اینها چهارده نفرند، دو خانواده، دو برادر، یکی با شش و دیگری با چهار بچه، چهار سال است که در زبالهدانی زندگی میکنند. در محله نُودِه، جایی در انتهای شهر مشهد.
خانواده، افغان هستند؛ یکی از صدها خانواده مهاجر افغان که از شرایط نامناسب زندگی در کشور خودشان به اولین همسایه پناه آوردهاند. اینها اتفاقاً مهاجرهای قانونیاند، بزرگترها کارت اقامت هم دارند، کارت اقامت بچهها اما میگویند گم شده است.
مردها قبلاً کاری راه انداخته بودند، اما چند سال پیش ورشکسته و مجبور شدند برای پرداخت قرض و بدهیها زیر بار «نزول» بروند.
حالا از سال 89 به بعد سقف بالای سرشان شده است آلونکی در یک زبالهدانی؛ یکی از صدها زمین چندصد متری که دور تا دورش را دیوار میکشند تا در آن زبالههای خشک را بازیافت کنند، با یک دستگاه بازیافت اجارهای، برای خودشان «کارگاه» راه انداختهاند. بیشتر پلاستیک و کارتن را از واسطهها میخرند و بعد از بازیافت میفروشند، نه آماری از فروشنده میدهند نه خریدار؛ اما میگویند واسطهشان زبالهای را که از آشغال جمعکنهایش در شهر گرفته است با وانت برایشان میفرستد. پولش را کیلویی حساب میکند و میرود.
حالا البته اوضاع این کار هم خوب نیست، قیمت زباله از دو سال پیش گرانتر شده، پولی که باید، درنمیآید، نزول هم که پدر و مادر ندارد، «به خاک سیاه نشستن» همین است دیگر.
این وسط 10 بچه ماندهاند زیر یک سقف نیمهخراب، در آلونکی که حمام ندارد، آبش را روی چوب گرم میکنند نه اجاق، یک سیم هم انداختهاند روی تیر برق کنار آلونک، انشعاب غیرمجاز برق، برای یخچالی که در بیرون خانه است و البته دستگاه بازیافت.
همین چند روز پیش که اول مهر بود، خانواده مصیبت دیگری هم داشت. هیچکدام از بچههای قد و نیم قد، مدرسه نمیروند؛ البته چند بچه زیر سن مدرسه هستند که کوچکترینشان یک ساله و بعد دو تا هفت سالهاند که این آخری در سن کلاس اول است، یکی هم در سن مدرسه راهنمایی است و یکی دیگر هم باید برود کلاس چهارم ابتدایی. بدون کارت اقامت اما، همه باید تمام سال تحصیلی را هم زیر همین سقف بگذرانند، هر چند که حتی با کارت اقامت هم، مدرسه هزینههایی دارد که شاید این خانوادهها از پسش برنیایند.
در نهایت، بدون هیچ کمکی از هیچکسی، بعید است کاری بهتر از چیزی که پدرهایشان انجام میدهند، چیزی بیشتر از زبالهجمعکنی، در انتظارشان باشد.
* * *
«دریا ناظری» عکاس خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) به زندگی این دو خانواده وارد شده و تلاش کرده است گوشههایی از زیست تأملبرانگیز آنها را به ما نشان بدهد. او در توضیح این عکسها که با عنوان «زندگی در میان زبالهها...» منتشر شده آورده است: «دستهایت را به من بده، میخواهم تو را به مهمانی خانهای ببرم که در آن نگین، فاطمه، زهرا، زینب، رقیه و حسین بسر میبرند. میخواهم نشانت دهم که آنها چگونه در میان زبالههایی که تو حتی از استشمام هوایشان حالت دگرگون میشود، زندگی میکنند. میخواهم مادری را نشانت دهم که با همهی دردهایش لبخند میزند و خانوادهای که گاهی تنها خوراکشان چای است...؛ این تصاویر مربوط به شهر مشهد است.»
ایسنا - فاطمه کریمخان
انتهای پیام