت نوربخش-رییس کل بانک مرکزی در دولت هشتم- به ریاست این بانک منصوب شد. مردی که بانکی ها او را مدیری قانونمند، منضبط، اخلاق مدار و تاثیرگذار در سیاست های پولی اما محتاط میدانند. شیبانی نه تنها بعد از استعفا از بانک مرکزی بلکه در دوران ریاست هم چندان اهل گفت و گوهای رسانه ای معمول مدیران نبود چرا که معتقد است به روال تمام دنیا، دلیلی برای سخن گفتن رییس کل بانک مرکزی در هر جایی و هر زمانی نیست.
وی بعد از برگشت از وین (به عنوان سفیر ایران در اتریش)، در کنار تدریس در دانشگاه این روزها در فاصله ای نه چندان دور از برج لاجوردی بانک مرکزی در میرداماد، در ساختمان شورای راهبردی روابط خارجی ریاست کمیسیون اقتصادی را بر عهده دارد و به گفته خودش این دو کار به او آرامش میدهد.
شیبانی در گفت و گوی تفصیلی با ایسنا گرچه ترجیح داد که با وجود انتقاداتی که گاهی نسبت به کم گویی او از دوران ریاستش در بانک مرکزی مطرح می شود همچنان به بسیاری از مسایل ورود نکند، اما به بیان حرفیهایی شنیدنی از آنچه بر او گذشته پرداخت که در ادامه مشروح این گفت و گو آمده است.
آقای دکتر! گستره فعالیت شورای راهبردی روابط خارجی تا چه حدی بوده و کمیسیون اقتصادی بیشتر در چه بخش هایی ورود پیدا میکند؟
شورای راهبردی روابط خارجی که حدود 9 سال از تاسیس آن می گذرد بر مسایل و روابط خارجی متمرکز و زیر نظر مستقیم مقام معظم رهبری است و نظرات، پیشنهادها و گزارش های خود را مستقیم به رهبری ارائه میکند که کمیسیون های اقتصادی، سیاسی، نظامی - امنیتی و کمیسیون فرهنگی از ارکان این شوراست. در عین حال که در تمامی کشورهای پیشرفته این شورا و تقریبا با همین نام فعال است.
در کمیسیون اقتصادی گزارش هایی مربوط به روابط اقتصادی خارج از کشور که از اهمیت ویژه ای برای ما برخوردار است تهیه می شود. کارهایی که راهبردی و استراتژیک بوده و محدود به زمان حال نیست. به عنوان مثال بررسیهایی در مورد اینکه برای فروش نفت چه کشورهایی در تقدم بوده یا اینکه صادرات گاز چگونه باشد که به روابط استراتژیک ما کمک کند، یا چگونه می توان ارتباطات را با دنیای بین الملل نظم بدهیم که در بلند مدت و به صورت راهبردی به نفع کشور تمام شود، از جمله کارهای ماست، بنابراین گستره فعالیت کمیسون های شورا بسیار وسیع بوده و در بخش اقتصادی هم میتواند حوزه بانکی و پولی، صنعتی، انرژی و در مجموع هر ارتباط خارجی که بعد اقتصادی دارد را مورد بررسی قرار دهد که البته اعضای دیگر شورا در سایر کمیسیون ها نیز با توجه به موضوع مربوط به خود در رابطه با مسایل اقتصادی نیز ورود پیدا می کنند.
شما بعد از رفتن از بانک مرکزی دیگر به حوزه بانکی برنگشته و بیشتر به حوزه سیاست وارد شدید، به طوری که بعد از بانک مرکزی به سفارت اتریش رفتید و اکنون هم به شورا آمدید. این خواسته خودتان بود؟
زمانی که در دولت نهم از ریاست بانک مرکزی استعفا کردم، نمایندگی ایران در بانک جهانی به من پیشنهاد شد که نپذیرفتم و به رئیس جمهور اعلام کردم که در بانک جهانی به عنوان سومین مقام قرار میگیرم و با این شرایط نمیروم. بعد پیشنهاد صندوق بینالمللی پول که ایران در گروه مربوطه در مقام اول است مطرح شد که بازهم به خاطر خانوادهام که میخواستم در ایران باشند نپذیرفتم. بعد از مدتی سفارت ژاپن، ایتالیا و نروژ مطرح شد و حتی به من اعلام کردند که مختاری هر جایی که میخواهی بروی، اما چون واقعا قصد سکونت در خارج از کشور را به خاطر خانوادهام نداشتم قبول نکردم.حتی بعد که به وین هم رفتم خانوادهام را با خودم نبردم.
مدتی گذشت تا اینکه بانک توسعه اسلامی که مرکز آن در جده قرار دارد و ایران هم سومین سهامدار آن است از من برای پست معاون آسیایی دعوت کرد. مقامی که تا آن زمان هیچ گاه به ایران پیشنهاد نشده بود و در آن دوره هم فکر میکنم در اختیار "عبدالله گل" (رییس جمهور سابق ترکیه) بود که با پایان رسیدن دوران وی به من پیشنهاد شد. بنابراین با توجه به نزدیکی جده پذیرفتم که خانواده ام در ایران بمانند و خود به آنجا بروم. بر این اساس تمامی کارهای مربوطه انجام و حتی محل سکونت من هم آماده شد اما وقتی که برای خداحافطی حضور رییس جمهور وقت (احمدی نژاد) رفتم، گفت شما که گفتی خارج از کشور نمیروم!؟ گفتم جده که خارج حساب نمیشود؛ در همین نزدیکی است و خانوادهام را با خودم نمیبرم. ولی رییس جمهور مخالفت و عنوان کرد که باید به وین بروی!
سه جلسه هم با حضور وزیر امور خارجه وقت (متکی)، قائم مقام وی و رییس جمهور گذاشتیم و استدلالمان هم این بود که باید به جده بروم چون با توجه به جایگاه معاون آسیایی بانک توسعه اسلامی، از توان بالایی برخوردار می شدیم و حتی آقای متکی هم با من هم نظر بود، اما دکتر احمدی نژاد اصرار داشت که با توجه به اهمیت امور در سفارت وین به ویژه اینکه آنجا سفارت مالی ماست، به اتریش بروم.
از سوی دیگر با اینکه قبلا از مقام معظم رهبری اذن غیر مستقیم گرفته بودم و ارزیابی ایشان هم از رفتن من به جده مثبت بود، آقای احمدی نژاد به من گفتند که در رابطه با رفتن به وین با مقام معظم رهبری صحبت خواهم کرد. وی بعد به من گفت که در نتیجه گفت و گو با مقام معظم رهبری ایشان گفتند که "اگر دولت نیاز دارد که من (شیبانی) به اتریش بروم، دولت در اولویت است". در این شرایط گفتم که من از اعلام لغو حضور در بانک توسعه اسلامی خجالت میکشم، چون تمامی کارهای
انجام شده بود و نمیتوانستم بگویم که نمیآیم؛ که در نهایت آقای متکی این مسئوولیت را بر عهده گرفت. به هر حال اوایل سال 1387 عازم اتریش شدم.
با توجه به اینکه تجربه عمده شما در حوزه اقتصادی و بانکی بود برخی همین مساله را مورد توجه قرار داده و عنوان میکردند که "شیبانی خزانهداری است که دیپلمات شد"، واقعا کمبود تجربه را در حوزه سیاست احساس نمیکردید؟
همانطور که گفتم سفارت اتریش یک سفارت معمولی نیست و جای بسیار موثر و تاثیر گذاری بود و مقامات بسیاری در آن رفت و آمد میکردند. این سفارتخانه از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و در واقع سه سفارتخانه محسوب می شود. در واقع سفارت وین سفارت کبراست، بنابراین مطالعات بسیاری را در حوزه سیاسی انجام دادم و حدود دو ماه قبل از آن در وزارت امورخارجه مستقر شده و تمام مدارک موجود را بررسی و احزاب را شناسایی کردم. به هر حال وین محل مذاکرات و مراودات گسترده ای بود، به طوری که فقط من حدود 1200 مذاکره سیاسی، اداری و تجاری انجام دادم و فعالیتمان به حدی بود که در همان مدت شش لوح تقدیر برای فعال بودن سفارت اتریش از سوی وزیر امور خارجه وقت دریافت کردم. در مجموع سفیر بودن در این کشور تجربه بسیار بزرگی برای من بود، هر چند که فکر می کنم اگر در بانک مرکزی بودم می توانستم موثرتر باشم.
شاید بهتر باشد که کمی به زمان عقب تر برگردیم. فکر میکنید وقتی به ریاست بانک مرکزی رسیدید زمان به موقعی بود و تجربه کافی را داشتید؟
من از سال 1368 وارد بانک مرکزی شدم و حدود 18 سال در این بانک خدمت کردم که البته از سال 1382 تا 1386 نیز در سمت ریاست بانک مرکزی مشغول بودم. در سال 1368 یعنی بعد از جنگ تحمیلی که آقای هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری منصوب شدند وارد بانک مرکزی شده و شش سال به عنوان معاون اقتصادی در زمان ریاست آقای دکتر عادلی و بخشی هم در دوره مرحوم دکتر نوربخش فعالیت کردم که بعد در زمان ایشان دبیر کل بانک مرکزی شدم و هشت سال هم در این سمت بودم اما در ادامه با فوت ناگهانی مرحوم نوربخش در سال 1382 و در اواخر دولت هشتم به ریاست کل بانک مرکزی منصوب شدم و در مجموع سابقه 18 ساله ای را برای من رقم زد که فکر نمی کنم کسی در بانک مرکزی 18 سال عضو هیات عامل بوده باشد.
ضمن اینکه قرار گرفتن افراد کارآمد در بانک مرکزی را به شدت مورد توجه قرار می دادم چراکه بانک مرکزی تنها یک مرکز اجرایی نبوده و بسیار علمی است. همواره گفتهام که قویترین تجمع گروههای کارشناسی اقتصادی ایران از نظر کیفی و کمی در بانک مرکزی قرار دارد و قبلا هم عنوان کردم که بانک مرکزی "امپراطوری کارشناسان" است. اهمیت این موضوع برای من تا حدی بود که وقتی آقای احمدی نژاد تاکید داشت که باید همه وزارتخانه ها و سازمانها از مشاورین جوان استفاده کنند من ایستادگی کرده و عنوان کردم که چنین کاری در بانک مرکزی ممکن نیست. زیرا به طور طبیعی رسیدن به سمت مدیر کل در بانک مرکزی حداقل 25 سال سابقه کاری لازم دارد و برای همین هم از 5000 کارمند آن زمان فقط هشت تن در این رتبه قرار داشتند و از جایگاه ویژه علمی و تجربی برخوردار بودند که مشاورین من بودند. پس نه اینکه من نخواهم نیروی جوان به بانک مرکزی بیاید بلکه نمیتوانند در جایگاه مشاورین رییس کل باشند که البته رییس جمهور نیز این موضوع را پذیرفت.
زمانی که آقای احمدی نژاد به ریاست دولت نهم رسیده وتحولات زیادی هم در بین مدیران بانکی ایجاد کرد با اینکه به نظر می رسید با توجه به اختلافی که بعضأ عنوان می شد بین شما و ایشان وجود دارد، از گزینه های مورد تغییر در بانک مرکزی باشید، اما این اتفاق نیفتاد و تا حدی تعجب برانگیز بود. چه شد که دو سال دیگر در بانک مرکزی ماندید؟
بله، پیش از این که ایشان در شهرداری تهران حضور داشتند در مورد تاسیس یک بانک با یکدیگر اختلاف داشتیم و از من خواهان دریافت مجوز برای بانک شهر بودند که مخالفت میکردم چون از نظر ما خلاف قوانین بود. از سویی دیگر هم بانک مرکزی در حال ساخت ساختمانی بود که شهرداری متوقف کرده بود و در کل تا حدی درگیری داشتیم. بنابراین زمانی که ایشان به ریاست جمهوری رسیدند فکر میکردم اولین کسی که باید از بانک مرکزی برود من هستم. حتی وقتی رفتم حضورشان و اعلام کردم که کار زیادی هم در بانک ندارم گفتند که نه بهتر است که بمانی و کمک کنی. در نهایت در حالی که تقریبا تمام وزرای قبلی از دولت رفتند با حیرت همه ماندگار شدم.
این در حالی است که با وجود اختلافاتی که بعضأ بین من و رییس جمهور وجود داشت همیشه احترام متقابل بین ما برقرار بود و حتی بهتر است که بگویم از نظر احترام، من به ایشان بدهکار می شدم. گاهی در جلسات پیش می آمد که وقتی استدلال های غیر منطقی از طرف همکاران وی می دیدم عصبانی می شدم اما انصافا آقای احمدی نژاد بردباری میکردند. یک بار هم به یاد ندارم که نسبت به من بی احترامی کرده باشند و به هر حال به هر دلیلی که بود این احترام بین ما باقی ماند.
اما با وجود رابطه محترمانه ای که داشتیم اختلاف نظرها کم نبود و من نظرات خود را داشتم و نمی توانستم از آن عدول کنم. به عنوان مثال زمانی که ایشان آمده بودند، نظراتی درباره نقدینگی بین مشاورانشان وجود داشت که تاکید داشتند نقدینگی و تورم ارتباطی باهم ندارد، در حالی که ما در بانک مرکزی معتقد بودیم که این دو متغیر به یکدیگر مرتبط بوده و نباید جدا از هم مورد تصمیم گیری قرار گیرد، چون نتیجه مثبتی هم برای اقتصاد نخواهد داشت. موضوعی که بعدها عدم پایبندی به آن به رشد بی رویه نقدینگی و تورم انجامید. البته من بیشتر این کاستی ها را متوجه مشاوران آقای احمدی نژاد و اقتصاددانانی که اطراف ایشان بودند می دانم. اما به هر حال به مرور اختلافات بیشتر شد. هر چند که در هر جایی که ممکن بود منعطف برخورد می کردم اما حاضر نبودم که از مسایل اصلی عبور کنم. از نظر من این هنر نیست که فردی در دولت قرار بگیرد و بعد از مدت اندکی از آن خارج شود بلکه هنر آن است که یا وارد نشوی یا اگر هم رفتی به جمع شدن و سامان دادن اوضاع کمک کنی.
این در حالی است که یک بار یکی از وزرای کابینه به من گفت که تعجب می کنم با این روندی که تو عمل می کنی چطور در کابینه ماندگار شدی! به هر حال من زمانی که لازم بود، اصلاحات را اعمال می کردم اما هنگامی که نیاز نبود حتی با وجود تمامی پافشاری ها کوتاه نیامده و انجام نمیدادم. در موردی یکی از نزدیکان آقای احمدی نژاد با من تماس گرفت و در خواست کرد که یک نفر از بانک مرکزی در پستی نباشد. مدتها هم با من در این رابطه مذاکره کرد ولی همیشه ایستادگی کرده و گفتم امکان ندارد، زیرا من رییس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران هستم و خودم باید در این رابطه تشخیص بدهم. یادم نمی آید حتی یک نفر را هم در بانک مرکزی به سفارش یا دخالت کسی جابه جا کرده باشم. یک نفر نیامد و یک نفر هم نرفت.
از اظهارت شما این گونه بر می آید که با وجود اختلافات، رییس جمهور تمایلی به رفتن شما از بانک مرکزی نداشت. پس چرا استعفا کردید؟
من در دوره دوسال و نیم حضورم در دوران آقای احمدی نژاد، سه بار به طور مکتوب از ریاست بانک مرکزی استعفا کردم. گاهی بحث هایی در زمینه اعتبارات و نقدینگی و تناقضاتی که در افکار داشتیم پیش می آمد که قابل تحمل و چشم پوشی نبود. بنابراین استعفای خود را ارائه کردم که آقای دکتر الهام به عنوان رییس دفتر وقت رییس جمهور آن را برگرداند و رییس جمهور حتی آن را تحویل هم نگرفت. دفعه دوم استعفا را به خود ایشان دادم اما در همان جا پس داده و قبول نکردند. ولی بار سوم که استعفا کردم بحث شورای پول و اعتبار پیش آمد. آقای احمدی نژاد تصمیم گرفته بودند حدود 27 شورا مثل شورای مناطق آزاد، اشتغال، عالی بانکها و حتی شورای پول و اعتبار را با هم منحل کنند که ظاهرا عنوان می شد به دلیل نظر حقوقی که دریافت کرده بودند چنین تصمیمی گرفته اند، اما من فکر میکنم چون شوراها را مانع یکسری تصمیم های یگانه و یکطرفه میدیدند، برای انحلال آن وارد عمل شدند.
به ایشان گفتم که شرایط شورای پول و اعتبار با سایر شوراها متفاوت است و این شورا از ارکان بانک مرکزی به حساب میآید. از سه قوه در آن حضور دارند و انحلال آن قابل تحمل نیست. بارها به ایشان نسبت به این موضوع تاکید کردم ولی توجهی به آن نداشتند. بنابراین وقتی شاهد بودم که انحلال شورای پول و اعتبار جدی تر شد، چند بار در هیات عامل بانک مرکزی اعلام کردم که اگر انحلال شورا نهایی شود بانک مرکزی را ترک خواهم کردم. که البته آقای دکتر کمیجانی (قائم مقام فعلی بانک مرکزی) که در آن زمان معاون اقتصادی بانک بودند، میتوانند نسبت به این موضوع شهادت دهند.
شورای پول و اعتبار در چه زمانی منحل شد؟ و چرا تا این حد برای شما قابل اهمیت بود که با این اتفاق بانک مرکزی را ترک کردید؟
خاطرم است که در 23 مرداد ماه سال 1386 انحلال شورای پول و اعتبار به بانک مرکزی ابلاغ شد. همان روز هم استعفای آخرم را مکتوب کردم. تعجب من از اینجاست که یکی از دوستان سابقم به من ابراز کرده که چرا انحلال شورا را قبول کردم؟! باید تاکید کنم که همانطور که در بانک مرکزی ثبت شده، من در اعتراض به انحلال شورای پول و اعتبار استعفا کردم چون دیگر راهی باقی نمانده بود و هر آنچه مقاومت کردم به نتیجهای نرسید. یک رییس بانک مرکزی در این موقع غیر این نمیتواند کاری کند. نمیتوانستم که با رییس جمهور و دولت بجنگم!
شبی که رفتم استعفای خود را به رییس جمهور بدهم مصادف با سوم شعبان، شب تولد حضرت امام حسین (ع) بود. آقای احمدی نژاد در سفری بودند و من پاکت حاوی استعفا نامه خود را به آقای شیخ الاسلامی، رییس دفتر ایشان تحویل دادم و گفتم که به رییس جمهور اعلام کنید که این استعفا برگشت ناپذیر است. وی گفت که مگر شب عید هم کسی استعفا میدهد؟! گفتم این برای من امری مبارک است!
من در دوران زندگی هیچ گاه به نام مبارک حضرت امام حسین(ع) قسم نخوردم اما یک بار مجبور شدم و یک روز به آقای احمدی نژاد گفتم که به امام حسین(ع) قسم که دیگر نمیتوانم در بانک مرکزی بمانم و استعفای من را قبول کن. ایشان گفت که چرا مرا در مقابل راه شرعی قرار میدهی؟ به هر حال این تیر خلاص من بود و درنهایت ماجرا تا سیزدهم ماه بعد طول کشید و تا مستقر شدن رییس جدید به عنوان مسئول بانک مرکزی انجام فعالیت میکردم.
البته باید یادآوری کنم که حتی پیش از انحلال شورای پول و اعتبار هم توجه خاصی به تصمیمات این شورا نمیشد. گاهی طرحی در این شورا به تصویب میرسید اما رئیس جمهور آن را امضا نمیکرد. یک بار در سفر آمریکا بودم که ایشان با من تماس گرفت و درمورد یکی از مصوبات شورا اعتراض کرد که چرا مصوب کردید و حتی آن را برای تایید امضا هم نکرد. به هر حال در حالی که این اختلافات در رسانهها شدیدا به رخ کشیده میشد، دیگر به صلاح مملکت نمیدانستم که به عنوان عضو کابینه و رییس شورا حرفی بزنم اما رییس جمهور تصمیم دیگری بگیرد.
در دوران خودم، رئیس کل بانک مرکزی به عنوان رئیس شورای پول و اعتبار تعیین شد و در برنامه چهارم آن را به تصویب رساندیم. پس وقتی برای قوت بخشیدن به شورا تلاش زیادی کردم چگونه میتوانم نسبت به آن بیاعتنا باشم؟! به هر حال تاجایی که میشد تحمل کردم اما به مرحلهای رسیدم که واقعا برای من منافع ملی از فشار دولت با اهمیتتر بود، به طوری که در جلسه خداحافظی خود هم این را گفتم که "برای این میروم که احساس کردم دیگر نمیتوانم حرمت این دستگاه فاخر را حفظ کنم چراکه شاهدم احترام این دستگاه در حال خدشه دار شدن است".
با توجه به اینکه شواهد نشان می دهد بانک مرکزی در دوران دولت نهم و دهم روزهای خوبی را حداقل در متغیر های اصلی پشت سر نگذاشته و به مرور وضعیت نامناسبی پیدا کرده، در دوران ریاست شما با فشارهای دولت برای توزیع نقدینگی، متغیرهای کلان قابل کنترل بودند؟
با وجود برخی انتقادات نسبت به کم حرفی من نسبت به دوران حضورم در بانک مرکزی، حقیقتا هیچ گاه نخواستم از خود سخن بگویم و آن را پسندیده ندیدم. اکنون هم برای اولین بار این مسایل و برخی آمارهای مربوطه را عنوان می کنم.
در بخش تورم و نقدینگی با توجه به اینکه در تغییر پایه پولی به عنوان مسبب نقدینگی سه جزء مهم افزایش ذخایر ارزی، افزایش بدهی بانکها به بانک مرکزی و بدهی دولت به بانک ها موثر است، در دوران ریاست من در بانک مرکزی بیش از نصف افزایش نقدینگی به دلیل افزایش ذخایر ارزی رخ داد نه به دلیلی دیگر. باید توجه داشت که ذخایر ارزی به عنوان ستون فقرات کشور است و یک بار حضور مقام معظم رهبری هم عرض کردم که من سه آرزو دارم که یکی از آنها افزایش ذخیره ارزی کشور به این حد است که در این مورد تلاش کردیم و ذخایر ارزی در این دوره حدود 4.5 برابر شد؛ یعنی در دوران ریاستم در بانک مرکزی ذخایر ارزی 450 درصد رشد کرد که طبیعتا پایه پولی هم به تناسب تغییر کرد اما تغییری که مابه ازای آن به خزانه اضافه شد نه اینکه خرج شده باشد.
یکی دیگر از آرزوهای من این بود که بانکها کاملا الکترونیک شوند که خوشبختانه امروزه پیشرفت های بسیار خوبی در این رابطه در شبکه بانکی ایجاد شده است.
در مورد تورم هم آمارها نشان میدهد که از سال 1382 تا 1386 هر سال کاهنده بوده است و نرخ تورم از بیش از 15 به 10.4 درصد رسید که پایین ترین نرخ تورم است. در همین دوره هم رشد اقتصادی کشور حدود 6.3 درصد بود که بالاترین رقم در چند سال گذشته بوده است. در سال 1386 که از بانک می رفتم به رییس جمهور گفتم که با سیاست هایی که شما اجرا می کنید بدانید که برای امسال تورم بالای 18 درصد خواهد بود و در سالهای بعد هم بالاتر میرود که متاسفانه همین طور هم شد و تورم آن سال به 18.6 درصد رسید و در ادامه از 40 درصد هم گذشت.
اما در آن زمان بالاترین میزان طلا را به کشور آوردم و علاوه بر این آنقدر ذخایر دلار و یورو تقویت شد که برای مدتها برای کشور کافی بود که صلاح نمی دانم رقم دقیق آن را عنوان کنم. سرمایه بانک مرکزی هم در این دوره 10.5 برابر شد که بی سابقه است.
تک نرخی شدن ارز به عنوان یکی از سیاستهای مهم پولی و ارزی را با کمترین مشکل اجرایی کردیم. مرحوم دکتر نوربخش یک سال این سیاست را اجرایی کرد اما از دنیا رفت. بنابراین مسئولیت آن را بر عهده گرفتم و در تمام زمان حضورم ارز تک نرخی بود و مشکلی در این رابطه وجود نداشت. همچنین تک نرخی شدن ریال را هم به اجرا در آوردم، چراکه در آن زمان برای اعتبارات بانکی 12 نرخ وجود داشت که با کمک رئیس دولت هشتم توانستیم آن را تک نرخی کنیم. همچنین در حالی که تا 1383 بزرگترین اسکناس ما 1000 تومانی بود توانستیم اسکناسهای 2000 و 5000 تومانی را برای اولین بار چاپ کنیم که رضایت مردم را هم به همراه داشت.
هیات انتظامی بانکها را برای اولین بار بعد از انقلاب اسلامی برای رسیدگی به تخلفات بانکها فعال کردیم؛ آن هم زمانی که کسی جرات این رسیدگیها را نداشت. به دنبال آن اعضای دو بانک متخلف را برکنار کرده و مدیریت آن را در اختیار بانک مرکزی قرار دادیم که البته با فشار کمیسیون های مجلس و نهادهای دیگر هم مواجه شده و بارها احضار به پاسخگویی نیز شدم. این در حالی است که اکنون هم بانک مرکزی در بسیاری از موارد قدرت بالایی داشته و می تواند بدون نیاز به حضور قوه قضاییه با متخلفان برخورد کند.
در زمان شما چند بانک مجوز تاسیس گرفتند؟ دست و دلباز بودید؟!
مجوز به بانکها را به شدت کنترل کردم و به هر کسی اجازه ایجاد بانک ندادم. به طوری که در تمام دوران حضورم فقط دو بانک خصوصی مجوز فعالیت گرفتند. مقابل اصرار افراد بسیاری مانند آقای دکتر احمدی نژاد ایستادم که در دوران شهرداری خواهان ایجاد بانک شهر بودند و همچنین آقای قالیباف که مجوز بانک قوامین را درخواست کرده بودند. شرط گذاشته بودم که بانکها برای ایجاد باید یک میلیون سهامدار داشته باشند. یعنی به یک گروه پنج یا حتی 100 نفره مجوز بانک نمیدادیم و آنقدر وسواس به کار می بردیم که نکند بانک یک منبع و معدن طلا برای عدهای خاص شود. بر این اساس در شورای پول و اعتبار تصویب کردم که باید سرمایه پایه تشکیل بانک 700 میلیارد تومان باشد تا هر کسی نتواند بانک ایجاد کند و از اعتبار کافی برخوردار باشد، اما به محض اینکه از بانک مرکزی رفتم آن را به 200 میلیارد تومان کاهش دادند که بعدها پشیمان شده و به 500 میلیارد تومان افزایش دادند. ضمن اینکه به هیچ موسسهای هم مجوز ندادم.
خاطرم هست که یکی از نمایندگان مجلس برای ایجاد بانکی به من توصیه میکرد. وقتی که به او مجوز ندادیم به شدت نسبت به من فحاشی کرد ولی بازهم کوتاه نیامدم. آقای احمدی نژاد هم اصرار داشتند که تعداد بانکها باید بیشتر باشد تا بتوانند با یکدیگر رقابت کنند اما مقاومت میکردم و معتقد بودم که زمانی می توان در این رابطه اقدام کرد که توانایی نظارتی قوی داشته باشیم. بر این اساس زمانی که از بانک مرکزی رفتم در کل شش بانک خصوصی وجود داشت که چهار مورد در زمان مرحوم دکتر نوربخش و دو مورد در زمان بنده مجوز گرفتند. بانکهای دولتی هم که فعال بودند.
به نظر میرسید که شما در نرخ سود هم تفاهمی با ایدههای آقای احمدی نژاد نداشتید، زیرا ایشان معتقد به کاهش یکباره و به عبارتی دستوری نرخ سود بانکی بودند. واکنش شما در بانک مرکزی چه بود؟
بله، این هم از موارد مورد اختلاف ما بود که اتفاقا یکی از دلایل پافشاری ایشان برای افزایش تعداد بانکها هم محسوب میشد چراکه ایشان معتقد بودند با افزایش رقابت، سود بانکی هم کاهش پیدا میکند، در حالی که در ادامه با رشد تعداد بانکها چنین اتفاقی نیفتاد. دوستانی که بعد از من به بانک مرکزی آمدند وعده نرخ سود سه درصد هم دادند اما ما استدلال داشتیم که زمانی نرخ سود قابل کاهش است که ابزار آن فراهم باشد، در غیر این صورت مشکلات دیگری به وجود خواهد آمد که هنوز هم گرفتار این مسائل هستیم.
به هر حال نرخ سود با تورم مرتبط است اما برخی استدلالهای غلط در این زمینه وجود داشت و آنچه بیش از هر چیزی مرا آزرده خاطر میکرد این بود که کسانی که اقتصاد خوانده بودند عنوان می کردند که مردم پولشان را جز بانک جایی نمیگذارند حتی اگر نرخ سود پنج درصد باشد! درست می گفتند پول به بانک می رفت اما نحوه سپردهگذاری آن و بی ثباتی ناشی از آن را در نظر نمیگرفتند.
حتی یک بار که در شورای پول و اعتبار قرار بود در مورد نرخ سود تصمیم گیری کنیم شاهد بودم رئیس جمهور با تک تک وزرا تماس گرفته و با آنها صحبت می کردند که رای خود را اعلام کنند و به عبارتی نرخ مورد نظر به آنها تفهیم می شد ولی با من که رئیس کل بانک مرکزی بودم چون نظرم را می دانستند صحبتی نشد.
در مجموع در زمان حضورتان در ریاست بانک مرکزی این بانک از استقلال کافی برخوردار بود؟
استقلال مسئلهای نسبی است و نمی تواند کامل باشد، اما تاثیرگذار بودیم. به هر حال آنقدر مستقل بودیم که در مورد بانکهایی که بسیار هم با نفوذ بودند اقدام کنیم یا در شورای پول و اعتبار در جلسه ای که رئیس جمهور علاقهمند بود که سود بانکی پایین باشد با تماس تلفنی با وزرا رایزنی میکردند ولی در نهایت تصویب شد که سود بالا باشد، چون در مورد آن استدلال داشتیم. اما به هر حال یکی از مشکلات من این بود که در دوران دو رئیس جمهور در بانک مرکزی مسئول بودم. دریک دوره احساس استقلال بیشتری داشتم و در دوره ای کمتر؛ به گونه ای که در دولت هشتم با اینکه بعضا بسیار با رییس جمهور بحث میکردیم اما حرف بانک مرکزی برای رئیس جمهور با ارزش بود و مورد توجه کامل قرار می گرفت، ولی در دولت نهم با وجود همه ایستادگی ها، در اواخر فشارها بیشتر شد تا جایی که گاهی می دیدم شوراهایی تشکیل می شود که بانکها را دعوت و برای آنها تقسیم اعتبار میکنند ولی هیچ نماینده ای از بانک مرکزی در آن حضور ندارد که این مسائل بسیار برای من سنگین و آزار دهنده بود. هر چند که معتقدم اقتصاددانانی که درک درستی نداشتند با مشاوره های نادرست عامل این مورد بودند اما در کل زمانی که بانک مرکزی را ترک می کردم ناراضی نبودم و چندان احساس کمبود استقلال نمی کردم. ضمن اینکه در همان دوره تعیین رئیس کل بانک مرکزی برای ریاست شورای پول و اعتبار و همچنین انتخاب رئیس جمهور به عنوان رئیس مجمع عمومی بانک مرکزی هم به عنوان دو رکن مهم در استقلال بانک مرکزی را به تصویب رساندیم.
اما باید توجه داشت که در استقلال بانک مرکزی حمایت رئیس جمهور از بانک و همچنین پشتوانه های قانونی و قدرت رئیس کل بانک مرکزی بسیار موثر است. یک بار مقام معظم رهبری عنوان کردند که "بانک مرکزی به مثابه شیر نر است". که عرض کردم" عده ای می خواهند چنگ و دندان این شیر نر را بزنند" و ایشان هم تاکید کردند "که اتفاقا سوهان بردارید و چنگ و دندان این شیر نر را تیز کنید". این نمونه بارز درک وضعیت بانک مرکزی از جانب ایشان است.
مدیران بعد از شما در بانک مرکزی در دولت گذشته مدعی هستند که همواره در آمارهای بانک مرکزی مداخله میشده و حتی ناچار به اعلام آمار دور از واقعیت میشدند! در زمان حضور شما در دولت نهم چنین درخواستی مطرح شد؟
ابدا چنین نشد. آمارها با نظر کارشناسان تهیه میشود. کار ما دفاع از آنها بود که گاهی بسیار وقت بر و دل آزار بود اما هیچگاه آماری تغییر نکرد. برای همین است که گفتم بانک مرکزی امپراطوری کارشناسان است.
برآیند این گفت و گو نشانی از دلزدگی شما از بانک مرکزی و سیستم بانکی ندارد. ممکن است دکتر شیبانی روزی به شبکه بانکی بازگردد ؟
فکر می کنم من سهم خودم را در نظام بانکی انجام داده ام و حال دیگر نوبت جوانان است. در عین حال که تدریس در دانشگاه و کار مشاوره ای در شورای راهبردی روابط خارجی کارهای دلپذیری برای من هستند.
در سالهایی که از بانک مرکزی خارج شده بودید، دغدغه یا مورد آزاردهندهای در حوزه بانکی برای شما وجود داشت؟
معمولا از دور نگاه کردن به کارها راحت تر است و البته انسان گاهی تأسف هم می خورد که چرا چنین و چنان شد. مانند سرمایه اولیه بانک های خصوصی که کاهش یافت و نظایر آن.
در سالهای حضورتان در بانک مرکزی یادآوری کدام بخش کاری بیش از همه به شما حس خوبی القا میکند؟
علمی و اخلاقی اداره کردن بانک مرکزی جزو افتخارات کاری من است. علمی یعنی اینکه کارشناسان می دانستند که چقدر موثرند. وقتی به مجلس می رفتم کارشناسان پشت سر من بودند و به عنوان سوادم به آنها اتکا و از آنها یاد می کردم که برای آنها هم روی خوشی داشت. بانک مرکزی را اخلاقی اداره کردم چون در تمام دوران کاری خود در آنجا حتی یک نفر را هم به بانک مرکزی یا سازمان دیگری معرفی و توصیه نکردم و همین ها جزو لذتهای زندگی من است.
گفتوگو از خبرنگاران ایسنا زهرا شکری - حسین غلامی
انتهای پیام