حاصل دو قرن اخیر ادبیات روسیه چیزی شبیه معجزه است چرا که با وجود حکومت ظالمانه رژیم تزار، سالهای تاریک دو جنگ جهانی و رژیم مستبد استالین، روسها به خلق شاهکارهای ماندگار پرداختهاند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، نقش ادبیات روسیه را در پیشبرد فرهنگ جهانی نمیتوان نادیده گرفت. شاهکارهایی چنان بزرگ و عمیق در تاریخ ادبیات این کشور به ثبت رسیده که پس از گذشت سالهای سال جایگزینی ندارند.
در این گزارش به 10 رمان برجسته از شناختهشدهترین نویسندگان روس میپردازیم:
«قهرمان عصر ما» / نیکلای لرمانتوف
ادبیات روسیه پیش از نگارش رمان «لرمانتوف»، در تسلط ژانر داستان کوتاه و شعرهای «پوشکین» بود، اما او با خلق شخصیت «پچورین» معیاری را برای پیچیدگی شخصیتهای ادبیات داستانی روسیه بنا نهاد و با نوشتن «قهرمان عصر ما» نقطه پایانی بر دوره رمانتیک ادبی نهاد و تولد رئالیسم را در ادبیات داستانی کشورش رقم زد. کتاب ضمن بازگو کردن شرایط اجتماعی حاکم بر روسیه تزاری، حاکی از یک نوع وازدگی محافل روشنفکری است که یکی از خصیصههای دوران انتقال است. قهرمان کتاب «پچورین» آدم وازدهای است که واژههایی از قبیل عشق، مکنونات قلبی، احساسات و عواطف برایش کسلکننده است.
«مردگان زرخرید» / نیکلای گوگول
«چیچیکف» بردههای روسی مرده را از مالکانشان میخرد، بردههایی که غیر از مالیات چیزی برای صاحبانشان ندارند. این افراد از نظر صوری تا زمان سرشماری کشوری زنده هستند. او بردههای مرده را با قیمتی بسیار نازل میخرد و از آنها برای گرفتن وام بانکی استفاده میکند و در این میان با حوادث و انسانهای بسیاری روبهرو میشود. «مردگان زرخرید» نیکلای گوگول داستان هجوآمیزی است که به سبک «دن کیشوت» شاهکار «میگوئل دو سروانتس» اسپانیایی نوشته شده، اما دربردارنده فضای ترسناک روستایی روسیه زمان تزار است. گرچه گوگول خود از محافظهکاران بود، نسلهای جوانتر این کتاب را علیه نقایص جامعه روسیه قرن نوزدهم به کار میگرفتند.
«ابلوموف» / ایوان گنچاروف
ایوان گنچاروف سعی کرد در رمان «ابلوموف» دغدغههای فردی و اجتماعی شخصی را که بین فضای بردهوار روسیه و جامعه آزاد و نو آن روز کشورش گرفتار شده، روایت کند. این اثر ترکیبی از مکتب نوظهور رئالیسم و رمانتیکگرایی پوشکین است و بهترین رمان روس حول محور دوران گذار به حساب میآید.
در توضیح داستان این کتاب آمده است: پس از سالها خدمت در کار دولتی، ابلوموف بازنشسته همه روز در خانه روی کاناپه میلمد. لمیدگی برای او نه از روی خستگی یا کسالت، بلکه خو و عادت اوست. هر وقت در خانه است، که همیشه هست، بر روی کاناپه لمیده یا در خواب است. آندره میکوشد ابلوموف را با زندگی اجتماعی آشنا کند و او را از سستی و خمودگی نجات دهد. اما تلاش او بی ثمر میماند. عشق اولگا هم نمیتواند او را از رخوت و سستی به در آورد.
ابلوموف هجوی است درباره اشراف قرن نوزدهم روسیه که زندگی را با تنپروری و خمودگی میگذرانند. رمان گنچاروف در روسیه بسیار مورد توجه مردم و منتقدان ادبی قرار گرفت. تولستوی آن را «شاهکار بزرگ ادبی» مینامد و داستایوفسکی «زاده ذهنی سرشار» میخواندش. «ابلوموف» فلسفهای نیز دارد؛ فلسفهای که از آن به عنوان «ابلوموفیسم» یاد میکنند؛ ابلوموفیسمی که درونمایه آن تنبلی، ملال و پوچی انسانهای روسیه آن زمان است. اشرافزادگانی که تمامی زندگانی خویش را بدون کار کردن گذراندهاند.
«پدران و پسران» / ایوان تورگنیف
ایوان تورگنیف در «پدران و پسران» کاری را کرد که اکثر رماننویسان روس انجام میدهند: رویارو قرار دادن نسل جدید و قدیم. «بازارف» پوچگرایی افراطی است که زندگی سبک روستایی را به چالش میکشد، اما وقتی درگیر ماجرای عشقی میشود، بحران روحی زندگیاش را دربرمیگیرد و موجب میشود او در باورهای ریشهدارش تجدیدنظر کند.
این نویسنده اجتماعی وضع زندگی هممیهنان خود را که اکثریتشان از زارعین و طبقات ملی بودند در نوشتههای خود توصیف کرده و حقایق تلخ و واقعیات ناگوار زندگی طبقات محروم را نشان داده است. کتابهای معروف تورگنیف همچون «یادداشتهای یک شکارچی» و «مین بکر» انتقاد شدیدی از ژریم غلامی دهقانان است که در دوره تزاری معمول بود. «آبهای بهاری»، «آسیه و اولین عشق»، «آدم زیادی»، «در آستانه فردا»، «مومو» و «رودن» از جمله کتابهای او هستند. او در ابتدا با لئو تولستوی و فئودور داستایوفسکی رابطه دوستانهای داشت، اما بعدها این رابطه به کدورت انجامید، در حدی که در سال ۱۸۷۳ تولستوی به او پیشنهاد دوئل داد.
«چه باید کرد؟» / نیکلای چرنیشفسکی
«نیکلای چرنیشفسکی» مهمترین کتاب زندگیاش را در زندان با هدف فعالیتهای خرابکارانه به نگارش درآورد، اما این اثر نیم قرن بعد در میان چپگرایان روی کارآمده طرفداران بسیاری پیدا کرد. داستان «چه باید کرد؟» درباره زنی به نام «ورنا پاولوفنا» است که خود را از خفقان رژیم تزاری آزاد کرده. «لنین» جایی اعتراف کرد که اثر چرنیشفسکی، رمان محبوبش است. او قهرمان قصه را الگویی برای انقلابیهایی میدانست که چندین دهه بعد کشور را به دست گرفتند. «کارل مارکس» که متاثر از اندیشههای او بود، با طعنه میگفت: چرنیشفسکی را به «پاداش» آثار علمی گرانبها و ارجمندش زندانی و تبعید کردهاند!
نکته قابل توجهی که در زندگی این نویسنده روس وجود دارد، تلاش او برای همنوا کردن ادبیات روسیه با ادبیات شرق است. از میان آثار ادبی شرق، «شاهنامه» فردوسی در شکل بخشیدن به اندیشههای فلسفی، تاریخی و انقلابی چرنیشفکی جایگاهی بسزا داشت. او از خردسالی به آموختن زبان فارسی و شاهنامه پرداخت. هنگام ورود به دانشگاه پترزبورگ چهار زبان بنیادی شرقی فارسی، عربی، ترکی و یهودی باستان را آموخت. در کنار آموزش زبان فارسی، نخستینبار یک تاجر پرتقالفروش ایرانی، او را با شاهنامه آشنا کرد. او برای هر واژه فارسی، یک سروده از شاهنامه را هم میآموخت. چرنیشفسکی هنگام آموزش در دانشسرای ساراتوف، کتاب «منتخب فارسی» بالدیروف را که در آن بخشهایی از گلستان، چند غزل حافظ و نیز بخشی از «منظومه یوسف و زلیخا»ی جامی، «نکوهشنامه محمود به فردوسی»، «پندنامه» عطار و «پندنامه» سهیلی چاپ شده بود خواند. مادرش همواره آرزو داشت که پسرش در دنیای ادب فارسی به شکوفایی برسد و به همسرش یادآور میشد: نیکلای نباید زبان ترکی - تاتاری بیاموزد؛ زیرا در این زبان دانشی پیدا نیست.
«جنایت و مکافات» / فئودور داستایوفسکی
اولین رمان قابل اعتنای «فئودور داستایوفسکی» با داستان سادهای که به قتل یک پیرزن توسط مستاجرش پرداخته، همچنان عنوان یکی از شاهکارهای ادبیات شهری قرن نوزدهم روسیه را یدک میکشد. فقر، مذهب، خانواده و البته نیروی شر از جمله مهمترین مفاهیم «جنایت و مکافات» هستند.
«جنایات و مکافات» داستان دانشجویی به نام «راسکولنیکُف» را روایت میکند که مرتکب قتل میشود. او به دلیل انگیزههای پیچیدهای که حتی خود از تحلیلشان عاجز است، زن رباخواری را همراه با خواهرش که غیرمنتظره به هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر میشود، میکشد و پس از قتل، خود را ناتوان از خرج کردن پول و جواهراتی که برداشته، میبیند و مجبور به پنهان کردن آنها میشود. مدتی بعد او عاشق سوفیا میشود و...
مضمون و درونمایه کتاب، تحلیل انگیزههای قتل و تأثیر قتل بر قاتل است که داستایوفسکی مسئله رابطه میان خویشتن و جهان پیرامون و فرد و جامعه را در آن گنجانده است. داستایوفسکی سهبار تلاش کرد این اثر را از زبان شخصیت اصلی داستان روایت کند؛ نخست به شکل یادداشتهای روزانه شخصیت اصلی، سپس به شکل اعتراف او در برابر دادگاه و سرانجام به صورت خاطراتی که او به هنگام آزادی از زندان مینویسد. ولی در نهایت آن را به روایت ساده سومشخص مفرد که قالب نهایی رمان بود، نوشت.
«جنگ و صلح» / لئو تولستوی
«جنگ و صلح» لئو تولستوی، این نهنگ سفید ادبیات روسیه رمانی 1300 صفحهای است که صدها شخصیت و خط داستانی فرعی را در زمان حملات بیسرانجام ناپلئون به روسیه در سال 1812 دربرگرفته است. گهگاه تولستوی را به خاطر سطحی بودن روایت «جنگ و صلح» سرزنش میکنند، اما سیر تحول پنج شخصیت اصلی داستان از معصومیت به تجربه و روایت جزیی رخدادهای شخصی و تاریخی قرن نوزدهم روسیه، آنچنان استادانه انجام شده که دیگر جایی برای انتقاد نمیماند.
تولستوی «جنگ و صلح» را در سال ۱۸۶۹ میلادی نوشت و یکی از برجستهترین آثار ادبیات داستانی تاریخ را به جهان هدیه کرد. این رمان طولانی که در آن بیش از ۵۸۰ شخصیت با دقت توصیف شده، یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی قرن نوزدهم امپراتوری روسیه است و به شرح مقاومت روسها در برابر حمله ارتش فرانسه به رهبری ناپلئون بناپارت میپردازد.
«آنا کارنینا» / لئو تولستوی
مدتها پیش از اینکه دیگر رمان مشهور تولستوی مورد توجه سینماگران و سریالسازان قرار گیرد، «آنا کارنینا» یک اثر غیرقابل جایگزین در ادبیات کشور روسیه به حساب میآمد. تولستوی این رمان را در مقیاس کوچکتر و شخصیتر از «جنگ و صلح» به نگارش درآورد. «آنا کارنینا» را میشود همگام با «مادام بوواری» فلوبر و «میدل مارچ» جورج الیوت، رمان بزرگی در مکتب ادبی واقعگرایی دانست.
در داستان عشق ممنوعه «آنا» و «کنت ورونسکی»، فضای اشرافی آن روزگار حاکم است؛ زمانی که پرنسها و کنتها دارای مقامی والا در جامعه بودند و آداب و رسوم اشرافیت و نجیبزادگی در روسیه باب بود. در کل، داستان روندی نرم و دلنشین دارد و به عقیده برخی فضای خشک رمان «جنگ و صلح» در «آنا کارنینا» وجود ندارد. این داستان، که درونمایهای عاشقانه اجتماعی دارد، بعد از «جنگ و صلح»، بزرگترین اثر تولستوی به شمار میرود.
«برادران کارامازوف» / فئودور داستایوفسکی
حتی در تهیه فهرستی 10 عنوانی از شاهکارهای روس، سخت است از برخی کارهای داستایوفسکی به راحتی عبور کرد، مخصوصا «برادران کارامازوف». این رمان نه تنها یکی از رکنهای اصلی ادبیات روسیه است، بلکه جزو مهمترین رمانهای تاریخ ادبیات جهان شمرده میشود. مفاهیمی چون قتل و ایمان در هم تنیده تا داستایوفسکی با تبحر تمام اثری را درباره کشته شدن پدری به دست یکی از چهار پسرش خلق کند.
داستایوفسکی «برادران کارامازوف» را در سال ۱۸۷۹ دو سال قبل از مرگ، به چاپ رساند. به نظر میرسد این رمان قسمت اول از یک مجموعه سهگانه باشد، اما عمر نویسنده کفاف تکمیل دو اثر دیگر را نداد. بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان همانند «آلبرت اینشتین»، «زیگموند فروید»، «مارتین هایدگر»، «کورت ونهگات» و «لودویگ ویتگنشتاین» این اثر را تحسین کردهاند. فروید آن را جذابترین رمان نوشتهشده خوانده است. به علت دارا بودن مفهوم «عقده ادیپ» در «برادران کارامازوف» که حوزه تخصص فروید بود، این رمان مورد علاقه «پدر علم روانکاوی» قرار گرفت. فروید سال 1928 مقالهای به نام «داستایوفسکی و پدرسالاری» چاپ کرد که شخصیت خود داستایوفسکی را مورد تحلیل قرار میداد. گرچه این رمان در قرن نوزدهم نوشته شده، بسیاری از عناصر مدرن در آن دیده میشود. داستایوفسکی این رمان را با بسیاری از تکنیکهای ادبی ترکیب کرده است.
«مادر» / ماکسیم گورکی
ماکسیم گورکی در «مادر»، فضای روستایی روسیه قرن نوزدهم را بهگونهای با پوچی رژیم تزاری آمیخته که لقب اولین کار بزرگ در زمینه ادبیات اجتماعی را از آن خود کند. گورکی این کتاب را براساس زندگی مادربزرگش نوشت. او این اثر ماندگار را با توصیف جزیی و عمیق زندگی مردم عامی کشورش شروع کرد و در نیمه راه به دگردیسی ایدئولوژیک ختم کرد. «مادر» در کمتر از یک دهه الهامبخش انقلاب بلشویکها و تحول شگرف کشور روسیه شد.
قهرمان داستان «مادر»، زنی است به نام «پلاگی» است که پس از مرگ شوهر مستبد و فاسد خود، به تدریج در جریان فعالیتهای پنهانی پسر نوجوانش «پاول» قرار میگیرد. پاول مدتی است به مطالعه کتابهای ممنوعه روی آورده. او رفتهرفته رهبری کارگران شورشی را به عهده میگیرد و در این راه بارها دستگیر شده و به زندان میافتد. مادر در غیاب پسرش وظیفه پخش اعلامیه را به عهده میگیرد و نهایتاً در این راه کشته میشود. آخرین جملهای که مادر به هنگام جان سپردن بر زبان میآورد این است: «حقیقت را نمیتوان به دریای خون خاموش کرد.»
ترجمه: مهری محمدی مقدم، مترجم ایسنا
انتهای پیام