خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز
رضا ساکی
یک نوع نگاه در جامعه وجود دارد که به خاطر یک فوت اختراع تلفن را زیر سوال میبرد و تلفن خانه را جمع میکند. مثل عموی من. همین که دخترعموهایم کمی بزرگ شدند و به سن شوهر کردن رسیدند و همین که اولینبار یک از خدا بیخبری زنگ زده بود خانه عمو و توی گوشی فوت کرده بود، عمو تصمیم گرفت کلا این وسیله گناه را از خانه حذف کند. منظورش تلفن بود، میگفت آن پدرسوخته فوت میکند، این دخترها هم ممکن است خبط کنند و فوت کنند، بعد آن بیشعور دوباره فوت کند، بعد دوباره اینها فوت کنند و بعد کارشان بشود فوت کردن و بعد از فوت کردن ممکن است با هم حرف بزنند و کار از کار بگذرد. خلاصه عمو تلفن خانه را جمع کرد و زیر بار استدلالهای فامیل که میگفتند مگر به دخترهایت اعتماد نداری نرفت. مدتی بعد عمو دور پشتبام خانه را تورمرغی کشید. پرسیدیم عمو تور چرا؟ گفت: شنیدهام دختر پسرهای جوان میروند بالای پشتبام و به هم چشمک میزنند. یک چشمک این میزند، یک چشمک آن، یک چشمک این میزند یک چشمک آن و بعد ممکن است با هم حرف بزنند یا نامه ردوبدل کنند.
بله، عموی جالبی دارم. اگر بخواهم دقیقا عمویم را دقیق توصیف کنم او کسی بود که عقیده داشت همه باید حتا به زور شده به بهشت بروند و کسی نباید در آسفالت کردن جاده جهنم بکوشد. عمویم کسی بود که وقتی دخترهایش میپرسیدند عروسکم خوشگل است میگفت: نگویید خوشگل بگویید زیبا، نه زیبا هم نگویید، بگویید مامانی، نه مامانی هم نگویید، بگویید قشنگ، نه قشنگ هم نگویید، اصلا شما چرا باید پیش غریبهها از عروسکتان تعریف کنید و کلمات قبیح دربارهاش به کار ببرید؟
یک بار یادم هست یکی از دخترعموهایم که لباس نو پوشیده بود به عمویم گفت: بابا خوشگل شدم؟ و عمویم با خشم گفت: برازنده شدی دخترم. دخترعمویم وقتی برازنده را شنید گریه کرد چون آنقدر بچه بود که نمیدانست برازنده یعنی چه! آن موقع من هم آنقدر بچه بودم که نفهمیدم برازنده یعنی چه، ولی فهمیدم دختر خوب نهایت باید برازنده باشد. همین.
باقی بقایتان!
انتهای پیام