تمرینات طاقتفرسایش زبانزد خاص و عام بود، عاشق کشتی بود و در عین جوانی ترسی از مبارزه با حریفان نامدار ایران و جهان نداشت. آمده بود نام خود را در تاریخ کشتی ایران و جهان ثبت کند. در این راه سخت مبارزه کرد و شاید اگر کمی خوش شانس بود و البته گرفتار غرور جوانی نمی شد حقش بسیار بیشتر از شش مدال جهان و المپیک بود.
خستگی ناپذیر بود و هیچ گاه در برابر تمرینات طاقت فرسا و بدتر از آن مشکلات مالی خم به ابرو نیاورد.به جرات میتوان گفت هیچ کشتی گیری نیست که بتواند حتی برای دقایقی زیر بار تمرینات منحصر بفردش طاقت بیاورد. خودش می گوید: "با شصت کیلو جلیقه به پشت و چهار وزنه دو کیلویی در دستها و پاها به کوه میرفتم یا یک آدم ۶۰ یا ۷۰ کیلویی را بر روی کولم می انداختم و 180 یا 280 پله ورزشگاه آزادی را بالا و پایین می کردم!"
او در شش سالگی پدر را از دست داد و در یازده سالگی زیر نظر محمد کرمانی در کرج وارد دنیای کشتی شد. با اینکه امروز معدن دار است و دو هزار نیرو برایش کار میکنند با آه بلندی از آن روزهای سخت یاد می کند: "در شرایط بد مالی قرار داشتیم تا جاییکه پول کرایه ماشین برای رفتن به باشگاه را نداشتم. سر ماه که می شد چند روز باشگاه نمیرفتم و بعد از چند روز دوباره باز میگشتم تا به این شکل یادشان برود از من پول شهریه ماهیانه بگیرند!"
پسر لاغر اندام و ترکهی کرجی آمده بود تا بر کشتی دنیا آقایی کند. او سخت تمرین می کرد و با ۴۲ کیلو وزن، پشت سنگین وزنها را هم به خاک می مالید. او سرشار از استعداد و جنگندگی بود و مشکلات مالی و مخالفت های مادر هم نمیتوانست سد راه او شود: "با دوبنده و کفشهای بچه محل ها به تیم ملی رسیدم. کفش های پاره آن ها را می گرفتم و با دوختن آن ها کشتی را به هر شکلی ادامه می دادم. بارها از این وضعیت خسته شدم اما آمده بودم تا خودم را نشان بدهم"
به قول خودش خیلی ها را از کشتی فراری داد و مجبورشان کرد به دلیل مبارزه نکردن با او از دنیای کشتی زودتر از آنچه باید، خداحافظی کنند.
هنوز هم با وجود گذشت سالها، بدن عضلهای و جنگندگی خاصش در اذهان کشتیدوستان باقی مانده و دیگر پدیدهای مانند او را بر روی تشک های کشتی ندیدهاند.
او علاوه بر ورزش در اقتصاد نیز یک نخبه است و دو سال به عنوان معدن دار نمونه کشور معرفی شده است و گلایههای زیادی هم از وضعیت اقتصاد ایران دارد.
او همچنین حضور در سینما را تجربه کرده، اما معتقد است وضعیت سینمای ایران به مراتب بدتر از ورزش است.
علیرضا حیدری دارنده شش مدال جهان و المپیک و نایب رئیس فعلی فدراسیون کشتی با حضور در خبرگزاری ایسنا به مدت ۲۰۰ دقیقه پاسخگوی سوالات شد و برای اولین بار ناگفتههای زیادی را از دوران سخت کودکی و ورود به دنیای کشتی، تمرینات سخت و بی نظیرش، رقابت با بزرگان کشتی دنیا، اجبار در خداحافظی از دنیای کشتی تا تجربه ناموفق در مربیگری تیم ملی، همکاری با رسول خادم در مدیریت فدراسیون و بالاخره ورود به عرصه صنعت و سینما و بسیاری از اتفاقات دیگر را بر زبان آورد.
* با 32 کیلو وزن یک 42 کیلویی را شکست دادم
زمان بچگی خیلی بازیگوش بودم و منزلمان اول جاده چالوس در کرج بود و شرایط به گونهای بود که برای بچه هفت هشت ساله خطرناک بود. 11 یا 12 ساله بودم که به همراه برادر بزرگترم وحید به هوای استخر به باشگاه می رفتم و کارمان این بود که در تابستان هفته ای یکی دو بار میرفتیم استخر و تا شب آب تنی می کردیم.
یک روز که محمد کرمانی، مربی کشتی آن باشگاه بر سر تمرین حضور نداشت. برادرم مرا با یک کتانی که برای کشتی هم نبود به روی تشک فرستاد تا کشتی بگیرم. من 32 یا 33 کیلوگرم وزن داشتم و خیلی لاغر اندام بودم. او مرا با یک نفر که 45 کیلوگرم وزن داشت کشتی انداخت که او را زمین زدم. فکر میکنم قبل یا بعد از تمرین بود چون خیلی خلوت بود و کسی حضور نداشت. همان جا دوست برادرم به او گفت "اینو بفرست کشتی یه چیزی میشه!" باز فردای آن روز رفتیم باشگاه. وقتی محمد کرمانی من را دید به برادرم گفت "اینو بیار کشتی."
* پول کرایه ماشین برای رفتن به باشگاه را نداشتم
12 ساله بودم که دیگر به کشتی علاقمند شدم. همان زمان برادرم به سربازی رفت. برای من این که بخواهم برای تمرین از کرج به مهرشهر بیایم چون مسیر دور بود و کرایه ماشین نداشتم خیلی سخت بود. از طرف دیگر چون شش ساله بودم پدرم را از دست داده بودم، شرایط مالی مان خوب نبود تا خانواده بخواهد کمکم کند و پول تو جیبی به من بدهند. به خاطر همین خانوادهام مخالف رفتن من به کشتی بودند و مادرم ترجیح می داد به جای ورزش، درس بخوانم. در مجموع شرایط سختی داشتیم.
* با دوبنده و کتانی بچه محلها به تیم ملی رسیدم!
آن زمان خیلی از بچه محلهای ما کشتیگیر بودند و از آنجا که شرایط مالی خوبی نداشتیم کتانی پاره آنها را می گرفتم و میدوختم تا بتوانم به تمرینات کشتی بروم. هیچ وقت کتانی کشتی نو نداشتم و همیشه قرضی بود. تا زمانی هم که به تیم ملی برسم هیچ وقت دوبنده و کفش نو نداشتم و همیشه از دیگران می گرفتم.
* در اولین مسابقه رسمی در تهران چهارم شدم
یک مقدار که گذشت سال بعد کارت تحصیلی یکی از بچهها را گرفتم و با دست کاری در آن در رده نوجوانان تهران در وزن 42 کیلوگرم که 165 نفر در آن وزن حضور داشتند کشتی گرفتم که من چهارم شدم. آن موقع مسابقات چند روز طول کشید و من به خاطر این که از خانوادهام دور بودم دیگر در آخر کار نتیجه برایم مهم نبود و فقط دوست داشتم هر چه زودتر به خانهمان برگردم. شاید میتوانستم دوم یا سوم هم بشوم اما دیگر حوصله نداشتم و راغب نبودم.
بعد که برگشتم خانه، دیگر مرا تشویق کردند تا به کشتی ادامه بدهم. همان سال مهرشهر کرج شروع به تیم داری در لیگ کشتی کرد که من در اوزان 44، 47،51، 55، 60 و 65 کیلوگرم کشتی گرفتم. 14 - 15 ساله بودم و در وزن 60 کیلوگرم اتفاقا توانستم مهدی دودانگه را شکست دهم. در رده نوجوانان در وزن 65 کیلوگرم توانستم در کشور دوم شوم که به ابوالفضل زینل نیا باختم.
* با بغض به هواپیماها نگاه می کردم!
بعد وزن کم کردم و به وزن 60 کیلوگرم آمدم که فرحوشی آن زمان مربی تیم ملی بود. آن زمان اکبر دو دانگه و اویس ملاح هم کشتی میگرفتند. نمی دانم چه اتفاقاتی افتاد که اینها نظرشان این بود که چون حق اکبر دودانگه در تیم ملی یک جورهایی خورده شده به هر نحوی می خواستند برای دلجویی برادرش مهدی را برای حضور در رقابتهای نوجوانان جهان در ترکیه که علیرضا رضایی و دبیر هم کشتی گرفتند انتخاب کنند. من وزن کم کردم و حتی خیلی از کشتی گیران به من می خندیدند که الکی وزن کم میکنم. در هر صورت به 59 کیلوگرم رسیدم اما هر کاری کردم فرحوشی نگذاشت تا در انتخابی تیم ملی نوجوانان شرکت کنم. آن روز، روز خیلی بدی برایم بود. یادم میآید وقتی تیم ملی پرواز کرد به هواپیماها در آسمان نگاه می کردم و میگفتم که من هم حقم این بود که با این تیم میرفتم! حتی تا دو، سه روز بغض داشتم چرا نگذاشتند من بتوانم به همراه تیم بروم.
* با فتیله پیچ آبمیوه میبردم!
سال بعد در مسابقات کشوری جوانان در قروه کشتی گرفتم که بعد از یک دور اوت شدم. بعد با این که در رده جوانان بودم در بزرگسالان تهران با شکست مقابل فضل الله خانی دوم شدم که کار خیلی سختی بود که یک جوان در رده بزرگسالان به این نتیجه برسد. آن زمان خیلی خوب کشتی می گرفتم. همان زمان کرمانی با معزیپور سرمربی تیم ملی جوانان صحبت کرد تا من به باشگاه سرباز که اردوی تیم ملی جوانان در آنجا بود بروم تا او مرا ببیند چون تا آن زمان من را ندیده بود.
شرایط بدنی خیلی خوبی داشتم تا جایی که در باشگاه سرآبمیوه شرط بندی میکردم و به کشتیگیران دیگر فتیله پیچ میزدم! 60 کیلوگرم بودم اما سنگین وزن ها را هم فتیله پیچ می کردم. 30 لیوان آبمیوه می بردم و بین بچهها تقسیم می کردم.
* به خاطر بی پولی پای شکستهام را چند روز گچ نگرفتم!
همان زمان به یکباره در تمرینات و در حالیکه در اوج آمادگی بودم بر اثر یک اتفاق مچ پایم ترک خورد. اوضاع مالی خیلی بدی داشتیم به طوری که حتی پول نداشتیم پایم را گچ بگیرم. چند روز پایم شکسته بود، اما از بی پولی نمی توانستیم آن را گچ بگیریم. من کشتی گیر خاصی نبودم و در آن شرایط هم کسی سراغی از من نگرفت که به خاطر همین خیلی دلسرد شدم و از کشتی زده شدم. یکی، دو ماه پایم در گچ بود. تا دو ماه بعد از باز کردن گچ به باشگاه نمیرفتم. البته ته دلم دوست داشتم به کشتی برگردم اما شاید به خاطر غرورم ناز می کردم و به باشگاه نمیرفتم.
* باشگاهم را عوض میکردم تا پول شهریه ندهم!
پس از این اتفاق یک روز نمی دانم برای چه رفتم باشگاه تختی سر تمرین. کرمانی هم از مهرشهر برای چند روز آمده بود باشگاه تختی. او با اینکه خیلی من را نمیشناخت با من صحبت کرد و گفت "کشتی از این سختیها زیاد دارد و نباید با یک اتفاق دلسرد شوی و کشتی را رها کنی. آقایی به نام خوشخو در کرج بود که در آموزشگاه تمرین میداد و من زمستانها پیش او میرفتم. سر ماه که میشد پول شهریه را نداشتم و مجبور بودم چند روز به باشگاه نروم تا همه شهریه بدهند و یادشان برود که من شهریه نداده ام!خب آن زمان شرایط به گونه ای نبود که بخواهم پول باشگاه را بدهم بخاطر همین 10 روز اول ماه میرفتم یک باشگاه دیگر و دوباره برمیگشتم باشگاه خودمان. آنها هم فکر میکردند من شهریه را داده ام و بدون مشکل راهی تمرینات میشدم.
*درست مثل حسن یزدانی بودم
75 کیلو بودم به معزیپور گفتم "اجازه بده در 81 کیلوگرم کشتی بگیرم" که گفت "نمیتونی و ضرب می خوری." دقیقا از لحاظ فیزیک و سن مثل حسن یزدانی بودم که کشتی گرفتم و بهنام اصغری که 2 ماه پیش به او باخته بودم را شکست دادم و 2 کشتیگیر 82 کیلویی را نیز شکست دادم. این سه کشتیگیر را از صبح تا ظهر بردم و بعد توانستم به تیم ملی جوانان راه پیدا کنم و در مسابقات جهانی سوم شدم.
* با قُدبازی در جام پورزند کشتی گرفتم
پس از آن برگشتم و در جام پورزند که در سالن سید رسول حسینی در مازندران برگزار می شد و امیدها در آنجا کشتیمیگرفتند کشتی گرفتم. آن موقع فدراسیون نامه زده بود جوانانی که در این جام شرکت نکنند را کنار میگذاریم. من هم ساده بودم و بلافاصله بعد از بازگشت از مسابقات جهانی به این جام رفتم. البته کشتیگیران حاضر در این جام 19 - 20 ساله بودند و من 17 - 18 ساله بودم. وقتی به محل مسابقات رفتم تا معزیپور من را دید گفت "تو چرا اینجا آمدی؟" که من هم گفتم "ترسیدم فدراسیون محرومم کند" که او گفت:" این موضوع ارتباطی به تو ندارد و منظورشان تو نبودی.حالا که آمدی شمال برو خستگی مسابقات جهانی را به در کن و کشتیها را هم خواستی ببین تا با هم برگردیم"
چون من سوم جهان شده بودم کشتیگیران دیگر مرا مسخره میکردند که ترسیده نمیخواهد کشتی بگیرد. من 76 کیلو بودم و میخواستم در 82 کیلوگرم کشتی بگیرم ، البته 2 کیلو هم ارفاق وزن بود. دو دقیقه به وزن کشی مانده بود که با قُدبازی و برای اینکه به دیگران نشان بدهم از هیچ کس نمیترسم به روی باسکول رفتم. شب معزی پور وقتی اسامی کشتیگیران را نگاه میکرد تا نام من را دید گفت "چرا اسم تو در لیست است" که من هم علت را توضیح دادم. اتفاقا در آن مسابقات همه را شکست دادم و نفر اول شدم. بعد از آن هم در جام جهانی جوانان تهران توانستم همه حریفان را شکست بدهم.
* در جام تختی همه بزرگسالان را شکست دادم
در جام تختی با اینکه در رده جوانان بودم توانستم حریفان بزرگسال خود را شکست دهم و به غیر از امیر خادم که در این مسابقات کشتی نگرفت همه را بردم و در نهایت به حریف ترکیه ای باختم.
* میترسیدم کوین جکسون دست و پایم را بشکند!
بعد به جام جهانی آمریکا رفتم که در آنجا با کوین جکسون آمریکایی(قهرمان المپیک 92 و دارنده دو طلای جهان) کشتی گرفتم. در آن مبارزه تا 7 دقیقه صفر صفر مساوی بودیم و حتی در اخطار از او جلو بودم. او آنقدر درشت بود که می ترسیدم دست و پایم را بشکند. او کچل و سیاه بود و قیافه خطرناکی هم داشت. در دقایق ابتدایی کشتی از دست او فرار میکردم و تا بخواهم باور کنم که میتوانم او را شکست دهم با نتیجه یک صفر یا دو بر صفر من را شکست داد و مفت نتیجه را واگذار کردم. من در مسابقه مقابل همه حریفانم که از بزرگان جهان بودند، کشتی گرفتم و مقابل آنها به برتری رسیدم چرا که جوان بودم چیزی برای از دست دادن نداشتم و بدون ترس مقابل آنها به روی تشک میرفتم اما مقابل کوین جکسون مفت باختم.
* به خاطر ادامه درس به سربازی رفتم
از جام جهانی که بازگشتیم دیگر برای من انتخابی تیم ملی امید نگذاشتند. البته قبلا در جام پورزند کشتی گرفته بودم و به نوعی مجوز ورود به تیم ملی را داشتم. من دیگر میخواستم در بزرگسالان کشتی بگیرم و علاقهای برای ماندن در رده جوانان نداشتم. به هر حال من را راضی کردند و من در آن سال دیپلم میگرفتم که امتحانات ثلث سوم شرکت نکردم و به سربازی رفتم.
* با 82 کیلو وزن سنگین وزن تیم ملی را ضربه کردم
در آن زمان کشتیگیران خوب لیگ مانند اکبر فلاح که هم محبوب بود و هم از لحاظ فنی عملکرد خوبی داشت، یک میلیون و 200 هزار تومان در لیگ پول میگرفت. چون عضو جوانان بودم و هم برای بزرگسالان میتوانستم کشتی بگیرم باشگاهها به دنبال جذب من بودند. 89 کیلو وزن داشتم که با کاهش وزن به 82 کیلوگرم میرسیدم و تیم مقابل وقتی میدید من به 82 آمدهام، 82 کیلوگرم تیم خودشان را که کشتیگیر خوبی هم بود به یک وزن بالاتر میبردند و این وزنشان را خالی میکردند. بعد در لحظه آخر من با 82 کیلو وزن به 90 کیلو میرفتم و حریف را شکست میدادم! آن وقت با 82 کیلوگرم وزن، مقابل 130 کیلوگرم تیم ملی جوانان نیز با ضربه فنی پیروز میشدم! فقط به خاطر اینکه تنها کشتیگیری بودم که میتوانستم در سه وزن کشتی بگیرم، پیشنهادات خوبی به من میشد. آن موقع به من پیشنهاد 2 میلیون و 800 هزار تومانی میدادند تا در لیگ کشتی بگیرم اما من برای این که بتوانم به صورت شبانه مدرک دیپلمم را بگیرم و هم به سربازی بروم تصمیم گرفتم به خدمت سربازی بروم و گرنه باید ترک تحصیل میکردم به خاطر همین قبول کردم تا در فتح سپاه با کشتی گرفتن خدمت سربازی هم انجام دهم.
* به جای دو سال، 4 سال خدمت کردم!
وقتی خدمتم تمام شد، رفتم تسویه بگیرم که به من گفتند اصلا برای تو شروع به خدمت نزدهاند و دو سال است که الکی برایشان کشتی گرفتم! 2 میلیون و 800 هزار تومان را رها کرده بودم و فقط برای 80 هزار تومان دو سال کشتی گرفته بودم. به من گفتند باید دوباره خدمت کنی و من مجبور شدم دو سال دیگر خدمت سربازی را از نو شروع کنم چرا که اگر این کار را نمیکردم، جریمه میشدم. به یاد دارم در مسابقههای آسیایی 98 تهران وقتی به روی سکو رفتم صبح آن روز کچل کردم و به آموزشی رفتم. من به همراه عبدالرضا کارگر، ابوالفضل زینل نیا، حمید دقتدوست و فکر میکنم علیرضا رضایی، با یکدیگر به خدمت سربازی رفتیم.
* در پادگان کسی سوارم نمیکرد
در حین خدمت سربازی به مسابقههای آسیایی و چند مسابقه دیگر نیز اعزام شدم. ما برای خروج از کشور مشکلات زیادی داشتیم و خیلی سخت بود اگر میخواستیم مسافرت خارجی برویم. پادگان ستاد مشترک سپاه وسعت بسیار زیادی داشت که یک در آن به سمت قصر فیروزه بود و در دیگر آن به سمت ورزشگاه تختی که ما مجبور بودیم این مسیر بسیار زیاد را پیاده برویم تا دنبال کارهایمان باشیم. با این که در تیم ملی حضور داشتم و من را میشناختند اما هیچ کدام از ماشینها در پادگان من را سوار نمیکردند. بعد که برای گرفتن خروجی به مسئولان مربوطه میگفتم میخواهم برای مسابقههای کشتی اعزام شوم، میخندیدند و میگفتند کشتی چیه، برو بابا! پس از آن دو سه آشنا پیدا کردیم و از آنجا که میدانستم قرار است با تیم ملی به چه مسابقاتی بروم از قبل دو سه مرحله کارهایم در عقیدتی سیاسی و اطلاعات را انجام می دادند و کار را جلو میانداختند و باقی کارها را خودم انجام میدادم که کار به مراتب راحتتری داشتم.
در زمان خدمت در مسابقههای ارتشهای جهان در ایتالیا به روی تشک رفتم و عنوان دومی را به دست آوردم که البته آن مسابقهها از آنجا که 10 – 15 روز بعد از المپیک برگزار میشد، بسیار سنگین بود و هر کدام از قهرمانان که اوت شده بودند، به این مسابقهها آمده بودند که من در این مسابقهها با باخت مقابل حریفم که امیر خادم او را شکست داده بود، به عنوان دومی رسیدم.
* فدراسیون اصلا پیگیر کارها نبود
نه اینکه چون حالا نایب رییس فدراسیون هستم بخواهم از عملکرد این فدراسیون دفاع کنم اما واقعا تاکنون فدراسیون به این شکل نداشتیم که پیگیر کار کشتیگیران باشد. فدراسیون کشتی آن زمان اصلا به کارهای ما رسیدگی نمیکرد و ما را رها میکردند تا هر کاری را خودمان انجام دهیم. مثلا در مسابقههای خارج از کشور اصلا کاری نداشتند کشتیگیر در کدام اتاق و طبقه هتل است. اصلا کاری نداشتند که در هتل هستیم یا نیستیم و اینکه چه کاری انجام میدهیم. اینکه ممکن بود کشتیگیر جوان شبانه به بیرون برود و نرود برای آنها مهم نبود و به این کارها کاری نداشتند. فقط سعی میکردند یک تیم را شکسته بسته به مسابقهها ببرند.
* با رباط پاره قهرمان امیدهای جهان شدم
یک هفته مانده به مسابقههای جهانی امیدها در سال 1995 که در تهران برگزار شد در اردو بسکتبال بازی میکردیم که امیر خادم در یک صحنه بغلم پرید و باعث شد به زمین بخورم که مچ پایم برگشت و رباط پاره کردم. تا حدی که هماتاقیام من را کول میکرد و به دستشویی میبرد. به دنبال این اتفاق معزیپور به من گفت با این پا نمیتوانی در مسابقههای امیدهای جهان کشتی بگیری که من گفتم میتوانم و قهرمان هم میشوم. دکتر هم اعلام کرد دو ماه باید پایم در گچ باشد اما من اصلا کچ نگرفتم و فقط بر روی آن چسب میزدم. پایم نیز به شدت کبود شده بود و باد کرده بود که کفش به سختی به پایم میرفت و مجبور بودم برای بستن، از بند اضافه استفاده کنم. در حالی که سه روز به وزن کشی مانده بود حتی نمیتوانستم راه بروم اما در مسابقهها شرکت کردم و آن سال قهرمان جهان شدم.
* دکترها به حالم گریه میکردند
حتی دکترهایی که من را فیزیوتراپی میکردند با دیدن وضعیت پایم گریه میکردند. هنوز هم آنها میگویند چطور با آن پا کشتی گرفتی و باور این موضوع برایشان خیلی سخت است.
* مسابقات جهانی روسیه و نداشتن دوبنده و کتانی!
اولین حضورم در مسابقات جهانی بزرگسالان به سال 1997 برمی گشت. در مسابقههای جهانی کراسنویارسک روسیه ساک و چمدانم گم شد. حتی مسئولان تیم برای من کتانی هم نگرفتند تا بتوانم کشتی بگیرم. من مجبور بودم کفش و دوبنده عبدالرضا کارگر که وزن بالاتر بود را بپوشم. کارگر مقابل کورتانیدزه ضربه فنی شد و در حالی که ناراحت بود، من لباسهایش را از تنش درمیآوردم که او هم از بس ناراحت بود لگد میزد تا کفشش را درنیاورم. اگر کشتی او مقابل کورتانیدزه در تایم کامل برگزار میشد، من دوبنده نداشتم که کشتی بگیرم. اگر کشتی او مقابل کورتانیدزه طول میکشید واقعا من میماندم که چه کار کنم.
* دوبنده را ضربدری می انداختم تا از کولم نیفتد
از آنجا که کارگر در 100 کیلوگرم کشتی میگرفت و من 82 کیلوگرم بودم دوبنده او برایم گشاد بود و مجبور بودم آن را ضربدری ببندم تا از کولم نیفتد. کفش او هم دو شماره از پای من بزرگتر بود و پایم درون آن تکان میخورد و کار من را بر روی تشک سخت میکرد. اتفاقا چند وقت پیش یکی از بچهها عکس روی سکویم را به من نشان داد و مسخره میکرد و میگفت یادت نیست گرمکن را در شلوارت میکردی اما من با همان شرایط حاجی مراد ماگمدوف روس که قهرمان المپیک بود را بردم. رومروی کوبایی، حریف کرهای که نایب قهرمان المپیک بود و سه قهرمان اروپا را نیز شکست دادم.
* گرمکن اضافی نداشتم تا وزن کم کنم!
من در مسابقات جهانی کراسنویارسک 6 کشتی در یک روز گرفتم. در همین مسابقهها فنیترین کشتیگیر جهان شدم اما یک دانه خرما یا یک مولتیویتامین و یا ویتامین C به همراه خودم نداشتم اما الان همین طور دوپینگ درمیآید. در همین مسابقهها هیچ پولی به همراه نداشتم که بتوانم غذایی از بیرون تهیه کنم و بخورم. در روسیه غذاهایی غیر ذبح اسلامی را نمیتوانستم بخورم و وضعیت غذاها افتضاح بود اما هیچ کس نبود که به این مسائل رسیدگی کند. در سیبری باید وزن زیادی کم میکردم و تنها یک دست لباس داشتم به خاطر همین گرمکنم خیس شده بود و در سرمای زیاد آنجا، بدنم سرد میشد و نمیتوانستم وزن کم کنم اما هیچ کدام از مربیان گرمکنشان را به من نمیدادند تا بتوانم وزن کم کنم.
* مثل عروسک کوکی میجنگیدم تا شارژم تمام شود!
در مسابقههای جهانی روسیه، اول حریف کرهای که نایب قهرمان المپیک بود را شکست دادم. بعد نیکولای گیتا که مدال دار اروپا بود را بردم. پس از آن نیز حریف آلمانی(آندره بک هاوس) که او هم قهرمان اروپا بود را 15 بر صفر شکست دادم. بعد مقابل خوئل رومروی کوبایی(دارنده 6 طلای جهان و المپیک) 6 بر 2 به برتری رسیدم. مثل عروسک کوکی آنقدر میجنگیدم تا شارژم تمام شود!
* پس از مسابقه با رومرو غش کردم
بخاطر همین پس از مسابقه با رومروی کوبایی بود که دیگر به زمین افتادم. تشک کشتی شیب داشت و من قل خوردم چهار دست و پا به روی زمین افتادم و غش کردم. کف زمین هم سرد بود و نیم ساعت روی زمین دراز کشیدم. در آن کشتی رومرو خیلی سرحال بود و من چند کشتی سنگین گرفته بودم که پس از مسابقه دیگر نتوانستم از جایم بلند شوم. پس از آن ساعت 2 و نیم بود که راه افتادم به سمت سالن غذاخوری برای خوردن ناهار. آنقدر به من فشار آمده بودم که هرچه میخوردم استفراغ میکردم و تمام صورتم هم زخمی بود چون روی تشک به معنای واقعی میجنگیدم.
* روسها میگفتند دیگر کارم تمام است
دیگر روسها میگفتند او نمیتواند از جا بلند شود و کارش تمام است. هیچ مواد خوردنی کمکی نیز به همراه نداشتم. عصر آن روز با حاجی مراد ماگمدوف روس که قهرمان المپیک بود، مصاف داشتم. به هر صورت که بود، یک بشقاب سوپ را با هر زحمتی که بود پائین دادم و به اتاقم رفتم. نمیدانم 3 دقیقه، 5 دقیقه یا 10 دقیقه خوابم برد. وقتی بیدار شدم جان تازهای وارد بدنم شده بود. در حالی که پیش از آن وضعیتم آنقدر خراب بود که ساک از دستم میافتاد و نمیتوانستم حتی دوبنده را از تنم دربیاورم.
* ماگمدوف را به زمین زدم سالن غرق در سکوت شد
بلند شدم و به سالن رفتم و در کشتی مقابل این حریف سرشناس روس، 5 بر یک به پیروزی رسیدم. اصلا نگذاشتم او کشتی بگیرد. هم او را میزدم، هم کشتی میگرفتم و هم دنبالش میدویدم و اجازه ندادم کار اصلا به داوری کشیده شود. وقتی او را دو خم کردم و تخت پشتش را به زمین زدم، سکوت مرگباری سالن را فرا گرفت چرا که روسها روی او بسیار حساس بودند و عکس ماگمدوف را بر روی آرم مسابقهها زده بودند. خیلی برایشان سنگین بود که این کشتیگیر این طوری بازنده شود.
کشتی را رها کردم، لس گاچز مرا به پل زد
مقابل لس گاچز آمریکایی نفر اول این مسابقهها نیز جلو بودم و به این علت که پوئن من را برگرداندند کشتی را رها کردم که علت را بپرسم که به یکباره حریف من را زمین زد و به روی پل برد که در نهایت 3 بر یک کشتی را واگذار کردم تا فینالیست نشوم.
* در المپیک آتن خودم به خودم سرم می زدم!
پیش از حضور در مسابقههای جهانی 98 تهران از شرایط بسیار خوبی برخوردار بودم و آن سال میتوانستم همه را 10 پوئنه ببرم اما پیش از حضور در این مسابقهها، در اردوی همدان نمیدانم به علت آلودگی آب یا مسئله دیگری که بود، دچار عفونت روده شدم و همه بدنم به هم ریخت. وقتی تب میکردم تا حدی حالم بد میشد که گریهام میگرفت. 16 – 17 روز بود هیچ چیز نمیتوانستم بخورم و هر کاری که میکردم خوب نمیشدم. اسهال و استفراغ شدید باعث شد در 15 روز 9 کیلو وزن کم کنم. آن موقع دکتر هم نداشتیم. مثلا در المپیک آتن خودم به خودم سرم میزدم و پزشکی به همراه ما نبود که این امور را انجام دهد.
* افشارزاده گفت هر جوری شده باید کشتی بگیری
درست در روز اول اردو پس از مسابقههای جهانی که برای حضور در بازیهای آسیایی بوسان آماده میشدیم کشاله رانم پاره شد که به دنبال این اتفاق قصد داشتم به این مسابقهها نروم. اصلا نمیتوانستم خم شوم و حتی یک جلسه هم تمرین نکردم اما به کره جنوبی اعزام شدم و در بوسان هم به افشارزاده گفتم نمیتوانم کشتی بگیرم که او گفت هر طور شده باید کشتی بگیری. اتفاقا برعکس در آن مسابقهها همه کشتیگیران سه کشتی میگرفتند تا به فینال برسند اما جدول من به گونهای بود که باید چهار کشتی میگرفتم تا به فینال برسم. شرایط بسیار بدی داشتم اما به هر صورت توانستم در بازیهای آسیایی هم به مدال طلا برسم و در میان کشتیگیران فقط من در بازیهای 2002 بوسان طلا گرفتم.
*سر لجبازی به وزن عباس جدیدی رفتم !
با وجودی که من قهرمان جهان شدم، به یاد دارم وقتی شب قهرمانی ایران در مسابقات جهانی 98 تهران برای کشتیگیران ضیافت شام ترتیب داده بودند، من را اصلا تحویل نگرفتند و اصلا به من نگفتند که قرار است شام بدهند اما رسول خادم و عباس جدیدی را خیلی تحویل میگرفتند و آنها را تر و خشک میکردند. من آن موقع جوان بودم و نمیفهمیدم این کشتیگیران چند سال است کشتی میگیرند و مردم نیز دوستشان دارند. اما اینکارشان به من خیلی برخورد. به گونهای که همان شب تصمیم گرفتم که به وزن 97 کیلوگرم که عباس جدیدی در آن کشتی میگرفت بیایم و با شکست دادن او نشان بدهم که بهترین کشتیگیر ایران هستم چرا که آن موقع جدیدی شاخصترین کشتی گیر تیم ملی بود. او از نوادر کشتی ایران بود. دههای که من کشتی میگرفتم کشتیگیران فنی، کشتیبلد و جسوری در تیم ملی حضور داشتند که کار را برای هر کشتیگیری برای ورود به تیم ملی سخت میکرد. جدیدی هم از نابغههای کشتی ایران در آن زمان بود.
به هر صورت بر سر لجبازی به وزن او رفتم که خیلیها هم گفتند نرو اما من گفتم میروم و او را شکست میدهم و با کنار گذاشتن او به تیم ملی در این وزن نیز می رسم.
به هر صورت رفتم و در عمل انجام شده قرار گرفتم اما در نهایت جدیدی این وزن را رها کرد و به کار خود در سنگینوزن ادامه داد. چرا که من آن زمان خیلی خوب کار میکردم و کشتیگیران دیگر نیز از این مسئله به خوبی مطلع بودند!
* با جدیدی دعوایمان شد و قهر کرد!
پس از این موضوع جدیدی قهر کرد و بینمان دعوا شد. او تمرینها را رها کرد. حضور در تیم ملی هم برای من و هم برای عباس جدیدی خیلی مهم بود. او نمیتوانست به راحتی این موضوع را قبول کند که کسی جای او را بگیرد و او از تیم ملی بیرون برود.
* الان باید ناز بکشیم تا در تیم ملی کشتی بگیرند
متاسفانه الان به کشتیگیر میگوییم بیا برو جام جهانی کشتی بگیر، به راحتی میگوید نه و مسائل را خیلی سرسری میگیرند که واقعا تعجب میکنم. ما برای دوبنده تیم ملی خودمان را میکشتیم. الان کشتیگیران راحت میگویند نمیرویم و نمیخواهیم کشتی بگیریم. شاید دلیلش این است که خیلی راحت به تیم ملی میرسند اما زمان ما باید بزرگان را می بردیم تا به دوبنده تیم ملی برسیم. الان در بین کشتی گیران شاید برخی بچه پولدارها هم باشند که همه چیز دارند و برای به دست آوردن اندکی پول سختی نکشیدهاند، به کشتی میآیند و احساس میکنند حضور در تیم ملی امری عادی است. اگر آنها برای یک میلیون تومان حقوق مجبور بودند هر روز صبح با اتوبوس سر کار بروند و تا شب کار کنند میفهمیدند که یک میلیون تومان چه ارزشی دارد. اما آنها غر هم میزنند و قهر هم میکنند و باید نازشان را بکشند تا در تیم ملی کشتی بگیرند.
* الان کشتی گیران درجه 2 هم سوگلی شدهاند
متاسفانه در سالهای اخیر به قدری تراکم در اوزان مختلف تیم ملی کم شده است که کشتیگیران خیلی سختی برای رسیدن به دوبنده تیم ملی نمیکشند و در وزنهایی که خلاء داریم این موضوع بیشتر به چشم میآید اما در وزنهایی که تعداد بیشتری کشتیگیر حضور دارند، کشتیگیران مطیعتر و در چارچوبتر کار میکنند. وقتی با بدبختی به دوبنده تیم ملی برسی مگر میشود که به این راحتی آن را رها کنی؟ دوره ما خیلی سخت بود تا به مدال برسیم. الان کشتیگیران درجه 2 جهان سوگلی دنیا شدهاند و زمان جمع کردن مدال برای آنهاست چرا که حریف سرسختی در دنیا ندارند که بخواهند جلویشان بایستند.
* میخواستم مدالم را به حرم امام حسین(ع) تقدیم کنم
در فینال مسابقههای جهانی 99 متاسفانه سعید مرتضی علیاف را دست کم گرفتم. اتفاقا قبل از کشتی به گودرزی، روانشناس تیم ملی گفتم او را شکست میدهم و قصد دارم مدالم را به حرم امام حسین (ع) تقدیم کنم. میخواستم با این شگرد یک جوری به کربلا بروم چرا که آن موقع کمتر کسی را به کربلا میبردند.
* در فینال 99 راهنمای خوبی نداشتم
وقتی به روی تشک رفتم مرتضی علیاف خیلی مفت از من پوئن گرفت اما من هم چون مغرور بودم دنبال این بودم که از او پوئن درشت بگیرم و دنبال امتیاز کم نبودم. میخواستم او را در وقت اول زمین بزنم که نشد و وقت اول تمام شد. در وقت دوم وقتی شرایط مسابقه را دیدم با احتیاط تر کشتی گرفتم و یک پوئن یک پوئن از او امتیاز میگرفتم. اگر آن موقع یک مربی داشتم که به خوبی من را راهنمایی میکرد و هم دفاع و هم حمله را در کشتی رعایت میکردم او را شکست میدادم چرا که من در طول کشتی پی در پی به او حمله می کردم که غافلگیر شدم و پوئن از دست دادم.
*آدم 70 کیلویی روی دوشم میگذاشتم و پلههای آزادی را بالا و پایین میکردم!
در المپیک سیدنی برای قهرمانی رفته بودم. الان میفهمم که آن موقع بدنم وضعیت ایدهآلی نداشت. فکر میکردم هرچه تمرینها سختتر و طاقتفرساتر باشد بدنم آمادهتر میشود. تمریناتم به حدی شدید بود که تا 4:30 صبح از درد خوابم نمیبرد. آن زمان هفتهای 5 - 6 جلسه یک آدم 60 یا 70 کیلویی را روی دوشم میگذاشتم و پلههای ورزشگاه آزادی را که فکر میکنم 185 یا 285 پله بود را بالا و پایین میکردم در حالی که این کار علمی نبود و کسی هم این موارد را به من نمیگفت. فکر میکردم اگر ظاهر بدنم روی فرم باشد و عضلانی شود، میتوانم عملکرد بهتری داشته باشم در حالی که بدنم از تو خالی کرده بود.
* درست و علمی تمرین نمیکردم
چند روز قبل از المپیک هم آرنج دستم در رفت و با آسیب دیدگی به المپیک سیدنی رفتم. در نهایت هم به کورتانیدزه باختم در حالی که اگر پیش از حضور دراین رقابتها درست و علمی تمرین میکردم به هیچ وجه این اتفاق نمیافتاد چون او کشتیگیری نبود که بخواهد من را شکست دهد و او را جزو رقبای جدیام قرار نداده بودم اما شرایطم در سیدنی به گونهای بود که اصلا نمیتوانستم روی تشک مبارزه کنم.
* جوری من را میزدند انگار جنایت کرده بودم
بعد از المپیک روزنامهها به خاطر باخت هایی که داشتم خیلی من را زدند و انگار جنایت کرده بودم. آن زمان کشتی خیلی در مرکز توجه بود و وقتی که مقابل حریفان میباختی پدر آدم را درمیآوردند. حتی مردم حریفان ما را هم میشناختند. الان هم به نظر من باید خبرنگاران کشتی نویس حریفان ما را بیشتر برای مردم معرفی کنند تا مردم آنها را بشناسند. آن زمان به اندازه خبرنگاران فوتبال الان، خبرنگار کشتی داشتیم.
* کورتانیدزه را قبول نداشتم و به او فکر هم نمیکردم!
قانون آن زمان هم به کورتانیدزه خیلی کمک کرد تا چند مرتبه مقابل من به پیروزی برسد چرا که او هر بار در حالت کمر تو کمر من را شکست داد. من هر بار فکر میکردم او را به راحتی شکست میدهم چرا که اصلا کورتانیدزه را به لحاظ فنی قبول نداشتم و به او اصلا فکر نمیکردم! هر سال پیش از مسابقه ها فکر میکردم او به یک نفر میبازد و آن وقت من حریفش را شکست میدهم و برنامه نداشتم که شاید من با کورتانیدزه باید روبرو شوم.
* المپیک آتن و انتقام از کورتانیدزه
پیش از حضور در المپیک 2004 آتن به خوبی فن کمر تو کمر را کار کرده بودم و از نقطه قوت او استفاده کردم و وقتی کار به کمر تو کمر کشید یادم میآید که برزگر که سرمربی تیم ملی بود، چهرهاش در هم شد و خیلی ناراحت بود که باز من مقابل کورتانیدزه ببازم اما به او گفتم این بار او را زمین میزنم و همین طور هم شد و تا داور سوت را زد چون قد کوتاهی داشت او را بلند کردم و به زمین زدم و شکستش دادم. اما مقابل ماگمد ابراگیم اف ازبکی با ناداوری حق من را خوردند و با شکست مقابل او به برنز رسیدم. روسها بهتر دیدند قبل از فینال حق من را بخورند چون ناداوری در فینال المپیک بسیار سخت بود و بهتر دیدند کار را زودتر تمام کنند.
* با قانون الان، 10 طلای جهان و المپیک میگرفتم
اگر قانون الان آن زمان اجرا میشد، شاید من 10 مدال طلای جهان و المپیک میگرفتم. مثلا آن موقع داوران فقط به یک بار فتیلهپیچ کردن امتیاز میدادند و اصلا سختی جمع کردن آن به یک بار امتیاز گرفتن نمیارزید در حالی که من به راحتی میتوانستم چندین بار فتیلهپیچ بزنم و اگر قانون الان بود مطمئنا امتیازات زیادی جمع میکردم. وقتی روسها میدیدند که ما در فن کمر تو کمر مشکل داریم با نفوذ خود باعث شدند که این قوانین غیر منطقی در کشتی پیاده شود.
* مدالم سر لجبازی دو نفر از بین رفت
برای مسابقات جهانی 2001 خیلی بد تمرین کردم و مشکلات زیادی هم با مسئولان وقت فدراسیون کشتی داشتم که حتی به ما سالن نمیدادند تا تمرین کنیم. الان میفهمم که مدال طلای من به راحتی و بر سر لجبازی دو نفر از بین رفت. من با تیم تمرین نمیکردم و به تنهایی خودم را آماده مسابقهها میکردم. من را به تیم راه نمیدادند و تافته جدا بافته شده بودم حتی با کسی حرف هم نمیزدم. دائما دعوا داشتیم و حاشیههای دور و برم خیلی زیاد شده بود.
البته جوانی من هم در این قضیه خیلی تاثیرگذار بود چرا که آدمهای زیادی را دور خودم جمع کرده بودم. آن موقع به خاطر درگیریهایی که داشتیم مرکز توجه شده بودم. با اینکه جوان بودم چهل نفر آن هم بزرگتر از من دورم جمع میشدند از بیرون چلوکباب میگرفتیم و دور هم جمع بودیم. اما در نهایت باخت این جور کارها را من متحمل شدم. وقتی چندین نفر دورم جمع میشدند وقتی میخواستم روی تشک بروم استرس میگرفتم. جوگیر شده بودم و همین موضوع باعث شده بود این ترس به وجودم راه یابد که مبادا یک وقت ببازم که باخت آن را هم دادم. اما بعدها دیگر دست از این کارها برداشتم و فقط تمرین میکردم و در اتاقم تنها بودم و هیچ مصاحبهای هم نمیکردم.
* چشم تو چشم با رییس سازمان تربیت بدنی سلام نمیکردم!
رییس فدراسیون چون با من حدود 6 - 7 سال اختلاف سن داشت او هم غرور داشت. او میتوانست به شیوههای مختلف من را جذب کند. شاید هم حق داشت و من هم اگر به جای او بودم نمی توانستم چنین آدمی را تحمل کنم. من هر جور دوست داشتم زندگی میکردم و خیلی مغرور بودم به طوری که حتی با رییس سازمان تربیت بدنی تو آسانسورچشم تو چشم میشدم و به او سلام نمیکردم. آن زمان از لحاظ فنی و آمادگی در وضعیت بسیار خوبی بودم اما غرور باعث شده بود در مقاطعی نتوانم موفق عمل کنم. همهاش عکس من در روزنامه بود در حالی که دیگر علاقهای به مصاحبه نداشتم و با خبرنگاران نیز رابطه خوبی نداشتم. باید میفهمیدم من یک کشتیگیرم و آنها هم رییس فدراسیون یا رییس سازمان ورزش هستند اما من غرور داشتم و کسی را به حساب نمیآوردم. همه این موارد باعث شده بود دشمنان زیادی پیدا کنم و خیلیها دنبال این بودند که من در مسابقهها اوت شوم.
* الان هم یکسری به اشتباه راه من را میروند
. یک سری از کشتیگیران نیز به اشتباه راه من را میروند. الان میفهمم بعضی وقتها آدم باید مصلحتاندیش باشد که من به هیچ وجه نبودم. زمانی اشتباهات زیادی داشتم که باعث شده بود علی رغم شایستگی اسیر حواشی شوم. در نهایت در جهانی 2001 مقابل گئورگی گوگشلیدزه باختم و حذف شدم با وجودی که باید طلا میگرفتم.
* با کورتانیدزه خیلی رفیق بودم
بیرون از تشک خیلی با کورتانیدزه رفیق بودیم. الان هم با او رفیقم و حتی وقتی به ایران آمد سعی کردم تا به او خوش بگذرد. او چند بار هم من را دعوت کرده است که به کشورش بروم. وقتی هم رییس فدراسیون بود چند بار هزینههای کشتیگیران ما را در کشورشان پرداخت کرده بود. او سال ها با ما به نوعی زندگی کرد و برای این موضوع احترام قائل است.
*رئیس جمهور و رئیس مجلس دستور دادند کشتی بگیرم
بعضی وقتها کسانی مسئولیت را در دست میگیرند که مصلحت اندیش نیستند. من زمانی که جوان بودم مصلحت اندیش نبودم اما خیلی وقتها بزرگترها هم همین کارها را انجام میدهند. پس از چند سال که در انتخابی تیم ملی کشتی گرفته بودم من یک سال کشتی نگرفتم. این موضوع مصادف شد با آسیب دیدگی کتف علیرضا دبیر. علیرضا رضایی هم از ناحیه مچ پا آسیبدیده بود و جوکار هم نمیخواست دیگر کشتی بگیرد. آمدند گفتند این چند کشتیگیر دست به یکی کردهاند که در مسابقات جهانی 2005 به روی تشک نروند در حالی که تنها کسی که می خواست کشتی بگیرد من بودم که من هم انتخابی نگرفتم. شاید می خواستم ناز کنم. بعد برخی ها گفتند این نباید کشتی بگیرد. خلاصه کار به مجلس و رییس جمهور رسید و آنها هم تحکمی گفتند که من باید کشتی بگیرم که مسئولان فدراسیون هم حتی گفتند اگر این بیاید استعفا میدهیم. من هم چهره آدمهای فاتح را در می آوردم که دیدید من آمدم و شما کاری نتوانستید بکنید که در نهایت هم کشتی نگرفتم.
*یکی از مربیان باعث شد رباطم پاره شود
من این موضوع را بعد از چند سال شنیدم حال گناهش پای کسی که این را به من گفت. همان سال در تمرین قبل از مسابقات انتخابی که برای من گذاشته شد، من پایم ضرب دید. یکی از مربیان که از رفقای ما نیز هست به یکی از حریفانم در مسابقات انتخابی گفته بود پایش ضرب دیده و پایش را کج بکش. که او هم بنا بر پیشنهاد این مربی پایم را کج کشید و رباط پاره کردم که من آن سال نتوانستم کشتی بگیرم.
سه تا کشتی برای من گذاشتند که دو تا سنگین وزن ها را با اختلاف بردم که این حریف آخر وقتی فهمید باید با من کشتی بگیرد ساکش را جمع کرد و داشت می رفت شمال که به او زنگ زدند که من آسیب دیدهام و برگرد.
* دیگر علاقه ای به کشتی گرفتن نداشتم
دو سال بود کشتی نمی گرفتم. آن موقع قانونهای مسخرهای مثل پاگیری و 2 دقیقه در کشتی آمده بود و کشتی را خراب کرده بود. حتی مدال هم اگر میگرفتم دیگر رغبتی به کشتی نداشتم. در بازیهای آسیایی دوحه هم همان سال کشتی گرفتم که دوباره خوب شدم.
* مجبورم کردند تا از کشتی خداحافظی کنم
دیگر من را نمی خواستند و احساس میکردم شخصیت من در حال لگدمال شدن است. من آمده بودم چیزهایی را بدست بیاورم اما داشتم چیزهایی را هم از دست می دادم. کشتی گرفتن برایم آنقدر ارزش نداشت که بخواهم با هر شرایطی به کارم ادامه دهم. من نمیخواستم اما مجبورم کردند کشتی را کنار بگذارم. من داشتم خیلی چیزها را از دست می دادم و خیلی ها می گفتند او سنش زیاد است و نباید در تیم ملی باشد در حالی که خیلی راحت میتوانستم به المپیک پکن بروم. حتی آن زمان اعلام کردم که اگر کسی با دو امتیاز اختلاف به من باخت باز هم او را به المپیک ببرید. من خیلی انگیزه داشتم و به شدت تمرین میکردم چرا که می خواستم در المپیک کشتی بگیرم اما متاسفانه دیگران من را نمی خواستند.
مثل بچه ای که سیگار میکشد و پدر و مادرش نمیخواهند به رویش بیاورند اینگونه با من تا می کردند. یکی از مسائلی که باعث شد از کشتی کنار بروم این بود که ترسیدم در المپیک حذف شوم چون به من اصلا میدان نمی دادند چرا که باید پیش از حضور در المپیک در دو تورنمنت سخت کشتی می گرفتم. دوباره مثل 2006 میشد که بدون مسابقه رفتم و در تشک گم بودم. خیلی فکر کردم در نهایت تصمیم گرفتم برای رو کم کردن هم شده بیایم در انتخابی تیم ملی کشتی بگیرم. آمدم یک کشتی گرفتم فقط برای این که بگویم که میتوانم کشتی بگیرم و از همه بهتر هستم اما فقط خودم میخواهم کنار بروم. در مسابقات کرمانشاه جعفر دلیری را بردم اما همانجا تصمیم به خداحافظی از کشتی گرفتم. (مهم ترین حریف حیدری در مسابقات انتخابی المپیک سعید ابراهیمی بود که ابراهیمی در دور اول به جعفر دلیری باخت و حیدری پس از پیروزی 4-0 مقابل دلیری در حالی که راه آسانی تا قهرمانی در مسابقات انتخابی و رسیدن به المپیک داشت، تصمیم به خداحافظی گرفت.)
در المپیک پکن تیموراز تدیف نایب قهرمان شد در حالی که من او را در بازیهای آسیایی 5 بر 1 برده بودم.
*علی دایی باعث شد مربی شوم!
بعد از قهرمانی در بازیهای آسیایی دوحه در سال 2006 دوباره خوب شده بودم. اتفاقا آن سال علی دایی هدایت تیم سایپا که قهرمان لیگ شد را قبول کرده بود و دایی در سایپا همزمان هم بازی میکرد و هم مربی بود. به من هم گفتند بیا مربی شو تو هم موفق می شوی. هندوانه زیر بغل من گذاشتند. رفتیم جام جهانی به من گفتند برو کشتیها را نگاه کن. یواش من را جلو انداختند و من را در عمل انجام شده قرار دادند. در حالی که من نمی خواستم مربی شوم چرا که برایم زود بود. آن سال(2007) تیم را من نبسته بودم و 2 ماه بود تیم بسته شده بود و تمام دیدارهای تدارکاتی پشت سر گذاشته شده بود و فقط در دوره بدنسازی تیم را تمرین می دادم. مربیگری برای من زود بود.
*با من مهره سوزی شد
منصور برزگر بزرگ من بود و مدیریت فنی تیم را بر عهده داشت و من هم سرمربی بودم. اگر او کامل تصمیم می گرفت یا من، بهتر میتوانستیم عمل کنیم. اگر در مسابقات جهانی 2007 باکو یک تک کشتی را میبردیم دوم جهان می شدیم و من الان آدم خوبی بودم و هنوز هم حضور داشتم. من مربیگری را دوست دارم و خیلی هم استعدادش را دارم اما با من مهره سوزی کردند. یک سری داستانهایی بود که نمیتوانم آن را بگویم شاید بعدها در کتابی که میخواهم بنویسم این ناگفتهها را بیاورم.
* نمیتوانستم روی حرف برزگر حرف بزنم
من سعید ابراهیمی که در لیگ می باخت را آوردم مدال جهانی گردنش انداختم. فردین معصومی در دوحه با تایمازوف کشتی گرفت در 45 ثانیه 15 بر صفر باخت من او را آوردم در جهانی 2007 که تایمازوف را تا ثانیه های آخر برده بود. مراد محمدی حریفش را دو خم کرده بود به جای اینکه زمین بزند خودش رفت روی پل. من روی هوا به او چه می گفتم؟ یا اصغر بذری با حریف آمریکایی 6 بر صفر تایم اول را باخت در حالیکه من حواسم به کشتی رضا یزدانی بود. آمدم او را کوچ کردم تایم دوم را 6 بر صفر برد. در تایم سوم 2 - 3 امتیاز جلو بود که یکدفعه مربیان مازندرانی و این و آن ریختند گفتند اصغر اینجوری کن اونجوری کن که در نهایت 5 بر 4 باخت. اگر او برده بود و به رده بندی میآمد تیم ما نایب قهرمان میشد.
باید حداقل یک سال زمان در اختیار من می گذاشتند تا بتوانم موفق شوم. من را زمانی آوردند که تصمیمات خود را درباره بستن تیم گرفته بودند. من با برزگر در مسائل فنی اختلاف نظر داشتم اما از سوی دیگر او بزرگتر من بود و من نمی توانستم روی حرف او حرفی بزنم. همه این مسائل باعث شد در امر مربیگری آن چیزیهای که می خواستم را نتوانم پیاده کنم و موفق نشدم.
* مافیای کشتی
در المپیک آتن موقع قرعه کشی در کیسه قرعه دست کردم و 3 مرتبه برداشتم که هر بار "کورتانیدزه" بود و قرعه دیگری نبود. نام هیچ کشتیگیر دیگری نبود و آنها فقط قصد داشتند من را مقابل "کورتانیدزه" قرار دهند. در حالی که هیچ قرعه دیگری نمانده بود، گاتسالوف و ابراگیموف هنوز وزن کشی نکرده بودند. در آخر هم گاتسالوف را انداختند در طرف دیگری که من و کورتانیدزه نبودیم و ابراگیموف را انداختند در گروه ما. می شود الان کارهایی کرد که جلوی این کارها را گرفت. می توانند جلوی این کارها را بگیرند اما به این سمت نمی روند.
* روزی که خداحافظی کردم بدترین روزم بود
روزهای خوب و بد زیادی در کشتی داشتم؛ روزی که در جهانی 2006 چین باختم و شاید بدترین روز روزی بود که از کشتی خداحافظی کردم. تلخترین خاطراتم از کشتی است. البته الان دیگر آن خاطرات بد هم برایم خوب است و تعصبی روی آنها ندارم. به هر حال هر چه که بوده دیگر برایم تمام شده است. من اصلا به حقم در کشتی نرسیدم و آنقدر که زحمت کشیدم نتوانستم حقم را از کشتی بگیرم. وقتی الان مشاهده میکنم از خیلیهایی که شش – هفت مدال جهان و المپیک دارند آن زمان خیلی بهتر بودم اما متاسفانه برخی مسائل دست به دست هم داد تا نتوانم به آنچه که استحقاقش را داشتم برسم.
* کشتیگیران خارجی مورد علاقه
کشتی سعید مرتضی علیاف را دوست داشتم که البته او هم 100 درصد نبود اما به سبکی کشتی می گرفت که خیلی سخت بود با او کشتی بگیری. هر چند برای من خیلی سخت نبود. او خیلی فن ها را نمیتوانست اجرا کند و کشتیگیر شش دانگی نبود.
آرائیک گورگیان (قهرمان جهان در سالهای 95 ، 97 و 98 ) از ارمنستان که در 68 و 74 کیلوگرم کشتی گرفت نیز بسیار فنی بود و واقعا با هنر خاصی کشتی میگرفت. او علی اکبر نژاد را 16 بر صفر برد و امیر توکلیان را هم یازده هیچ شکست داد اما خلاف کار بود و در آخر هم تعطیل شده بود چون انگار چیزی مصرف می کرد. همچنین کینچاکوف ازبکی بسیار زیبا و فنی مبارزه میکرد هر چند کند کشتی میگرفت. همچنین کشتی سایتی اف را هم بسیار دوست دارم.
*باید حداقل 6 طلای جهان و المپیک میگرفتم
وقتی نگاه میکنم می بینم من از همه این حریفان بهتر بودم چرا که هم زور داشتم و هم فنی بودم. هم سرعت داشتم و هم میتوانستم خیلی از فنون را روی حریفانم اجرا کنم. من حداقل باید چهار مدال طلای جهان و دو طلای المپیک می گرفتم اما همان طور که گفتم به آنچه که شایستگیاش را داشتم نرسیدم.
* کشتی گیران ایرانی مورد علاقه
از کشتیگیران داخلی که سابق کشتی میگرفتند به کشتی عباس جدیدی، رسول خادم و علیرضا دبیر علاقهمند بودم. در میان کشتیگیران حال حاضر در رشته فرنگی کشتی سوریان و نوروزی را میپسندم و در آزاد نیز سبک کشتی حسن یزدانی و مهدی تقوی را دوست دارم. هر چند تقوی نتوانست خودش را جمع و جور کند و به حقش برسد که انشاءالله امسال با برگشت دوباره ای که به کشتی دارد بتواند به حقش برسد. تقوی کشتی را با کلاس بالایی میگرفت.
البته مقداری دفاعی است اما وقتی از حریف عقب میافتد خوب حمله میکند و کشتی زیبایی را به نمایش میگذارد. از جسارت حسن یزدانی هم خوشم میآید و احساس میکنم اگر خودش را خوب حفظ کند میتواند سالهای سال در سطح اول کشتی دنیا قرار گیرد. او همه شرایطش جور است هم قوی است و هم نفس خوبی دارد و هم از اندام مناسبی برخوردار است. به اعتقاد من با این که جوان است امسال هم میتواند طلای جهان را از آن خود کند. البته هنوز جوان است و ممکن است در کشتی کلاه سرش برود.
* پیشنهاد خادم برای کادر فنی تیم ملی را قبول نکردم
رسول خادم در ابتدای کار به من گفت بیا و علاقه داشت من در کادرفنی تیم ملی باشم اما من اجازه ندادم مطلب باز شود. من نمی توانستم صبح تا عصر به سالن بیایم و بر کار کشتیگیران نظارت داشته باشم چرا که این کار تمام وقت من را می گرفت، اما نایب رییس فدراسیون و کار مدیریتی را میتوانستم قبول کنم چرا که خیلی به حضور طولانی مدت در فدراسیون نیازی نداشت. مربیگری حضور مستقیم میخواست و من چون کار بیرونم زیاد بود عذرخواهی کردم و گفتم نمیتوانم قبول کنم.
* کشتیگیری که فکرش به اجاره خانه است چطور می خواهد دل به تمرینات بدهد
در حال حاضر هم که ما هستیم بار اصلی کار فدراسیون بر دوش خادم است و ما کاری در مقابل او انجام نمیدهیم. الان واقعا شرایط مهیا نیست و من نمیتوانم مربیگری تیم ملی را قبول کنم. بستر باید فراهم باشد تا بتوانیم در امری موفق شویم. شاید هم برخی بگویند که این آدم گران و مغروری است اما برایم مهم نیست و هر طور که میخواهند فکر کنند. وقتی میبینم نمی توانم با این امکانات نتیجه بگیرم چرا باید دوباره اشتباه کنم. باید شرایط مالی و امکانات مهیا باشد تا بتوانم به کشتیگیرانم مواردی را که میخواهم دیکته کنم. با این شرایط خیلی نمی توان بر کار کشتیگیران و مربیان نظارت کامل داشت. وقتی مربی که حقوقی دریافت نمیکند چطور میتواند دل به کار بدهد. کشتیگیری که فکرش مشغول مشکلات مالی و اجاره خانه اش است چطور می خواهد دل به تمرینات بدهد؟ الان واقعا بچهها با جان و دل و عشق کار میکنند. سرمربی تیم ملی موقعیتش به گونه ای است که باید جوابگو باشد و با این شرایط کار بسیار سخت است.
اگر پیشنهاد سرمربیگری تیم ملی به من شود، آن را قبول نمیکنم چون سرمربی تیم ملی جایگاه مهمی است که باید در قبال نتایج پاسخگو باشد. یک سرمربی باید حتی با خانواده کشتیگیر هم در ارتباط باشد تا به طور دقیق در جریان مسائل و مشکلات او قرار بگیرد و مانند یک روانشناس از تمامی ابعاد زندگی آنها آگاه باشد و حتی در جریان روابط عاطفی آنها هم قرار بگیرد. شرایط باید طوری باشد که بتوانم به کشتی گیر امر و نهی کنم.
* در مقابل خادم من کاری انجام نمی دهم
رسول خادم در حال حاضر به سختی کار میکند که امیدوارم در این راه خسته نشود اما مسئولان و مردم بدانند هر کسی تا یک حدی توان کار کردن و تحمل فشارها را دارد. می دانم که او به شدت زیر فشار است آبرو و زندگی خود را وسط گذاشته و با همه وجود کار میکند تا موفق شود. چند روز پیش یک رییس فدراسیون مصاحبه میکرد و میگفت امیدوارم به ما بودجه بدهند تا بتوانیم تیممان را اعزام کنیم اما این حرفها اصلا در فدراسیون کشتی وجود ندارد و به هر شکل ممکن باید تیمها اعزام شوند. متاسفانه حتی یک دهم بودجه مورد نیاز را به فدراسیون کشتی نمیدهند.
من تا هر جا که احساس کنم میتوانم کمک کنم، به کارم در فدراسیون کشتی ادامه میدهم اما واقعا در مقابل خادم و فشارهایی که به او میآید من کاری انجام نمیدهم.
* آرزو داشتم با گاتسالوف کشتی بگیرم
همیشه خیلی دوست داشتم با گاتسالوف روس سرشاخ شوم، اما هیچ وقت این امر میسر نشد. حتی یک بار هم که مربی بودم و به همراه تیم به روسیه رفتیم به او گفتم که بیا به صورت تمرینی با هم سر شاخ شویم که او گفت باشه بعدا، اما در نهایت نیامد.
*با 68 کیلو وزنه به کوه میزدم!
هفتهای 17 جلسه تمرین سخت میکردم. صبحها کوه می رفتم. اگر تهران بودم به شهران و پارک طالقانی میرفتم و یک و نیم ساعت می دویدم. وقتی به کوه میرفتم 60 کیلو جلیقه تنم بود دو وزنه دو کیلویی در هر دو دستم و دو تا وزنه دو کیلویی هم بر دو پایم میبستم. ظهر و عصر هم در کنار دیگر کشتیگیران تمرین میکردم. در روز 600 – 700 تا شنا میرفتم. نزدیک 1000 تا بارفیکس میرفتم و کلی هم طناب میزدم.
* برزگر را از لحاظ فنی قبول دارم
آن موقع که ما تمرین می کردیم میگفتند که باید کله پاچه بخوری قوی شوی. در حالی که از لحاظ علمی ثابت شده که یک ورزشکار نباید به مقدار زیاد از چربی استفاده کند و بیشتر باید پروتئین، کربوهیدارات و ویتامین را در سبد غذایی خود قرار دهد. بالاخره در زمان ما خیلی اصول علمی بر تمرینات کشتی گیران حاکم نبود و کسی نبود که این موارد را به ما بگوید، اما از لحاظ فنی منصور برزگر در سطح بالایی قرار داشت و کار خود را به خوبی بلد بود.
* مشاور خوب نداشتم و در چارچوب زندگی نکردم
من از لحاظ فنی به اذعان خیلیها کشتیگیر خوبی بودم و خیلی هم سخت تمرین میکردم. فکر نکنم هیچ کشتی گیری به اندازه من چنین تمریناتی را انجام داده باشد، اما به نتایجی که شایستگی اش را داشتم هیچ وقت نرسیدم چرا که مشاور خوبی نداشتم و خوب هم زندگی نکردم و در چارچوب نبود. به خاطر همین نتوانستم آن طور که باید به مدالهای طلای خود اضافه کنم.
* کسانی که در کشتی به حقشان نرسیدند
به نظر من بهنام طیبی که هیچ وقت مدال جهانی نگرفت یا علی اکبر نژاد که خیلی به او انتقاد می کردند، به حقشان در کشتی نرسیدند. شاید اگر الان آنها کشتی میگرفتند به راحتی چند مدال جهانی به دست می آوردند.
*دوپینگ در زمان ما خیلی کمتر بود
در زمان ما دوپینگ خیلی کمتر بود. آنقدر علم آن را نداشتند و یک چیزی مصرف می کردند که تا پنج ماه در بدنشان میماند. یکی از کشتیگیران 80 روز قبل از مسابقات آمپول زده بود و دوپینگش درآمده بود. در صورتی که دیگر فایده ای نداشت و تاثیری در قدرت او پس از 80 روز نداشت و فقط در بدنش مانده بود.
* جرات نکردم دوپینگ کنم!
شاید من هم خیلی وقتها قلقکم میشد که دوپینگ کنم اما چون علم آن را نداشتیم می ترسیدم بفهمند. به هیچ وجه جرات آن را نداشتم چرا که اگر دوپینگم لو می رفت آن وقت همه می گفتند پنج شش تا مدالش را هم همین جوری و با دوپینگ گرفته است.
* مدالآوری کوباییها غیر طبیعی است
در کشورهای دیگر انستیتوهایی دارند که درباره دوپینگ همیشه تحقیق می کنند و از تست ها جلوترند و وقتی یک روش تست عمومی می شود و همه از آن خبردار میشوند روش های دیگری را پیاده میکنند تا دوپینگشان درنیاید. متاسفانه در کشورهای دیگر هم بسیاری از موارد دوپینگ به چشم می خورد و باید کشورهایی که مخصوصا در المپیک حضور پیدا میکنند به صورت جدی از این لحاظ مورد بررسی قرار گیرند. مثلا مگر میشود کشوری مانند کوبا که جمعیت بسیار کمتری از ما دارد پنج برابر ما مدال بگیرد. من تمریناتشان را دیده ام روزی چهار جلسه تمرین میکنند که اصلا با وعده های غذایی جور در نمی آید و شب تا صبح هم بیرون هستند و خواب ندارند! باز صبح تمرین را شروع می کنند. مشخص است که این موضوع غیر طبیعی است.
* فدراسیون در مبارزه با دوپینگ جدی است
متاسفانه برخی کشتیگیران بدون علم و آگاهی مرتکب دوپینگ شدند که باعث شدند خدشه به کشتی ایران وارد شود و فدراسیون هم جریمه شود اما فدراسیون کشتی در حال حاضر با انجام تستهای دوره ای سلامت از بسیاری از موارد قاطعانه جلوگیری میکند تا آبروی کشتی ایران خدشه دار نشود.
* اقتصاد ایران بیمار است
وقتی 17 ساله بودم ساختمان سازی را شروع کردم. مثلا یک تالار ساختم که پنج سال طول کشید تا تکمیل شود. هر چه پول به دست می آوردم تکه تکه خرج تکمیل آن تالار میکردم. متاسفانه اقتصاد ایران بیمار است و خیلی مشکل دارد. این بهرههای زیاد بانکی ضربه زیادی به اقتصاد ایران وارد کرده است. شعار ملی ما حمایت از سرمایه داخلی است، اما هنوز قانون آن نوشته نشده است. وقتی به ادارهای می روی هنوز اصل بر نشدن کار است و به هر شکلی تو را پس میزنند. تمام شرایط باید مهیا باشد و سرمایه گذار فقط نوع کار را انتخاب کند ولی متاسفانه ادارات ما به صورت جزیرهای عمل میکنند. وقتی جواز میگیری تا کاری را انجام دهی به یکباره منابع طبیعی میگوید جواز دادهاند که دادهاند و حرف خودشان را میزنند. وقتی آن را حل میکنی برق و آب نمیدهند و در مجموع هر کسی ساز خود را میزند در صورتی که باید برای سرمایهگذاران امکانات و شرایط را فراهم کنند تا تولید راه بیفتد.
*ادارهها سرمایهگذاران را فراری میدهند
باید دو سه سال درگیر باشی تا بتوانی جواز بگیری و کار را تازه شروع کنی. بعد که می آیی کار را شروع کنی یکسری ادارات شروع به اذیت میکنند. آنقدر شرایط سخت است که آدم را فراری میدهند. اداره کار، بیمه و مالیات، وامهای گران بخشی از مشکلات تولید کنندگان است که اصلا نمیگذارند کار کنی. از سوی دیگر قوانین دائما در حال تغییر هستند. مثلا کارخانه ای که 100 میلیارد بابت راهاندازی آن هزینه شده است تا میآید شروع به کار کند قانون تغییر میکند و میگویند که صادرات نمی توانی انجام دهی و باید تعرفه دهی. خب از اول می گفتند ما اینکار را نمی کردیم. مثلا در یک سال چهار بار قانون داخلی یک ادارهای را تغییر میدهندخب تولید کننده چطور در این شرایط تعادل خود را حفظ کند و برنامه دراز مدت داشته باشد. یک شبه قانونی میگذارند و اصلا کاری ندارند تولید کنندهای که سالها زحمت کشیده زمین بخورد و اصلا برای او احترام قائل نیستند. واقعا کار بسیار سخت و طاقت فرساست.. انتقال پول هم در این شرایط بسیار سخت شده و هر لحظه ممکن است صراف پولت را بخورد.
الان یکسری از شغلها الکی و به دلیل تحریمها به وجود آمدهاند که در جامعه ریشه دواندهاند. اگر تحریمها هم حل شود باز هم باید فکری به حال این گونه مشاغل کنند. متاسفانه قانونی در این باره نوشته نشده است که از ضربه خوردن تولید کنندگان جلوگیری به عمل آورند و با دیدن شرایط از آنها حمایت شود.
* دو سال معدن دار نمونه شناخته شدم
دو سال معدن دار نمونه شدم اما هیچ کس نه تنها از من حمایت نکرد، بلکه سنگ اندازی هم در کارمان کردند و کار را به جایی رساندند که بخواهم آن را تعطیل کنم. طرف خانه می خرد و هیچ کاری هم نمیکند و بعد از چند ماه دو برابر می فروشد. من نمی فهمم این چه نوع اقتصادی است که ما داریم. یک سری آدم نشسته اند کنار راحت دلار می خرند و میفروشند و سودهای میلیاردی میکنند آنوقت تولید کنندهها باید با این سختیها کار کنند.
* در حال تعطیل کردن معدن هستم
با این شرایط و پایین آمدن قیمت جهانی در حال تعطیل کردن معدن سنگ خود هستم. ما باید حقوق دولتی بدهیم که این برای ما سنگین است. من حتی به وزارتخانه گفتم حقوق دولتی از ما نگیرید و ما را به صنایع بالادستی ببرید که قبول نکردند. من دو هزار پرسنل داشتم که به دلیل این شرایط در حال بیرون کردن آنها هستیم. هیچ کس به خاطر این موضوع از من تشکر نکرد. جوری با ما برخورد میکنند که انگار دزد هستیم. اگر بخواهیم به صنایع بالادستی هم برویم از ما پول میخواهند که هزینه بر است. وام هم اگر بخواهیم بگیریم آنقدر سود روی آن می کشند که تولید کننده را به زانو در می آورد.
9 درصد ارزش افزوده، 20 درصد مالیات و 25 درصد بهره بانکی. مگر ما چقدر درآمد داریم که بخواهیم آن را پس دهیم. خب کار نکنم که راحت ترم. 5 میلیارد در بانک بگذاری ماهی صد میلیون می دهند. من دوست دارم کار کنم اما کاری کردهاند که واقعا خسته شده ام. من که انگشت کوچیکه یک سری هم نیستم. دوستی دارم که 20 هزار نفر پرسنل دارد اما مسئولان کاری کردهاند که میخواهد فعالیتش را تعطیل کند و برود. دولت میگوید باید این قدر درآمد از این محل داشته باشی. نمی دانم به چه قیمتی. به قیمت این که بسیاری بیکار شوند؟ به قیمت منحل شدن شرکت ها؟ کسی که اقتصاد میداند قانون برنده برنده را هم باید بداند.
* اقتصاد ایران دلالپیشه شده است
به نظر من اگر تحریم برداشته شد پولی که از دنیا طلبکاریم به مملکتمان نیاید خیلی بهتر است و دولت آن را برای خودش بردارد و به مردم ندهد اما از سوی دیگر با مردم هم کاری نداشته باشد. طرف وام برای صنعت میگیرد اما ساختمان سازی میکند و زن و بچههایش را به خارج از کشور می فرستد. گاهی آنقدر بی رویه بدون چارچوب وام میدهند و یا بعد از مدتی یک دفعه میگویند که هیچ وامی نمیدهیم. هیچ گاه تعادلی وجود ندارد و بر اساس برنامه کار نمیکنند. به اعتقاد من اگر برنامهای نباشد وقتی این مقدار پول وارد کشور شود خیلی ها بدبخت میشوند. باید قانون به گونهای باشد تا مردم به کار و فعالیت تشویق شوند. به خدا میشود در این تحریمها هم خوب کار کرد به شرطی که بگذارند مردم کار کنند. اما طوری جلوی پای ما را میگیرند تا زمین بخوریم. متاسفانه همه جوره ما را اذیت میکنند.
این برای کشوری مثل ایران خیلی بد است که همه به دلالی روی آورده اند و تولید رها شده است. نباید قانون را امتحان کرد قانون باید زماندار باشد اما قانون میگذارند میگویند اگر صدای مردم درآمد آن را عوض می کنیم. متاسفانه ما خیلی وقت ها قانون را در کشور امتحان میکنیم در حالی که باید پیش از تصویب آن به خوبی مورد بررسی قرار گیرد و بعد تصویب شود نه این که در موقع اجرا آن را امتحان کنند.
*وزیری که حقوق بگیر بوده چطور میخواهد درباره میلیارد تصمیم بگیرد؟
ما 100 نفر آدم نداریم که بتوانند 100 میلیارد تومان را مدیریت کنند آنوقت طرف در دفترش نشسته و کسی را که 4 هزار میلیارد را مدیریت می کند و بهرهوری دارد و کلی اشتغالزایی داشته را به دفترش راه نمی دهد. وزیری که ماهی 5 میلیون حقوق میگرفته حالا وقتی میخواهد درباره میلیارد صحبت کند مطمئنا میترسد.من یک جاده 60 کیلومتری برای دسترسی به معدن احداث کردم که منابع طبیعی به خاطر همین کار من را یک میلیارد و 800 میلیون تومان به خاطر قطع درخت جریمه کرد اما وقتی به آنجا رفتم دیدم خانمی آنجاست که 600 گرم طلایش را فروخته بود به همراه 500 میلیون تومان پول فروش اموالش توانسته بود زمینی را خریداری کند. 8 سال بود در این زمین درخت کاشته بود و 32 سال بود که به بار نشسته بودند اما منابع طبیعی گفته بود این درختان باید قطع شود و او جریمه بدهد! من درخت کندم و او کاشته بود اما هر دویمان باید جریمه می پرداختیم! من گفتم هر دوی ما را با هم پیش رییستان ببرید که چرا منی که درخت کنده ام باید جریمه شوم و این خانم هم که درخت کاشته باید جریمه شود؟ آنها خودشان باید به من جاده می دادند نه اینکه من را اینطور جریمه کنند.
جامعه ما دلال پیشه شده است. باید از این دلار سه هزار و خرده ای استفاده کنیم و مملکت مان را بسازیم. ما منابع طبیعی زیادی داریم که میتوانیم آنها را صادر کنیم. متاسفانه ما نتوانستیم از این مبلغ زیاد دلار برای ساختن مملکتمان استفاده کنیم. نتوانستیم مردم را که از شهرستان ها به تهران آمدند به شهرشان برگردانیم که این باخت است. فقط فشار دلار 3 هزار خرده ای به مردم آمد و استفاده ای نکردیم.
* ورود به دنیای بازیگری
بخشی از فیلم "من یک ایرانیام" به زندگینامه خودم بر میگردد. احساس میکنم مهره سوزی و نخبه کشی در کشور ما مرسوم شده است چه در ورزش و چه در سیاست و چه در اقتصاد و هنر. احساس کردم باید یکسری از حرفها گفته شود. در این فیلم با یک قهرمان ورزشی تا حدی بد برخورد میکنند که مجبور میشود از دنیای ورزش خداحافظی کند و این ورزشکار به خارج از کشور میرود که زندگی او در آنجا از بین میرود. در مجموع این فیلم پیامهای خوبی دارد و جلوههای افول و سقوط یک ورزشکار را نشان میدهد.
متاسفانه جامعه ما هم اینک از حضور قهرمان خالی است. ما بعد از تختی عملا قهرمانی نداشته ایم که بخواهد ماندگار شود تا آن را الگو کنیم.چند بار اسم تختی را مردم می آورند تا اسم علیرضا حیدری؟ البته مدعی در این باره زیاد داریم اما این مردم هستند که در نهایت قهرمان خود را تشخیص میدهند و انتخابش میکنند. احساس میکنم این فیلم به قهرمان سازی در ایران کمک زیادی خواهد کرد.
* "من یک ایرانیام"به نفع کشتی خواهد بود
10 سال بود به من پیشنهاد شده بود بازیگر شوم. من خیلی وسواس داشتم که فیلم بازی نکنم و وارد سینما نشوم اما وقتی احساس کردم فیلمنامه تاثیرگذاری زیادی در جامعه خواهد داشت و به نفع کشتی ایران خواهد بود، قبول کردم بازی کنم.
* 18 کیلو برای بازی در فیلم وزن کم کردم
فکر کنم فیلم خوبی شود. جاهایی که فکر می کردم خیلی کار برایم سخت باشد وقتی نگاه کردم رضایتبخش بود. خیلی برای این فیلم سختی کشیدم. من در این فیلم 18 کیلوگرم وزن کم کردم چرا که قرار بود کشتی بگیرم و بدنم باید مانند یک قهرمان جهان میشد که دوباره به کشتی باز گشته است. فکر میکنم در ماه جاری اکران شود و امیدوارم با استقبال خوبی همراه باشد.
* سینمای ایران آشفتهتر از ورزش است
حرفه من بازیگری نیست و سینمای ایران را هم خوب ندیدم. شاید با این تیمی که کار کردم اینطور بود اما دیدم سینما هم خیلی کم وکاستی دارد. سینما در ایران بسیار آشفتهتر از ورزش است. اصلا سر آدم درد می گیرد وقتی آنجا کار می کنی! اما چون یا علی گفته بودم این مسائل را تحمل کردم و تا پایان به کارم ادامه دادم. خیلی بخاطر این فیلم و نبودن بر سر کارم ضرر کردم. حتی دو روز بود که برگشته بودم احمد نجفی دنبالم آمد و فکر کرده بود که دیگر برنمیگردم و پاسپورتم را در فرودگاه از من گرفت.
هر چند در طول کار خیلی هم جر و بحث و دعوا داشتیم. اصلا نظم ندارند. من چون حرفهای زندگی کردهام یک چیزهایی را می دیدم که واقعا تعجب میکردم. وقتی به آنها اعتراض میکردم می گفتند از اول هم همین بوده و ما نیز همین جوری کار می کردیم. شش صبح گریم میکردیم بعد ظهر میآمدند میگفتند صحنه آماده نیست که من می گفتم مگر من آدم شما هستم؟شما دفتر من بیایید راهتان نمیدهم.
جا دارد یکسری افرادی وارد سینما شوند تا جوری رفتار کنند که مسیر سینمای ایران اصلاح شود. اگر شرایط خوب شود شاید دوباره این کار را ادامه دهم. به نظر من اگر شاهد اتفاقات خوبی در سینمای ایران نیستیم به خاطر این است که در آن برنامهریزی وجود ندارد. همه چیز پول نیست. مدیریت و حرفهای گری هم بسیار مهم است. الان کشتی ایران هم پول ندارد اما چطور نتیجه میگیرد پس مدیریت و برنامهریزی در کارها خیلی مهم است.
* با خادم اختلافنظر دارم اما او به کشتی شخصیت داده
مطمئنا هر کسی در کارش سبک مخصوص به خودش را دارد. بنابراین بر اساس همین امر من نیز با خادم در برخی از موارد اختلاف نظر دارم. مانند دوران کشتی که من یکسری از فن ها را می زدم که او نمیتوانست بزند و بالعکس. در مدیریت هم همین گونه است خیلی وقت ها ما با هم بحث داشتیم اما الان وقتی نگاه میکنم میبینم خادم نه تنها کشتی را کوچک نکرده است، بلکه به کشتی ایران شخصیت داده است. مطمئنم با ادامه این روند کشتی دوباره مانند سالهای دور به خانهها باز میگردد که جا دارد از او تقدیر و تشکر شود. هر چند که در برخی از موارد اختلاف نظر داریم اما معتقدم او در مجموع کار را خوب پیش می برد، پس من نباید به خاطر سلایق شخصی اصطکاکی در کارها ایجاد کنم. او با عملکرد خوب خود کار ما را سبکتر کرده است. فدراسیون کشتی با مشکلات زیادی دست به گریبان است و محدودیتهای زیادی پیش روی کشتی ایران وجود دارد اما وقتی خادم خودش پول وارد کشتی میکند بنابراین همان طور هم که میخواهد مدیریت میکند. او به اصولی معتقد است که در کارهایش نیز به آنها پایبند است. بالاخره در هر سیستمی ضعفهایی هم هست.
*نه تنها از فدراسیون حقوق نمی گیرم بلکه هزینه هم میکنم
به عنوان کسی که این پتانسیل را دارد که میتواند رییس فدراسیون شود وقتی می بینم یک آدم خوب کار میکند نباید برایش مشکلی ایجاد کنم و باید ملی نگاه کنیم. اگر کاری هم برایش انجام نمیدهیم مشکل هم برایش ایجاد نکنیم. اگر خادم بد کار میکرد همه اهالی کشتی کوچک میشدند و مردم با ما خوب رفتار نمی کردند. وقتی کسی شخصی نگر شود و به دنبال منافع شخصی خود باشد مطمئنا خرد خواهد شد. من آدم سرکشی بودم و هیچ وقت تملق کسی را نکرده و نمیکنم. من نه تنها از فدراسیون حقوق نمی گیرم، بلکه خیلی جاها هم هزینه میکنم و آسیب مالی هم به من میرسد و کلی هم باید هزینه کنم. بنابراین دلیلی ندارد که تملق کسی را کنم چرا که آنقدرها مغرور هستم که دست به این کارها نزنم. خادم نه نان من را میدهد و نه شما به خاطر او من را به اینجا دعوت کردهاید پس بدهی به او ندارم. او من را به کشتی نیاورده پس بدهی از این بابت به او ندارم. اما از تلاشی که از جهاتی میکند به عنوان یک ایرانی باید زبان تشکر داشته باشم و حقایق را بگویم. به اعتقاد من او جزو بهترین روسای فدراسیون کل تاریخ ایران است. با توجه به مشکلات مالی و حجم کارها توانسته کارها را خوب پیش ببرد.
به اعتقاد بنده و برخی دیگر اشکال عمده خادم مربیگری او در کشتی است، اما در مقابل مشاهده میکنیم او هم مدیریت و هم سرمربیگری تیم ملی را همزمان با هم به خوبی پیش می برد. او از زندگی خصوصی خود میزند و هیچ وقتی برای خود و خانواده اش نمیگذارد. او در کارش اصلا زمان مطرح نیست. حتی با ما غیر از وقتهای عادی و معمول و شبانه روز جلسه میگذارد. شاید خیلی ها در فدراسیون کشتی اذیت شوند، اما خادم در امر مربیگری هم به سبک و سیاق دیگری تمرین میدهد.
* اطلاع از وضعیت محمد کرمانی
هراز گاهی با آقای محمد کرمانی (اولین مربی علیرضا حیدری) تماس تلفنی داریم و هر چند خیلی از وقتها او تماس میگیرد و من را شرمنده میکند. برخی جاها هم همدیگر را میبینیم. ارادت من برای او همیشه ثابت است و کم نمیشود. شخصیت کرمانی با ثبات است و همیشه همین است که بوده. دلیل مهمی که برای او احترام زیادی قائلم شخصیتش در قبال اجتماع است. او میتواند الگوی بسیاری از جمله خود من باشد. او با همه خوب است. برای من هم مایه گذاشته و در روزهایی که نیاز داشتم دست بر سر من کشید. او در مجموع دوست داشتنی است.
* کشتیگیران امروزی راحت مربی عوض میکنند
غیر از کرمانی، زیر نظر خوشخو در کرج کار کرده ام. مربی مثل یک کتاب صامت است و کشتیگیر باید از دانش او استفاده کند. من از خیلی مربیان چیزهای زیادی یاد گرفتم. معتقدم که کشتیگیر باهوش باید از مربی چیز یاد بگیرد نه این که توقع داشته باشد که مربی همه چیز را به او بگوید. الان هم به کشتیگیران می گویم که صرفا به مربی خودشان بسنده نکنند. نباید کشتیگیر فقط به یک مربی بسنده کند، بلکه باید از هر مربی چیزهای زیادی یاد بگیرد هر چند کشتیگیر باید مربی شخصی خود را به گونه دیگری احترام کند و در مقابل او خضوع بیشتری داشته باشد. الان بحث پول و پیشنهادهای مختلف در لیگ باعث شده کشتی گیران به راحتی مربی خود را تغییر دهند به جاهای دیگری بروند که من هیچوقت این کار را نکردم و خیر آن را هم دیدم. روزهایی که من میخواستم از 85 کیلو به 97 کیلو بیایم هیچکس حتی مادرم نیز خبر نداشت اما مربی ام میدانست چرا که در باشگاه خودم امنیت داشتم. یک دفعه ظرف ده روز عباس جدیدی فهمید که من به وزن او رفتهام و دیگر کاری نمیتوانست بکند.
* رفیق باز نیستم
بعد از یک دوره ای که خیلی دور و برم شلوغ بود خیلی رفیق بازی نکردم. البته از کسی هم بدم نمی آید. آدم یک مقدار باید حواسش را جمع کند. وقتی کسی به آدم خیانت میکند در درجه اول خود آن شخص مرتکب اشتباه شده است و یا سرش کلاه میرود که نتیجه راحت اعتماد کردن به برخی هاست. من هم اشتباهاتی داشته ام و نتایج منفی آن را در زندگی ام دیدم. البته ایراد بیشتر را از خودم می دانم. من در طول زندگی بیشتر قصد کمک به دیگران داشتم اما برخی ها به من خیانت کردند و رفتند. الان که فکر میکنم به خودم ایراد می گیرم که چرا به این گونه افراد اعتماد کردم. البته این موضوع تا اندازهای مرا محتاط کرده است. متاسفانه برخی از افراد کاری میکنند که باعث میشود اعتماد بین مردم از بین برود.
*سنم بالا رفته بود و باید ازدواج میکردم
یکسالی میشود که ازدواج کرده ام.سنم بالا رفته بود و باید دیگر ازدواج میکردم.
* فقر دیگران اذیتم میکند
بزرگترین چیزی که دیدن آن من را اذیت میکند این است که خانوادهای به همراه بچههای خود زیر باران یا آفتاب در کنار خیابان منتظر اتوبوس باشند چرا که پول ندارند ماشین برای خود بخرند. مگر چه گناهی کردهاند که بخاطر نداشتن پول باید سختی بکشند. یا این که دختر زیبایی به خاطر وضع مالی پدرش مجبور شود ازدواج بدی انجام دهد که اگر پدرش پول داشت این اتفاق برایش نمیافتاد و زندگی اش بهتر میشد. من همیشه سعی میکنم در حد بضاعتم دست خیر داشته باشم و خدا هم همیشه کمک کرده به کسی نه نگویم اما بضاعت من هم تا یک حدی است.
*بعضی از این فوتبالیستها سرشان گیج میرود پول میلیاردی میگیرند
من کاری به فوتبال ندارم و بدم میآید می گویند فلان فوتبالیست آنقدر گرفت اما یک سری در این وسط پول هایی می گیرند که 99 درصد آنها بلد نیستند مبلغ قرار داد خود را بنویسند. اگر بگویی بداهه یک مبلغ میلیاردی را به رقم بنویس و همان قدر را به تو می دهیم باور کن خیلیهایشان نمی توانند این کار را انجام بدهند! این پول ها باعث شده مسیر زندگیشان هم عوض شود. تا پول می گیرند مدل مو و لباسشان عوض می شود. یک دفعه یه ماشین 500 میلیونی زیر پایش میافتد سرشان گیج میرود و معلوم است که وارد انواع حاشیهها میشوند. نمی گویم ندهند. در آلمان هم پول خوبی به فوتبالیستها می دهند اما روغن آن بازیکن را می کشند و پول مفتی به کسی نمیدهند. اینجا یک ساعت تمرین میکنند بعد شب معلوم نیست کجا می روند.
* سرمایهگذاران به کمک کشتیبیایند
در پایان از کسانی که می توانند به کشتی کمک کنند می خواهم با توجه به امانت داری که در فدراسیون کشتی وجود دارد به کمک ورزش اول ایران بیایند. خیلی شرکتها پتانسیل کمک دارند و دنبال این هستند در جاییکه میتوانند اعتماد کنند کمک کنند که این فضا هماینک در فدراسیون کشتی وجود دارد. این کمک ها برای من یا خادم نیست بلکه کمک به ورزش اول ایران و جوانان این مرز و بوم است. از رسانهها هم میخواهم به کشتی بیشتر توجه کنند و فقط معطوف به فوتبال نشوند. واقعا حق کشتی این نیست. هر کانالی را میزنی فوتبال پخش میکنند اما اگر به کشتی هم پرداخته شود واقعا مشکلاتش حل میشود.
در پایان این مصاحبه از حیدری خواستیم نظر کوتاه خود را در قبال چند اسم بیان کند!
* عباس جدیدی: بگویم دوست یا رقیب نمی دانم. کشتیگیری بسیار خوب بود و با هم خیلی شوخی می کردیم.
* رسول خادم: متفکر
* امیر رضا خادم: باهوش
* کشتی: زجر، صبر و عشق
* منصور برزگر : مولانای کشتی ایران. او به گردن همه چه آزادکار و چه فرنگی کار حق دارد
* ورزش ایران : بیمار
* اقتصاد ایران: بی برنامه
* علیرضا حیدری: در آینده قرار است آن چیزی که میخواهم بشوم. مترصد فرصتی هستم تا فضای جدیدی را پیدا کنم و اتفاقات خوبی در آینده برایم خواهد افتاد اگر خدا عمری بدهد. من صرفا علیرضا حیدری کشتی نیستم.
* سیاست: علاقه ای به سیاست ندارم. دوست دارم برای اقتصاد مملکتم کار کنم.
گفتگو از علی فیض آسا و وحید رجبی
انتهای پیام