قصه"بابک زنجانی" و ماجرای میلیادر شدن او که یک شبه ره صدساله را رفت و اخبار و تحلیلهای متفاوت و گاه متناقضی که از وی در فضای رسانهای کشور منتشر و ارایه شد، خط به خط از سوی لایههای مختلف اجتماعی از مردم عوام و کوچه و بازار تا قشر متوسط و روشنفکران، دنبال شده و میشود.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) منطقه سمنان، یونس یونسیان، محقق، مترجم و پژوهشگر شاهرودی و دانشآموخته کارشناسی ارشد مدیریت تحول از دانشگاه صنعتی امیرکبیر در پاسخ به اظهارات و تحلیل دکتر محمد صنعتی روانکاو و نویسنده شناخته شده ایرانی از شخص بابک زنجانی و ماجرای میلیادر شدن وی، یادداشتی را در اختیار خبرگزاری ایسنای سمنان قرار داده که از نظر میگذرد.
«در تحلیل شخصیت و رفتار بابک زنجانی و رخدادهای اجتماعی ایجاد شده و منتسب به او لازم است پیش از هر چیز به سراغ درک جامعه و روایتهای مردم کوچه و بازار از او برویم. قهرمانی پولدار، مردی زرنگ که با رابطه به همه چیز رسیده است، از بزرگترین ثروتمندان جهان، کارآفرین ایرانی، جهادگر اقتصادی، مهره سوخته، ویترین یک جریان فاسد و رانت باز، مفسد اقتصادی و مواردی از این دست توصیفهای ما از بابک زنجانی هستند.
اما نکته اصلی در این حقیقت نهفته است که چگونه میتوان از میان این همه سیل اخبار و اطلاعات متناقض به درک نوین و تازهای از او رسید.
بابک زنجانی با نام کامل بابک مرتضی زنجانی (متولد ۱۳۵۳ برابر با ۲۱ مارس ۱۹۷۴) تاجر ایرانی خبرسازی است که نام او در جریان فعالیتهای کلان مالی مرتبط با دور زدن تحریمهای بینالمللی و فساد اقتصادی مطرح شد.
وی در تاریخ ۹ دی ۱۳۹۲ توسط دادستانی کل کشور بازداشت شده است. براساس اظهارات بیژن نامدار زنگنه، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و کمیسیون اصل ۹۰، اتهامات وی بدهی بیش از دو و نیم میلیارد یورو به وزارت نفت و بانک مرکزی و همچنین جعل اسناد بانکی با پرداخت رشوه به بانک ملی تاجیکستان.
نام وی همچنین در پرونده رضا ضراب، ایرانی دستگیرشده در ترکیه به اتهام قاچاق طلا مطرح شده است. باید همین ابتدا بگویم که بابک زنجانی برای من یک پدیده نیست و از کسانی که از او به عنوان یک پدیده یاد میکنند، دوری میجویم.
پدیده دانستن او موجب گمراهی و تفسیر غلط خواهد شد، چرا که مجبور میشویم او را نه به عنوان یک انسان عادی و با همه آرزوها و امیال و لذتها و انحرافهایش، بلکه به عنوان یک موجود خیالی و پدیده توصیف کنیم. پس از همین آغاز حساب خود را از کلیه روزنامهها و خبرگزاریها و مجلات زرد و روانشناسان بازاری و به اصطلاح روانکاوان جدا میکنم.
رفتن به سمت درک و تبیین بابک زنجانی بیش از هر چیز به یک بازی سرخوشانه شباهت دارد، به دنبال تحلیل و آنالیز او نباید رفت و لازم نیست او را با مجموعهای از اصطلاحات روانشناسانه و جامعه شناسانه توصیف کنیم. تفاسیر نخ نما و فاقد هرگونه اثرگذاری که دیگر ضعفها و ناتوانیهایشان در تفسیر و تحلیل مبرهن و مشخص شده است، این روزها بازار گرمی دارند.
تبدیل کردن بابک زنجانی به "هری پاتر تودهها"، آزادی رندانه و قانونستیز بودن بابک زنجانی، جریانهای اسطوره ساز از بابک زنجانی، توصیف او به عنوان یک علامت یا نشانگان بیماری سیستم و اینگونه لاطائلات بازاری، هرگز نتوانسته و نخواهند توانست دری به سوی تحلیل و تفسیر شخصیتهایی نظیر بابک زنجانی بگشایند. بابک زنجانی را در حوزه سرمایهداری و اقتصاد میتوان همپای کسی چون حسین فسنقری در حوزه موسیقی و فرهنگ دانست. حسین فسنقری یک مجلس گرم کن و دی جی گمنام که به یکباره و به دلیل ویژگیهای خاص شخصیتی و ظاهری توسط جامعه ایرانی مورد استقبال قرار گرفته و به سوژه داغ و روز شبکههای اجتماعی بدل میشود.
رویکردهایی که به ایجاد اقبال عمومی و نفوذ شخصیت و تیپولوژی این افراد در جامعه ایرانی منتهی میشود در هر دو مورد یکسان است. تنها تفاوت در میان بابک زنجانی و حسین فسنقری این است که ساحتهای اقتصاد و فرهنگ دارای ویژگیهای متفاوت و پیچیدهای هستند. حسین فسنقری با همه میمیکها، تقلیدها، سبک و استایل خاص و تردستی هایش به جامعه ایرانی وارد شده در حالی که بابک زنجانی تنها از خلال خرده روایتها و عکسها و آمارها و گزارشها به ذهن جامعه ایرانی وارد شده است.
نام حسین فسنقری با مجموعهای از مدلولها نظیر شادی، عروسی، خنده، دی جی، موزیک و ترانه پیوند خورده است در حالی که نام بابک زنجانی به عنوان یک میلیاردر عجیب، پروژههای ساخت و ساز، ریزش خیابان ایران زمین، ساخت هتلهای مجلل و قصرهای مدرن، هواپیمایی ایر قشم، شرکت ساختمانی کنت، خدمات هوایی و مسافرتی سورینت، هولدینگ تجاری سورینت، باشگاه ورزشی راه آهن، حمایت از تولید فیلم در سینمای ایران، باز کردن پای ناصر ملک مطیعی به سینما، افتتاحیه قنادی و شیرینی فروشی، پرونده سعید مرتضوی و سازمان تامین اجتماعی، پروژه تهران قدیم، تجارت طلا با ترکیه، ابرو گوندش و شوهر ایرانیاش ضراب و لیست سیاه تاجران تحریم شده توسط آمریکا تا محصولات آرایشی کیش و فروش نفت روی کشتی پیوند خورده است.
به وضوح مشخص است که طیف فعالیتها و دایره عملیاتی بابک زنجانی به شدت با اشخاصی نظیر حسین فسنقری متفاوت است. چگونه میتوانیم با واژههای نخ نما و مستعملی نظیر غارتگر اموال، آزادی رندانه، نشانگان و علامت یک سیستم بیمار، اقتصاد تحت سلطه بازار سیاه، نشانهای از جذابیت فساد در جامعه، ارزش شدن ضد ارزشها، اسطوره دروغین و برساخته جامعه و رمزی از فرهنگ مرگ غالب در کشور (بخشی از ارجاعات و سخنان دکتر محمد صنعتی روانشناس و روانکاو در خبرگزاری تدبیر با عنوان تحلیل محمد صنعتی از شخصیت بابک زنجانی) به سراغ تحلیل شخصیت بابک زنجانی برویم.
باید زبان تازه و واژگان نوین و متناسبی را برای همراهی با پیچیدگیها و شرایط مرموز جامعه فعلی ایران آماده کرد. تا چه زمانی میتوانیم با همین توشه اندک و دست دوم از واژگان و مفاهیم بچگانه و ساده کتابهای درسی روانشناسی و روانکاوی به سراغ تحلیل افرادی نظیر بابک زنجانی برویم و به خیال خودمان پدر تحلیل شخصیتشان را هم در آوریم و هزاران رمز و راز و قفلهای کور شخصیت او را بی پرده و عیان فاش کنیم.
محمد صنعتی در تحلیل بابک زنجانی به سراغ وضعیت اقتصاد میرود و می گوید: "به گمان او در وضعیت غیرعادی، اقتصاد تحت سلطه “بازار سیاه” است و شکسته شدن “مرزها”، ” قانون” و سقوط ارزشهای اخلاقی. مفاهیمی مثل “رندی” که در اصل به معنی”اوباشی” است و “عیاری” که به معنی “چپاول کاروانها” بود و گونهای”ضدارزش”، در تاریخ اجتماعی ما تبدیل به یک “ارزش” شده است و همین موضوع باعث بروز فرصت برای اسطورهسازی از افرادی مثل بابک زنجانی میشود."
تبدیل شدن ارزشها به ضد ارزشها و شرایط پیچیده اقتصاد و سلطه بازار سیاه که دیگر مسایل تازهای نیستند، اینها بخشی از تفسیر یا تحلیل نیستند و نمیتوانند باشند، اینها شرایط مساله و فرضیات هستند، سالهاست که این اتفاقات در جهان مدرن و پسا مدرن میافتد و هیچ کس نمیتواند این شرایط و توصیفات مفروض را به عنوان حل مساله به کار گیرد. مثل زمانی که فرد قادر به حل یک مساله سخت در امتحان نیست و برای پر کردن ورقه به سراغ فرضیات مساله رفته و همانها را دوباره بازنویسی می کند تا جای خالی پاسخ را پر کند.
وضعیتهای فرهنگی و اقتصادی بسیار کلیدی و مهم هستند و مسایل این حوزه باید به دست افراد توانمند و خلاق حل شود. نمیتوان چنین مسایلی را صرفا با پر کردن جای جوابها تمام شده پنداشت.
محمد صنعتی در جواب به سوالی در باب جریاناتی که از بابک زنجانی اسطوره فرهنگی و اقتصادی میسازند، میگوید: "این اتفاقات در وهله نخست لااقل به دو واقعیت در جامعه ما اشاره دارد یکی "جذابیت اسطوره" است در برابر واقعیات عینی و دیگری "جذابیت فساد و قانونگریزی" است، در برابر فضیلت و قانونمندی. اگر اسامی افرادی مثل جزایری، زنجانی و مهآفرید امیرخسروی و بسیاری دیگر که رسانهای شدهاند را کنار بگذاریم، سئوال اصلی این است که چرا فساد تا به این اندازه برای جامعه ما جذاب شده است؟ در واقع همین جذابیت فساد یا "انحراف" و "قانون گریزی" است که از آدم "قانون گریز" ولی موفق "اسطورهای غبطه برانگیز" ساخته و پرداخته میشود.این پدیده، برای هر جامعه متمدنی هولناک است."
صنعتی به دو واقعیت در جامعه ایرانی اشاره میکند که شامل "جذابیت فساد و قانونگریزی" و دیگری "جذابیت اسطوره" است. نکته اساسی اینجاست که این دو واقعیت تنها مختص جامعه ایرانی نیستند و در هر کجای دنیا میتوان فیلمها، گزارشها، حوادث، رخدادها و اخباری را یافت که بر محور جذابیت قانون گریزها و اسطورهها هستند. مجموعه سه گانه پدر خوانده، صورت زخمی، آل کاپون و روایتهای سینمایی بر مبنای باندهای مافیایی، سریال مرد هزار چهره به کارگردانی مهران مدیری، فوتبال و سلبریتیها و هالیوود همه و همه بر مبنای همین جذابیتها میگردند.
اگر از یک روانکاو بپرسید که تعریف میل انسانی چیست، او میگوید میل انسانی میل به ممنوعیتها و منع شدهها و میل دیگریهاست. مفاهیمی نظیر قانون گریزی و فساد و اسطوره سازی که همیشه جذاب بوده و مختص فرهنگ و جامعه ما نیستند. چنین تفسیری به هیچ عنوان روایی و پایایی ندارد و در کلیت بر مبنای یک اشتباه و خطای دید شکل گرفته است.
بابک زنجانی و افرادی شبیه او هرگز اگر قانون گریز هم باشند، به شدت از قواعد و زیر و بمهای قانون آگاه هستند. نکته جالب اما اینجاست که در ذهن و روان مخاطب ایرانی این افراد هرگز در زمره قانون گریزان و متخلفان قرار نمیگیرند. بابک زنجانی به قطع یقین و با ارجاع به کلیه نظرسنجیها و گزارشات و مجلاتی که در این مدت به او پرداخته و سوژه خبری و عکس روی جلد مجلاتشان را به او اختصاص دادهاند، هرگز نمادی از یک قانون گریز نبوده است. به عکس ایرانیان و ما او را در جایگاه کسی نشاندهایم که محقق کننده آرزوهای ما بوده است، نیاز به داشتن میلیاردرها، نیاز به الگوی پولدار شدن، نیاز به یک مرجع سرمایهدار و مواردی از این دست که خوشایند ایرانیها بوده و هست.
اتفاقا نکته جالبی که در این زمینه وجود دارد این است که دیگر اسطورهها معنا و مفهوم کلاسیک خود را از دست دادهاند و اسطورههای نوین به شدت کسانی هستند که از ویژگیهای متعارف یک اسطوره دور هستند، کسانی مثل بابک زنجانی، حسین فسنقری و مواردی از این دست بدون آنکه رییس جمهور یا وزیر یا هنرپیشه سینما باشند و ابزارهای رسانهای و ارتباطی همراهشان باشند توانستهاند به سرعت در ذهن مردم و رسانهها جای گیرند.
اسطورههای مدرن و تازه اگر هم جذابیتی داشته باشند، بیش از هر چیز فروغی گذرنده و محو شونده است. ایرانیان به سرعت از چیزهای جذاب و اسطورههایشان دلگیر و کسل میشوند. او گونهای فرهنگ رندانه و لات منشی را در زرورق و پوسته خدمت به خلق و مملکت میبیند و بیان میکند که در جامعه ایرانی با رندان و عیاران عصر پسامدرن مواجه هستیم و ادامه میدهد:"یک پای جامعه ما در این فرهنگ لات منشی به اصطلاح "رندانه" نو کیسه، گیر است و پای دیگرش در تعصب خشک زاهدانهای که نمیتواند و یا نمیخواهد به یک جامعه مدنی قانونمند برسد؛ هردو در هیات پوپولیسمی فریبنده و تودهوار ظاهر شدهاند. من پیش از این در مورد "رندی آرمانی شده" در انجمن دوستداران حافظ، صحبتی داشتم. ببینید، زبان ما همواره دو پهلو و پر از مفاهیم متناقض است. زبانی پر رمز و راز و غیرشفاف که بازتابش را میتوان در فرهنگ روزمره، در اقتصاد، در سیاست و در روانشناسی توده و رفتار مردم دید. این خصوصیت جوامع اسطوره اندیش است."
زبانی پر از رمز و راز و دو پهلو که در فرهنگ و اقتصاد دارای بازتاب است، جملهای بسیار مهم و کلیدی که نتوانسته جای خودش را در بحث و تحلیل دکتر صنعتی بیابد. چگونه زبان و تناقضهایش میتواند به تولید بابک زنجانیها منجر شود؟ رندان نوکیسه و عیاشان در پوسته خدمت به خلق چه میکنند؟ و در نهایت اینکه آیا به راستی جامعه ایرانی یک جامعه اسطورهاندیش است یا به عکس نظر دکتر صنعتی با جامعهای دارای فراموشی اسطورهها و اسطوره شکن مواجه هستیم؟
جامعه ایرانی به شدت از اسطورهها فراری است
جامعه ایرانی به شدت از اسطورهها فراری است، به عبارت دیگر تاریخ ما نشان میدهد که هیچ یک از اسطورههایمان از رستم و سهراب بگیر تا شاهان و پهلوانان هیچ گاه نقش کلیدی در راهبری و هدایت اندیشههای مردم نداشته و نتوانستهاند به الگوهای ماندگار و همرنگ جامعه و زمانه بدل شوند. گذر زمانه و تاریخ و حتی شدیدتر از آن گذر نسلها و دهه شصتیها و دهه هفتادیها در جامعه ما با نوستالژیها و خاطرات و اسطورههای متفاوتی مواجه میشود. جامعه ما در زمینه اسطورهها به شدت دچار آلزایمر و فراموشیهای مزمن و حملههای عصبی است. اسطورهها به سرعت میآیند و با سرعت هم میروند و اگر بتوانند در این مدت بارشان را هم میبندند. جامعه ما بسیار اندک به اسطورههایش می اندیشد و از آن اندکتر نیز دارای منطق و ساختار اندیشگانی اسطورهای میباشد.
جامعه ایرانی هر اسطورهای را تن دوخت خودش میکند، اسطورههای ما در حقیقت میل و بازتاب امیال مردمان هستند. نقش زبان در ایجاد افرادی نظیر بابک زنجانی یا رندهای عیاش که خود را جهادگر اقتصادی میدانند چیست؟ به نظر میرسد تاریخی کردن و زبانی کردن این موضوع تا حد زیادی فرار از درک مساله است، نقش زبان و تاریخ بدون شک غیرقابل انکار است ولی در تحلیل شخصیت بابک زنجانی نمیتوانیم به سراغ یک جریان تاریخی از تولید رندها رفته و بابک زنجانی را ادامه شعر و ادبیات و سنتهای مندرج در سنایی و حافظ و سعدی بپنداریم.
وضعیت کمی و شاید خیلی بیشتر از کمی دارای پیچیدگیها و مولفههای مبتنی بر زمانه و وضعیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی زمان خویش است و رها کردن آسیب شناسیها و تحلیلهای بافتاری از ساختار و سیستم و چسبیدن به مفاهیم رندانه شاید کمی "رندانه" به نظر رسد. نوشتن یک تحلیل و نقد تنها با مفاهیمی کلی و پا در هوا و ارجاعاتی که همه فرضیات زندگی مدرن و پسا مدرن هستند و پیدا کردن بابک زنجانیها در فرهنگ و تاریخ کهن ایران بیش از هر چیز خود شبیه جادوگری و رندی و گونهای توضیح واضحات در پوسته تحلیل است.
در تحلیل روانکاوانه از بابک زنجانی در بخشی از مطلب آمده است: "همان گونه که تقید و تعصب زاهدانه نشانه سلطه "ابرمنی" سرکوبگر است، آزادی رندانه هم، در تحلیل روانکاوانه، آزادی امیال غریزی است. یعنی سلطه احساسها و امیال غریزی که در پی کامروائی آنی و بلاشرط اند. این همه قانون گریزی، خشونت، اعتیاد، روابط جنسی بی بند و بار، بیهدفی و سرگردانی در جامعه، نشانههای این "اید" (مخزن غرایز و رانهها در ناخودآگاه انسان) رها شده است. فروید گفت ناکامیهای انسان اضطراب آورند. در "تمدن و ناخوشنودیهایش" میگوید که تمدن و قانونهایش افراد را مجبور میکند که از خیلی چیزهایی که میخواهد و آرزو دارد، بگذرد و ناکام بماند و امیالش واپس زده و سرکوب شود. این ناکامی حاصلش اضطراب و روان نژندی است. بهایی که میپردازیم، برای این که میخواهیم متمدن باشیم. معنی این حرف این است که ما در جامعه متمدن نمیتوانیم افسار امیال خود را رها کنیم، مهاری میخواهیم که به آن قانون میگویند.
این "منِ خردورز" انسان رشد یافته است که بر این پروسه میباید نظارت داشته باشد. نه لزوما با احساس ترس یا گناه، بلکه با واقعبینی منی که میاندیشد.”من سخنگو” مانند رند، رها و لاابالی نیست" اگر به صورت کلی و به زبان ساده بخواهیم منظور این پارگراف را بیان کنیم میشود چیزی در این مایهها که در جوامع متمدن گویا اگر عقل و خرد در کار نباشد همه چیز به سمت لذت بری و غرایز و در نهایت اضطراب و روان نژندی میرود و همین دوری از خرد و عقل است که شخصیتهای رند و لاابالی نظیر بابک زنجانی را ایجاد میکند. بدون حتی یک لحظه تردید هم میتوان گفت که بدون شک بخش خردورز و عقلانی بابک زنجانی اصلا رشد نیافته و ناقص نیست و به عکس میتوان گفت او گویا بخش عقلانی رشد یافته و خردورزی آشکاری داشته است.
این که معانی و مفاهیمی نظیر حریت، رندی، زرنگی، باهوشی، فرصت طلب، لاابالی و دمدمی مزاج و هوسباز و زبل در زبان فارسی تا حد زیادی با هم تلفیق شدهاند و ما در ذهنمان به سراغ تمجید و ستایش رندی و حقه بازی و فرصت طلبی و یک شبه ره صد ساله رفتن و با یک عکس مدل و سوپراستار شدن را رفتهایم، اما این همه ماجرا نیست. ساختار پیچیده و سیستماتیک موجود در بحث و تحلیل شخصیت بابک زنجانی و تبیین و استقرار او در سیستم و ساختاری که او را ایجاد کرده است نیاز به تفسیرها و تحلیلهای دقیقتر دارد. در زیست شناسی و جانورشناسی با پدیدهای به نام "فراگموسیس" (phragmosis) مواجه میشویم که در برخی جانوران و به ویژه عنکبوتی به نام سیکلوکاسمیا (cyclocosmia) دیده میشود.
فراگموسیس به روش و شیوهای دفاعی گفته میشود که در آن جانور با استفاده از بخشی از اندام یا قسمت ویژهای از بدن خودش از خودش دفاع میکند و در حقیقت به جای توسل به ابزار دفاعی و سپرهای بیرونی از بدن خود به عنوان وسیله دفاعی بهره میبرد. عنکبوت عجیب سیکلوکاسمیا با استفاده از سپر خود که بخش انتهایی از شکمش میباشد، ورودی لانه خود را در مواقع خطر مسدود میکند. نگاه سیستماتیک و کلی نگر تنها این نیست که هر فرد یا شخصی را به عنوان بخشی از یک سیستم و ساختار پیچیده تر در نظر بگیریم و کلیه تحلیلهای جاندار و دقیق را به یک گزاره ساده فروکاست نماییم. فرض نظریه سیستمها این است که هر بخش منفرد و مجزا قسمتی از یک سیستم کلیتر و پیچیدهتر میباشد. اکتفا به این گزاره برای توصیف هر شخص یا فرد کافی نیست و باید یک قدم به جلو برداشته و درک تازهای از این ساختار را به دست آوریم.
پدیده فراگموسیس میتواند درک تازهای به ساختار و نظریه سیستمی باشد. سیستم در مواقع خطر و برای پوشاندن ورودیها و مجرای اطلاعات و پنهان کردن ساختار اصلی بخشی از بدن خود را در برابر ورودی قرار میدهد.
بخشی از بدن که به عنوان سپر دفاعی بوده و با ساختارها و نقشهای خوش خط و خال پوشیده شده است. سیستم برای پوشاندن ساختار اصلی خود از بخشی از خود استفاده نموده و این بخش را تا حد امکان دارای ویژگیهای فریبنده و خوش نقش مینماید تا ماهیت سپر دفاعی بودن این فرد یا بخش مشخص نشود. بابک زنجانی از ساخته شدن داستانهای پیچیده دربارهاش اظهار تعجب کرده و تاکید دارد: " اگر از هر کدام از دوستان سوال شود شاید دو بار هم نتوانند آن داستانهای ساختگی درباره من را دوباره تعریف کنند" به واقع بخش زیادی از این داستانها دیگر در کنترل سیستم نبوده و به صورت خودجوش توسط مردم و شبکههای مرتبط تولید میشود و هر داستانی نیز به پیچیدگیها و نقشهای بابک زنجانی میافزاید.
بابک زنجانی درباره سرمایهاش میگوید: "سرمایهام را خرد خرد درآوردهام. تا کنون هیچ بانکی در ایران به ما هزار تومان پول و یا وام نداده است." "من به عنوان یک سرباز بسیجی در جبهه اقتصادی کار میکنم. شانسهایی بوده که خدا در اختیارم گذاشته و از آنها استفاده کردهام. حداقل سه یا چهار بار هم ورشکسته شدهام" آیا میتوان کسی را که چنین جملاتی را گفته است به سادگی تحلیل و بررسی شخصیت کرد؟ بابک زنجانی خود را راننده رییس بانک مرکزی سابق دانسته و از پدرش به عنوان یکی از بنیانگزاران شرکت مسافربری تی بی تی یاد کرده است. منصور سلطانیراد، وکیل پرونده طلاق "ثریا اسدی" همسر پیشین "بابک زنجانی" میگوید زنجانی چندبار به زندان رفته بود و اوایل سال ۸۸ بابت چکهای برگشتی شرکت "سورینت قشم" به مدت سه ماه به زندان رفت.
زنجانی نیز خود به ورشکستگیها و شکستهای مالیاش در جاهای دیگری اشاره کرده است. هر چه هست اصل داستان و شروع او با یکی از این شکستها همراه بوده است. زنجانی به وضوح و به شکلی تابلو و گل درشت در حال ساختن تاریخ برای گذشته و فقدان هویت خود است.
بابک زنجانی سوژهای نیست که بتوان ردپاها، نشانهها و ویژگیهای شخصیتیاش را به سادگی ترسیم و تحلیل کرد. برای حرکت به سمت بابک زنجانی باید تا حد امکان به جای نقد و تحلیل او به سمت شبیه شدن و رفاقت با او رفت. شاید بتوان گفت که مجموعه رفقای عجیب بابک زنجانی از علی دایی، سعید مرتضوی، امیر جعفری، سردار رویانیان، سید حسن میرکاظمی، و جماعت عجیبی از هنرپیشگان، تجار، سیاستمداران و فعالان فرهنگی از حلقه رفقای او هستند. رفقایی که شاید گستردگی و تنوعشان کاملا آشکار کننده علاقه و میل زنجانی برای داشتن دوست و دوستان گسترده باشد. تنها وسیلهای که میتواند روشنگر درک بابک زنجانی باشد، به عوض تبدیل او به سوژه روانکاوی، حرکت با او و قدم زدن روی ردپاهای میل اوست.
جستجوی نشانههای لذت و میل در بابک زنجانی میتواند آشکارکننده ساختار پنهان باشد. شرکتهای ساختمانی، هولدینگها، رستورانها، بانکها، هواپیمایی ایرقشم، شرکت لوازم آرایشی کیش، پروژه طهران قدیم، قنادی و شیرینی فروشیها، استودیوهای هنری، فیلمها و پروژههای سینمایی نظیر نقش نگار به کارگردانی عطشانی و سرمایهگذاری روی فیلم هیچ کجا هیچ کس، خرید باشگاه راهآهن و بخشی از حلقه تجاری علی دایی، تبلیغات گسترده در شبکههای ملی ایران همه و همه بخشی از بدن سیستم و "مک گافین" ساختار بودند. مک گافین اصطلاحی سینمایی و به ویژه در رابطه با سینمای هیچکاک است. مکگافین (به انگلیسی: MacGuffin) مفهومی در سینما است که توسط آلفرد هیچکاک متداول شدهاست. مکگافین به سرنخ یا ابزاری گفته میشود که بدون اهمیت ذاتی، به پیشبرد داستان کمک میکند.
یکی از مستعملترین تکنیکهای گسترش پیرنگ در سینمای هیچکاک استفاده از "جستجو برای مک گافین" بوده است. "مک گافین" فردی/ شیئی/ مفهومی و به طور کلی ابژهای است که همه به دنبال آن میگردند و ماجرا پیش میرود اما در بسیاری مواقع سرانجام معلوم میشود که یا ابژه خیالی بوده است و یا اینکه اهمیت چندانی نداشته است. در روانی، پولهای دزدیده شده نقش "مک گافین" را ایفا میکنند و اولین حدسهای ما کنجکاوی در مورد سرانجام پولهاست که تقریباً از انتهای همان نیمه اول فیلم فراموش میشود. پولهای دزدیده شده در روایت بابک زنجانی نیز در نهایت مک گافین و سرنخهای دروغین هستند. واژه ابداعی آلفرد هیچکاک که به تمهیداتی در قصه اطلاق میشد که سبب تداوم ماجرا میشوند و شخصیتها به آن توجه خاصی نشان میدهند.
مک گافین در واقع بهانهای است برای خلق هیجان و تاثیرات ویژه آن. خود هیچکاک معمولا به عنوان نمونه از نقشههای مخفی یا اوراق ربوده شده، نام میبرد که همه شخصیتهای فیلم به دنبال آن هستند. زنجانی میگوید که در دو - سه سال گذشته بیش از ۱۷ میلیارد دلار از درآمد حاصل از فروش نفت را به ایران منتقل کرده است. زنجانی در مصاحبه با ایسنا خودش را "سرباز بسیجی در جبهه اقتصادی" معرفی کرد و گفته بود که همه فعالیتهایش زیر نظر وزیر نفت و مسئولان وقت و "کاملاً شفاف" بوده است. هیجانات و تاثیرات ایجاد شده در جامعه برای رسانهای شدن بابک زنجانی بخشی از میل خود او و بخشی نیز میل ساختار بودند، ساختاری که نمیتواند به تمامی و درستی به تبیین و درک بابک زنجانی نایل شود.
قضیه بابک زنجانی میتواند به سادگی دچار محو تدریجی شود، گونهای کم کم از پیش چشم و درون دل رفتن و به بوته فراموشی سپرده شدن. برای جامعه و ملتی که یکی از فانتزیهای ذهنیاش در افق محو شدن است چندان هم عجیب نیست که بابک زنجانیها را نیز کم کم در افق محو کند. جامعه ایرانی به شدت بر خاطرات، نوستالژیها و فانتزیهای خود مستقر شده است و هرگونه عامل خارجی در هر لحظهای که بخواهد کلیت یک فانتزی را خراب کند به کل نابود و با فانتزی فراموش میشود.
ته خط یک پولدار ایرانی کجا میتواند باشد؟
سرنوشت بابک زنجانی تنها نکته روانکاوانهای را که دارد همانا بررسی غایت شناسانه یک ایرانی است، یعنی اگر روزی شرایط و زمانه و شانس دست به دست هم دهند تا یک ایرانی بتواند بخش زیادی از سرمایه و پول یک مملکت را در اختیار داشته باشد در نهایت با تمام ویژگیهای مثبت درونی، عقدههای درونی، انحرافات فکری و اخلاقی و در نهایت با تمام وجود به کدام سمت میرود.
بابک زنجانی در چنین شرایطی به سمت تبدیل شدن به چه چیزی پیش رفته است؟ ته خط یک پولدار ایرانی کجا میتواند باشد؟ ایجاد تولید و ثروت ملی یا رفاقت با فوتبالیست و بازیگر و فیلم ساختن و پارتی گرفتن و هواپیمایی زدن و هزار و یک بامبول دیگر که ته و آخرش معلوم است که هیچ نفع و دوایی نداشته است. چرا اینگونه شدهایم؟
چرا ثروتمندان و پولدارترین بخشهای جامعه ایرانی به سمت الگوها و تبدیل شده به ایدهآلهایی رفتهاند که دیوانهوار باعث نابودی فرهنگ و اقتصاد ما شده است؟ چرا یک تاجر ایرانی تبعه بریتانیا (آقای ش.ش سرمایهدار و میلیونر بریتانیایی متولد ایران) تعداد زیادی زن و دختر را به بهانههای واهی نظیر مدل شدن و درس خواندن با خود به ویلایش در ماربلای اسپانیا برده و حرمسرایی مفتضحانه ایجاد کرده است؟ به گفته پلیس اسپانیا تعداد نه نفر از زنان ساکن خانه این مرد که بین بیست تا سیسالهاند، مدعی شدهاند که به اجبار و به شکل تطمیع در خانه آقای "ش" نگه داشته شده بودهاند. با این حال یکی از خدمتکاران خانه گفته است که این زنان هر روز آزادانه از منزل بیرون میرفتند و در شهر گردش و خرید میکردند و تا جایی که او مطلع است اجباری برای ماندن آنان در خانه آقای "ش" در کار نبوده است. پلیس اسپانیا بعد از بازجوییهای اولیه، متهم را با وثیقه آزاده کرده و زنان ساکن خانه را با فرزندانشان به محلی دیگر منتقل کرده است. فرزندان آقای "ش" بین نه ماه تا هفت سال سن دارند. یکی از همسایههای این عمارت بزرگ ده اتاق خوابه که به سبک عربی ساخته شده است میگوید که این زنان همراه با فرزندانشان هر روز با اتومبیلهای اعیانی از خانه بیرون میآمدند و همیشه لباسهای گرانقیمت به تن داشتند. "ش.ش" علاوه بر تابعیت ایران، گذرنامه بریتانیایی نیز دارد. شاکیان همچنین ادعا کردند "ش" خود را «غول نفتی» و از دوستان باراک اوباما و ولادیمیر پوتین معرفی کرده است. پلیس بعد از شنیدن این ادعاها وی را بازداشت کرد. او در بازجوییها تمام اتهاماتش را رد کرد و بعد از دو روز با قرار وثیقه آزاد شد. "ش" مردی متاهل است و از همسر 33 ساله دانمارکی خود دو فرزند دارد که آنها نیز در همین ویلا سکونت دارند. "ش" که در سال ۲۰۰۸ تابعیت بریتانیایی گرفته است در بازجوییها گفت این زنان همگی به میل خود به خانه وی رفته و در آنجا آزاد بودند و هر وقت میخواستند، میتوانستند ویلا را ترک کنند اما شاکیان ادعا کردهاند فقط در صورتی حق ترک ویلا را داشتند که از قبل با "ش" هماهنگ میکردند و همیشه باید با راننده او از خانه خارج میشدند. در همین حال، یکی از همسایهها گفته همیشه ورود و خروج زنان را به این خانه میدید.
"ش" در پاسخ به اتهامات مطرحشده گفته این زنان از کارمندان شرکتش بودند که با میل خودشان با او رابطه برقرار میکردند. او همچنین ادعای دیگری را مطرح کرده و گفته در دو روزی که در بازداشت بوده مبلغ زیادی پول، جواهرات، آثار هنری و قالیچههای ایرانی از خانهاش مفقود شده و وی قصد دارد موضوع را پیگیری کند. "خونه آقا ش" همان جایی است که روزگاری در جواب سوال "کجا" به هم میگفتیم. "کجا؟" و میشنیدیم "خونه آقا شجا"
شاید بتوانیم انتهای این مسیر را با دوباره پرسیدن این سوال کمی تغییر بدهیم: به راستی به کجا میرویم؟»
انتهای پیام