گزارش تصویری

پرنده، فقط یک پرنده است

پرنده کوچک بود، پرنده فکر نمی‌کرد، پرنده روزنامه نمی‌خواند، پرنده قرض نداشت، پرنده آدم‌ها را نمی‌شناخت، پرنده روی هوا و بر فراز چراغ های خطر، در ارتفاع بی‌خبری می‌پرید*... .

پرنده کوچک بود، پرنده فکر نمی‌کرد، پرنده روزنامه نمی‌خواند، پرنده قرض نداشت، پرنده آدم‌ها را نمی‌شناخت، پرنده روی هوا و بر فراز چراغ های خطر، در ارتفاع بی‌خبری می‌پرید*... .

پرنده، پر گشوده، شب را شکسته، در فکر کوچ، بر گلویش ترنم صبحگاهان نشسته، ناگاه آواز زندگی در گلویش می‌خشکد، زیر آوار قفس. اینجا منتظر نشسته‌اند برای آمدنش. چراغ‌های خطر را خاموش کرده‌اند. دام پهن کرده‌اند. تور انداخته‌اند. ماده‌اش را در قفسی نشانده‌اند تا آواز کند برای هم‌نفَسش و آنگاه... .

اینجا، منتظر نشسته‌اند برای آمدنش، نه به تماشای شکوه پروازش، نه به شنیدن آوازش، نه به دیدن رقص بال‌هایش زیر نور ماه یا آفتاب، اینجا نشسته‌اند در انتظار صید. صیاد در فکر نان، دانه پاشیده و دام نهاده و منتظر نشسته. پرنده‌ در ارتفاع بی‌خبری می‌پرد، بی‌خبر از آدم‌هایی که فکر می‌کنند، آدم‌هایی که روزنامه می‌خوانند، آدم‌هایی که قرض دارند، آدم‌هایی که... اما پرنده فقط یک پرنده است.

* بخشی از شعر «پرنده، فقط یک پرنده بود» فروغ فرخزاد

عکس : امین خسروشاهی - ایسنا

  • جمعه/ ۵ دی ۱۳۹۳ / ۱۴:۴۹
  • دسته‌بندی: مستند
  • کد خبر: 93100502001
  • خبرنگار : 90119