سه قطره خون بر تن دانشگاه تهران

61 پاییز گذشته است از آن روزهای هول و هراس که شبانه جنازه‌هایی آوردند تا بی‌صدا در محوطه آرامگاه قدیمی شهر دفن کنند. غیر از چند مأمور شهربانی و تعدادی از مسئولان آرامگاه کسی نباید از این موضوع باخبر می‌شد. گورها با عجله پشت امامزاده عبدالله کنده ‌و دانشجویان در آن دفن شدند.

61 پاییز گذشته است از آن روزهای هول و هراس که شبانه جنازه‌هایی آوردند تا بی‌صدا در محوطه آرامگاه قدیمی شهر دفن کنند. غیر از چند مأمور شهربانی و تعدادی از مسئولان آرامگاه کسی نباید از این موضوع باخبر می‌شد. گورها با عجله پشت امامزاده عبدالله کنده ‌و دانشجویان در آن دفن شدند.

امامزاده عبدالله شهر ری پیش از این، محل دفن آدم‌های معمولی بود، اما حوادث 16 آذر سال 1332 و دفن سه دانشجوی شهید در آن، سال‌ها بعد وجهه‌ای سیاسی به این آرامگاه داد.

از چنارهای قدکشیده آن روزها، تنها چند درختی باقی مانده که تو را هدایت می‌کنند به مقابل شبستان. تمام ظواهر قدمت و کهنگی در گوشه گوشه‌اش پیداست. به همان سبک و سیاق معمول اغلب آرامگاه‌های ایرانی ساخته شده؛ بقعه یا امام‌زاده‌ای در میان و دورتادور سنگ قبرهای چیده‌شده در کنار هم، اغلب شکسته و ساییده‌ و برخی نام‌ها به کلی پاک شده‌اند.

تهران - 28 مرداد 1332

شبستان امام‌زاده در حال بازسازی است و چند سرباز در ورودی آن ایستاده‌اند. از آن‌ها که درباره محل دفن شهدای 16 آذر می‌پرسم، اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند. طبق معمول اغلب آرامگاه‌ها، هیچ آدرس و راهنمایی هم برای یافتن محل قبور نیست.

داخل شبستان دوباره جویای آن‌ها و سایر مشاهیر دفن‌شده در آرامگاه می‌شوم.

یکی از مسئولان کفشداری می‌پرسد: کلید کدام در را می‌خواهی؟

می‌گویم: نمی‌دانم! می‌خواهم به مزار شهدای 16 آذر بروم.

- آنجا جزو اماکن متروکه است. هیچ نام و نشان ثبت‌شده‌ای از دفن‌شدگان آن نیست. باید جستجو کنی تا بیابی.

کلیدی می‌دهد و می‌گوید: این در ورودی شهدای 16 آذر است. لطفاً فراموش نکنید وقتی وارد آرامگاه شدید در را دوباره از داخل قفل کنید.

کارت شناسایی می‌گیرند و کلیدی می‌دهند.

از قرار برای مدیریت بهتر این آرامگاه، گورهای اطراف شبستان را با درهایی از هم جدا کرده‌اند. اطراف چند در وجود دارد که بدون هماهنگی امکان بازدید از گورها وجود ندارد.

نمایی از ورودی امامزاده عبدالله

آرامگاه امامزاده عبدالله شهر ری یکی از مراکز عبادی در دوران صفویه و قاجاریه بوده و بنای آن به قرن یازدهم هجری برمی‌گردد. حسین ابوعبدالله، فرزند عبدالله ابن عباس و از نواده‌های امام زین‌العابدین (ع) است که در شهر قم متولد شد و در سال 319 هجری قمری، در ری درگذشت. او از بزرگان عصر خود و سرآمد علم و اخلاق بود. جد چهارمش در اولین قیام آل علی (ع) علیه بیدادگری بنی‌عباس، پرچم‌دار بود.

ناصرالدین شاه به علت وجود کتیبه‌ای بر سر در ایوان دستور مرمت آن را داد و دو مرمت هم در سال 1325، انجام شده است که شامل مرمت رواق و در خاتم 125 ساله‌ آن است.

محدوده آرامگاه 90 هکتار است. شبستان آن بقعه‌ای چهار ایوانی است که تنها ایوان شرقی آن باز است، اما از سه ایوان دیگر به عنوان مسجد استفاده می‌شود. سال 1362 در جریان بازسازی، ایوان آینه‌کاری شده است.

در «16 آذر» سمت چپ و پشت شبستان قرار گرفته است. کسی داخل آرامگاه نیست. برای ورود هنوز مردد هستم. نگاهی که می‌اندازم گورها همه شبیه هم در فضایی وسیع قرار گرفته‌اند. تاریخ دفنشان همه قدیمی‌است. صاحبانش اغلب متعلق‌اند به دوره قاجاریه. از دهه پنجاه به بعد دفن مردگان در این آرامگاه ممنوع شده و اردیبهشت 78 بود که این بنا در ردیف آثار ملی کشور قرار گرفت.

طراحی سنگ‌ها و اسامی و عناوینشان کنجکاوی را برمی‌انگیزد که در مسیر عبور همه را بخوانی و به دوره زندگی آنها فکر کنی. با این فکرها وارد آرامگاه می‌شوم و در را از داخل قفل می‌کنم.

مزار سه شهید 16 آذر، پیش از بازسازی

در محوطه‌ای وسیع، سنگ‌ها کنار هم چیده شده‌اند و دورتادور آرامگاه‌های خانوادگی‌ای است که برخی‌شان به وضوح نشان می‌دهند سال‌هاست کسی سراغشان را نگرفته است؛ پر از گرد و غبار شده و به تسخیر عنکبوت‌ها درآمده‌اند.

یافتن گورها در این آرامگاه بزرگ صبر و حوصله‌ می‌خواهد. چنارها و بوته‌ها بر سنگ‌ها سایه انداخته‌اند و باید دقیق شوی تا بتوان نوشته‌ها را خواند. زمانی که شهدای دانشجو در این مکان دفن شده‌اند آرامگاه چنین ظاهری نداشته.

16 آذر 1332؛ 110 روز از کودتای 28 مرداد می‌گذرد. افکار عمومی در بهت و حیرت فرو رفته و فضای سیاسی و اجتماعی جامعه یخ زده است. یک ماهی از آغاز دادگاه مصدق می‌گذرد و تصاویر این پیرمرد جنجالی با تن بیمار همه جای دنیا پخش شده؛ همه می‌دانند که خانه نخست‌وزیر با چه خراب شده و اموالش چگونه به غارت رفته است. حسین فاطمی مخفی است و به اصرار شاه، مأموران شهربانی تمام شهر را برای یافتنش جست‌وجو می‌کنند. مردم با ناباوری و هراس از کنار تانک‌های ارتش که هنوز در خیابان‌ها مستقرند، عبور می‌کنند.

آمریکا، انگلیس و حزب توده در این چند ماه همه نوع حیله و دسیسه به کار بسته‌اند و رهبرانشان با خاطری آسوده، راضی از ثمره دلارهای هزینه‌شده، به هم تبریک می‌گویند و حریصانه برای نفوذ و منفعت بیشتر با هم رقابت می‌کنند.

حمله نیروهای ارتش به منزل دکتر مصدق
صبح 28 مرداد 1332

وقتی دفاتر روزنامه‌های منتقد شاه غارت می‌شدند دیگر همه فهمیدند که سال 32 آغاز دوران استبدادی سخت است. مقاله نویسان و منتقدان شاه فراری و در حبس بودند، وقتی تایمز لندن نوشت: "چرچیل که ما را در جنگ با هیتلر به پیروزی رساند، پیروزی دیگری نصیب امپراتوری بریتانیای کبیر کرد."

انگلیس نفس راحتی کشید وقتی زاهدی تجدید رابطه با انگلستان را رسماً اعلام کرد و حالا نوبت آمریکا بود که عرصه جدید را محکی بزند و خاطر آسوده کند. رئیس‌جمهور آمریکا هیأتی اقتصادی، امنیتی، نفتی و نظامی همراه معاونش کرد تا در سفر به تهران و بررسی تحولات پس از کودتا موضوعی از قلم نیفتد. شاه نیز همه توانش را گذاشت تا مراسم استقبال باشکوه جلوه کند.

زمزمه تظاهراتی ضددولتی ارتش را به دانشگاه کشاند. سفر هیأت آمریکایی به هیچ قیمتی نباید حاشیه‌دار شود تا شاه بابت سرنگونی مصدق قدردانی شایسته‌ای از آنها کرده باشد.

دانشگاه تهران محاصره شد و سربازان ارتش در راهروهای دانشکده‌ها هم قدم می‌زدند. حضور سربازان دانشجویان را به واکنش واداشته بود. برخی زیر لب چیزی می‌گفتند و رد می‌شدند. سه نفر شوخی‌ای کردند و میان جمعیت گم شدند. وقتی سربازها تحملشان تمام شد و عرصه را به خود تنگ دیدند به دفتر رئیس دانشگاه رفتند و به اصرار خواستند این سه دانشجو را به آنها تحویل دهند، بحث بین رئیس دانشگاه و فرمانده نظامیان بالا گرفت. معاون رئیس دانشگاه تصمیم می‌گیرد زودتر از موعد زنگ تعطیلی کلاس‌ها را به صدا درآورد تا دانشجویان از دانشگاه خارج شوند.

شعبان جعفری در 28 مرداد 1332

دانشجوها از کلاس‌ها بیرون می‌آمدند و به هم که می‌رسیدند، شعار می‌دادند. هرکس از گوشه‌ای فریاد می‌زد که «مرده باد شاه» و «زنده باد مصدق» پاسخ نظامی‌ها، شلیک گلوله بود.

تا ظهر دوشنبه، 16 آذر همه خبردار شده بودند که دانشگاه شلوغ شده و زمزمه‌هایی هم بود که ارتش به سمت دانشجویان شلیک کرده و تعدادی از آنها تیر خورده‌اند.

در دانشگاه کسی دقیقاً نمی‌داند چه اتفاقی افتاده فقط دهان به دهان می‌چرخد که سه دانشجو به نام‌های آذر (مهدی) شریعت رضوی، احمد قندچی و بزرگ‌نیا در راهرو دانشکده فنی غرق در خون شده‌اند و سربازها آنها را با کامیون به بیرون از دانشگاه منتقل کرده‌اند. عده زیادی هم زخمی و بازداشت شده‌اند.

نیکسون صبح 17 آذر به دانشگاه تهران رفت و دکترای افتخاری حقوق گرفت.

پوران شریعت‌رضوی، خواهر یکی از این دانشجویان و همسر مرحوم دکتر شریعتی، در بیان خاطراتش از دیده‌ها و شنیده‌های آن روزها، به ایسنا گفته ‌است: یکی از برادرهایم دانشجوی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بود. به خانه که برگشت، اهل خانه به او گفتند آذر هنوز به خانه بازنگشته است. برادرم به دانشگاه برگشت و تا ساعت 10 شب در جستجوی او بود تا اینکه به او خبر می‌دهند آذر به همراه دو دانشجوی دیگر به شهادت رسیده است. از طریق یکی از اقوام خانوادگی‌مان متوجه شدیم که اجساد این سه شهید به قبرستانی در جاده خاوران منتقل شده است. ما رفتیم گورستان مسگرآباد، دیدیم سرباز هست و ما را راه ندادند گفتند اگر اینجا آوردند، دفن شده‌اند. روز بعد شنیدیم که خودشان شبانه برده‌اند در گورستان دفن کرده‌اند.»

مزار سه شهید 16 آذر، پیش از بازسازی

برادر احمد قندچی نیز در خاطراتش آورده است: «در درگیری‏‌ها لوله شوفاژ در مقابل احمد ترکید بود و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدت مجروح کرده بود. با این حال مسئولان بیمارستان شماره 2 نیروی مسلح شاهنشاهی از مداوا و حتی تزریق خون به او ابا کردند و 24 ساعت بعد او به علت نرساندن خون به بدنش و خونریزی شدید، مظلومانه شهید شد.»

پزشکی قانونی٬ در گزارش خود از معاینه پیکرهای بزرگ‌نیا٬ شریعت رضوی و قندچی در تاریخ 17 آذر 1332 آورده است:

«علت فوت سه نفر از دانشجویان دانشگاه از طرف اداره پزشکی قانونی چنین تشخیص داده شده است:

1- مصطفی بزرگ‌نیا دانشجوی دانشکده فنی بر اثر یک گلوله که از طرف راست سینه وارد و از زیر بغل چپ او خارج شده فوت کرده است. بر اثر این گلوله استخوان بازوی وی به کلی خرد شده و خونریزی زیاد باعث مرگ وی شده است. بر پشت شانه راست مقتول نیز اثر زخم سرنیزه دیده می شود که تا 15 سانتیمتر زیر پوست فرو رفته بود.

2- شریعت‌رضوی دانشجوی مقتول دیگر فقط به علت زخم سرنیزه فوت کرده است. سرنیزه استخوان ران راست وی را به کلی خرد کرده و شریان‌ها را پاره کرده و در نتیجه خونریزی زیاد مجروح درگذشته است. یک گلوله نیز به دست راست وی اصابت کرده که جلدی بوده و نمی‌توانسته باعث مرگ باشد.

نمای جدید از مزار سه شهید 16 آذر

3- مقتول دیگر، احمد قندچی نام دارد و به علت اصابت گلوله‌ای که وارد شکم وی شده و احشاء داخلی را پاره کرده، درگذشته است.»

دو تن از شهدای 16 آذر در مسگرآباد با وساطت و پیگیری‌های‌ دوستانشان نبش قبر و به امام‌زاده عبدالله منتقل شدند. این سه دانشجو در ضلع شرقی امامزاده و کنار هم دفن شده‌اند. آن زمان اجازه برگزاری هیچ مراسمی به خانواده‌هایشان داده نشد. تا چند سال پیش گورها شکل ساده‌ای داشت. اما چند سالی است که این سه گور بازسازی شده‌اند و حالا در مقایسه با سنگ‌های قدیمی اطرافشان کاملاً جدید و آراسته به نظر می‌رسند. عکس‌هایشان بر روی چارچوبی آجری نصب شده و گلدانی دارد از همان‌ها که بنیاد شهید بر مزار شهدا نصب می‌کند. سه گور مشابه در کنار هم؛ از دور که ببینی بلافاصله متوجه می‌شوی مزار شهدای 16 آذر است.

سنگی سیاه رنگ بر روی مزارشان نصب شده با تصویری از سردر دانشگاه تهران. پری شریعت‌رضوی، مادر آذر شریعت رضوی هم کنار فرزندش به خاک سپرده شده است. 26 سال بعد، سال 1368. سنگی دارد قدیمی که رویش نوشته‌اند «مادری داغدار ...»

اطراف تا چشم کار می‌کند گورهای قدیمی می‌بینی و آرامگاه‌های خانوادگی که به سبک معماری قاجار و پهلوی ساخته شده‌اند. سیدجعفر شهیدی، رئیس مؤسسه لغت‌نامه دهخدا و مرکز بین‌المللی آموزش زبان فارسی، استاد دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجسته زبان و ادبیات فارسی، فقه و تاریخ اسلام، یدالله سحابی از اعضای شورای انقلاب و نماینده دور اول مجلس، عباس مسعودی مؤسس روزنامه اطلاعات، شیخ خزعل سیاستمدار قاجاری نزدیک به انگلیس، علی دشتی از سیاستمداران دوره پهلوی، ادیب پیشاوری، علی بشرویه‌ای، وحید دستگردی و صادق سرمد شاعران معاصر، عباس مهرپویا خواننده، آهنگساز و نوازنده، علی‌اکبر شهنازی موسیقی‌دان و نوازنده، عمادالکتاب از استادان خوشنویس خط نستعلیق در یکصد سال گذشته، محمدعلی عبرت که به ترتیب مجله مدیرمسئول روزنامه عبرت از مشاهیر ایرانی هستند که در این آرامگاه دفن شده‌اند.

نیما یوشیج شاعر نامدار ایرانی هم پس از درگذشتش در این آرامگاه دفن شده است که البته چند سال پیش بنا بر وصیت‌نامه‌اش او را نبش قبر و به زادگاهش منتقل می‌کنند.

برخی از آرامگاه‌های خانوادگی نیز بیرون محوطه فعلی آرامگاه ساخته شده‌اند که درِ همه آنها قفل است و ورود به آنها ممکن نیست. از جمله آرامگاه عبدالحسین تیمورتاش دولتمرد دوره قاجار و پهلوی که در زمان رضاشاه کشته شد. آرامگاه خانوادگی او کاشی‌کاری و با حیاطی کوچک فضای خصوصی‌ای ایجاد شده است.

سوسن، احسان و سارا شریعتی بر مزار سه شهید 16 آذر

تقویم به 16 آذر که می‌رسد نگهبانان و بازدیدکنندگان هر روزه آرامگاه کسانی را می‌شناسند که همه ساله برای قرائت فاتحه‌ای و برگزاری مجلس یادبودی برای این سه دانشجوی شهید به این آرامگاه می‌آیند. برای اعضای خانواده آنها و البته دانشجویان و همه کسانی که خود را به واسطه اندیشه‌های آزادی‌خواهانه با آنها خویشاوند می‌دانند این روز فراموش‌شدنی نیست.

علی شریعتی، در این باره قول معروفی دارد که: «اگر اجباری که به زنده‌ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می‌زدم؛ همان‌جایی که بیست و دو سال پیش، "آذر" مان، در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای "نیکسون" قربانی کردند! این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته‌اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته‌اند، نخواستند - همچون دیگران - کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر که را می‏‌آید، بیاموزند، هرکه را می‌رود، سفارش کنند. آنها هرگز نمی‌روند، همیشه خواهند ماند، آنها "شهید"اند. این "سه قطره خون" که بر چهره دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی می‏‌توانستم این سه آذر اهورایی را با تن خاکستر‌شده‌ام بپوشانم، تا در این َسموم که می‏‌وزد، نفسرند! اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم.»

*ترانه «یار دبستانی من» را با صدای جمشید جم می‌شنوید. این ترانه که به عنوان نمادی از آزادی‌خواهی جنبش دانشجویی شناخته می‌شود، سروده منصور تهرانی است.*

ایسنا - حمیده صفامنش

مزار آذر (مهدی) شریعت رضوی

مزار احمد قندچی

مزار مصطفی بزرگ‌نیا

مزار پری شریعت رضوی - مادر آذر (مهدی)

یادمان سه شهید 16 آذر در دانشگاه تهران
پای همان ستونی که شریعت رضوی شهید شد

انتهای پیام

  • شنبه/ ۱۵ آذر ۱۳۹۳ / ۱۱:۵۹
  • دسته‌بندی: ایکسنا
  • کد خبر: 93091508996
  • خبرنگار :