فتح‌الله بی‌نیاز مطرح کرد

پنج گروهی که مردم به آن‌ها نیاز ندارند

فتح‌الله بی‌نیاز می‌گوید خیلی‌ها هستند که برای «کاریکاتوری» از پیتزا و کاپوچینو و تی‌شرت‌های بنجل پول نسبتا زیادی می‌پردازند، اما کتاب درسی خود یا نزدیکان‌شان را که می‌خرند، انگار سرب مذاب در رگ‌های‌شان جاری می‌شود.

فتح‌الله بی‌نیاز می‌گوید خیلی‌ها هستند که برای «کاریکاتوری» از پیتزا و کاپوچینو و تی‌شرت‌های بنجل پول نسبتا زیادی می‌پردازند، اما کتاب درسی خود یا نزدیکان‌شان را که می‌خرند، انگار سرب مذاب در رگ‌های‌شان جاری می‌شود.

این نویسنده و منتقد ادبی در گفت‌وگو با خبرنگار ادبیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره این‌که چرا امکان امرار معاش از راه ادبیات در ایران وجود ندارد، گفت: اگر پرسش سلبی نبود، مجبور نمی‌شدم ابتدا کار، حرفه و امرار معاش را تعریف کنم. به هر حال کار عبارت از فعالیتی است که انسان در آن شرکت می‌جوید تا چیزی را به چیزی دیگر تبدیل کند، به این ترتیب ارزشی را خلق کند و حاصل را برای استفاده جامعه مهیا سازد. حرفه عبارت است از توانایی انسان در انجام کاری که معمولا جامعه به آن نیاز دارد. برای نمونه شیرینی‌پزی، خیاطی، نانوایی، کفاشی، خلبانی و پرستاری حرفه‌اند. اما کارهایی هم هست که جامعه به آن ها نیاز دارد، اما حرفه نیستند بلکه فقط شغل تلقی می‌شوند مانند فروشندگی، رانندگی (که زمانی حرفه بود)، سرایداری و غیره. تعریف امرار معاش هم چنین است: گذرانیدن زندگانی از طریق کسب و کار.

او ادامه داد: حال باید پرسید چرا چندین و چند هزار نویسنده و شاعر، نمایشنامه‌نویس، مترجم و منتقد در ایران آمدند و رفتند، اما جز زنده‌نام ذبیح‌الله منصوری، تا جایی که من اطلاع دارم، احدی از طریق ادبیات گذران نکرده و نمی‌کند و همه اهل این پنج عرصه به یاری کار و حرفه ادبی امرار معاش نکرده‌اند و با شغل و حرفه دیگرشان مثلا مهندسی، حسابداری، پزشکی، کارمندی یا روزنامه‌نگاری امرار معاش کرده‌اند و بعضا هم همسران‌شان شاغل هستند یا ارثی به خود آن‌ها رسیده است. البته هستند افرادی که از برکت حاشیه ادبیات نه تنها زندگی مرفهی دارند، بلکه به ثروت زیادی رسیده‌اند، اما در متن اصلی ادبیات خبری از این مقوله‌ها نیست. آیا می‌توان گفت این پنج زمینه، حرفه و کار نیستند؟ بدون شک جواب منفی است. پس چرا نمی‌توان از آن‌ها کسب درآمد کرد؟ با عرض پوزش باید بگویم چون «مردم به کار این پنج گروه نیاز ندارند، بر خلاف کار آشپزهای رستوران و آبمیوه‌فروش».

بی‌نیاز همچنین اظهار کرد: البته هستند عامه‌پسندنویس‌هایی که کتاب‌های پوپولیستی و ولگاریستی‌شان که سرشار از کلیشه‌های عشقی کلافه‌کننده و رمالی و خرافه و خواب‌های آن‌چنانی است به چاپ چهلم و پنجاهم می‌رسد، اما با کسب اجازه از خواننده، باید بگویم ادبیات جدی معاصر ایران این‌گونه داستان‌ها را «ادبیات داستانی ایران» تلقی نمی‌کند، بلکه آن‌ها را پاورقی‌هایی می‌داند که عمر کوتاهی دارند و مانند صدها هزار اثری که اتحادیه نویسندگان حقوق‌بگیر شووری سابق و اقمارش چاپ کرده بودند و ده‌ها کتابی که در دهه 30 و 40 ایران چاپ شدند، به مرگی زودرس مبتلا خواهند شد. صحبت ما سر ادبیات جدی و ارتقادهنده است نه داستانی که خوانندگان خود را از نظر ذهنی عقب می‌راند و او را میانه‌مایه و حتا نازل‌تر می‌سازد.

او اضافه کرد: حال باید پرسید چرا مردم کتاب نمی‌خوانند تا آن را بخرند و به این ترتیب شمارگان چاپ را افزایش دهند و نویسنده یا مترجم از قبل فروش کتابی خود درآمد کافی حاصل کند. جواب در یک چیز خلاصه می‌شود: مردم کتاب نمی‌خوانند. فرهنگ کتاب‌خوانی حتا در میان اهل کتاب و قلم که حدود 50 هزار نفر می‌شوند، مفهوم ندارد و بسیاری از اهالی ادبیات، حتا کتاب‌های دوستان نزدیک‌شان را هم نمی‌خوانند.

بی‌نیاز افزود: جامعه بیش‌تر به فرهنگ شفاهی گرایش دارد، ضمن این‌که طی این 35 سال کوششی برای کتاب‌خوان کردن مردم صورت نگرفته است، حتا برعکس، با «انکار کتاب و نویسنده و شاعر در رسانه‌ها خصوصا رادیو و تلویزیون»، مردم از چیزی به اسم رمان و داستان کوتاه و تألیف و ترجمه اطلاع ندارند، اما سریال‌های سرگرم‌کننده کره‌یی و کلمبیایی و ایرانی را خوب می‌شناسند و دنبال می‌کنند، چون دیدن ساده‌تر است، ضمن این‌که این سریال‌ها و فیلم‌ها بیننده را به تفکر وانمی‌دارند. من عمدا از پول خرید کتاب حرف نمی‌زنم، چون خیلی‌ها هستند که برای «کاریکاتوری» از پیتزا و کاپوچینو و تی‌شرت‌های بنجل پول نسبتا زیادی می‌پردازند، اما کتاب درسی خود یا نزدیکان‌شان را که می‌خرند، انگار سرب مذاب در رگ‌های‌شان جاری می‌شود. به همین افراد کتاب مجانی بدهید، به آن‌ها دست نمی‌زنند؛ چونان کودک سه‌ماهه‌ای که چندین میلیارد پول کنارش بگذارید. این کودک ثروتمند نیست، چون با پول «بیگانه» است. آن فرد هم «کتاب» را می‌بیند، اما «نگاه» نمی‌کند، زیرا با آن «بیگانه» است.

این نویسنده در ادامه گفت: شما وقتی فهرست کتاب‌های پرفروش هفته را چاپ می‌کنید، بروید سراغ ناشر و کتاب‌فروشی‌ها. می‌بینید منظورشان از پرفروش پنج یا شش جلد است نه مانند ترکیه که جمعیتی برابر ایران دارد و هر هفته در آن حد کتاب غیردرسی و غیرمرجع فروش می‌رود که من پی بردن به آن را از طریق اینترنت به عهده خواننده می‌گذارم. به همین دلیل بر این باورم که تا زمانی که مردم کتاب‌خوان نشوند، «نوشتن» از سوی جامعه کار تلقی نمی‌شود و معنای نویسندگی «حرفه» نخواهد بود.

او افزود: در این مورد باید نکته‌ای را یادآوری کنم: مدام سرانه مطالعه را مطرح می‌کنند که امروزه فقط در بعضی مطالعات و تحقیقات خاص به کار می‌رود. برای نمونه 76 درصد از جوانان روزانه کمتر از 30 دقیقه مطالعه می‌کنند که بیش‌تر از 70 درصد این وقت هم صرف کتاب‌های روان‌شناسی بازاری یک‌دقیقه‌یی می‌شود. جوانان ژاپن به طور متوسط 90 دقیقه در روز مطالعه می‌کنند. دانشگاه آکسفورد هم در همین زمینه تحقیقاتی کرده است. در این تحقیقات بیش‌ترین مطالعه هم‌راستا با فعالیت‌های حرفه‌یی افراد حدود 35 دقیقه است و متعلق به کشور ژاپن. کشورهای ترکیه و برزیل در رتبه‌های بعدی قرار دارند. بیش‌ترین سرانه مطالعه آزاد به کشورهای فنلاند، استونی و آلمان اختصاص دارد. اما بیش‌تر کارشناسان فرهنگی جهان روی تعداد عنوان‌های کتاب‌ها، کیفیت این کتاب‌ها و تیراژ آن‌ها تأکید می‌ورزند.

بی‌نیاز سپس تأکید کرد: این بحث که قبلا هم من درباره‌اش سخن گفته‌ام، در ایران فاجعه‌آمیز است. به این علت که طبق اولین سرشماری عمومی، جمعیت سراسر کشور در سال 1335 حدود 18954000 نفر و در سال 1345 حدود 25788000 نفر بوده است. با روش میان‌یابی می‌توان گفت جمعیت ایران در سال‌های 1340 و 1341 حدود 22371000 بوده است. حال نگاهی بیندازیم به آن دسته از کتاب‌هایی که طی آن سال‌ها چاپ شد و شماری‌شان برای من باقی مانده است.

بیگانه – آلبر کامو- چاپ دوم – سال 1335 –10 هزار نسخه

خاطرات خانه اموات – داستایفسکی- چاپ دوم- سال 1341- 10 هزار نسخه

دومین شانس – ویرژیل گورگیو – چاپ اول - سال 1345–5000 نسخه

اتاق شماره شش – چخوف – چاپ دوم – 1342- 10 هزار نسخه

دو سرنوشت – ویلی کالینز – چاپ اول – 1345- 5000 نسخه

حال می‌توان جمعیت 80 میلیونی کنونی را با تیراژ ظاهری 1100 جلد مقایسه کرد و فهمید که چرا نویسندگان و دیگر همکاران آن‌ها در عرصه ادبیات نمی‌توانند از طریق نوشتن امرار معاش کنند. من به این دلیل از واژه «ظاهری» استفاده کرده‌ام که تیراژ واقعی کتاب بین 300 تا 700 جلد است و ناشر و مؤلف (یا مترجم) به خاطر فقدان متقاضی، به این توافق می‌رسند.

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۳ / ۰۰:۲۰
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 93023018923
  • خبرنگار :