"آیس پک" واژهای است که از سال 1386 به فرهنگ لغات ایران وارد شد و به سرعت توانست در ذهن مردم به کلمهای آشنا تبدیل شود. شاید بسیاری ازطرفداران بستنیهای آیسپک به یاد نیاورند از چه زمانی اولین بار طعم آن را چشیدهاند اما خاطره راهاندازی این برند برای کسی که در اوج ورشکستگی به فکر طعم ترکیب بستنی و میوه افتاده بود، خاطرهای روشن است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، بابک بختیاری که کارش را از مسافرکشی با پیکان و در خیابانهای شلوغ تهران شروع کرد و در سال 1387 به عنوان کارآفرین برتر انتخاب شد، امروز از مسوولان و نمایندگانی که با شعار حمایت از کارآفرینان میآیند اما بعدا تمام وعده هایشان را فراموش میکنند گله دارد. وی که یک بار طعم ورشکستگی را چشیده میگوید قوانین ایران از مالکان و سرمایهداران حمایت میکند و این نگاه باید به صورت ریشه ای از سوی قانونگذاران تغییر کند تا کارآفرینان و کسانی که زندگی خود را در راه یک صنعت یا تجارت سرمایهگذاری میکنند با تصمیم مالکان به ورطه ورشکستگی نیفتند.
مغازههای فروش آیس پک نه تنها در ایران پاتوق بسیاری محسوب میشوند بلکه شعبههای آیس پک در کشورهای هند، امارات، کویت و مالزی نیز تاسیس شده است و به عنوان برندی ایرانی فعالیت میکند. اما بستنیهای شل میوهای پایان ایدهپردازی این کارآفرین نیست بلکه وی می گوید برنامه هایی جهت برندسازی بیشتر در آینده دارد و می خواهد کارش را نه تنها در صنعت غذایی بلکه در صنایع دیگر نیز پیش ببرد.
مشروح گفتوگوی ایسنا با بابک بختیاری، کارآفرین نمونه ملی و صاحب برند آیس پک را در این مصاحبه بخوانید.
شما بارها گفتهاید که از نقطه صفر شروع به کار کردهاید. کارتان را از چه زمانی شروع کردید و اولین بار چه شغلی را انتخاب کردید؟
برعکس خیلی از آدمها که فکر میکنند همیشه در ایران یا هر جای دیگر باید با ثروت، رانت یا پشتوانه پدری پیشرفت کنند، من برعکس فکر میکردم و نمیخواستم از فامیل کمک بگیرم یا به کسی رو بیندازم. دلم میخواست خودم شروع کنم و این شاید یک مشخصه فردی باشد.
در دورانی که خیلی بیپول بودم و حتی پول کافی برای رفتن به دانشگاه نداشتم، باز هم به کسی رو نمیانداختم و بعضی از راهها را پیاده و یا با اتوبوس می رفتم. هیچ وقت کار را عار نمیدانستم و شاید الان یکی از عمده مشکلات جوانان ما این باشد که نمیخواهند تن به هر کاری بدهند، در صورتی که باید بدانند در هر مقطعی کاری که انجام دهند قرار نیست کاری باشد که تا آخر عمر انجام میدهند بلکه کاری است که با آن شروع میکنند.
شاید خیلیها فکر میکنند در خانوادهای زندگی میکنند که کار کردن در رستوران برایشان افت دارد یا مطابق با تحصیلاتشان نیست اما به نظر من اگر کسی بخواهد صاحب یک رستوران زنجیرهای شود باید از آشپزی و گارسونی در رستورانها شروع کند. مهم این است که افراد بخواهند به این بزرگی برسند و این طرز تفکر که بخواهند تا آخر عمر گارسون بمانند و یا در یک شغل در جا بزنند تفکر غلطی است.
باید همیشه به این فکر کنیم که می خواهیم به جاهای بالاتری برسیم و من همیشه این طور فکر می کردم و همین الان هم می خواهم به جایگاههای بالاتری برسم. هرگز برایم مهم نبود که یک روزی مسافرکشی می کردم اما همان زمان هم می دانستم که قرار نیست تا آخر عمر مسافرکش بمانم بلکه می دانستم می خواهم کسب و کار بزرگی را شروع کنم و دنبال سرمایه اولیه آن بودم.
پدرم پیش از ورود من به دانشگاه ورشکسته شده بود. وی که کارش ساختمان سازی بود، زمانی با جوازهای شهرداری دچار مشکل شد و باعث شد ورشکسته شود. بچه که بودم وضع مالی خوبی داشتیم اما بعد همه چیز را از دست دادیم. این امر به من انگیزه داد که دوباره همه چیزهای از دست داده را بدست بیاورم؛ اگر وضع ما خوب بود، من هیچ وقت وارد این مسیر نمی شدم و فکر میکنم این لطف خداوند بود چون اعتقاد دارم سختیها است که انسانها را میسازد و اگر سختی نباشد آسایش معنایی ندارد.
کار خودم را از دوران دانشجویی شروع کردم، زمانی که پول کافی برای خرید پیکان جمع و با آن مسافرکشی کردم. بعد از یک مدت فکر کردم بیایم و یک رستوران افتتاح کنم بنابراین پیکان را فروختم و با یک نفر شریک شدم که بتوانم الباقی هزینهها را بپردازم. افتتاح رستوران تجربه اولم بود و هنوز خیلی چیزها را تجربه نکرده بودم. دوران خاک خوری رستوران باعث شد که نتوانم آن را اداره کنم و رستوران بدهی بالا آورد.
رستوران مثل یک نوزاد بود که باید یک مدت هزینه تبلیغات و سایر هزینههای آن را از جیب می پرداختیم اما ما این هزینهها را محاسبه نکرده بودیم، بنابراین بعد از یک سال پولی که جمع کرده بودم و تمام سرمایهام تبدیل به بدهی شد. بعد تصمیم گرفتم دنبال کاری بروم که دوران خاک خوریاش پایین باشد یا اصلا نداشته باشد. بنابراین فکر کار در بوفه مدارس به ذهنم رسید. چرا که نه نیاز به هزینه زیاد و دکور داشت و نه سرمایه می خواست. دوران خاک خوری نیز نداشت و همین امر باعث شد که کار در بوفه را انتخاب کنم و به اولین سود زندگیام رسیدم.
در آن زمان حدود 20 سال داشتم و پس از چشیدن طعم شکست در اداره رستوران این امر حکم پیروزی را برایم داشت. تابستان شد و چون مدارس و بوفهها تعطیل شده بود و من هم نمی توانستم بیکار بنشینم. پدرم پیشنهاد داد یکسری لوازم اداری که در خانه داشتیم را بفروشم، قبل از این کار سه بوفه داشتم و داشتن سه بوفه طعم زنجیرهای بودن را به من داده بود و این همان نقطهای بود که بعدا در زندگیام تبدیل به خطی شد که آن را ادامه دادم.
پس ازاین که لوازم اداری پدرم را فروختم، متوجه شدم این لوازم بازار خریدار خوبی دارد، بنابراین شروع به خرید و فروش لوازم دسته دوم اداری کردم و در روزنامه آگهی خرید زدم و متوجه شدم که با هر خرید و فروش میتوانم سود خوبی را به دست بیاورم. اگر روزی یک یا دو قطعه لوازم اداری خرید و فروش میکردم، روزی 500 هزار تومان کاسب بودم که برای آن موقع سود زیادی بود و بیشتر از سود 50 هزار تومانی بود که از طریق بوفهها به دست می آوردم، بنابراین کار در بوفه را رها کردم و به کار خرید و فروش لوازم دسته دوم اداری ادامه دادم.
بعد از آن بود که به فکر تاسیس یک مرکز میزهای کامپیوتری روبروی پارک ساعی تهران افتادم، چون در آن زمان مردم دنبال میز کامپیوتر بودند و من در مرکز میزهای کامپیوتری از هر کارخانهای یک میز کامپیوتر گذاشتم، بنابراین ایده راهاندازی آن مرکز نیز ایده من بود.
در ابتدا برای راهاندازی این مرکز سرمایه اولیه را نداشتم بنابراین با یک نفر دیگر مشارکت کردم. سپس در روزنامه آگهی کردم که نمایشگاه و فروشگاه دائمی میزهای کامپیوتر به زودی افتتاح خواهد شد و از تولیدکنندگان دعوت می شود نمونه میزهای خود را ارسال کنند. این ارسال نمونه باعث شد یک دفعه متوجه شوم همین طور میز برایمان می فرستند بدون آن که پولی بپردازیم و بنابراین تبدیل به نماینده فروش کل کارخانههای میزسازی با یک مجموعه قوی از میزهای کامپیوتر شدم.
ایده من در آن زمان این بود که این مراکز میز کامپیوتر را زنجیرهای کنم و در هر شهری یک کلکسیون از میزهای کامپیوتر داشته باشم. همیشه برای خودم ایدهسازی می کردم و همیشه می خواستم در کارهایی که شروع می کنم به اوج برسم و در آن محدودیت نداشته باشم.
آن موقع میخواستم تعداد فروشگاههایم کل کشور را تسخیر کند و فروش میز کامپیوتر در کشور در دست من باشد. در واقع دیگران تولید کنند تا من بفروشم.
به این ترتیب من سال 1375 وارد دانشگاه شدم، سال 1377 شروع به مسافرکشی کردم، سال 1378 بوفهها را راه انداختم و از سال 1379 تا 1383 کار لوازم اداری را پی گرفتم.
بعد از مدتی شریکم در کار فروش میزهای کامپیوتر حاضر نشد مغازه را به من تحویل بدهد زیرا وی مالک مغازه بود و من مستاجر. پس ازاین که کار رونق پیدا کرد وی حاضر به تحویل ملک نبود و همان موقع بود که فهمیدم باید کار خودم را محکمتر کنم و مرکز میزهای کامپیوتر برای من بند محکمی نبود چراکه ملک آن به شخص دیگری تعلق داشت. با این که راهاندازی این مرکز ایده من بود اما ملک آن مال من نبود و آنها بعد از من کار را ادامه دادند.
همان دوره با دوره ورشکستگی خودم مقارن شد. در سال 1383 برای من ورشکستگی پیش آمد، در آن زمان دیدم کارم بزرگ شده است در حالی که منبع مالیام قطع شده است.
مقداری دارایی داشتم اما نمی توانستم همه آن را برای بدهیهایم به پول نقد تبدیل کنم زیرا بدهیهایم بیشتر از داراییهایم بود. بازی به جایی رسید که تصمیم گرفتم این شکست را بپذیرم. آدمها باید گاهی اوقات شجاعت داشته باشند و وقتی به یک بحران دچار می شوند با روشهای غلط راه را ادامه ندهند. ادامه بعضی از کسب و کارها باعث منفی شدن سود آدم میشود.
من این فشار را تحمل کردم اما حاضر نشدم پول نزول کنم. تبعات قبول ورشکستگی این بود که طلبکارانم تحمل نکردند و حکم جلبم را گرفتند و من مجبور شدم عقب نشینی استراتژیک انجام دهم و فرار کردم. اما بالاخره مرا دستگیر کردند. وقتی دستگیرم کردند طلبکاران متوجه شدند پولی در بساط نیست و ماندن من در زندان برای آنها فایدهای ندارد.
با درخواست من و پولی که از طریق همان مرکز خرید به من رسیده بود، 30 میلیون سهم خود را دریافت کردم و آن را بین طلبکاران تقسیم کردم تا راضی شوند از زندان بیرون بیایم تا کار کنم و بقیه بدهیهایم را بپردازم. چند ماه در زندان بودم و بعد از آن بیرون آمدم و کار لوازم اداری را از سر گرفتم ولی این بار بدون هیچ اعتبار و سرمایهای.
در آن زمان به فکر یک ایده جدید افتادم و احساس می کردم که به اندازه لازم تجربه کسب کرده ام از نظر دیگران فردی ورشکسته به حساب میآمدم ولی از نظر خودم خیلی قوی شده بودم و این احساس برای من مهم بود. افرادی که الان شکست خوردهاند یا تجربه شکست داشتهاند باید خود را قوی بدانند و به شکست خودم افتخار کنند.تمام افرادی که پیروز می شوند آن قدر شکست خورده اند که به پیروزی برسند.
چه زمانی به فکر ایده راه اندازی برند آیس پک افتادید؟
در دوران ورشکستگی بود که آیس پک را طراحی کردم. طراحی این برند مصادف بود با بحران ورشکستگیام. در آن بحران این ایده زاییده شد و من طبق معمول دنبال آرزوهای خودم بودم.
نام آیس پک از کجا آمده است؟
آیس پک برندی است که در واقع به بستنی می خورد چون در برندسازی باید کلماتی را به کار ببرید که مفهوم را برساند. آیس که به واژه بستنی شبیه است و پک هم مشتری را یاد بسته بندی خاص این بستنی میاندازد. تلفیق این دو واژه این برند را ساخت. اسم آیس پک نیز ایده خودم بود. چون می خواستیم جهانی شویم چنین اسمی را انتخاب کردیم که برند را در دنیا صادر کنیم.
این اطمینان که آیس پک می تواند جهانی شود از کجا به وجود آمده بود؟
از اول مطمئن بودیم که می توانیم به مرحله صادرات آیس پک برسیم. چون هر کاری میکنم از همان ابتدا ایده بزرگی در ذهن دارم. باور داشتم که آیس پک در ایران مورد استقبال قرار میگیرد. زمانی انسان می تواند به باورهای خود اعتماد کند که جهان بینیاش افزایش پیدا کند. چون به اندازه کافی در این مورد تحقیق کرده بودم و آگاهی داشتم مطمئن بودم ایده آیس پک در ایران مورد استقبال قرار می گیرد.
آن قدر ضرر کرده بودم که دیگر در این کارها یک آدم معمولی به حساب نمیآمدم و سراسر تجربه داشتم. تا به حال در هر کشوری آیس پک را ارائه دادهایم برای مردم جالب بوده است. این بازی بستنی با میوه ابتکار من بوده است. بستنی را همه جای دنیا با قاشق می خورند. کسی بستنی را شل نکرده بود.
پس از طراحی آیس پک و انتخاب اسم آن چون در ایران لازم بود اسم فارسی حتما استفاده شود برای آیس پک معنی فارسی پیدا کردم که همان قورباغه مایوس میشود که یک اسم دو پهلو بود و می توانستیم از آن هم در صادرات استفاده کنیم و هم در ایران به عنوان یک کلمه فارسی. آیس یعنی یاس و ناامیدی و پک هم که معنای قورباغه میدهد و از این طریق توانستیم مجوز وزارت ارشاد را برای تابلو زدن بگیریم.
اولین شعبه آیس پک را چطور راه اندازی کردید؟ در واقع داستان آیس پک از کجا شروع شد؟
اولین شعبه آیس پک را با پولی که قرض گرفته بودم تاسیس کردم. تاسیس اولین شعبه 10 میلیون تومان هزینه داشت و این در حالی بود که از قبل هم 300 میلیون تومان بدهی داشتم. من باخته بودم و گفتم بگذار یک قرض دیگر هم از کسی که نمی دانست من بدهی دارم، به تمام بدهیهایم اضافه شود. پس از افتتاح اولین شعبه استقبال مردم آن قدر زیاد بود که در عرض شش ماه 120 شعبه دیگر در سراسر کشور از آیس پک را افتتاح کردیم. بعد از آن به دوبی رفتم و در آنجا شعبات آیس پک را افتتاح کردم و بعد از آن شعبهها را به کویت گسترش دادم و این ابتدای مسیرم برای جهانی شدن بود.
سرمایه هنگفتی برای راه اندازی 120 شعبه مورد نیاز است؟ این سرمایه چطور تنها در عرض شش ماه تامین شد؟
کار زنجیرهای کار کردن در همه جای دنیا مرسوم است، درحالی که در ایران چندان طرفدار نداشت و بستنی در ایران سیستم زنجیرهای نداشت. زنجیرهای کار کردن کمک میکند که پیشرفت سریعتر اتفاق بیفتد. چون سرمایه گذاری از سرمایه دیگران صورت می گیرد. در واقع کسانی که شعبه می گیرند سرمایهگذار هستند و بعد کسی که ایده اولیه را دارد میتواند بابت دکور، اسم برند، هزینهها، دستگاهها، راه اندازی، مواد اولیه و خیلی از موارد دیگر پول بگیرد.
برندهایی که آمریکا راهاندازی کرده همین بازی را میکند. هر کشوری که نمایندگی راه اندازی برندهای آمریکایی را می گیرد باید مواد اولیه را از کمپانی مادر خریداری کند. به این صورت صادرات اتفاق می افتد و درصد بالایی از صادرات آمریکا - می توان گفت نزدیک به 70 درصد صادرات این کشور - از همین طریق اتفاق می افتد. این صادرات همیشگی است و هیچ گاه متوقف نمیشود. شعبهها قرارداد دارند و همیشه باید مواد اولیهشان از کمپانی مادر خریداری کنند.
در یک مقطعی شعبات آیس پک به طور ناگهانی زیاد و سپس این روند متوقف شد. دلیل این امر چه بود؟
در ابتدای راهاندازی آیسپک هنوز دنبال مجوز نرفته بودم اما وقتی تعداد شعبات آیس پک به 120 شعبه رسید از ما خواستند که از این به بعد استعلام بگیریم و دنبال مجوز برویم. همین امر باعث شد روند شعبه زدن کند و در نهایت متوقف شود.
برخی شعبههای آیس پک نیز زمانی پلمپ شد؟
بله، یک سری از شعبههای آیس پک نیز پلمپ شد و بعد ازمدتی توانستیم آنها را بازگشایی کنیم. روند مجوز گرفتن، گسترش شعبههای آیس پک را کند کرد. سال 1385 تا 1388 روند شعبه زدن کند شد و از آن به بعد دوباره شروع به زدن شعبههای آیس پک کردیم. بعد از گرفتن مجوزها به ما اعلام کردند که حق نداریم شعبه آیس پک اضافه کنیم و برای هر شعبه باید استعلام بگیریم و مجوز دریافت کنیم که مجوزها شامل مجوز اماکن، وزارت ارشاد، وزارت بهداشت و برخی سازمانهای دیگر میشود.
بعد از آن هم بحث شعبههای تقلبی پیش آمد و ما در واقع درگیر بحثهای حاشیهای شدیم. فکر می کنم بیش از یک اتاق پرونده برای دوندگیهای مربوط به آیس پک دارم. بعد از آن که توانستیم مجوزها را بگیریم شعبههای آیس پک را گسترش دادیم.
بعد از آن هم برند سالسا را برای محصول ماست و بستنی افتتاح کردیم که آن هم زنجیرهای شد و در حال حاضر نیز دو برند غذایی چلوش و ستارگان شاندیز را افتتاح کردیم. با این دو برند مجموعه ما کاملتر شد. استقبال از سالسا نیز موفق بود البته ایده ماست بستنی یک ایده جهانی بود. این بستنی بستنی سالمی است که بدون شکر ساخته میشود و در واقع سالسا رقیب آیس پک است.
شما طرحی را نیز برای تاسیس رستورانهای زنجیرهای در کشور دارید. کمی درباره این طرحهایتان هم توضیح دهید.
در حال حاضر طرح رستورانهای زنجیرهای مانند چلوش را پیگیری می کنیم و من می خواهم این برند را راه اندازی کنم. تفاوت آن با رستورانهای غذای ایرانی دیگر این خواهد بود که کیفیت بالاتری را ارائه میدهد. چلوشت قرار است بیشتر حالت تحویل تلفنی داشته باشد.
بسیاری از رستورانهای ایرانی که به صورت زنجیرهای نیز فعالیت می کنند ادعای داشتن کیفیت بالاتر ازدیگر رستورانها را دارند. از طرف دیگر با توجه به اینکه آیس پک بر اساس یک ایده خلاقانه راه اندازی شده بود. آیا رستورانهای زنجیرهای شما نیز قرار است ابتکاری را در ارائه غذاها به کار ببرد؟
فکر میکنم اگر هر کسی یکبار از غذای چلوش استفاده کند می تواند معنی کیفیت را بفهمد و آن را مقایسه کند. قرار است کیفیت و بسته بندی آن نیز بسیار متفاوت باشد. اولین شعبه چلوش را در حال حاضر راه اندازی کردیم و کسانی که از ما غذا می گیرند زنگ می زنند و از کیفیت آن تعریف می کنند. قیمت، کیفیت و حجم این غذا متفاوت است.
شما علاوه بر چلوش ایده راه اندازی رستوران های زنجیره ای دیگری نیز با نام ستارگان غذایی شاندیز دارید. درباره این ایده نیز کمی توضیح دهید.
اولین شعبه این رستوران نیز راه اندازی شده است و دو شعبه دیگر آن نیز در دست راه اندازی است. در این رستوران غذای محلی شهر شاندیز ارائه میشود ولی با مدل ستارگان شاندیز. کشور ما در هر شهر غذاهای سنتی خود را دارد و من تصمیم گرفتم تمام برندهایی که می سازم برندهای ایرانی باشد تا بتوانیم غذای محلی مان را به تمام دنیا صادر کنیم تا در هر کشوری یک شعبه بزنیم.
چقدر ایده جهانی کردن غذاهای ایرانی را ایده ای عملی می دانید؟
به نظرم این ایده کاملا عملیاتی است. چرا که آمریکا هم توانسته برندهایی مثل مک دونالد را جهانی کند و ما می توانیم غذای ایرانی را به همه جای دنیا بفرستیم.
مسائلی وجود دارد که ما در ایران گریبان گیر آن هستیم. بعد از این که ما در کشور کارآفرینی می کنیم و افراد زیادی را مشغول به کار می کنیم و بار بیکاری را از دوش جامعه برمی داریم، هزینهای که به دوش دولت است برداشته میشود و این افراد بیکار به افراد درآمدزا تبدیل میشوند. از طرف دیگر همه کسانی هم که می خواهند در کشور به یک مقامی برسند همیشه از کارآفرینی مایه می گذارند و از آن دم می زنند. همه این نمایندگان از حوزه کارآفرینی به نفع خودشان شعار میدهند. سوال من این است که همه این افراد برای حوزه کارآفرینی به غیر از شعار چه کار کردهاند.
سوال من این است که آیا به همان اندازهای که در این حوزه شعار داده اند در عمل این راستا حمایت کردهاند یا نه؟ به نظر من شعار و عمل باید با هم همخوانی داشته باشد، زیرا اگر این هم خوانی وجود نداشته باشد آن فرد به مردم بدهکار است.
یکی از مهمترین پشتوانههای یک کارآفرین نقدینگی و سرمایه مالی است. به عنوان یک کارآفرین وضعیت را در این زمینه چطور ارزیابی می کنید؟
اعتقاد من این نیست که کارآفرینان فقط به دنبال سود مالی هستند بلکه بحثهای دیگری نیز در این زمینه دخیل است که شامل بحثهای مالی، قانون گذاری، گرفتن مجوز، همکاری دولتیها میشود. گاهی همکاری دولتیها در حد یک نامه می تواند فشار را از روی یک کارآفرین بردارد. یکی از اعتقادات من این است که باید فرهنگ جامعه این موج کلی را عوض کند و هر مسوولی بداند که وقتی با یک کارآفرین همکاری می کند در حال جهاد اقتصادی است.
تخلف برخی مسوولان باعث ایجاد این حس منفی شده است زیرا به عده محدودی وام و رانت بدون حساب و کتاب دادهاند و این عدالت نیست. عدهای متخلف دولتی با وامهایی که پرداخت کردهاند جو جامعه را نسبت به کارآفرین بد کردهاند. لازم است به تمام کارآفرینان وامهای بدون بهره یا بهره کم داده شود. هیچ کارآفرینی پول بدون عوض نمی خواهد اما نباید بهره وامها به صورتی باشد که کارآفرین احساس کند پول نزول گرفته است.
نمایندگان مجلس باید قوانینی را راجع به بانکها تصویب کنند که کارآفرین به تعداد افرادی که کار بوجود آورده است از دولت طلبکار شود و دولت با وام بدون بهره با بازپرداخت این بدهی را پرداخت کند.
دولت باید به اندازه هزینههای کارآفرین برای کارمندانش وام بدون بهره و درازمدت پرداخت کند. این امر باعث می شود که کارآفرینی توسعه پیدا کند. نمایندگان مجلس باید یک بسته اقتصادی کارآفرینی مناسب ایجاد کنند. این حق کارآفرینان است چرا که باری را از دوش دولت برمی دارند.
از طرف دیگر بانکها میخواهند به صورت مطلق پولشان سرمایهگذاری کنند در صورتی که در کشورهایی که در آنها تعداد محدودی بانک وجود دارد و مجوز بانک به صورت محدود صادر می شود، بانکداری تبدیل به یک رانت شده است و در کشور ما هم برخی بانکها تبدیل به یک بنگاههای خصوصی قوی شدهاند که خودشان از مجوز بانک استفاده میکنند و بهره بالایی از مردم می گیرند. این بهره ها را درآمد زیادی به بانکها داده است.
حداقل نمایندگان مجلس باید افرادی را که مجوز بانک از جمهوری اسلامی میگیرند موظف کنند بخشی از سودشان را که به خاطر داشتن مجوز به دست آوردهاند به صنعتگران و کارآفرینان وام بدون بهره بدهند. اگر هر بانکی موظف باشد 0.01 از سودش را وام بدون بهره بدهد وضعیت کارآفرینی بهتر میشود.
آیا گذاشتن پروانه برند به عنوان وثیقه وام که در دنیا امری رایج است در ایران نیز امکان پذیر است؟
نمایندگان مجلس باید روی این امر نظارت کنند و آن را به قانون تبدیل کنند تا صاحبان برند بتوانند برند را که یک سرمایه ملی است وثیقه وام قرار دهند. نمی دانم چطور در ایران به این فکر نیفتادند و برندها به عنوان یک سرمایه ملی باید بدون قیمت است؟ هیچ مرجع ارزشگذاری برای برند در ایران وجود ندارد. اگر برند ارزشگذاری شود بانک می تواند آن را به راحتی به عنوان وثیقه قبول کند.
آیا ارزشگذاری برند کار دشواری است؟
ارزش گذاری برند واقعا کار دشواری نیست و در دنیا در حال انجام است. در همه جای دنیا برندها قیمت دارند.
تا به حال اقدامی برای ارزشگذاری برند خود انجام دادهاید؟
هنوز برای ارزشگذاری برند اقدام نکردهام چرا که در ایران هنوز این قضیه جدی گرفته نشده است و به نظر من این قضیه نیازمند مطالعه است و از جمله قوانینی است که باید نمایندگان مجلس بهآن ورود پیدا کنند.
کسب و کار در ایران از طریق مغازهها انجام میشود و خروجی تمام تولید به فروشگاهها میرود. آیا در ایران امنیت برای کسی وجود دارد که مغازه اجاره کند و بعد از این که کارش رونق پیدا کرد مالک وی را بیرون نکند؟ باید این امنیت برای کسی که می خواهد زندگیاش را بگذارد و یک مغازه را اجاره کند به وجود بیاید.
سوال مستقیم من از نمایندگان مجلس این است که آیا به نظرشان این قانون اجاره سرمایه داران و مالکین حمایت نمیکند و آیا این امر با شعارهای جمهوری اسلامی مطابقت دارد؟ هر طور فکر کنید جواب خیر است. در خیلی از کشورهای دنیا مالک حق ندارد مستاجر را به هیچ عنوان بیرون کند مگر این که مستاجر اجاره ملک را پرداخت نکند، این قانون درباره ملک مسکونی نیست چرا که در آنجا ارزش افزودهای ایجاد نشده اما در املاک تجاری فردی که در آن کار می کند در املاک ارزش افزوده ایجاد کرده است.
حق سرقفلی در قوانین ایران چقدر از مغازهداران در مقابل مالکین حمایت می کند؟
حق سرقفلی به صورت فعلی اشتباه است، حق سرقفلی زمانی ایجاد میشود که فرد کسب و کاری را راه اندازی کرده است. هیچ جای دنیا مالک قبل از راه اندازی کسب و کار از مستاجر نمی تواند حق سرقفلی بگیرد بلکه مالک فقط ملکش را اجاره میدهد و حق سرقفلی بعدا ایجاد میشود.
بحث تجاری بحثی است که در گذشته قوانین مربوط به آن درست بود؛ قبل از انقلاب اسلامی کسی که در یک مغازه کار می کرد برایش حق کسب و کار ایجاد می شد و مالک اجارهاش را به نرخ روز می گرفت. بنابراین مالک نمیتوانست مستاجر مغازهدار را بیرون کند مگر این که مالک بخواهد خود در آن مغازه کار کند و به مغازهاش نیاز داشته باشد که در آن صورت نیز حق ندارد شغل قبلی را ادامه دهد.
بنابراین با قوانین فعلی امنیت کسب و کار در ایران وجود ندارد. چرا که بعد از یک سال که شخص در یک مغازه کسب و کاری را راه انداخته است، مالک می تواند اجاره اش را تا هر اندازه که می خواهد بالا ببرد و یا مغازه از فرد بگیرد که این امر امنیت اقتصادی را کاهش می دهد.
خواهش من از نمایندگان مجلس این است که کارآفرینان و حقوق آنها را جدی بگیرند و با آنها جلسه بگذارند. هیچ نماینده مجلسی تا به حال سراغ من به عنوان یک کارآفرین نیامده است.
موانع قانونی یکی از موانع ایجاد کارآفرینی است. ایجاد این همه اتحادیه باعث شده است کار دشوار شود زیرا اتحادیهها گلایه خودشان رقیب کسانی هستند که در یک کسب و کار فعالیت می کنند. وجود این همه اتحادیه در شغلهای مختلف اشتباه است. وقتی که یک کارخانهدار جنس را به صورت آزاد خریداری می کند و اجاره بالا می پردازد، دیگر قیمتگذاری معنا ندارد بلکه باید قیمتها در یک فضای رقابتی تعیین شود. البته حل این مشکلات نیازمند قانونگذاری است و ربطی به شرایط کشور ما ندارد زیرا در کشور ما برندهای خارجی فعالیت نمی کنند و شرایط برای راه اندازی کسب وکارها مناسب است.
فکر می کنم که ما کارآفرینان خودمان نیز دست به کار شدهایم تا پیشنهاداتمان را به جامعه بدهیم تا هر کسی در هر سمتی است از این پیشنهادات استفاده کند. کارآفرینان در حال راه اندازی یک سایت هستند که به صورت خصوصی بتوانیم پیشنهاداتمان را در اختیار جامعه بگذاریم.
آیا قرار نیست این اتحادیه شکل رسمی به خود بگیرد؟
اتحادیهای قابل تشکیل در این زمینه نیست بلکه به صورت آزاد و بدون هیچ قید و بندی جلساتمان را تشکیل میدهیم. در صورتی که بخواهیم یک تشکل راه اندازی کنیم دوباره باید برویم و از دولت مجوز بگیریم ولی ما یک سایتی را می خواهیم راه اندازی کنیم و در فضای مجازی پیشنهادات و انتقادات خود را اعلام می کنیم تا مسوولان نیز بتوانند راهکاری در این زمینه داشته باشند.
شما سمینارهایی هم درباره نحوه دستیابیتان به این موفقیت برگزار میکنید. کمی هم درباره این سمینارها توضیح دهید.
زمانی که به دنبال کسب موفقیت بودم فکر می کردم موفقیت یک فرمول است و کسانی به آن رسیدهاند در حال حاضر سمینارهایی را برگزار می کنم تا تما تجربیاتم را در اختیار دیگران بگذارم.
سایتی به نام کتابفام در این زمینه وجود دارد که زمان سمینارها را اعلام می کند. در ماه حدود دو سمینار در صدا و سیما برگزار می کند و علاوه بر آن در دانشگاه ها نیز سخنرانی دارند. مخاطبان ما از نوجوانان تا افراد مسن هست.
لزوما نمی خواهم تا آخر در زمینه برندسازی در مواد غذایی پیش بروم بلکه به تازگی برندسازی را یاد گرفته ام و به نظر خودم تازه در این راه شروع کرده ام و می خواهم با این تجربیات در بقیه حوزهها نیز پیش بروم.
به عنوان شخصی که در زندگی تجربیان زیادی کسب کرده و توانسته پیشرفت کند چه توصیهای به کسانی دارید که میخواهند در این راه قدم بگذارند؟
به کسانی که تا الان زیاد شکست خوردهاند تبریک میگویم زیرا به پیروزی نزدیک شدهاند؛ آن ها نباید خود را شکست خورده ببینند بلکه تجربه کافی بدست آوردهاند. می خواهم به جوانان بگویم که به آرزوهایشان فکر کنند نه به نداشتههایشان و در راه آرزوهایشان پیش بروند. رمز موفقیت در کارآفرینی تفکر مثبت است.
انتهای پیام