در میانه همه گزارشها و مصاحبههایی که از پرونده قتل مرتضی سربندی به دست ریحانه جباری در رسانهها منتشر شده است، صحبت از پیامکی هست که شب قبل از وقوع قتل توسط ریحانه ارسال شده و مضمون آن این بوده که فردا میکشمش.
به گزارش ایسنا، «الف» در یادداشتی به قلم کبری آسوپار با این مقدمه ادامه میدهد: کاری نداریم که خانواده مقتول معتقدند منظور این پیامک پدرشان بوده که فردای ارسال پیامک توسط ریحانه به قتل رسیده و قاضی میگوید منظور، پدر خود ریحانه بوده و از سر کینه گفته شده و مادر ریحانه میگوید صرفا یک مزاح بوده است! بحث بر سر این است که رسانهها و افراد درگیر در این ماجرا، فردی را که ریحانه این پیامک را برای او ارسال کرده، چگونه معرفی میکنند.
خبرنگاری آن فرد را «دوست ریحانه» معرفی میکند و البته یک دوست، هیچ مورد منفی و غیر عادیای ندارد، مادر ریحانه میگوید «فردی که مخاطب پیامک بوده است»، گزارشنویس دیگری که انصافش گویا بیشتر است، مینویسد «دوستپسر ریحانه»، یکی دیگر میگوید «نامزد سابق ریحانه» و ... . بیشتر کار رسانهای انجامشده حول پرونده ریحانه جباری، قاتلی که برای گرفتن رضایت خانواده مقتول تنها چند روز دیگر فرصت دارد، حول همین عبارت ژورنالیستی دور میزند.
ماجرا وقتی جالب میشود که نظر قاضی پرونده را در مورد گیرنده پیامک فوق بدانیم: «یکی از جوانانی که ریحانه با وی رابطه نامشروع داشت». جالب است، نه؟ از یک دوست معمولی که اغلب در اذهان، فردی همجنس تلقی میشود تا دوستپسری که ریحانه با وی ارتباطی نامشروع داشته است! طبیعتا هر کدام از این تعابیر، تصویر متفاوتی از ریحانه را در اذهان شکل میدهد. مثلا همین یک جمله قاضی پرونده کافی است تا شأن ریحانه را از دختری مظلوم و بیپناه که در چنگال مردی هوسباز اسیر شده است، به سطح زنی که بیمجوز شرعی و قانونی با کسی ارتباط داشته است، تنزل بدهد و بخش اعظم برنامهچینی رسانهای برای چهرهسازی یک دختر معصوم و مظلوم و بیپناه را بر باد دهد.
جامعه ایرانی کمتر باور میکند که زنی دارای روابط نامشروع به خاطر دفاع از ناموس خود دست به قتل بزند. بگذارید کمی دقیقتر بنگریم که ماجرا چیست و رسانهها چطور در این پرونده که پای جان انسانها در میان است، مثل همیشه سراغ اهداف خودشان رفتهاند!
برداشت اول: ریحانه دخترک دانشجوی پر شور و کم سن و سالی است که به ذوق بر عهده گرفتن طراحی داخلی مطب دکتر سربندی، با او به آپارتمانی که ادعا شده قرار است تبدیل به مطب شود، میرود. در طول راه، دکتر از داروخانه خرید میکند که بعدتر معلوم میشود وسایل پیشگیری از بارداری بوده است! در خانه، دو لیوان شربت درست میکند که در یکی از آنها داروی بیهوشی وجود داشته و بعد هم ملحفهای سپید روی کاناپه میاندازد که ...
او سپس به سوی ریحانه میرود و با امتناع ریحانه و آغاز درگیری، ریحانه با چاقو به او یک ضربه میزند و فرار میکند اما محاکم قضایی جمهوری اسلامی ایران در ظلمی آشکار، حق دفاع در برابر متجاوز را برای ریحانه قائل نمیشوند و او را به اعدام محکوم میکنند.
این داستانی است که رسانهها گفتهاند.
مادر ریحانه - که البته او را با درک شرایط سخت مادری که فرزندش پای اعدام است، منصفتر و منطقیتر مییابیم - خانوادهاش را خانوادهای تحصیلکرده، بی مشکلات خانوادگی و آرام و بیتنش توصیف میکند و میگوید که ریحانه تنها سه بار مرحوم سربندی را دیده است؛ بار اول که اتفاقی در بستنیفروشی، مرحوم سربندی متوجه طراح بودن ریحانه میشود، بار دوم چند روز قبل از قتل و بار سوم هم که منجر به قتل میشود؛ همین. تا زمان قتل هیچ تماس یا پیامکی هم از سوی ریحانه با مقتول رد و بدل نشده است.
مادر ریحانه خطای دخترش در انجام قتل را میپذیرد اما از عملکرد مقتول هم دفاعی نمیکند. به این داستان اگر وزارت اطلاعاتی بودن مقتول را هم اضافه کنید، دیگر همه چیز برای ناسزاگویی با چاشنی فمینیستی به جمهوری اسلامی و القای ناعادلانه بودن احکام اسلام و بیارزش دانسته شدن زن در اسلام مهیاست!
برداشت دوم: ریحانه زنی ۱۹ ساله و دانشجوست که شرایط زندگی آرامی نداشته و در پیامک به دوستپسرش از پدرش با الفاظی زشت و قبیح یاد میکند و میگوید میکشمش! و باز اضافه میکند که پدرش هر وقت مست میکند، او را به باد کتک میگیرد! قاتل، قبل از رابطه با مقتول با چند نفر رابطه ویژه داشته و طبق آنچه در دادگاه اعتراف کرده، با مدیر شرکت محل کار خود چند بار به ویلای او در جاده چالوس رفته و گرچه شرعا و قانونا همسر کسی نیست اما تا مرز بچهدار شدن هم پیش رفته است. حتی این رابطه، مورد اعتراض یکی از دوستپسرهای ریحانه قرار میگیرد.
او با مرتضی سربندی (پزشک عمومی و کارمند سابق وزارت اطلاعات) هم بارها به گردش و رستوران رفته و حتی از وی دلخور بوده که چرا به وعدهاش در بردن او به سفرهای اروپایی یا دادن یک روزه تویوتای کمریاش برای گردش ریحانه و همکارانش عمل نکرده است.
او حداقل سه بار در دادگاه گفته است که من به مقتول سرویس میدادم تا او هم به من خدمات بدهد. روز حادثه نیز نه در مقام دفاع از ناموس، بلکه به جهت دلخوری از مقتول و با تصور اینکه کنترل سرویس دادنهایش باید دست خودش باشد، این بار از این رابطه امتناع میکند و مقتول هم (حسب اعتراف خود قاتل) بدون ایجاد هیچ گونه خشونت و درگیری که نشان از قصد تجاوز داشته باشد، از او دور شده و مشغول نماز خواندن میشود.
ریحانه بدون کمکخواهی از همسایگان، بدون فریاد زدن که میخواهد منزل را ترک کند (در حالی که درب هم قفل نبوده است) و بدون تلاش برای تماس با پلیس، چاقوی ۲۵ سانتی را که روز قبل خریده بوده، از کیفش در آورده و در بدن مقتول فرو میکند و سپس متواری میشود. او ۱۵ ساعت بعد دستگیر میشود و ضمن اعتراف به قتل، در ابتدا درباره انگیزهاش حرفی نمیزند ولی بعدها موضوع دفاع از ناموس را مطرح میکند. لیوانی هم که گفته میشود محتوی داروی بیهوشی است، حاوی داروی ضد اسهال بوده است!
این شرح ماوقع از زبان قاضی و مستند به اعترافات قاتل و تحقیقات بازپرس پرونده است. حال آیا این قتل نشانی از دفاع مشروع دارد؟ طبیعتا قصد ایجاد ارتباط با قصد تجاوز دو موضوع جدا از هم هستند و البته توجه کنیم که یکی از باتجربهترین قاضیهای جنایی ایران حکم قصاص برای ریحانه صادر کرده است و علاوه بر او، همه ۱۳ قاضی عالیرتبهای که در مراحل دیگر، این پرونده را بررسی کردهاند، حکم قصاص را تایید کردهاند.
برداشت آخر: رسانهها دروغ نمیگویند بلکه فقط از واقعیتی که هست، آنقدری را که به هدف اصلیشان لطمه نزند، برای مخاطب بازگو میکنند. وقتی قرار است ریحانه دخترک مظلومی باشد که برای قربانی نشدن به پای هوس مردی میانسال، او را به قتل رسانده است، باید همه واژه ها در خدمت این هدف قرار گیرد و در این میانه، گفتن از «دوستپسر» و «رابطه نامشروع» یقینا این جا انداختن مظلومیت در اذهان را کمی با مشکل مواجه کند؛ چه رسد به گفتن باقی جزئیات علیه ریحانه!
قرار است پرونده ریحانه جباری مستمسکی دیگر قرار گیرد تا جمهوری اسلامی و احکام اسلام زیر سوال رود و در همین راستا وکیل اول متهم که سوابق سوء استفاده از پروندههای جنایی برای پیشبرد اهداف سیاسیاش را هم دارد، همه را به خط میکند و اینگونه میشود که پس از مظلومنماییهای برخی رسانههای داخلی برای قاتل این پرونده، گزارشات متعدد بیبیسی و رادیو فردا و غیره هم در باب ظالمانه بودن احکام اسلام و ظلم به زنان در جمهوری اسلامی در پوشش دفاع از ریحانه منتشر میشود.
به عنوان مثال بیبیسی فارسی در مقالهای مینویسد: «گروهی از صاحبنظران، پذیرفته نشدن دفاع ریحانه و وکیلش در دادگاه را ناشی از برتری جنس مرد در کلیت احکام فقهی میدانند؛ احکامی که زن را عموما تبدیل به یک قربانی در نظام حقوقی مردسالار ساخته است. این صاحبنظران معتقدند که در چهارچوب فقهی، زن در مقابل تعرض مردان، از نظر حقوقی بیپناه است.»
در رادیو فردا و رادیو زمانه و دویچه وله و صدای آمریکا و ... هم وضع به همین منوال است. کمپینهای اینترنتی حمایت از ریحانه هم راه افتاده است و در نهایت حتی وزارت خارجه آمریکا و کاترین اشتون هم خواستار آزادی ریحانه جباری میشوند!
با همه این حمایتهای سیاسی، ریحانه اکنون در آستانه اعدام است و فقط چند روز برای گرفتن رضایت مهلت دارد. بیان این موضوعات در رسانههای خارجی توسط وکیل سابق، به منظور گرفتن پناهندگی و کسب وجهه در خارج انجام میشود و میکوشد که برای ضد انقلاب مانده در رخوت و خمودی، بهانه و قهرمان مبارز بیابد و نهتنها کمکی به ریحانه نمیکند، بلکه با طرح اتهام تجاوز به مقتول و نشان دادن چهرهای بسیار سیاه از مقتول همراه با قهرمانسازی از قاتل و قدیس نشان دادن وی، زخمی بر زخم خانواده مقتول میزند و آنان را برای اجرای حکم قصاص مصممتر و گرفتن رضایت را سختتر میکند.
ریحانه حتی طبق توصیه وکیل با اصرار بر متجاوز بودن مقتول، ابراز پشیمانی و عذرخواهی از قتل انجامداده نمیکند. حالا آبروی دو خانواده رفته و در عین حال هیچ چیز به نفع ریحانه نیست. خانواده مقتول میگویند اگر رضایت دهیم، گویی پذیرفتهایم که پدرمان یک متجاوز به عنف بوده است!
میتوان خانواده مقتول را دعوت به عفو و گذشت کرد و البته مستندات پرونده میگوید که مقتول هم مقصر بوده است اما قدم اول آن است که ریحانه گناهانش را بپذیرد و در مقام یک خطاکار، سراغ رضایت گرفتن از اولیای دم برود، نه در مقام یک قدیس در معرض تجاوز و یک قهرمان و طلبکار!
رسانهها به ریحانه کمکی نکردند و تنها اهداف سیاسی خود را روی طناب داری که بر گردن ریحانه است، پیش بردند و حالا ریحانه است و طناب دار و آبرویی که میتوانست تا این حد ریخته نشود و عصبانیت و کینه بیشتر خانواده مقتول که راه را برای رضایت گرفتن دشوار و دشوارتر میکند.
انتهای پیام