پرندگانی که به ایران مهاجرت میکنند، در امان نیستند. یکی از کارشناس جنگلداری میگوید: اینک غربیها دیگر نمیگویند تالاب فریدونکنار، بلکه نامش را قربانگاه فریدونکنار گذاشتهاند و پرندگان سفرکننده را از مسیرِ آمدن به ایران، دور میکنند.
به گزارش ایسنا، روزنامه اطلاعات نوشت: پرنده از سرزمین سردسیری خود تا کشور ما، مسافت درازی را در جاده زمان پیموده و مرزها را پشتسر گذاشته است و همین که نسیم گرمسیری به چهرهاش میخورد، شادمان از پاییز و زمستانی معتدل، با شوق بیشتری بال میزند تا به تالاب آشنای سالیان خود برسد؛ اما شادیش دیری نمیپاید و در هوا معلق میماند؛ دیگر نه میتواند فرود آید و نه پر بکشد و دوباره به یخبندانی که از آن آمده است، برگردد. اینک تا مرز یخزدن، سردش میشود، به حالت آویخته از پا، نگاهی به تالابش میاندازد و نیزاری که آرزو داشت در آن تخم بگذارد.
روزهای پاییز، تالابها آماده میشوند برای پذیرایی از پرندگان خسته خود که از سردسیرهای دور برای پاییزگذرانی میآیند؛ پرندگانی که از آنِ تالابها هستند، نه از آنِ انسانها.
در صنعت گردشگری به گردشگران آموزش داده میشود که اگر کنار آبی، استخوانی یافتید، یا اگر آب به سبزی میزند، از آن نخورید که بیگمان سمی است. تالابی هم که پرنده نداشته باشد، تالاب نیست، مانداب است و گنداب و سمی و ضد زیست.
پرندگان سوای غریزه از هوش جانوری ویژه برخوردارند و اگر تالابی را برای زیست و زندگی یا زمستانگذرانی برمیگزینند، لابد آن را مناسب زیستن تشخیص میدهند؛ و چقدر نامهربانی است اگر با نیرنگ و قراردادن پرندگان دستآموز در کرانه تالابها، پرندگان مهاجر را به دامگاه بکشانیم و به سیخ بکشیم و کباب کنیم!
شکار فقط به اندازه نیاز روزانه!
در زمان قاجار (به نقل از کتاب خواجه تاجدار) هنگامی که یک خارجی (کارگزار کشور اروپایی) به ایران آمد، یک ایرانی گمنام، مأمور خدمت به او شد؛ آن خارجی بعدها در کتاب خاطرات خود افزون بر درسهایی که از این ایرانی آموخته بود نوشت: «روزی مرد ایرانی از تفنگ مدرنم تعریف کرد و من اجازه دادم که با فاصلهای یک سیب را روی درخت نشانه بگیرد تا دریابد که تفنگم چقدر دقیق ساخته شده است؛ اما او در فاصلهای دورتر از نقطهای که گفتم، ایستاد و شلیک کرد و سیب را روی شاخه درخت دوپاره کرد.»
سپس مرد خارجی از ایرانی میخواهد که روزی او را به شکار ببرد. مرد ایرانی، نیمشب او را از خواب بیدار میکند و به کنار رودخانه بزرگی میبرد و هر دو به کمین مینشینند. سپیدهدم، ایرانی به خارجی ندا میدهد که آماده شود. خارجی در کتابش مینویسد که من نشانه گرفتم و شلیک کردم، اما به هدف نخورد، ولی ایرانی که پس از من نشانه گرفت، درجا گورخری را انداخت.
هنگامی که به کنار رود رسیدیم، با شگفتی دیدم که گورخر از پیشانی تیر خورده است؛ از ایرانی پرسیدم: تو که این همه ماهری، چرا بیشتر نزدی؟ ایرانی گفت: ما تنها یک گورخر شکار میکنیم، نه بیشتر.
خارجی گفت: پس چرا مرا با خود به شکار آوردی، ممکن بود من هم یکی یا چند گور شکار میکردم، و ایرانی گفت: «میدانستم تیر شما به هدف نمیخورد.» و سپس بخشی از گوشت گورخر را برای ناهار و شام کنار گذاشت و مانده گوشت را در آفتاب خشک کرد که شب برای زن و فرزندش ببرد!
این مرام و منش ایرانیان قدیم بود و حتی یک انسان معمولی، در خانواده خود به گونهای تربیت میشد که به اندازه نیاز روزانهاش شکار کند. همانگونه که سرخپوستان نیز بیش از نیاز روز خود، بوفالو نمیزدند؛ اما هنگامی که انگلوساکسونها پا به قاره آمریکا گذاشتند، با شکار سرسامآور خویش، نسل آن جانور را در قاره برانداختند.
خونخواهی پرندگان
انسان خیالش آسوده است که پرندگان نمیتوانند برای کشتهشدن نسل خود به خونخواهی از انسانها بپردازند؛ شاید از همینرو امسال نزدیک به یک میلیون درنا، قو، غازعروسِ سرسفید و مرمر، اردک، بوتیمار، پلیکان، عقاب، گیلانشاه، اکراس و جغد در سرخرود (فریدونکنار)، تورگیری و سر بریده شدند؛ در حالی که آن پرندگان در شمار گونههای حفاظتشده بودند و حلقه به پا داشتند؛ در این میان، سفر پرندگان کمیابی همچون درنای سیبری به ایران، بسیار دیریاب شده است.
میرکاظم نوبر، کارشناس محیطزیست که برای پرندگان، خلقیات انسانی قائل است و برخی را بهاری و برخی دیگر را تابستان دوست میخواند، در این مورد میگوید: همه پرندگان مهاجر از خارج نمیآیند، یا به سخن دیگر، پرندگان مهاجر فقط پرندگانی نیستند که متعلق به کشورهای دیگر باشند؛ چون ما پرندگانی داریم که بومی ایرانند ولی مهاجرت میکنند.
پرندگانی مانند فلامینگو در همه فصلهای سال در ایران دیده میشوند، ولی پرندگانی که از سیبری و اروپا به ایران میآیند، یک دسته، زمستانمهاجرند و دسته دیگر (غازها و پلیکانها) فقط زمستانها در ایرانند و پرندگانی همچون حواصیل، خوش دارند که تنها در بهار و تابستان نزد ما باشند.
تفنگ خاموش، ناله خاموش
در پاییز امسال، تفنگهای شکارچیان خاموش بود، اما به جایش، ناله خاموش یک میلیون پرنده به گوش میرسید.
میرکاظم نوبر در ادامه مصاحبه با روزنامه اطلاعات میگوید: زمستانگذارانی پرندگان مسافر در تالابها و زیستگاههای استانهای گیلان، مازندران، خوزستان، هرمزگان، سیستان و بلوچستان و فارس، شهره جهانی دارد و دردل محیطدوستان جهان، شوقی بر میانگیزد و چه بسا آنان در این فصل در افسوس پرندهنگری از ایران باشند. اما اینک جانوران، نه در خشکی امنیت دارند و نه در آب و نه در هوا؛ از سه درنای کمیابی که در یکی دو سال گذشته به ایران میآمدند، دو تا در هوا هدف تیر قرار گرفتند و تنها یکی از آنها سالی میآید و میرود. پرندگانی که امسال در فریدونکنار ننشستند (و در حقیقت روی تور نشستند) دیگر نتوانستند بپرند و به قفس یا تیغ صیاد سپرده شدند.
او با بیان این که در دریا نیز گوشت ماهیان، غیرمغذی شده است و ماهیان خاویاری (تاس ماهی و… ) به سبب صید بیسامان، رو به نابودی میروند، میافزاید: آنها که جان سالم به در بردهاند، به سبب آلودگی شدید آب دریای خزر به نفت و دیگر آلایندهها، تخمریزی را وانهادهاند.
معصومه حجتی کارشناس جنگلداری نیز میگوید: شاید تیری که شلیک میشود، بتواند میان اردک سرسفید و بلوطی و غاز سرسفید از دیگر پرندگان تفاوت بگذارد، ولی تور هوایی، کور است و قدرت تشخیص ندارد و شب به گلوگاه پرندگان میچسبد و تا بامداد، پرندگان کمیاب و نایاب را با هم خفه میکند. پرندگان اندک بومی کشور مانند زاغبور و چرخریسک نیز در این سودا جان میدهند. ببرهایی هم که از روسیه آورده شده بود، گلهای از جانوران آنها را کشتهاند و در آشوراده و میانکاله، از گیاه گرفته تا پرنده و پستاندار، آسیب دیده است.
به باور حجتی، اینک غربیها دیگر نمیگویند تالاب فریدونکنار، بلکه نامش را قربانگاه فریدونکنار گذاشتهاند و پرندگان سفرکننده را از مسیرِ آمدن به ایران، دور میکنند.
به گفته او پرندگان شکارشده از هر نوع و به هر شکل، خریداران خاص خودشان را دارند. سربریده و پرکندهشان را خورش و کباب میکنند، مردهاش را میآکنند و زندهاش را پرندهبازان حرفهای به بهای میلیونی میخرند.
حجتی معتقد است: فریدونکنار هرسال پذیرای هزاران پرنده مهاجر مانند درنای کمیاب سیبری، پرستو دریایی، چنگر، مرغابی، خوتکا، اردک، باکلان، کشیم و کاکایی است که برای آمدن یک سفر شش ماهه به میهن ما، چندین هزار کیلومتر، قلمروهای سردسیر شمالی را پشتسر میگذارند.
میرکاظم نوبر نیز میگوید: پرندگان ناچار از سفرند، وگرنه در خاستگاه خود در لابهلای یخهای زمستان، دفن میشوند.
اما هنگامی که به هدف سفر، به آسمان پر میکشند، سفر ایمنی ندارند و با شکارچیان و صیادان - که به هزار نیرنگ میکوشند آنها را زندهگیری یا مردهگیری کنند - در تنش و چالش مدام به سر میبرند.
میپرسم: واکنش اداره محیط زیست محلی چه بوده است؟ نوبر پاسخ میدهد: در این مورد سازمان حفاظت محیطزیست که با نیروهایش، جلوگیر پیشروی شکارچیان نبوده است، با کُنشی فراسازمانی، نامهای برای استاندار مازندران فرستاد، با این درخواست که ایمنی فریدونکنار در شورای تأمین استان بررسی شود.
وضعیت سرخِ گیلان سبز
به گفته میرکاظم نوبر، قلمروهای تالابی بسیار آسیبپذیرند، یک نمونهاش تخریب طبیعت برای ساخت جاده در یک منطقه از شمال است که اگر در نیمه کار، اداره کل حفاظت محیط زیست استان گیلان شکایتی در این مورد طرح نمیکرد، گستردگی ویرانی طبیعت خارج از کنترل بود.
معصومه حجتی نیز در باره وضعیت زیستبوم گیلان میگوید: چه توفانهای مصنوعی که ما برای نابودی طبیعت ایجاد نمیکنیم؛ دهها هکتار از زمینهای یک پارک به یک سازمان بخشیده میشود؛ یا به جای بیابان، در جوار یک تالاب در شمال، مظاهر طبیعت درو شده است تا باند پرواز هواپیماهای سبک و پیست موتورسواری ایجاد شود؛ یا برای ایجاد بنگاههای اقتصادی، بخشی از جنگل تخریب شده است؛ در جایی دیگر زبالههای شهری بر جنازه مظاهر طبیعت، خیمه زده است؛ و یا از کرانه یک پارک حفاظتشده، شن و ماسه برداشت میشود.
یکی از آشنایان ایرانیِ ماندگار در «ماینز» آلمان در تارنمای خود نوشته است در مقابل چنین مناظری که گاه با دوربین تلفن همراه فیلمبرداری و به خارج درز میکند، وقتی در جمع هستم، سرم را پایین میاندازم که چشمم به نگاه سرزنشبار کسی برنخورد!
به باور میرکاظم نوبر، اینک سازمان حفاظت از محیطزیست نیز دریافته است که بدون به شمارآوردن انجمنهای مردمی، امکانش نیست که از محیطزیست، رهبانیِ درستی شود، از اینرو اینک ادارههای حفاظت از محیطزیست، گاهی با سازمانهای مردمنهاد محیطزیستی، نشستِ مشترک برگزار میکنند؛ چون این باور به وجود آمده است که این گروههای مردمنهاد هستند که همواره در پاکسازی کوه و رود و کرانه دریا از زباله پیشگاماند، یا به هنگام تخلف محیطزیستی از سوی کسی یا جریانی، فریاد بر میآورند.
پرندگان همیشه مسافر!
نامگذاری «روز جهانی پرندگان مهاجر» شاید برای توجهدادن به این نکته است که همه کشورها میتوانند میزبان این پرندگان جهانوطن باشند و در این راستا در همهجا، رهبانی بهتری از زیستبومها انجام گیرد.
معصومه حجتی کارشناس جنگلداری در این باره میگوید: با همه توجهی که در سطح جهان به پرندگان میشود، باز هم پرندگانی مانند گیلانشاه، خروسکولی، درنای سیبری پشتسفید، اردک سرسفید، بالابان و کرکس مصری یا در آستانه نابودی هستند و یا میزان آسیبپذیری آنها بسیار بالا است.
حجتی هنگامی که میگوید در جهان 15 میلیون پرنده همیشه مسافر میزیند که زمستانها از خاستگاه اصلی خود به سوی سرزمینهای گرمتر میکوچند، میگویم: پس باید گفت چه خوب که فقط دو میلیون پرنده به کشور ما میآیند؟
حجتی، پاسخ میدهد: من هم گاهی با خود میگویم که اگر همه 15 میلیون پرنده جهان به ایران میآمدند، چه پیش میآمد. بیگمان در آنصورت میشد با رونقدادن تورهای پرندهبینی، ایجاد اشتغال کرد و هم پرندهدوستان جهان را جذب کشور کرد و بخش خدمات و کاروکسب هتلها را تکانی داد و در وضع کارگران تحولی ایجاد کرد.
میپرسم: با دو میلیون پرنده مهاجر، امکان رونق پرندهنگری نیست؟
حجتی پاسخ میدهد: ما با وجود میزبانی از دو میلیون پرنده مهاجر در سال - که البته میزبانی خوبی نیستیم - متأسفانه «گردشگری پرندگان» نداریم؛ در حالی که میتوان از راه این صنعت، سود بیشتری به جیب همان بومیانی سرازیر کرد که تنها راه کسب درآمد را در کشتن یک میلیون پرنده مسافر میبینند!
وی سپس با اشاره به مجلهای که در دست دارد، میگوید: من داستان کوتاه شما درباره جغد را در مجله خواندم، هنگامی که هنوز نگاه انسانی ما به پرندگان توأمانی از خرافات است و نتوانستهایم به کودکان خود این فرهنگ را ببخشیم که نگاه ما انسانها جغد را بدشگون کرده است، وگرنه خود پرنده، بیگناه است، سبب شده است دائم اخباری به گوش برسد که کسانی - از آن جایی که میترسند جغد را بکشند - آشیانهاش را ویران کردهاند تا جوجهها بدون مادر بمانند و بمیرند. از اینرو گاه مردم پرندهدوست، جوجهجغدهایی بیمادر را به ادارههای محیطزیست میبرند، که پس از نگهداری و بزرگشدن، در زیستگاه اصلیشان پر داده شوند.
صنعت پرندهنگری و درس پرندهدوستی
به گفته معصومه حجتی، یک راه درست آگاهسازیِ مردم، امدادخواهی از انجمنهای مردمنهاد در این مورد است.
در کشور ما دوست داشته نمیشوند کسانی که به انجمنهای محیطزیستی بگروند؛ در حالی که در کشورهای پیشرفته، دولتها از این کار استقبال میکنند، زیرا هر فرد با کنشگری در آن سازمانها بر دور و بریها و حلقه دوستان و خانواده و در نتیجه جامعه تاثیر میگذارد و صف گروه رهبانان محیطزیست، مستحکمتر میشود و آموزش و آگاهسازی مردم، طیف گستردهتری به خود میگیرد. در آنجا جوامع کوچک محلی به مراتب نقش بهتری از سازمانهای رسمی و دولتی بازی میکنند و فرهنگ پرندهدوستی را رواج میدهند. در آن کشورها فرهنگ پرندهنگری وارد کتابهای درسی شده است و یک دانشآموز ابتدایی نام همه پرندگان بومی کشور خود را مانند اعداد ریاضی میداند.
میپرسم: آیا برخورداری آن جامعهها در پرندهدوستی آنان تأثیر ندارد؟
پاسخ میدهد: بیگمان نابرخورداری و بیکاری و وضعیت بد اقتصادی در کنار نبود فرهنگ محیطدوستی و جانوردوستی و پرندهدوستی، نقش مهمی دارد.
اما میرکاظم نوبر بر این باور است که ایجاد زیرساختهای گردشگری، توسعهپایدار، رونق صنایعدستی محلی، به حساب آوردن و مورد مشورت قرار دادن بومیان در تصمیمگیریهای محلی و سرازیرکردن بخش کوچکی از درآمدهای گردشگری به جیب آنان، به حفاظت زیستگاهها و زیستبومها خواهد انجامید.
نوبر با این سخن که همانگونه که گربه، محض رضای خدا موش نمیگیرد، کسی نیز محض تفریح، پیه شکار را به تن نمیمالد و خود را با محیطبانان اسلحه به دست، درگیر نمیکند، میافزاید: شکارچیان بومی میگویند که بدون شکار، برای گذران زندگی، دچار مشکل هستند.
از اینرو برای کار و اشتغال جوانان بیکار باید برنامه داشت. اینگونه نیست که دستور دهیم شکار نکنید و همه بگویند چشم و تفنگهایشان را به انبار بیندازند! به هر رو حفظ 100 سایت زیستگاهی ایران (زیستگاهها و تالابها) برای گذران پرندگان مهاجر، نقش ویژهای در حفاظت از آنها دارد.
انتهای پیام