علیرضا رضایی عارف، متولد روستای همهکسی بخش بهار همدان است. او که 9 شغل متفاوت دارد و اکثر آنها هم اکنون در سطح کشور اجرا میشود، طرحی دارد که اگر مسئولان به آن اعتماد کنند، مشکل خشکسالی کشور را ریشهکن میکند. معتقد است با تجربیاتی که طی این سالها کسب کرده میتواند به معنای واقعی از یک کار شکست خورده یک پیروزی شیرین بیافریند.
او دارای ثبت اختراع بزرگترین کتاب دنیاست، کتابی که 15 تن وزن دارد. عادت ندارد مثل همه فکر و عمل کند، دوست دارد متفاوت باشد و عشقش این است که غیرممکن را تبدیل به ممکن کند. از نگاه وی بن بست وجود ندارد و این ما هستیم که بن بست را میسازیم...
به گزارش خبرنگار ایسنا، مشروح گفتوگو با علیرضا رضایی عارف، مخترع ، کارآفرین نمونه ملی و مدیر شرکت جوینده و یابنده راهگشا را در این مصاحبه بخوانید:
اواخر جنگ دیدگاه این بود که هر کسی دیپلم بگیرد استخدام میشود، معلم میشود و در نهایت یک حقوقی در حد متعارف آن زمان می گیرد اما برای من در آن زمان کار اولویت بیشتری پیدا کرد؛ مدرسه را رها کردم و بعد در دوران سربازی در تهران داوطلب آزاد شرکت کردم و سوم راهنمایی را در سربازی گرفتم منتها در مقابلش مطالعهام زیاد است و بعد از چندین سال عادت کردهام روزی 4 الی 6 ساعت مطالعه در حوزههای مختلف داشته باشم البته جای افسوس دارد که درس نخواندهام ولی میتوانم جبرانش کنم و برای جبران آن در هر حیطهای که نیاز داشته باشم مطالعه میکنم؛ الان خیلی موفق هستم اعتقاد اصلی و راهبرد من این است که از تجربیات و علم دیگران استفاده کنم و این موضوع را سرلوحه کارهایم قرار دادم و پیش رفتم.
اولین کسبوکاری که راهاندازی کردید چه بود؟
کار اول من کشاورزی است البته به شکلی متفاوت؛ باغ میوهای دارم حدود 70 هزار متر که هرجای باغ که فلکه را باز کنید، آب تا شش متر فواره میزند؛ حسن این باغ فوارهای است که دارد و بدون مصرف انرژی یا استفاده از موتور آب یا برق تنها با استفاده از اختلاف ارتفاع آبیاری میشود. باغ میوه هم دارد و سال هشتم عمرش است. البته ریسک دیگری که کردم این بود که 1.5 هکتار هم جدیدا در آن زعفران کاشتم که در منطقه ما همدان خیلی کم است.
مختصری در مورد کار بعدیتان توضیح دهید
کار بعدی من در آن مقطع پرورش ماهی در همدان بود. سال 84 موفق شدم کار شاخصی انجام بدهم و آن کار، ماهی فروشی در آکواریوم سیار پشت نیسان بود. یک آکواریوم سیار با ماهیهای زنده و بهترین و تازهترین کیفیت که با این کار بسیاری از هزینهها سرشکن میشود. خوشبختانه پروژه هم اکنون در سطح زنده فروشی در استان همدان ادامه دارد اما به جای اینکه هر سری 200 کیلو تا 500 کیلو ماهی زنده ببریم و بفروشیم الان تا چهار تن می توانیم ببریم.
ظاهرا شما یک معدن هم به نام خود ثبت کردهاید؟
بله کار سوم من در همین زمینه است و در منطقهمان یک معدن کشف کردم، جریان از این قرار بود که منطقهای که رویش کشاورزی میکردیم خاک سبز آبی رنگی داشت به آن شک کردم و این خاک را مورد آنالیز قرار دادم و اکنون پروانه بهرهبرداری یک معدن تالک را گرفتهام؛ تالک گل سرشور قدیم است که در ایزوگام و کاغذسازی مصرف دارد.
از چه زمانی به صورت تخصصی وارد عرصه کارآفرینی شدید؟
سال 82 سیلی نهایی را خوردم که از آن به عنوان چک موفقیت نام میبرم! سال 81 ورشکسته شدم به دلیل نسیه زیادی که روی ماهی دادم، نتوانستم چکهایم را پاس کنم و سرمایهام را از دست دادم. خانه، ماشین و خطهای موبایلی که آن زمان داشتم فروختم تا چکهایم را پاس کنم.
برای من تنها یک دفتر سررسید باقی ماند که حساب کتابهایم از کشاورزان، میزان طلبهایم و 21 میلیون تومان چکی که به مرور از آنها گرفته بودم را در آن نوشته بودم اما این دفتر را هم سال 82 در اندیمشک از من دزدیدند! دیگر هیچ سرمایهای نداشتم و این دفتر تنها چیزی بود که برایم مانده بود، حتی کشاورز هم نمیدانست چقدر به من بدهکار است اما با دزدیده شدن آن همه اسناد و مدارک از دست رفت من ماندم و مشکلات، یکی از ضرر و زیانهایی که متوجه من شد این بود که علاوه بر حساب کتابها، در سررسید ایدههایم را هم نوشته بودم و به نوعی با آن ایدهها راهبرد آینده خود را ترسیم کرده بودم.
سر رسیدتان را پیدا نکردید؟
نه من به دنبال گرفتن المثنی رفتم. در ثبت احوال شهربهار، دیدم مردم همدرد من زیادند همه از گم شدن شناسنامه و کارت ملی می نالند با خود گفتم چند نفر مشکل من را دارند و از خود پرسیدم چندشهر در کشور داریم؟ اگر بهار همدان یک شهر 25 هزار نفری است و مثلا 10 نفر در روز برای گرفتن المثنی مراجعه میکنند، به فرض 600 شهر هم داشته باشیم 600 تا 10 نفر میشود 6000 نفر! پس چرا سازمانی نیست که این عده را دستهبندی و ساماندهی کند و به نتیجه برساند.
جمله روی مدارک که "از یابنده تقاضا میشود به صندوق پست بیاندازد" جرقه کارم شد و آن را سرلوحه کار خود قرار دادم و متوجه شدم که یک سر قصه به پست وصل است. رفتم به اداره پست و ارتباطات ایجاد کردم. با آنها صحبت کردم حتی آمار گرفتم که چه تعداد مراجعه دارند و بعد از چهار سال تلاش، شرکت جوینده و یابنده را تاسیس کردم و به کار گمشدهها وارد شدم.
چطور توانستید شرکت پست را متقاعد کنید؟
نحوه قبولاندن آن به کارشناسان پست تا مدتها طول کشید و چهار سال تمام تلاش کردم تا سرانجام بخشی از پست از من حمایت کرد و اینطور شد که در انتهای سال 85 کیف مدارکم را رها کردم و به سمت شرکت جوینده یابنده رفتم.
نحوه کار به این طریق بود که با پست قرارداد نوشتیم و مقرر شد تا هر کسی هر مدرکی گم کرده بیاید پیش ما فرم پر کند و وقتی که پیدا شد به او زنگ بزنیم. پست یک نرم افزار تحت DOS داشت و بر اساس آن عادت کرده بود هرکسی که به او مراجعه میکند، بگوید مدارکش پیدا شده یا نشده ولی من پیشنهاد کردم کسانی که مدارکشان پیدا نشده را رها نکنیم و به راحتی از آنها نگذریم. شماره تماس و آدرس آنها را بگیریم وقتی پیدا شد خبر بدهیم.
بابت هر مدرک هم 1000 تومان می گرفتیم. در واقع این ایده را داشتم که کسانی که مراجعه میکنند و نه میشنوند، فرصت خوبی است و باید یک بانک اطلاعاتی از آنها تشکیل بدهیم. ابتدای کار مردم ما را قبول نداشتند و هیچ رزومه و کارنامهای هم نداشتیم تا اینکه به مرور وارد کار شدیم و اعتماد در مردم ایجاد شد.
درآمدتان از محل تاسیس شرکت جوینده یابنده چقدر بود؟
در ماه ابتدایی کار 4000 تومان بود اما به مرور که وارد کار شدیم، ماه دوم به 9000 تومان رسید در ماه سوم به 35 هزار تومان، ماه چهارم 920 هزار تومان، ماه پنجم سه میلیون و 500 تومان و ماه ششم پنج میلیون و 500 هزار تومان شد. هم اکنون بیش از 70 شعبه داریم و در تمام استانها و برخی شهرستانها فعالیم و روزانه 4000 تا 6000 نفر به ما مراجعه میکنند و جویای گمشدن یا پیدا شدن مدارکشان میشوند.
طی هفتههای اخیر بخش گمشدههای انسان را استارت زدهایم که برای اولین بار در کشور است. رویکرد ما ساده است، بازی با اطلاعات و معتقدیم که آگاهی رمز تحول است. مادامی که آگاهی نداشته باشید اقدام به کاری نمیکنید ولی ما تصمیم گرفتیم که عادی نباشیم و متفاوت باشیم.
مختصری در مورد طرح گمشدههای انسان توضیح بدهید؟
سایتی به نام www. jooyande.ir را راهاندازی و دو گروه گمشدهها و پیداشدهها را برای آن تعریف کردیم. عکس پیداشدهها را از طریق ارگانها میگیریم و در سایت میگذاریم و گمشدهها را هم خود مردم درخواست میدهند؛ یک عده هم بازدید کننده هستند و عدهای میگویند نسبتی با عکس دارند و یک عده هم صاحب عکس را پیدا کردهاند و فرد یا سازمانی که صاحب عکس را پیدا کرده میتواند کلانتری، پزشکی قانونی، بیمارستان، بهزیستی و هر مرجع دیگری باشد حتی شخص خیّری که 40 سال قبل بچهای را پیدا کرده مشخصاتش را میگذارد.
در حال حاضر 16 گروه انسانهای گمشده داریم: کودکان گمشده، آلزایمریها،عقب ماندههای ذهنی، زندانی فراری، دختر و پسر فراری، همکلاسیها و دوستان گمشده، جنازه و افراد متوفی؛ مثلا کسی 2 سال است رفته و برنگشته و بعد به یکباره از بیماستان یا پزشکی قانونی نشانههایی می آید که به هم ربط پیدا میکند.
پس با این حساب شما باید به یک بانک اطلاعاتی قوی مجهز باشید؟
بله. این بانک اطلاعاتی سال 85 برای دیگران هیچ اهمیتی نداشت الان تعداد مدارک پیدا شده طی 15 سال گذشته و آنچه که از سال 87 تاکنون جمع آوری کردیم بیش از 2 میلیون و 700 هزار مدرک است اما جرات تبلیغ هم نداریم؛ اگر همین امروز اخبار 20:30 از ما بخواهد که مستقیما بگوییم هر کسی هر چیزی گم کرده به ما مراجعه کند، این کار را نمیکنیم چون 70 شعبه بیشتر نداریم و ممکن است فردا همه به یکباره هجوم بیاورند و با 70 شعبه نمیتوان جواب مردم را داد.
میزان اشتغالزایی، درآمدزایی و گردش مالی شما از شرکت جوینده یابنده چقدر است؟
الان 104 نفر کارمند داریم، سفرهای باز شده و به نفع پست است. ماهانه 180 میلیون تومان از محل گمشدهها به پست کمک میشود و قراردادهای دیگری هم نوشتهایم. در کل راضی هستیم پست هم همینطور.
آیا در همین ایده متوقف شدید؟
نه ایده بعدی نوشتن بزرگترین کتاب دنیا بود.
قطورترین، بزرگترین،عجیبترین و سنگینترین کتاب دنیا که 15 تن وزنش است! چهار رکورد گینس دارم ولی هنوز نگرفتم سنگینترین کتاب دنیا در آمریکا و 1181 کیلوست و کتاب ما 15 تن است.
قطر صفحات کتاب 9 متر است و یک قطره مرکب یا جوهر در آن استفاده نشده است. هر صفحه کتاب من به اندازه یک وایتبرد یک متر و 20 سانت در 85 سانت است. شیرازه کتاب به شکل استوانه است که داخل آن 25 غرفه طراحی کردهام، 100 متر دور کتاب، 15 متر شعاع آن و 30 متر قطر کتاب است و پنج درآمد از کتاب داشتم.
این طرح را به شکل یک نماد استوانهای پیاده کردم. مردم برای بازدید از کتاب 1000 تومان میدهند وارد شیرازه کتاب میشوند و صد متر دور کتاب را میبینند، میخوانند، میچرخند و خرید میکنند. وسط کتاب یک سینمای کودک است که میتوانند بچههای خود را نگهداری کنند. اگر کسی قصد خریدن صفحه کتاب را داشته باشد، صفحه را کنده و به او تحویل میدهم، هر صفحه 70 هزار تومان فروخته میشود و فردای آن روز یک صفحه دیگر چاپ کرده و جایگزین میکنم.
محتوای کتاب در مورد چیست؟
عنوانش گردشگری درهمدان، ایران و جهان است که 100 صفحه کتاب راجع به همدان، مشاهیر و دیدنیهای همدان، 300 صفحه راجع به ایران و معرفی مشاهیر و دیدنیهای ایران و 300 صفحه دیگر به معرفی مشاهیر و دیدنیهای جهان میپردازد. این کتاب ثبت اختراع هم شده است، یک کار خیلی خاص است و 5 نوع درآمد دارد البته من کنارش گذاشتم به دلیل اینکه در جوینده یابنده سرم شلوغ شد.
این کتاب کار سال 89 من است و سال 90 متوجه شدم دارم می بازم چون همه کارهایی که دارم انجام میدهم قائم به یک نفر است و آن عارف است؛ طوری که اگر یک هفته گوشی خود را خاموش کنم همه چیز به هم می خورد لذا باید شبیهسازی می کردم، افرادی مثل خودم پرورش می دادم و جایگزین می کردم برای همین از سال 90 رویکردم عوض شد کتاب را بستم و در انبار گذاشتم و روی جوینده یابنده متمرکز شدم.
البته هنوز کسی را پیدا نکردم که این کار را واگذار کنم، یک تیم قوی میخواهد چون یک کار ناب است و آن را ثبت اختراع کردم. به من پیشنهاد کردند کار را در سازمان ملل به نمایش بگذارم، یک کار استثنایی است و اگر به انگلیسی ترجمهاش کنم و به سازمان ملل ببرم هم فرهنگ ایرانی را صادر کردهام، هم صنایع دستی ایران را در فروشگاهها و غرفههایش عرضه کردهام.
میزان درآمدی که از محل بازدید کتاب نصیبتان شد چقدر بود؟
ماهی حدود 30 میلیون تومان درآمد داشتیم.در همدان استقبال از کتاب بالا بود تا جایی که در فصل غیر گردشگری به روزی 426 نفر بازدید کننده پولی رسیدیم. مدل بازدید از کتاب این بود که مثلا من وارد خبرگزاری ایسنا میشوم و بر اساس تعداد کارمندان فرضا 200 نفر بلیت رایگان برای بازدید میدهم. فردای آن روز مواجه میشدیم با افرادی که بلیت گرفته و به اتفاق خانواده برای بازدید آمده بودند ولی ما برای هر نفر یک بلیت میخواستیم برای همین هر کسی که میآمد باید برای دیگر اعضا خانواده بلیت تهیه می کرد تا بتوانند بازدید کنند و ما با این مدل 426 نفر بازدید در روز داشتیم.
ایده بعدی من جمعآوری "ترینهای دنیا" بود. یک فایل عکس دارم که ترینهای دنیا را از منابع مختلف جمع کردم و حدود 12000 عکس است و منتخب خودم است. مجموعه عکسهایی از سراسر دنیا با ایدههای خلاقانه و نوآورانه که برای خود جمعآوری کردم.
در صورت امکان از دیگر کارهایتان بگویید؟
هنر کارآفرین در این است که از هیچ، چیزی بیافریند، یک ایده ساده و خلاقانه که میتواند به درآمد و سود منتهی شود، بر همین اساس بود که در راستای مدلهای خلاقانه طرح "آنی یاب" را دنبال کردم و اکنون روزی چند میلیون تومان جاسوئیچی میفروشم.
توجه کنید کسی که یک دسته کلید یا جاسوئیچی گم کرده چقدرهزینه بابت خرید دوباره، ساخت یا تعویض آن باید متحمل شود. کلیدی که گم شده به درد کسی نمیخورد ولی ممکن است آن دسته کلید شامل در پارکینگ، مغازه، خانه یا ماشین باشد.
مثلا اگر سوئیچ ماشین مدل بالا باشد دستکم دو میلیون تومان باید بدهد تا آن را از نو خریداری کند ولی ما روشی را طراحی کردیم که درصورت گم شدن جاسوئیچی یا دسته کلید بتوان آن را در سریعترین زمان ممکن پیدا کرد.
روی این جاسوئیچیها به شکل ریز نوشته شده: یابنده عزیز جهت ارتباط با مالک کد روی جاسوئیچی را به شماره 30004858 پیامک کنید یا به پست تحویل بدهید. به محض ارسال پیامک از سوی فرد یابنده، سامانه شماره موبایل را کپی و به مالک ارسال میکند. سپس پیامی با این عنوان برای او ارسال میکند: یابنده عزیز با سلام و تشکر شماره همراه شما برای مالک ارسال شد، منتظر تماس مالک باشید و پیام دیگری برای مالک ارسال میشود با این مضمون که: مالک محترم شماره موبایل زیر یابنده احتمالی کالای گمشده شما است سریعا تماس بگیرید.
این طرح را در مورد اسناد و مدارک هم توسعه دادیم و همان پیغام را به وسیله لیبل روی کارتهای شناسایی، کارت ملی، گواهینامه و شناسنامه درج کردیم.
قیمت بستههای آنی یاب چقدر است و از کجا میتوان خرید؟
این بستهها در تمام مراکز پست سراسر کشور عرضه میشود و از 3000،5000،10 هزار، 15 هزار و 25 هزار تومان تا 100 هزار تومان قیمت دارد. ممکن است بگویند کسی حاضر نیست بابت این لیبلها 100 هزار تومان بدهد اما واقعیت این است که میشود و ایده دیگری که به ذهنم رسید این بود که در بستههای آنی یاب علاوه بر جاسوئیچی، دستبند هم قرار بدهیم و روی آن در مورد گمشدههای انسانها پیغام دادیم.
پیغامی که نوشته شده این است: هموطن گرامی برای اینکه خانواده این کودک را از نگرانی نجات بدهید کد روی دستبند را به شماره 30004858 پیامک کنید به این ترتیب اگر کودک عقب مانده ذهنی، آلزایمری، بچه سه ساله یا 5 ساله گم شده باشد در کمتر از چند دقیقه پیدا میشود.
این طرح مکمل طرح جوینده و یابنده است و ثبت اختراع شده است.در حال حاضر بیش از 80 هزار کاربر داریم که روزانه 300 نفر به تعداد آنها افزوده میشود.
از دیگر ایدههای کارآفرینانه خود بگویید؟
پروژهای دارم به نام IN یا تلفن هوشمند که در تلویزیون برای قصهگو تبلیغ میشود، من آن را برای گمشدهها استفاده کردم. یکسری افراد معلول را در دفتر مشغول کار کردم تا جواب تلفن بدهند که مدارک گمشده افراد پیدا شده یا نه؟ شماره تلفن آن 9099070746 است؛ اما در کنار این ایده، طرح دیگری را در دست دارم و سایتی به نام "دستآفرینان " به ثبت رساندهام که به تازگی دامنه آن را خریداری کردم و قصد دارم تا صنایع دستی کل کشور را در قالب یک فروشگاه زنجیرهای مجازی معرفی و به شکل بستهبندی شده به دست متقاضیان برسانم.
مثلا صنایع دستی لالجین و سفال آن که شناسنامه جهانی دارد، مردم آن را خریداری میکنند ولی مشکلی که با آن مواجه هستند نمیتوانند حملش کنند و حمل و نقل سفال و سرامیک سخت است چون باید یک قالب خاص برای آن طراحی شود که نمی صرفد وهزینه سنگینی برای حمل و جابجایی آن باید پرداخت شود.
اما من این مشکل را حل کردهام و میتوانم به وسیله پست کالای شکستنی را حتی تا روستاهای بندرعباس هم سالم تحویل بدهم. الان سایت اینترنتی ما آماده شده است و به زودی هر کسی که بخواهد میتواند از این فروشگاه بزرگ در هر نقطه ایران صنایع دستی سفارش بدهد و سالم تحویل بگیرد. ما به این طریق برای عرضه محصولات بازارسازی و مشکل فروش تولیدکنندگان را حل کردهایم.
پیشبینی میکنید این ایده به ثمر بنشیند؟
معتقدم باید به دنبال کسب درآمد از این مدل برویم. برنامهای را طراحی کردهام که براساس آن هر کسی که صنایع دستی دارد میتواند آن را در این سایت معرفی کند و به فروش برساند. در مقابل ما تمام صنایع دستی کشور را به شکل بستهبندی شده به صورت سالم و با تضمین به دست مصرفکننده یا مشتری میرسانیم. ما فروش را با بستهبندی تلفیق کردهایم. محصول را با بهترین قیمت برای تولیدکننده می فروشیم و دلالان را کنار میزنیم.
برنامه آینده شما چیست؟
در لپتاپ شخصیام 4093 ایده دارم که همیشه اولویتهای اجرایی آنها را تغییر میدهم. درصددم آنها را توسعه دهم و هرکدام در اولویت باشد در مرحله اجرا قرار می گیرد. اما الان سه چهار طرح در مرحله اجرا دارم.
طرحهای شما چقدر اشتغال ایجاد کرده است؟
در مجموع برای 140 نفر کارآفرینی و اشتغالزایی کردهایم ولی برنامه اشتغال 4000 و 9000 نفره دارم. یکی از طرحهای من در حوزه صنایع دستی و خدماتی و طرح دیگر در حوزه کشاورزی و آب است که اگر اجرا شود نتایج فوق العادهای خواهد داشت.
پس با گسترش این طرحها میخواهید افق پیش روی خود را ترسیم کنید؟
به تازگی قراردادی نوشتهام که بر اساس آن فاز آینده 20 نفر استخدام دارم. من باید به افق برتر فکر کنم. با حقوق دادن مخالفم، عشقم درصد دادن است و میخواهم افراد شریک من باشند، الان اکثر کارمندان من به نوعی درصدی از درآمد می برند و پورسانتی کار می کنند؛ این کار باعث می شود که مجموعه پویا باشد و خودش تصمیم بگیرد. هر کسی ادعا دارد که میخواهد کار کند میتواند بیاید با من شریک شود، اگر موفق شد، موفقیتش را به نام خود ثبت کند و اگر موفق نشد تمام هزینه آن را بر میگردانم. من طرحی دارم که اگر به اجرا درآید مشکل خشکسالی مملکت را برطرف میکند.
چرا این طرح را تاکنون به اجرا درنیاوردهاید؟
مدیران مملکت همه نیّتشان خوب است ولی در اجرا کم میآورند و حاضر به اعتماد نیستند. الان پتروشیمی را میفروشیم، نفت را میفروشیم ولی پولش را نمیتوانیم بگیریم چرا شرایط تولید را به سمت و سویی نمیبریم که یکسری مقدمات فراهم شود تا تهدید آبی از کشور برداشته و دو میلیون هکتار به سطح زیر کشت آبی ما افزوده شود و 2 میلیون نفر مشغول به کار شوند؟ اگر مسئولان این طرح را از من بخواهند پایش ایستادهام به شرط آنکه کارشناسی فکر شود، مدیران اداری و اجرایی از آن حمایت کنند و نگویند نمیشود.
کشورهای خارجی وقتی اسم طرح مرا شنیدند بلافاصله پیشنهاد دادند تا در کشورهایشان اجرا کنم حتی تا فرستادن هلیکوپتر اعلام حمایت کردند که این طرح را اجرا کنم. حاضر بودند از نقطه صفر مرزی ماشین در اختیارم بگذارند و تمام هزینهها و هتل را تامین کنند تا طرح را به اجرا درآورم اما چرا آنها باید از طرح من حمایت کنند ولی کشور من نکند؟
هر وزارتخانهای که آب به آن مربوط میشود میتواند از طرح حمایت کند. خشکسالی یعنی بیکاری و بیکاری یعنی مهاجرت از روستا به شهر و تهدید امنیت و ناامنی و ... من با تمام توانم و حتی آبرو و سرمایه شخصی خود حاضرم این طرح را تضمین کنم که اگر شکست خورد تمام هزینه را میدهم. مسئولان از من بخواهند و حمایت کنند طرح را اجرا میکنم.
الان ازمجموع حدود 100 میلیارد مترمکعب آب کشور 92 درصدش در کشاورزی مصرف میشود، 5 درصدش در شُرب و 3 درصد در صنعت. در حال حاضر سه برابر کل آب مصرفی کشور تبخیر میشود در حالی که خشکسالی باید ریشه کن شود، هنر من این است که با ایده خود از تبخیر آب جلوگیری کنم.
من معتقدم در استانهایی که کوهستانی هستند نباید کمآبی یا بیآبی داشته باشیم، بلکه باید آب به قدری اضافه بیاید که آن را به دشتها و نقاط کم آب ببریم و حتی به کشورهای دیگر صادر کنیم.
به نظر شما تسهیلات بانکی چقدر در موفقیت یا شکست کارآفرینان موثر است؟
از نظر من گرفتن وام غلط است باید از هیچ، چیزی به وجود آوریم. هر کسی به وام اعتقاد و امید داشته باشد تا چند سال متوقف میشود و در بهترین حالت اگر پارتی داشته باشد دو سال متوقف میشود بعد تازه باید کار کند و بدهد بانک! این بدترین حالت ممکن است؛ پس بهتر است وام را کنار بگذاریم.
تحصیلات و طرز فکر مثبت چقدر در موفقیت یا شکست کارآفرینان موثر است؟
از نظر من فارغالتحصیلی سم است و معنای آن فارغ شدن از تحصیل است، انگار قرار نیست تحصیل کند. یک جوان وقتی فارغ التحصیل میشود، میگوید پول ندارم، پارتی ندارم، انگیزه ندارم، تجربه ندارم و کار ندارم و این یعنی سمی مهلک که ناتوانی را به خود تزریق می کند، در صورتی که این جوان باید اطمینان داشته باشد که سلامتی دارد، دسترسی به منابع ارتباطی دارد، دسترسی به منابع انسانی توانمند دارد، تجربه دیگران را دارد، سرمایه دیگران را هم در دسترس دارد البته به شرطی که به یک چیز ایمان داشته باشد اینکه "همه دنیا سرمایه من است".
و توصیه آخرتان؟
کسی به امید من چیزی گم نکند، ولی اگر گم کرد در حد توان برایش پیدا میکنم...
ماحصل گفت وگوی ایسنا با این کارآفرین موفق و نمونه شعری است که درباره خودش گفته، او این شعر را که خالی از لطف نیست به خوانندگان تقدیم کرده است:
یکی بود یکی نبود/ زیر گنبد کبود / یه جوون نشسته بود /که دلش شکسته بود/ اون که خیلی خسته بود/ دل به رویا بسته بود /عصر یک روز قشنگ /دزدای مست و ملنگ / کیفشو برده بودند/ هستی شو برده بودند/ چهار تا دزد زدند رکب / افتادش تو تاب وتب/ تموم مدارکش همه پس اندازش/21 میلیون بودش/ چک و پول و دفترش/ حاصل رنج و غماش / ماندۀ پول وچکاش/ رفت و دستش نرسید/هر چی داد زد و دوید/ دست بی رحم اونا /کردش از هستی جدا/ دلشو زدن شکست / یه گوشه تنها نشست / بار اولش نبود / اما اون حقش نبود / سرتون دردش نیاد / با تموم خستگی/ دلو داد به زندگی / جوون قصه ما / فکر نکن نشسته بود/ بعد این قصه درد/ اون جوون فکرایی کرد / اون جوون با امید/ پا شد و رفت ودوید برا فکرای جدید/ حرکت کرد و پرید /چهار سالی زجرش دادند/ زیادی طولش دادند/ ولی خب بعد شکست / جوینده یابنده است / تلاش و امید و شور/ میاره نور و غرور/ کسی که چهار سال دوید /اون به مقصدش رسید / مقصدش یه راه ناب / برای تشنه ها آب/ مشک و هم گل وگلاب/ می بره کلی ثواب/ اما اون سختی کشید/ رنگای عجیبی دید/ رنگ پر رمز و ریا-/ رنگ سختی وجفا/ خیلی خیلی خسته شد/ ولی اون زمین نخورد/ یه کمی آزرده شد/ ولی اون قافیه برد/ تو ماه اول کار/ درآمد شد چار هزار/ تو ماه دوم کار/ درآمد شد نه هزار/ ماه سوم سی وپنج/ ماههای بعد رنج وگنج/ بعد صد ماه دیگه / خود اون جوون میگه/ ماههای پراضطراب/ سرشار از رنج وعذاب/ شد براش گلاب ناب/ شد برا تشنه ها آب/ خدای بزرگ ما/ داد بهش درس شنا/ شنای تو مشکلات/ اونا رو کرد شکلات/خودش گفت کن حرکت/می دهم من برکت/خدای مهرآفرین/اونو کرد کارآفرین/یکی بود،یکی نبود/ زیر گنبد کبود/یه جوونی خواسته بود/بتونه،تونسته بود/ با شمام ای جوونا/ پول و پارتی نمی خواد/ کارای روی زمین /همت عالی می خواد/خودش گفت کن حرکت/می دهم من برکت/آفرین کار آفرین/ آفرین کار آفرین.
انتهای پیام