مصطفی جمشیدی با اشاره به کمتوجهی به ادبیات معاصر، میگوید کسانی فکر میکنند چون صادق هدایت خودکشی کرده، کل این ادبیات منحوس است.
این نویسنده در گفتوگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره امکان امرار معاش از راه ادبیات در ایران گفت: متأسفانه این امر مقدور نیست به دلیل اینکه بحران جهانیِ خواندن به وجود آمده که در ایران مضاعف هم شده است. در دنیا نیز فرهنگ مکتوب به دلیل تنوع رسانههای شنیداری و تجربیات مختلف که لذتبخشتر از خواندن هستند، بحران خواندن ایجاد شده است. شاید 20 سال پیش میشد از راه ادبیات زندگی کرد اما اکنون این امکان وجود ندارد. ما به ادبیات معاصر اهمیت چندانی نمیدهیم و آن را پربها نمیدانیم. به نظرم کسانی فکر میکنند چون صادق هدایت خودکشی کرده کل این ادبیات منحوس است. پدر و مادرها فکر میکنند که ذات رمان و فرهنگ مکتوب میتواند ایجاد بحران کند.
او همچنین اظهار کرد: مسأله دوم تجربی بودن ادبیات است. به دلیل موقعیت خاص تاریخی و انقلاب بزرگی که صورت گرفت، ترکیب سنی نویسندههای ما تغییر کرد. ما نویسندگانی هستیم که ادبیات را از راه خود ادبیات آموختیم. نه کنگرهای بود و نه کانونی. برخلاف نسل قبل که هم کنگره داشتند و هم کانون. وضعیت رسانهها هم در دوره آنها تنها معطوف به رمان و سینما بود.
نویسنده «سونات عدن» اضافه کرد: فکر نمیکنم بتوان از راه نوشتن درآمد چندانی کسب کرد. من برای آخرین رمانم که سه بار تجدید چاپ شد دو میلیون تومان بیشتر نگرفتم که مبلغی از آن را هم به تایپیست بدهکارم. رمانی به اسم «وقایعنگاری زندیق» نوشتم که درباره بحران گرسنگی مصنوعی است که انگلیسیها در ایران ایجاد کردند و از سال 1297 تا جنگ جهانی اول پیش آمد. 9 میلیون نفر از جمعیت 27 میلیونی ایران در آن ماجرا تار و مار شد. الآن شنیدهام که فیلمسازی میخواهد فیلمی از این موضوع بسازد که به نظرم میشود یک نوع اقتباس پنهان. منظورم این نیست که فیلم را از روی کتاب من میسازند شاید از بُعد دیگری به این ماجرا بپردازند اما وقتی راهها هموار میشود اهمیت کار نویسنده نمایان میشود. این نشان میدهد که من وظیفهام را به عنوان روشنفکر ایرانی به درستی انجام دادهام.
جمشیدی ادامه داد: مهندسها نظام مهندسی دارند اما ما نویسندهها هیچ نظام مشترکی نداریم. مدیر عامل بنیاد ادبیات داستانی تعیین میشود و تصمیمات او روی زندگی و فعالیت ما اثر دارد اما ما در این مسائل تأثیری نداریم؛ در حالی که مدیرعامل آنجا باید فردی آشنا با کار ما باشد.
او که کارمند بنیاد سینمایی فارابی است، تأکید کرد: به نظر من، نمیشود از راه نوشتن زندگی کرد. من سالهاست کارمندی میکنم و مینویسم. از ثمره کارهای ما سینما، تلویزیون و هنرمندان دیگر بدون پرداخت هزینه منتفع میشوند. حق این است که جاهایی مثل وزارت فرهنگ، حوزه هنری، بنیاد ادبیات داستانی و... که به اسم این کار شکل گرفتهاند ولی کاری انجام نمیدهند به این وضعیت رسیدگی کنند. شرایط امروز باعث میشود وضعیت نویسندگان همیشه متزلزل باشد و نتوانند کارهایشان را انجام بدهند. نتیجه این است که ما از دستاوردهایمان حتا در سینما عقبنشینی میکنیم و سینما به جای پیشروی، روز به روز عقبتر میرود و مانع از این میشود که ادبیات به شکل پایداری درآید و حیات نویسندگی استمرار یابد. عملا امکان تولید نویسندههای جدید از بین میرود. وقتی فرزند من شرایط مرا ببیند که همیشه زندگیام با اضطراب همراه است به این حوزه نزدیک نمیشود به دوستانش هم توصیه میکند وارد این عرصه نشوند. ما در این زمینه بد کار کردهایم.
جمشیدی سپس اظهار کرد: در کشورهای دیگر اینطور نیست و وقتی کسی رمانی منتشر میکند، نهادهایی هستند که به وضعیت زندگیاش رسیدگی کنند. من نمیخواهم شرایط ایران را با فرانسه مقایسه کنم اما وقتی میبینم که کسانی در کشور ما بنز سوار میشوند برایم سؤال پیش میآید که چرا ما این همه دچار افراط و تفریط هستیم. در زمینههای دیگر، این همه امکان رشد و پیشرفت فراهم است اما فرهنگ مکتوب ما جای رشد ندارد. حمایتهای مختصری هم که از طرف ارشاد با جوایز مختلف و خرید کتاب نویسندگان وجود داشت عملا از بین رفته است.
او افزود: وضعیت ناشران و مسائل کاغذ هم در زندگی نویسندگان تأثیر میگذارد. ما تعداد زیادی ناشر داریم و کتابهای زیادی چاپ میشوند، در صورتی که وقتی کسی میخواهد کتابی منتشر کند باید کارش از طرف تعدادی از نخبگان تأیید شود. در واقع باید از کسانی که باتجربهتر هستند اجازه کسب شود تا با کتابهای متعددی که به عنوان رمان منتشر میشوند مواجه نشویم. همینطور ناشرانی هستند که برای سرپا ماندن کتابسازی میکنند. این موارد باعث میشود کسب و کار نویسنده واقعی مخدوش شود. بسیاری از کتابها ساختگی هستند نه واقعی و باعث گیجی، بیاعتمادی و دلسردی مخاطب میشوند.
نویسنده «وقایعنگاری یک زندیق» همچنین عنوان کرد: خود من با بحران مواجه هستم. دو - سه رمان خیلی خوب هم دارم که اگر ناشری فکر میکند میتواند از کارهایم حمایت کند حاضرم آنها را به او بسپارم. ناشر دولتی یا غیردولتی هم برایم فرقی نمیکند. نشر ما با افقهای کوری مواجه است.
او درباره تأثیر این مسائل بر کیفیت آثار ادبی گفت: ادبیات داستانی ایران به دلیل بیماری نیهیلیسم و نوعی یأس فلسفی که از پیش از انقلاب در کالبد ادبیات مانده، دچار رنج مستمر است. ادبیات ما از دیدن مواهب زندگی مأیوس است و یأس در آثار چوبک و بسیاری نویسندگان دیگر دیده میشود. مشکل دیگر این است که ادبیات ما به شدت چپزده و رادیکال است که این دو با هم متناقض است. نمیشود آدم هم نیهیلیست و هم مارکسیست باشد. اما این مشکلات در جان ادبیات ما باقی مانده است. ما نتوانستهایم این مسائل را درمان کنیم و نمونههای خوبی از ادبیات متعهد به معنویات، شبیه آثار تولستوی و داستایوفسکی، ارائه دهیم.
جمشیدی افزود: وزارت فرهنگ و حتا خود نویسندهها به این باور نرسیدهاند که این بیماریها را از جان ادبیات دور کنند. البته اگر وضعیت نشر به همین شکل باقی بماند، این بیماری تشدید هم میشود و برخی به این نتیجه میرسند که این هستی هیچ روزنهای به رستگاری ندارد. به نظر من امرار معاش روی این بیماری تأثیر دارد. سرخوردگی، سیاستزدگی، ناداوریها و... نوعی یأس ایجاد میکند که در نهایت به یأس فلسفی تبدیل میشود و بر آثار نویسندهها اثر میگذارد.
این نویسنده درباره تجربه شخصیاش از امرار معاش و ادبیات گفت: مجموعه داستانی به نام «یک ساعت گل محمدی» داشتم که در دهه 60 با تیراژ 10 هزار نسخه منتشر شد. تنها خاطره خوب من از نویسندگی چاپ ششم این کتاب بود که با حقالتألیف آن توانستم برای همسرم هدیه کوچکی بخرم. این سالها که اصلا از این اتفاقها نمیافتد و فقط یک جنون یا عشق باقی مانده که موجب میشود ما بنویسیم. من در فارابی یک کارمند قراردادیام و با حقوق بسیار اندکی کار میکنم. میدانم نویسندگی به معنای واقعی کلمه وقتی شروع میشود که فراغت داشته باشی، سفر کنی و موظف نباشی در اداره ساعت بزنی. با وضعیت کنونی، روزهای تعطیل از استراحت و بودن با خانواده میزنیم تا بتوانیم بنویسیم.
او درباره راهکار حل این مشکلات گفت: به نظر میرسد عملا ما نمیخواهیم کاری انجام دهیم. کسی را که خود را به خواب زده نمیتوان بیدار کرد. من قصدی برای حل مشکلات در مسؤولان نمیبینم. آنها خود را به خواب زدهاند و نمیخواهند بیدار شوند، وگرنه کارهای بسیاری میتوان انجام داد. میتوان مدلهایی از کشورهای همردیف خودمان، مثل ترکیه و هندوستان که در این زمینه موفق عمل کردهاند، به دست آورد و آن را با شرایط خود بومی کنیم.
جمشیدی اضافه کرد: باید تعداد ناشران کم شود و کتابهای حرفهییتری چاپ شود. کتابها باید با تأیید کارشناسان آماده شوند تا نویسنده ناتوان متولد نکنیم؛ نویسندگانی که نه کتابشان فروش میرود و نه مخاطب از آثارشان راضی میشود. راه حلهای خوبی وجود دارد، اما حتا یک بار هم از ارشاد یا از نهادهایی که به اسم نویسندهها فعالیت میکنند با ما تماس نمیگیرند که همفکری کنیم. متأسفانه افقهای تیرهای وجود دارد و من خوشبین نیستم. البته راهحلهایی وجود دارد. کشورهایی مثل مالزی و اندونزی که اقتصادشان ویران شده بود در پنج سال همه چیز را بازسازی کردند. مسؤولان باید به فکر باشند. اگر کشوری فرهنگ متعالی نداشته باشد، به یک ویرانه تبدیل میشود.
انتهای پیام