آرزو داشت جسدش در میان بوتههای چای باشد، نه سنگ و سیمان و شورههایی که حالا روی آرامگاه را سفید کردهاند و زشت!
به گزارش خبرنگار میراث فرهنگی ایسنا، «آقا محمد خان قوانلو» ملقب به «کاشفالسلطنه» (پدر چای ایران) و مشهور به چایکار، از نوادگان عباسمیرزا و یکی از دیپلماتها، نویسندگان و مشروطهخواه دورهی قاجار و پهلوی و نخستین فردی که در سال 1385 هجری قمری تخم چای را از هند به ایران آورد و کشت آن را در ایران رواج داد، به تنها آرزوی پس ازمرگاش که دوست داشت درمیان بوتههای چای دفن شود و برای همیشه آرامگاهاش به همین صورت باشد، نرسید.
شهرام شهریار، فعال حوزهی میراث فرهنگی در سایت «سفرنویس» در مطلبی با عنوان «شوره در آرامگاه کاشفالسلطنه»، دربارهی این مکان تاریخی واقع در شهرستان لاهیجان (استان گیلان) آورده است: «آرامگاه کاشفالسلطنه به علت رسیدگی نامناسب و جدارهسازی غیراصولی و بیتوجهی به شرایط اقلیمی منطقه در حال تخریب تدریجی است. این برج آرامگاه برخلاف وصیت «آقا محمدخان قاجار قوانلو کاشفالسلطنه» (که به عنوان پدر چای ایران) از او یاد میشود، متاثر از جریان هویتسازی و تب ساخت آرامگاه مشاهیر در سراسر ایران در سال 1335 ، هم زمان با برج آرامگاههای سرشناسان دیگر بنا شد.
جسد آرامگاه کاشفالسطنه بنا به وصیتاش در میان تپههای چای دفن شد، هر چند در حال حاضر از این بنا به عنوان موزهی تاریخ چای ایران بهرهبرداری میشود و از همهی درختان از نخل گرفته تا کاج در این تپه کاشته شده به غیر از چای!
یکی دیگر از آسیبهای وارده به آرامگاه، استفاده از آجر فشاری به عنوان نما در سال 1389 است، آجرهای فشاری که هیچ گونه همسانی با شرایط اقلیمی مرطوب و پرباران شهر لاهیجان ندارد، باعث شده تا چشم هر بینندهای را به شورههای این برج آرامگاه معطوف کند. ریزش نزولات جوی باعث تغییر رنگ، سفیدی و شوره زدگی در همهی جدارهی آجری بیرونی برج آرامگاه شده است. و به علت عایق بندی نامناسب، نم و رطوبت شدید تمام دیوارهای داخلی را نیز پوشانده است و همهی جدارههای داخلی به شکلی نازیبا ذهن باعث آزردگی هر بینندهای میشود.»
شهریار در ادامهی مطلب خود در صحبتی با رضا خوشدلراد کارگردان و تهیه کننده فیلمهای مستند که خود نیز متولد شهر لاهیجان است به بیان صحبتهای وی پرداخته است.
خوشدل گفته است: «آرامگاه کاشف السلطنه، بخشی از خاطره و هویت شهری شهروندان لاهیجی است، هر تغییری در ظاهر بنا، آسیب به روح شهر و دستاندازی به خاطره و هویت شهروندان تلقی میشود، بخش بزرگی از تصاویر مربوط به آرامگاه در اختیار شهروندان است، بازدید کنندگانی که سالها پیش در کنار این آرامگاه عکسی را به خاطره گرفتهاند و اگر بار دیگر بازدید از این بنا داشته باشند، با یک اثر متفاوت و رنگی قرمز مواجه میشوند. این تغییر غیراصولی توهین به ادراک و خاطرهی جمعی هر بیننده و پدیدهای است که هویت یک اثر را نابود میکند.
بهترین تصویر سازی برای مشخص شدن آسیب وارده به این اثر آن است که شما سفری به محوطهی تخت جمشید داشته باشید و با ساختمانهای جدید و آجر فشاری قزاق در بناهای باقی مانده از دوران هخامنشی روبرو شوید!
و مدیری تصمیم گرفته باشد، برای زیبایی که در ذهن خود پرورانده است، سنگهای طوسی رنگ محوطهی تخت جمشید را با رنگ بپوشاند. دقیقا این اتفاق با هزینهای گزاف برای سنگهای تیشهای برج آرامگاه کاشفالسلطنه شکل گرفته و آن را تبدیل به یک ساختمان دههی 80 کرده است! به نظر من هیچ مدیری حق چنین خطای بزرگی را ندارد. خطایی که بیشتر شبیه یک طنز تلخ است!»
شهریار در ادامهی مطلب خود آورده است؛ «پیگیریهای انجام شده برای تعیین وضعیت آرامگاه از پورحسن مدیر نمایندگی میراث فرهنگی شهرستان لاهیجان بدون جواب بود. او پاسخگویی را به اخوان معاون فنی اداره کل میراث فرهنگی گیلان محول کرد، که وی نیز پرسشهادر این زمینه را بدون پاسخ گذاشت و خواستار مکاتبهی کتبی با روابط عمومی سازمان شد.
با این وجود علیزاده مدیر ادارهی میراث فرهنگی شهرستان گیلان،اعلام کرد؛ اقدامات انجام شده در زمان مدیریت قبلی سازمان انجام شده و به زودی اعتبار لازم برای مرمت و زدودن شوره از این اثر ابلاغ و کار اجرایی شروع میشود.
اما این پایان ماجرای برج آرامگاه نیست، آرامگاه در میان سیمها و پایههای تیرهای بتونی چراغ برق گرفتار شده و ساختوساز برجهای چند طبقه در کنار برج تاریخی کاشف السلطنه ، برج آرامگاهی که مانند ساختمانهای فعلی نمایش آجر فشاری، این حس را می دهد که ساختمانهای جدید هیچ تفاوتی با عمارت تاریخی آرامگاه ندارد. آرامگاه شوره میزند، بدون آنکه مدیران دلشورهای داشته باشند.»
انتهای پیام