حسن حدادی از دوران مبارزاتش می‌گوید

در سال 1308 در محله "خلج نشینان" و در خانواده‌ای نظامی و دوست‌دار ورزش در اصفهان مردی به دنیا ‌آمد که به واسطه ذکاوت سرشارش از همان دوران کودکی مورد توجه اساتید مطرح قرآن و حدیث شهر اصفهان قرار گرفت؛ شهرتی که از این طریق برای او کسب ‌شد در دوران مبارزاتی او و در مواجهه با رژیم پهلوی جان او را در بسیاری از عرصه‌های سرنوشت‌ساز زندگی نجات ‌داد.

در سال 1308 در محله "خلج نشینان" و در خانواده‌ای نظامی و دوست‌دار ورزش در اصفهان مردی به دنیا ‌آمد که به واسطه ذکاوت سرشارش از همان دوران کودکی مورد توجه اساتید مطرح قرآن و حدیث شهر اصفهان قرار گرفت؛ شهرتی که از این طریق برای او کسب ‌شد در دوران مبارزاتی او و در مواجهه با رژیم پهلوی جان او را در بسیاری از عرصه‌های سرنوشت‌ساز زندگی نجات ‌داد.

به گزارش خبرنگار ‌خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه اصفهان، "حسن حدادی" مردی است که هرچند عروس هزار داماد روزگار گَرد پیری را بر رخسار و تنش نشانده، اما پیچ و خم زمانه پر حادثه دوران زندگیش ذره‌ای از وسعت احساس، عاطفه و مهربانی او نکاسته است، به طوری که هنوز هم با یادآوری روزهای سخت زندان و شکنجه رژیم پهلوی، تنها خالق هستی را شکر می‌گوید و مبنای مبارزات سیاسی مردم، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی را تنها رضای خداوند و هدف مردم را شکل گیری نظام اسلامی بر پایه عدل و داد می‌داند.

از حسن حدادی درباره نقطه آغاز مبارزات سیاسی‌اش سوال می کنیم و او با آرامشی توام با صبر و متانت می‌گوید: مبارزات سیاسی من با ورود متفقین به ایران در سال 1320 آغاز شد، درست زمانی که نیروهای شوروی از شمال و قوای انگلیس از جنوب و غرب و از زمین و هوا به خاک ایران قدم گذاشتند و من که در آن زمان نوجوانی بیش نبودم و با مفهوم سلاح و فشنگ و جنگ سرد بیگانه بودم تنها به واسطه آن‌که روحیه دفاع از وطن در بن وجودم ریشه دوانده بود، با چوب، سنگ و نیزه به تخریب اموال جنگی نیروهای انگلیس می‌پرداختم و با ذهنی کودکانه می‌پنداشتم که با این شیوه می‌توانم جلوی نفوذ هر چه بیشتر آن‌ها به خاک وطنم را بگیرم.

حسن حدادی

او از حزب فداییان اسلام و بستن پیمان اخوت خود با شهید نواب صفوی این گونه سخن می‌گوید: اشغال ایران در شهریور 1320 به وسیله متفقین و سقوط دیکتاتوری رضاشاه، دگرگونی عمیقی در شرایط اجتماعی کشور به وجود آورد و زمینه ظهور و فعالیت سیاسی احزاب و گروه‌های بسیار متعدد و متنوعی را در کشور فراهم کرد، به طوری که در یک جمع‌بندی کلی، هر یک از جنبش‌های سیاسی، اجتماعی و حرکت‌های حزبی عمده در آن مقطع زمانی را می‌توان در یکی از سه گرایش حزب توده، جبهه ملی و جبهه آیت الله کاشانی و نیروهای مذهبی قرار داد.

وی ادامه می‌دهد: جمعیت فداییان اسلام به رهبری سیدمجتبی نواب صفوی که به عنوان یک حزب کاملا مذهبی شناخته می‌شد به تبعیت از آیت‌الله کاشانی و در مخالفت با سیاست‌های انگلیس در ایران به حمایت مصدق پرداخت. آنان هژیر(وزیر دربار) را که متهم به ارتباط نزدیک با انگلیس و تقلب در انتخابات بود، ترور کردند و با باطل شدن انتخابات تهران و موفقیت جبهه ملی ضربه مهلکی به انگلیس وارد کردند. فداییان اسلام بر خلاف کاشانی از همان ابتدای روی کار آمدن دولت جبهه ملی به رهبری مصدق خواستار تشکیل حکومت اسلامی شدند و من نیز یکی از یاران این جمعیت بودم که در پاساژ سلطانی کتابخانه جامعه اسلامی با سید مجتبی نواب صفوی پیمان اخوت بستم و قسم خوردم که تا آخرین قطره جان خود در راه اهداف تشکیلات فداییان اسلام که چیزی جز اعتلا دین مبین اسلام در جامعه و دینی کردن سیاست نبود مبارزه کنم.

این مرد سالخورده اما نکته سنج و ریزبین، کودتای 28 مرداد سال 1332 را این گونه توصیف می‌کند: ظهور مجدد و مؤثر مصدق در عرصه سیاست ایران تنها پس از اشغال کشور به دست قوای روس و انگلیس و هم زمان با برکناری رضا شاه از سلطنت امکان پذیر شد. در نخستین انتخابات مجلس شورای ملی که پس از عزل رضا شاه صورت گرفت، مصدق بیشترین رأی مردم تهران را کسب کرد و با تلاش او طرحی در مجلس تصویب شد که به دولت اجازه نمی‌داد بدون اجازه مجلس درباره نفت با خارجی‌ها مذاکره کند و سرانجام به رهبری مصدق، ملی سازی نفت ایران از طرح به قانون تبدیل شد و جو میهن پرستی و بیگانه ستیزی در ایران آن چنان بالا گرفت که ترور نخست وزیر وقت، سپهبد علی رزم آرا به دست هم مسلکان من در حزب تشکیلاتی فداییان اسلام زنگ خطر بزرگی را برای محمدرضا شاه و خائنان و مزدوران بیگانه به صدا درآورد تا جایی که حسین علاء هم که به جای نخست وزیر مقتول (سپهبد علی رزم آرا) بر کرسی صدرات نشسته بود چاره‌ای جز برخاستن زودهنگام و سپردن کرسی وزارت به مصدق نیافت و دولت مصدق که دغدغه‌ای جز "ملی شدن صنعت نفت کشور" نداشت با سلب مسئولیت از شرکت نفت ایران و انگلیس که مخالف ملی شدن صنعت نفت کشور بود به دست خود زمینه کودتای انگلیسی- آمریکایی 28 خرداد به دست "سپهبد زاهدی" و خلع مقام خود را فراهم کرد.

حدادی از چگونگی دستگیر شدن خود در خانه پدری در جریان مبارزات سال 32 و اولین تجربه زندانی شدن خود می‌گوید: هر چند ژاندارمری اصفهان برای دستگیری من 20 سرباز مسلح را به خانه پدرم "پهلوان ید الله " فرستاد اما وقتی سرهنگ نوربخش به عنوان رییس وقت ژاندارمری اصفهان به خاطر آشنایی با پدرم و پیشینه درخشان آموزشی‌ام، پس از چند روز زندانی شدن در سلول انفرادی کاروان سرای عباسی من را روانه خانه کرد و پیش از آن که ژاندارمری را ترک کنم تعهدی از من گرفت که دیگر در اعتراضات سیاسی سطح شهر حاضر نشوم، اما من به دلیل آرمان‌های خود هرگز به تعهدات آن برگه عمل نکردم.

او دلیل رکود فعالیت سیاسی همرزمان خود در استان‌های هم جوار اصفهان را دستگیری و اعدام نواب صفوی می‌داند و در این باره توضیح می‌دهد: در خلال سال‌های پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا1328 جمعیت فداییان اسلام اقدام به ترور دو نخست وزیر و یک وزیر نمودند و پس از ترور ناموفق "حسین علا" نظام شاهنشاهی با شناسایی و دستگیری"ذوالقدر"، سیدمجتبی نواب صفوی وعبدالحسین واحدی را نیز دستگیر و بلافاصله اعدام کرد. به دنبال این واقعه بسیاری از زیرمجموعه‌های فعال سیاسی در شهرهای مجاور پایتخت مجبور به تقیه و سکوت سیاسی شدند، اما من که در آن زمان همراه با فعالیت‌های سیاسی خود در یکی از کارخانجات صنعتی اصفهان کار می‌کردم با دیدن اعلامیه اعدام نواب صفوی در روزنامه اطلاعات، خودم را به یکی از دوستان مبارز به نام "عباس نصری" رساندم و او را به ادامه مبارزه در راه آرمان‌های نواب و همرزمان شهیدمان ترغیب کردم و این آغاز شکل گیری گروهی در اصفهان شد که بعدها به نام "پیشگامان انقلاب اسلامی" شهر اصفهان شناخته شدند.

او که تمام عکس‌ها و نشانه‌های مبارزاتی خود را تنها برای ادامه یافتن مبارزه و افشاگری بر علیه نظام شاهنشاهی پیش از پیروزی انقلاب سلامی از بین برده است درباره نحوه آشنایی خود با امام خمینی(ره) می‌گوید: در زمان زندانی بودن دوستان تشکیلاتی‌ام در زندان اوین از تلاش‌های یک روحانی به نام آیت الله سید روح الله خمینی برای آزاد کردن آن‌ها آگاه شدم و از آن پس علاقه شدیدی نسبت به ایشان در خود احساس کردم.

حسن حدادی

وی به برگزاری "میتینگ" عاشورا سال 1340 اشاره و می‌گوید: پیش از برگزاری" این میتینگ" با همفکری دوستانم اعلامیه‌ای سه هزار صفحه‌ای با سرآغاز "یا لثارات الحسین" تهیه کردم و با آوردن امضای 16 شخصیت تراز اول روحانی، دانشگاهی، بازاری و دانشجویی پای آن اعلامیه‌ها، مردم را به حضور در این "میتینگ" عمومی ترغیب کردم و نتیجه این اقدام تشکیلاتی، حضور 7 هزار و 500 نفر از مردم شهر اصفهان و شهرستان‌های هم جوار آن در دبیرستان گُلبیدی و سپس حرکت آن‌ها به سمت مدرسه چهار باغ بود و این آغاز شناخته شدن امام خمینی(ره) در شهر اصفهان محسوب شد، چرا که به دستور" آیت الله خادمی"، واعظ جلسه به ناگاه نام امام را بر زبان آورد و من نیز به دنبال کلام او سه صلوات بلند فرستادم که به ناگاه دیدم فضای جلسه دگرگون شد و مسئولان استانی یکی یکی جلسه را ترک کردند و مردم نیز از ترس ژاندارم‌ها هر یک به گوشه‌ای پناه بردند.

حدادی ادامه می‌دهد: به دنبال جریان عاشورا سال 1340 من بار دیگر به زندان رژیم افتادم و این بار به رغم چند ماه در زندان به سر بردن، به دستور حاج رحیم ارباب و انتقال پیام مستقیم وی به رییس شهربانی اصفهان از زندان آزاد شدم اما پس از آزادی از زندان تصمیم گرفتم پرشورتر از سال 40، مقدمه برگزاری میتینگ عاشورای سال‌های بعد را نیز فراهم کنم.

این فعال کهنه کار سیاسی از دوران خفقان پس از سال 1332 به تلخی اما با لحنی شیوا و تاثیرگذار سخن می‌گوید: رژیم شاه با حمله به مراکز و اجتماعات و انجمن‌ها، وحشیانه آزادی مشروع مردم را سلب می‌کرد و سرکوبی و خفقان شدید مبارزان، تمام فریادها را در گلو خفه می‌ساخت تا جایی که روحانیان مبارز کشور به دنبال خلق زمینه‌ای برای مبارزه متکی بر" مکتب غنی اسلامی " بودند و حوزه‌های علمیه در التهاب حرکتی دیگر از جنس‌ نهضت‌های انبیاء و امامان، به دنبال شعله‌ور شدن آتش قیامی بودند که زیر خاکستر اختناق و کشتار جوانان بی‌گناه مدفون شده بود و می‌رفت تا بساط استکبار را در ایران برچیند.

وی تلاش شاه برای جداکردن دین از سیاست را اساس قیام 15 خرداد سال 42 دانست و توضیح داد: سال‌ها بود که غرب برای استثمار و استعمار بیشتر به کمک خاندان پهلوی و با استفاده از سکوت برخی از روحانیون و سوءاستفاده از ناآگاهی مردم، به ترویج تِز جدایی دین از سیاست پرداخته بود و همه اقدامات و مخالفت‌های اصلاح‌طلبانه روحانیون را ارتجاعی، غیرمترقبانه و واپسگرا تبلیغ می‌کرد تا جایی که این فکر حتی در ذهن بعضی ‌از مذهبی‌ها و گروهی از روحانیون نیز رسوخ کرد و آن‌ها پنداشتند که واقعاً دین از سیاست جداست، اما امام خمینی(ره) با آگاهی و درایت خاص خود به این دام خطرناک پی برد و به روش‌های گوناگون سعی کرد تا مردم و روحانیون را به امور سیاسی کشور وارد کند و در سخنرانی‌ها و اعلامیه‌های خود به تبیین دقیق ارتباط دین با سیاست پرداخت.

حدادی آغاز اجرای سیاست‌های بنیان برافکن شاه در ایران را هم زمان با به قدرت رسیدن جان اِف کندی در آمریکا می‌داند و می‌گوید: کندی در سال 1339 و پس از به قدرت رسیدن خود به دنبال آن بود که برای جلوگیری از قیام‌های مردمی در کشور‌های جهان سوم که احتمال سرنگونی رژیم‌های وابسته به بلوک غرب، به ویژه آمریکا را افزایش می‌داد، رهبران این کشورها را به اجرای برنامه‌های اصلاحی خود، تشویق کند به طوری که دکترین «انقلاب از بالا» اساس شالوده این اصلاحات را تشکیل می‌داد.

این مبارز انقلاب می‌گوید: شاه همگام با کشورهای دیگر جهان سوم، این اصلاحات را در قالب "فضای باز سیاسی کندی"، "اصلاحات ارضی"، "لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی" و "انقلاب سفید" در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی و اجتماعی، در ایران به اجرا درآورد و هدف از برگزاری این برنامه‌ها تخریب بنیان‌های فرهنگی اجتماعی ایران و مبارزه با فرهنگ مذهبی آحاد جامعه و به بیان دقیق‌تر، "اسلام‌زدائی" در کشور بود و شاه غافل از این حقیقت بود که این برنامه‌ها با شرایط داخلی ایران سازگاری ندارد همان گونه که بعد‌ها در عمل نیز ثابت شد که اجرای سیاست‌های حساب نشده اصلاحاتی در کشور جز ایجاد یک موج بی‌ثباتی، ناآرامی و اعترض در کشور دستاورد دیگری را به دنبال نداشت و در نهایت نیز به قیام پانزده خرداد سال 42 منجر شد.

این مبارز سیاسی درباره نقش مردم اصفهان در قیام 15 خرداد سال 1342 در اصفهان می‌گوید: پس از سخنان کوبنده امام(ره) در مدرسه فیضیه قم و شنیدن خبر دستگیری ایشان از دوستان، شاخه مبارزاتی در قم شبانه در منزل مرحوم کلاهدوزان همراه با اعضای هسته مرکزی و زیرشاخه‌های تشکیلاتی جبهه مقاومت اصفهان جلسه‌ای ترتیب دادیم و همگی اعلام حمایت خود را از اقدام کوبنده امام خمینی اعلام کردیم و هم پیمان شدیم که دیگر احزاب شهر را با خود همراه کنیم بنابر این به صورت مخفیانه وارد عمل شدیم و در جلب حمایت سایر احزاب، گروه‌ها و شخصیت‌های برجسته استانی تلاش کردیم، اما تصمیم ما از سوی هیچ شخصیت شناخته شده شهر مورد استقبال قرار نگرفت.

حدادی با شوری وصف ناشدنی ادامه می‌دهد: صبح روز 17 خرداد با همکاری سر شاخه‌ها و زیر شاخه‌های جبهه "پیشگامان انقلاب اسلامی" با حمایت اساتید و طلبه‌های حوزه علمیه اصفهان به خیابان‌ها ریختیم و وارد "بازار قلندرها " شدیم، به طوری که کسبه هرکوچه و محله و بازار که با خیل زیاد تظاهر کنندگان مواجه می‌شد، مغازه خود را می‌بست و هم صدایی معترضان کار را به آنجا کشاند که کل شهر فریاد می‌زد "یا مرگ یا خمینی". این در حالی بود که هم زمان با صدای فریاد معترضان شهر اصفهان جمعی از علمای شهر مانند آیت الله خادمی، آیت الله کرمانی، آیت الله جرقویه نیز برای تحصن در مرقد مطهر حضرت معصومه(س) عازم شهر مقدس قم شدند و در فاصله آزادشدن امام خمینی (ره) از زندان رژیم شاه و بازگشت علمای اصفهان به شهر، اعتراض سراسری اصفهانی‌ها ادامه داشت و خیرین متمول شهر در این دوره زمانی دو ماهه به وضع معیشت افراد فقیر و نیازمند شهر رسیدگی کردند و با این اقدام خود به ادامه‌دار شدن اعتصاب سراسری در شهر اصفهان کمک می‌کردند.

او که هنوز هم عکس امام خمینی(ره) را بهترین آذین برای دیوار اتاقش می‌داند درباره نحوه شناسایی و زندانی شدن خود برای آخرین بار این گونه می‌گوید: با وجود احتیاط بسیاری که همیشه و در تمام رفت و آمد‌های خود داشتم ساواک سه تن از نزدیکترین افرادم را به عنوان جاسوس برای من قرار داد، راننده شخصی من، نگهبان کارخانه و معتمدترین کارگر کارخانه‌ام و بر همین اساس من به جرم اختلال در امور مملکتی و ارتباط با گروه‌های خطر به زندان انفرادی افتادم و پس از آن با انتقال به تهران با اعضای بزرگترین قدرت تشکیلاتی کشور پس از فداییان اسلام یعنی موتلفه اسلامی مانند مرحوم عسگر اولادی در بند 4 زندان اوین آشنا شدم و شهید رجایی و آیت الله مهدوی کنی را نیز از نزدیک ملاقات کردم.

وی درباره نحوه مسموم شدن خود در اواخر سال 1356 نیز می‌گوید: در ابتدای جریان پیروزی انقلاب اسلامی من در زندان اوین توسط "چای پهلوی" مسموم شدم و همین اتفاق مرگبار منجر به نجات من از زندان مرکزی پایتخت شد، چرا که ساواک چون دیگر امیدی به زنده ماندن من نداشت در یک شب سرد زمستانی من را مقابل منزل یکی از آشنایان تهرانی پدرم در خیابان نمازی پرت کرد و این شد که هرچند به واسطه بیماری نمی‌توانستم به طور پیوسته در تظاهرات انقلابی همراه با مردم باشم، اما با کمک دوستانم برای دیدن تظاهرات پرشور مردم به خیابان می‌رفتم.

حدادی که دیگر سرد و گرم روزگار سیاست را چشیده است عامل وحدت آفرین ملت ایران را دور شدن مسئولا‌ن از هوای نفس و زیاده خواهی می‌داند و می‌افزاید: "یک ساعت تفکر کردن از هفتاد سال عبادت بهتر است"؛ مومن واقعی کسی است که با سنجش موقعیت خود در جامعه و دنیا همواره به دنبال تحقق حق باشد و عمل صالح را "وجه المصالحه" دنیا و آخرت خود قرار دهد و از تبعیت پذیری از فرهنگ بیگانه دوری کند.

گزارش از: ندا دستان، خبرنگار‌ ایسنا- منطقه اصفهان

حسن حدادی

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۱۸ خرداد ۱۳۹۳ / ۱۱:۰۲
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 93031808807
  • خبرنگار :