زنان با لباسهای متحدالشکل مشغول کارند و کتابها را با چرم صحافی میکنند. تا به حال این همه صحاف خانم در یک کارگاه ندیده بودم، وقتی دلیلش را میپرسم، میگوید: چرا از نیروی خانم استفاده نکنم؟ زنان فرشتهاند... کم سن و سالترین نیرویش 19 ساله و بزرگترینش 37 ساله است.
به گزارش خبرنگار صنایع دستی ایسنا، «علیاصغر مریخی آذر» بیشتر از 30 سال در حوزه صحافی و حکاکی روی چرم تجربه دارد و کارش را از سال 45 از پادویی در بازار شروع کرده؛ بعد از آنکه چند شغل عوض کرد، اتفاقی وارد این حرفه شد. او حالا با پسرهایش کار میکند و همه کارهایشان را روی چرم انجام میدهند.
این هنرمند که نشان درجه یک هنری دارد میگوید: در سال 58 به تولید لوازم کوهنوردی روی آوردم، چون رشته ورزشی خودم هم کوهنوردی بود. بر حسب تصادف همسایه کاریِ من صحاف بود و گاهی به کارگاهاش میرفتم و احساس میکردم کاری که انجام میدهند را میتوانند خیلی بهتر انجام دهند. در یک برنامه کوهنوردی پایم شکست و چند ماه عصا به دست بودم، در این مدت صحافی را از او یاد گرفتم و وارد این کار شدم. «حاج آقا حسین علی» تنها کسی بود که به صحافی سنتی مشغول بود و همچنان نیز کار میکند و من از اینکه شاگردی او را کردم افتخار میکنم. همین امر بهانهای شد که از سال 70 مستقل شوم و تجربه تکثیرسازی و سرهسازی را هم به آن اضافه کردم و سال 78 کار را به شریکم واگذار کردم و به پسرهایم گفتم از این به بعد کاری را انجام میدهیم که کسی نمیکند و بعد از آن وارد سنتی سازی شدیم.
«مریخی» کارهای کاربردی بسیاری از چرم میسازد، از جلد کتاب گرفته تا زیردستی، فلاکس و کاشی. حتی جعبه کتابهایی که صحافی میکنند را هم خودش میسازد. او بیان میکند: بعدها متوجه شدم که دو کار ژنتیکی در وجود من رخنه کرده؛ یکی نجاری و دیگری صحافی. ما در این کارگاه نجاری هم انجام میدهیم و جعبه کتابهایمان را هم خودمان میسازیم. نجاری را از پدربزرگ مادری و صحافی را از پدربزرگ پدری به ارث بردهام.
در اتاق کارش از قرآنهای نفیس تا شاهنامه فردوسی، خیام، حافظ، سعدی، عطار نیشابوری و... دیده میشوند. میگوید: هر ناشری دنبال این کارها نمیآید و تنها ناشران خاص به ما سفارش میدهند. هر ناشری دنبال این کار نمیآید، چون نیاز به سرمایهگذاری سنگینی دارد.
یک میلیون و 200 هزار تومان برای یک کتاب
مناسبترین قیمت کتابهایش از یک میلیون و دویست هزار تومان شروع میشود. او درباره این کتابها توضیح میدهد: این کتابها یک تکه چرم است که به صورت سنتی و با فشار قالبهای خاص درست شده و سپس نقوش اسلیمی را روی آنها حک میکنیم. به عبارتی هنر و صنعت را با هم تلفیق کردیم و 70 درصد کارهایمان به شکل دستی و بقیه را به شکل صنعتی انجام میدهیم و بعد آن را به حد تیراژ بالا رساندیم. یعنی دیگر تنها یک جلد از آن کتاب نیست. امروزه با این کار هر ماه 400 جلد از یک کار آماده میکنیم. با 95 دستگاه و ماشینآلاتی که توانستیم فراهم کنیم این گونه به جامعه فرهنگی خدمت کردیم.
«مریخی» جدا از کارگاهی که در شهریار دارد، بخشی از خانه شخصی خودش را هم به کارگاه تبدیل کرده و درباره ورود ماشینهای صنعتی مدرن به این حوزه میگوید: حدود 25 سال است که ماشینآلات مدرن صنعتی وارد حوزه صحافی چرم شده است، البته پیش از این هم از دستگاههای مبتدی در این حوزه استفاده میکردیم، اما امروزه با یک فشار دستگاههای هیدرولیک، 120 تن روی کار فشار میآید؛ در حالیکه زمانی مجبور بودیم حدود 60 تن فشار را دستی به روی یک کار وارد کنیم تا کاملا روی کار بنشیند و خِلل و خرج و خطهای اسلیمی در آن نقش ببندد. زمان گذشته و دستگاههای قدیمی جایگزین دستگاههای هیدرولیک شدهاند. این چنین است که میگوییم هنر و صنعت را تلفیق کردهایم. هنر سر جای خودش است، چرم را با دست میبریم و دور تا دور آن را نازک میکنیم. طراحیها را با دست انجام میدهیم و چوبی که از آن برای جعبهسازی استفاده میکنیم را با اره دستی میبُریم. امروزه دیگر نمیتوانیم بگوییم یک جلد برای یک نفر درست میکنیم چون یک نفر دیگر وجود ندارد.
پسر بزرگش (علیاکبر) مدیریت جلدسازی "پردیس" را برعهده دارد و پسرهای دیگر هم هرکدام کاری انجام میدهند. یکی از پسرها کار طراحی را انجام میدهد، اما برخی مشتریها طرحهایشان را خودشان میدهند. میگوید: آن چیزی را که یاد گرفته بودم به بچههای بزرگم هم یاد دادم و همزمان با من پلهها را بالا آمدند و در بسیاری از کارها با هم مشورت میکردیم، همین موضوع موجب شد تا فرزندان دیگر هم در این کار مشارکت کنند، با اینکه هر کدامشان تخصص خاص خودشان را دارند.
به نام ایران، به کام ایتالیا
«مریخی آذر» لوحی که از ایتالیا دریافت کرده را نشان میدهد و میگوید: کشورهای دیگر مثل امارات، اسپانیا، ایتالیا و ژاپن خواهان همکاری با ما هستند، اما تحریمها دست و پایمان را بسته و اگر از این وضع خارج شویم وضعیت بهتر میشود. اخیرا هم آمریکا برای کار از گروهمان دعوت کرده است. ایتالیا به ما سفارش میدهد و کار را به نام خودش ارائه میدهد. برای ایتالیا کار ساختم و بدون آنکه رضایت قلبی داشته باشم، مجبور شدم نام ایتالیا را روی آن حک کنم؛ چون هیچ راهی نداشتم.
کارگرهایم با گریه تسویه حساب کردند
او در پاسخ به این پرسش که بهتر نیست قبل از بستن قرارداد، شرطی برای این کار بگذارید؟ بیان میکند: این اتفاق زمانی میافتد که چرخ همه بچرخد. شما یک کارمند هستید و حقوقتان مثل آب باریکه همیشه برایتان جاری است، اما شغل من آزاد است، تا کار نکنم درآمدی ندارم بنابراین در سن 67 سالگی هر روز با لباس کار آماده میشوم و پا به پای جوانان کار میکنم. سال 93 برای ما یکی از مزخرفترین سالهایی بود که پشت سر گذاشتیم و همیشه آرزو میکنم خداوند هیچ موقع این سال و امثال آن را برای مردم تکرار نکند. سال گذشته مجبور شدم با 12 نفر از بهترین کارگرانم در 29 اسفندماه تسویه حساب کنم؛ کاری که دوست نداشتم انجام دهم. آنها با گریه رفتند و من بعضم گرفته بود، اما واقعا نمیتوانستیم هزینهها را تامین کنیم. یکسال از جیب خودمان خرج کردیم به امید اینکه روزها و ماههای آینده بهتر میشود، اما نشد که نشد. من و امثال من هیچ زمانی از طرف مسوولان حمایت نشدیم.
این هنرمند ادامه میدهد: نمایشگاه بینالمللی صنایع دستی برگزار میشود بدون آنکه ما خبر داشته باشیم و من باید از طریق رادیو متوجه این موضوع شوم. هنگامی هم که دلیلش را میپرسم میگویند یادمان رفت! حالا اگر نمایشگاه یا موزه قرآن باشد تلفن پشت تلفن که چند جلد قرآن به ما بدهید تا به نمایش بگذاریم. جنسی که میبرند وقتی میخواهند برگردانند کِنف شده است. این کتابها معمولی نیستند که هر کسی آن را دستش بگیرد، انگشتش را خیس کند و ورق بزند. کاغذ و جلد آن نفیس است، چاپخانهای که آن را چاپ کرده معمولی نیست، خطاط این کتابها از اساتید بهنام مانند استادان سلحشور و مرادی هستند.
درد ما یکی دو تا نیست
مریخی آذر اضافه میکند: اخیرا ناشر یکی از کتابها که پنج سال برای یک کتاب وقت گذاشته با من تماس گرفته و میگوید، هزار و 200 نسخه از یک نهجالبلاغه دارم و میخواهم آن را طوری درست کنم که فقط سرمایهام برگردد. او 5 سال تمام روی کتاب از لحاظ چاپ، خط، رنگبندی کار کرده است. کسی را فرستاده تا از جایی که ابوذر غفاری را به صحرای ربذه تبعید میکنند از یک دیوار شکسته عکس بگیرد و در کتابش استفاده کند. یک چنین ناشری چنین حرفی میزند چون حمایت نمیشود، اگر او و من حمایت شویم یا کلا از هنر حمایت شود چنین بلایی سرمان نمیآید. درد ما یکی دو تا نیست، اگر این مثنوی را باز کنم هم شما گریهات میگیرد و هم من... بگذریم.
این هنرمند درباره استفاده از نیروهای زن در کارگاهاش اظهار میکند: نیروهای خانمی که شما در کارگاه میبینید انتخاب من نیستند، بنده معتقدم اگر شما امروز اینجا هستید، خودتان نیامدهاید شما برای من حواله شدهاید و من هم برای پاسخ به سوالات شما حواله شدهام. ما نسبت به هم حواله میشویم. 12 نیروی خانم و پنج نیروی آقا داریم و تمام آنها طبق قانون وزات کار حقوق دریافت میکنند. سرویس هم آنها را میآورد و میبرد.
با این شرایط اقتصادی، نمیتوانیم
او درباره صادرات محصولات تولیدی در کارگاهش میگوید: قبلا به کشورهای عربی صادرات داشتیم اما به خاطر تحریمها این کار ادامه پیدا نکرد و هرازگاهی از کشورهای اروپایی درخواستی برای شرکت در نمایشگاه ایمیل میشود. سال 2011 با هزینه خودمان در نمایشگاه فرانکفورت شرکت کردیم. نتیجه آن از لحاظ معنوی بسیار عالی و از لحاظ مالی صفر بود. 20 میلیون تومان هزینه کردیم و هیچکس هم نگفت حالت چطور است. چون ایران تحریم بود نمیتوانستیم سفارش بپذیریم.
وی افزود: اسپانیا مشتری پر و پا قرص کارهایمان شد، اما مشکلشان این بود که چه تضمینی وجود دارد تا کارهایی که سفارش میدهیم به دستمان برسد، از طرفی ما هم نمیتوانستیم اعتماد کنیم چون تضمینی برای پرداخت پول از آن سمت وجود نداشت. طرفین نمیدانستیم چه کاری میتوانیم انجام دهیم، سفارتها هم نمیتوانستند کاری برایمان انجام دهند. بعد از آن هم در نمایشگاههای خارج از کشور شرکت نکردیم چون هزینهاش زیاد بود و برایمان مقرون به صرفه نبود. امسال هم از کشور آلمان برایمان ایمیل آمده که با تخفیف ویژه میتوانیم در نمایشگاهشان شرکت کنیم، اما با این وضعیت اقتصادی نمیتوانیم.
این هنرمند که مدال ملی هم دارد، اضافه میکند: همچنان جسته و گریخته برای امارات کار انجام میدهیم که عمدتا صحافی قرآن است و نمایندهشان کارهایشان را میبرد.
عِرق ایرانی دارم و نمیتوانم
مریخی آذر ادامه میدهد: چندین بار پیشنهاد اقامت بدون سرمایهگذاری از مالزی داشتهایم. دولت آنها حاضر شد وام 4 درصدی به ما دهد و 80 درصد سرمایهمان را تأمین کند تا در آن کشور شروع به کار کنم. فقط باید یک مالزیایی را به شکل سوری شریک خودم میکردم و ماهانه 350 رینگیت دستمزد بدهم تا او مدعی چیزی نباشد، به عبارتی 100 درصد سرمایهگذاری با خودمان بود، به شرط آنکه کار ما به نام مالزی شود؛ چون باید کارمان به نام مالزی تمام میشد به همین دلیل نپذیرفتم. فکر کنید 30 سال کار کردم آن وقت باید کارم را به نام مالزی میزدم. اگر به کشور قطر گوشه چشمی نشان دهیم از خدایش است که در آنجا به نام قطر کار کنم. شما باشید چنین کاری میکنید؟ من عِرق ایرانی دارم و نمیتوانم.
کار میکنیم فقط زنده بمانیم
او اضافه میکند: 50 سال پیش پدرم دستم را گرفت و از تبریز به تهران آمدیم. امروز در این سن احساس میکنم چه خوب بود اگر خانه کوچکی در تبریز داشتم، در حالی که زیاد در تبریز زندگی نکردم. آنوقت چطور میتوانم در یک کشور دیگر کار کنم؟ چینیها در مالزی سرمایهگذاری کردند، هندیها هم کارهای خدماتی انجام میدهند، مالزیاییها هم دستشان را در جیبشان کرده و آقایی میکنند، آن وقت من با پیشینه 7000 ساله کشورم بروم برای مالزی کار کنم؟! امروز آمدم اینجا و گدایی میکنم. بحث سیاسی نمیکنم، بحث زندگی است. امروز با داشتن 67 سال زندگی فقط صبح میآیم تا غروب کار میکنم تا جلوی زن و بچه خجل نباشم. این کار کردن به معنای فقط زنده بمانیم است نه زندگی بکنیم.
از سقف تا دیوار کاخ را چرم میکنیم
در گوشه و کنار دفترش به غیر از قرآنها و کتابهای نفیس، کارهای دیگری از جمله رومیزی یا زیردستی هم دیده میشود، کارهای کاربردی ساخته شده از چرم که کمتر دیده میشوند. او میگوید: وسعت کاری ما آنقدر هست که میتوانیم جوابگوی یک قصر پادشاهی باشیم. اگر کاخ مرمر را در اختیارمان بگذارند، از سقف تا دیوار آن را چرم میکنیم و تحویل میدهیم. همچنین جعبهای چرمی که روی آن نام یکی از شرکتهای هواپیمایی است را نشان میدهد که از آن برای سرو چای کیسهای و شیرینی برای مهمانان درجه یک استفاده میکنند.
حتی زیردستیاش هم چرم است و زمانی که تصمیم میگیرد از زیر دستش چیزی بردارد، طراحی آن را نشانم میدهد. از جای کاغذ گرفته تا خودکار، موبایل و... را داخل زیردستیاش طراحی کرده. حتی رومیزی نمونهای از کاشی کاریهای چرمی است. «مریخی آذر» اظهار میکند: مثلا اماراتیها تمایل دارند دفتر کارشان تمامچرم باشد و اگر تحریمها برداشته شود و مقداری خط حمایتی آزاد شود، میتوانیم این کار را انجام دهیم. چون این کار، هنری ایرانی است و میتوانیم از این لحاظ روی آنها مسلط شویم.
دولت حال مرا هم بپرسد
این هنرمند درباره اینکه دولت چه کاری میتواند برای بیلطفی که تاکنون به این رشته هنری شده انجام دهد، بیان میکند: اولین کار دولت این است که حال من را بپرسد، از احوال من آگاه شود، نه یک بازدید فٌرمالیته. کار باید دست کاردان باشد، یعنی کسی که این کاره است را برایمان بفرستند تا درد من را احساس کند. نه اینکه برایمان وزیر بفرستند، باید کنندهی کار را برایمان بفرستند. کسی که برای این کار استخدام شده و دائما آن را انجام میدهد. من یک مربی قدیمی کوهنوردی هستم. فدراسیون کوهنوردی برای آنکه من را داشته باشد از من تجلیل میکند. از من جلوی 500 نفر قدردانی میکند و 10 دقیقه هم وقت میدهد و حرفهایم را تحمل میکند و دست آخر هم تندیس به من هدیه میکند، وقتی من همه این کارها را ببینم هیچ وقت کوه را رها نمیکنم، با آنکه زانوهایم آسیب دیده و مثل یک جوان نمیتوانم پای دیوارههای سنگی بایستم، اما میتوانم این کار را براساس تجربه انجام دهم.
بهبه و تمجید به درد هنرمند نمیخورد
او تصریح میکند: نباید کسی را مسئول کاری کنند که فردا تو زرد از آب دربیاید! مثل اتفاقی که در دولت گذشته افتاد. کسی که اطلاعی از وضعیت ندارد و وقتی هنر را میبینند و تنها بهبه و چهچه میکند و دست شما درد نکند میگوید به درد نمیخورد؛ یعنی این حرفها به درد هنرمند نمیخورد. مثل این میماند که پای حرفهای یک روحانی بنشینم و بعد بگوییم حرفهای خوبی زد، اما اگر کسی از ما بپرسد چه گفت؟ بگوییم نمیدانیم اما حرفهای خوبی زد! در یکی از نمایشگاهها دفتری گذاشتیم تا هر مسئوولی که برای بازدید آمد جملهای به یادگار برایمان بنویسد، این دفتر برای نوشتن یک جمله حدود 20 روز دست یکی از مسئوولان بود، سر آخر رفتم دفتر را بدون جمله تحویل بگیرم که هم آنجا لطف کرد و جملهای برایمان نوشت.
«مریخی آذر» درباره حمایت سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی از او اظهار میکند: سال گذشته با معاونت صنایع دستی صحبت کردیم تا ما را برای دریافت وام به بانک معرفی کردند. هشت ماه دوندگی کردم تا سرانجام موفق شدیم دو وام 225 میلیون تومانی بگیریم. زمانی که وارد پروسه وام گرفتن شدیم، پدرمان درآمد. سال 66 خانهای را به مبلغ یک میلیون و 100 هزار تومان خریدم که ارزش آن در حال حاضر حدود یک میلیارد است. ما سند این خانه را به عنوان پشتیبان وام قرار دادیم، هنگامی که رفتیم وام را دریافت کنیم گفتند باید شش ضامن کارمند دولتی داشته باشیم! یعنی ما در ازای 450 میلیون تومان، یک میلیارد سند گذاشتهایم اما باید شش ضامن هم داشته باشیم.
او اضافه میکند: مگر حقوق یک کارمند چقدر است که به عنوان ضامن اقساط من را بدهد؟! اگر من اقساطم را نپردازم یک سند با ارزش چندین برابری وامی که میخواهم دریافت کنم را گذاشتهام که بانک میتواند آن را در مزایده بگذارد، این کارها دیگر برای چیست؟! پیدا کردن ضامنها کار ما را چهار ماه عقب انداخت. من از سال 57 چک برگشت خورده نداشتم، اما سال 93 حدود 10 فقره از چکهای من و 10 فقره از چکهای پسرم برگشت خورد، چون از ما حمایتی نشد.
مریخی آذر میگوید: از سال 60 تاکنون، شاگردهای بسیاری در این رشته تربیت کردهام که از این تعداد شش شاگرد به صورت مستقل کار میکنند، مابقی آنها هم یا این کار را رها کردهاند یا در صحافیهای دیگر پخش شدهاند.
تلفنهایی که زنگ خوردند
این هنرمند درباره وضعیت مالی در سال 94 بیان میکند: بعد از گفتوگوهای اولیه 1+5 در ابتدای سال، تلفنهای ما هم به صدا درآمد و سفارشات جزئی هم داده شد، اما در حال حاضر خبری از همان تلفنها هم نیست.
او همچنین درباره تهیه مواد اولیه اظهار میکند: تا امروز خودمان مشکلاتمان در این زمینه را حل کردیم، چون چرمی که ما استفاده میکنیم چرم معمولی که در بازار موجود باشد نیست. این چرم با مشخصات خاصی که خودمان فرمولش را به چرمساز میدهیم ساخته میشود. هر چرمی به درد ما نمیخورد و معمولا چرم مشهد، آذربایجان شیراز و تهران (کشتار صنعتی) را استفاده میکنیم. رنگی هم که برای چرمها استفاده میشوند گیاهی است.
این هنرمند بیان میکند: من در اتحادیه صحافان عضو نیستم، اما این اتحادیه ما را به عنوان یک صحاف شاخص انتخاب کرده است. صنعت چاپ من را به عنوان یک صحاف هنری معرفی میکند و سالهاست که من یکی از داوران برای انتخاب صحافان برتر هستم. بارها و بارها در صنعت چاپ برگزیده شدیم. در سال 89 که هنوز هم از وزارت ارشاد طلب داریم به عنوان برترین صحافی هنری معرفی شدیم. زمانی که من عضو صنایع دستی هستم باید مطلع باشم اگر نمایشگاه صنایع دستی در ایران برگزار میشود در آن شرکت کنم. یکی از بهترین خطاطهای ایران چند کارگاه پایینتر صحافی دارد که کار ندارد. چرا اتحادیه صحافان که به اینها جواز داده بازرسی نمیکند. صنایع دستی هم باید بیاید زیر و بم کارگاه من را بهم بریزد تا ببیند من به غیر از کار دست کار دیگری هم انجام میدهم؟! من سنگترین کار صحافی را از نظر تزئینات انجام دادهام که طراحی آن شش ماه زمان برده است. این کتاب سه لایه، چرم یک تکه، منبت چرم است.
او خودش کارهای نجاری و جعبهسازی را هم انجام میدهد و در کارگاه نجاریاش همه نوع امکاناتی پیدا میشود. وی میگوید: برای جلدسازی بیشتر از چوبهای توسکا، راش و سفید فنلاند روسیه استفاده میکنیم. برای دور جعبهها یا راش یا چوب توسکا استفاده میشود و برای پشت جعبه چوب سفید فنلاند روسیه چون چوب سفید سبک است، این چوب به مرور زمان حالت نمیگیرد.
درد من این است
مریخی آذر یک قرآن که با خاتم اصل شیراز، آب طلای 24 عیار، چوب گردو و عناب تزیین شده است را نشان میدهد و میگوید: درد من این است، هر کسی میخواهد مسوول باشد، اما مسوولی مطلع باشد و معنی این هنر را درک کند.
گزارش و عکس از خبرنگار ایسنا: کبریا حسین زاده
انتهای پیام