«چپ» و «راست» جدید در حال شکل‌گیری؟

سردبیر مثلث در یادداشت شماره جدید این هفته‌نامه تلاش کرده است به این سوال پاسخ دهد که «آیا چپ و راست جدید سیاست ایران حول محور مذاکرات هسته ای شکل می‌گیرد؟»

سردبیر مثلث در یادداشت شماره جدید این هفته‌نامه تلاش کرده است به این سوال پاسخ دهد که «آیا چپ و راست جدید سیاست ایران حول محور مذاکرات هسته ای شکل می‌گیرد؟»

به گزارش ایسنا، سعید آجورلو نوشت: «این مقاله جمعه 26 اردیبهشت حوالی ساعت 16 به وقت محلی در مرکز رسانه‌ای وین نوشته شده است؛ در ساعاتی کم‌خبر و تقریبا بدون هیجان برای خبرنگاران، وقتی مذاکرات میان تیم ایرانی و 1+5 بدون حادثه خاصی جلو می‌رفت؛ درست اندکی قبل از اعلام عدم پیشرفت مذاکرات توسط طرف ایرانی.

اگر روزهای گرم خردادماه 1392، سعید جلیلی و حسن روحانی، دو مذاکره‌کننده اصلی دولت ایران با مقامات غربی به مثابه دو سیاستمدار یکدیگر را به چالش می‌کشیدند و بر بستر دیپلماسی، نزاع انتخابات ایران را پیش می‌بردند، یک سال بعد در بهار 93 تقریبا یک سال پس از روی کار آمدن دولت جدید، در هنوز بر همان پاشنه می‌چرخد و دوگانه سیاست ایران همچنان بر بستر سیاست خارجی پیش می‌رود. سعید جلیلی گرچه جز چند سخنرانی، موضع مستقیمی ‌درباره مذاکرات هسته‌ای نگرفته و گاهی به تلویح آن را نقد می‌کند اما حامیان او در انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم که از دکتر جلیلی به‌ عنوان نماد مقاومت و غرب‌ستیزی یاد می‌کنند، پا به میدان گذاشته‌اند و «دلواپسانه» از آینده استقلال ایران ابراز نگرانی می‌کنند. در سوی مقابل هم حسن روحانی از سیاست خارجی‌اش دفاع می‌کند و می‌گوید «نمی‌خواهیم به روی دنیا خنجر بکشیم» تا دو گانه «دلواپسی» و «دلاوری» چرخ سیاست ایران را به پیش ببرد؛ دوگانه‌ای که اگر آغازش در اوایل دهه 90 باشد، فعلا پایانی بر آن متصور نیست.

اگر «تغییر» در سال 1384 به منزله دگرگونی شیوه توزیع «مازاد اقتصادی» نزد گفتمان عدالت‌خواهانه احمدی‌نژاد معنا شد و دال «عدالت» غلظت یافت اما در سال 1392، «تغییر» شامل دگرگونی در شیوه مذاکره با 1+5 بر سر موضوع هسته‌ای به منظور گشایش اقتصادی شد تا فصل جدید سیاست ایران ذیل شیفت از اقتصاد به سیاست آغاز شده باشد؛ فصلی که حسن روحانی «فصل اعتدال» نامیدش و منتقدانش ترکیبی از اصلاح‌طلبی در سیاست و فرهنگ و اجتماع، تکنوکراسی در صنعت و تجارت و بوروکراسی در دیپلماسی.

نقطه هیجان‌انگیز این فصل برای دولت یازدهم، امضای توافقنامه ژنو بود؛ توافقی که به گفته روحانی «ساختار تحریم‌ها را شکانده» و برای مخالفان دولت هم نقطه آغازی است برای اعلام پایان «ماه‌ عسل دولت»؛ آنجا که این توافق را «توافق ضعیف» نامیدند و با این فرض «دلواپسی‌»شان را از نگارش متن نهایی اعلام کردند.

اگر «توافق ژنو» نقطه‌ عطف برای حامیان دولت محسوب می‌شد اما همایش «دلواپسی» نقطه‌ عطفی برای منتقدان دولت به حساب آمد تا اکنون در بهار 93 بتوان گفت که دوگانه مصالحه / مقاومت انتخابات یازدهم تبدیل به دوگانه دلاور / دلواپس شده است. اما به واقع این دوگانه، چگونه سیاست ایران را به پیش می‌برد و موقعیت و آرایش نیروهای سیاسی را تنظیم می‌کند؟

دیپلمات‌ها، قهرمانان فصل جدید سیاست ایران هستند. چه این دیپلمات‌ها سعید جلیلی و علی باقری باشند که از جانب حامیانشان نماد مقاومت و ایستادگی مقابل غرب شناخته می‌شوند و چه محمدجواد ظریف که از سوی طرفداران دولت، نماد آشتی‌ با جهان و مذاکره به حساب می‌آید. داستانی که از نامزدی دو سیاستمدار - دیپلمات در انتخابات 92 آغاز شد و تمرکز را از سیاسیون به دیپلمات‌ها کشاند. در عصر جدید، بوروکرات‌ها هم می‌توانند وارد سیاست شوند چنانکه محمد‌جواد ظریف چنین کرد و راه حسن روحانی، سعید جلیلی و علی‌اکبر ولایتی را ادامه داده و گرچه لباس دیپلماسی به تن کرده و چون یک بوروکرات از حقوق بین‌المللی سخن می‌گوید اما گهگاهی سخن سیاسی می‌گوید؛ گاهی در پارلمان و گاهی در دانشگاه. بوروکرات‌ها می‌توانند بوروکرات - سیاستمدار هم باشند مانند سیدعباس عراقچی که در مواضع سیاسی حد نگاه می‌دارد و به چپ و راست نمی‌غلتد؛ هم از دیپلماسی دولت یازدهم دفاع می‌کند و هم با دیدن عکس‌های زمان جنگش در جبهه اشک می‌ریزد یا مانند مجید تخت‌روانچی باشند که جانب بوروکراسی را بگیرد و چندان به متن سیاست وارد نشود.

داستان بوروکراسی و سیاست اما داستان عصر مدرن است. تمرکز «وبر» بر مفهوم بوروکراسی به‌ عنوان نماد عقلانیت ابزاری و حافظ منابع سرمایه‌داری الهام‌دهنده دیگر جامعه‌شناسان دوران جدید محسوب می‌شود. افرادی مانند موسکا، میخلز، می‌لی‌بند، رایت میلز و دیگرانی از این دست. حاصل نظرات جدید درباره رابطه سیاست و بوروکراسی را اما می‌توان در سه بخش بحث کرد:

1. بوروکراسی و سیاست در دولت‌های نوساز: در دولت‌های نوساز چه با تعریف‌ هانتینگتون و چه آنچه اُدانل دولت‌های اقتدارگرا - بوروکراتیک می‌داند، بوروکراسی در دو سطح انتخاب میان ارزش‌های مختلف و اتخاذ تصمیم و مشارکت در سیاستگذاری (Policy) اهمیت دارد و حتی جای احزاب را اشغال می‌کند و کاملا سیاسی می‌شود. سیاسی شدن بوروکراسی از اصلی‌ترین ویژگی‌های دولت‌های نوساز است. روند توسعه در کشورهایی مانند برزیل، کره‌جنوبی یا حتی ترکیه براساس این الگوی بوروکراتیک بوده است.

2. بوروکراسی و سیاست در کشورهای توسعه‌یافته: در این گونه کشورها، بوروکراسی تنها در سطح اجرای سیاست‌ها مشارکت می‌کند و ذیل نگاه سیستمی، محملی برای جذب تقاضا از بخش‌های مختلف نظام به ویژه جامعه محسوب می‌شود. بوروکراسی کشورهای توسعه‌یافته مانند سوئیس، اتریش، سوئد، نروژ و ... از این جمله محسوب می‌شود.

3. بوروکراسی و سیاست در دولت‌های ایدئولوژیک: وضعیت در کشورهایی که داعیه «پیشوا بودن» یا «هژمونی» دارند کمی متفاوت است؛ کشورهایی مانند آمریکا،‌ ایران، عربستان، فرانسه، انگلیس و ... در این کشورها بوروکراسی نه مانند کشورهای دسته اول کاملا سیاست‌زده شده و نه مانند کشورهای نوع دوم سیاست‌زدایی. آنچه میان بوروکراسی و سیاست این گونه کشورها بالانس ایجاد می‌کند، حاکمیت است.

به‌عبارت دیگر، نزاع میان سیاستمداران و بوروکرات‌ها، نزاعی دنباله‌دار و تقریبا همیشگی است. مثال واضح چنین وضعیتی جدال بوروکرات‌های وزارت‌خارجه آمریکا با سیاستمداران کنگره یا بوروکرات‌های وزارت‌خارجه ایران با دلواپسان است. بوروکراسی نیمه‌سیاسی در این کشورها حد‌ وسط بوروکراسی و سیاست محسوب می‌شود.

رگه‌هایی از سیاسی شدن بوروکراسی سیاست خارجی در دوران اصلاحات با وجود محسن امین‌زاده و محمد صدر به‌عنوان دو معاون اصلح‌طلب وزیرخارجه به چشم می‌آمد، اما این پرونده هسته‌ای بود که بوروکرات‌های دیپلمات را به‌شدت سیاسی کرد. رسیدن مسئولیت پرونده هسته‌ای به شیخ حسن روحانی شاید آغاز فصل جدید پیوند بوروکراسی و سیاست در ایران بود. حسن روحانی از تبار سیاسیون بود و سال‌ها در جناح راست اسلامی سیاست‌ورزی کرده بود اما اکنون که عزم دیپلماسی می‌کرد، یاران دیپلماتش را فراخواند که به ساختمان خیابان جامی‌ عزیمت کنند؛ سیدحسین موسویان، سیروس ناصری، محمد‌جواد ظریف و علی‌اکبر صالحی، بوروکرات‌های مسلمانی بودند که اطراف حسن روحانی را در میز مذاکره با‌ تروئیکای اروپایی می‌گرفتند؛ گویی اینگونه تقسیم کار شده بود که کار بوروکراسی و فنی به دیپلمات‌ها سپرده شود و سیاستمدار وظیفه تصمیم‌گیری نهایی را برعهده گیرد. در دوران علی لاریجانی هم تقریبا وضع به همین منوال بود. لاریجانی نقش شیخ روحانی را بر عهده گرفت و افرادی چون جواد وعیدی کار بوروکرات‌ها را کردند. سعید جلیلی اما دیپلمات - سیاستمداری بود که گرچه بوروکرات‌های انقلابی همچون علی باقری و عباس عراقچی و دکتر عسگری را در کنار خود داشت اما در شرایطی متفاوت با حسن روحانی و علی لاریجانی پرونده هسته‌ای را اداره کرد.

هرچه به انتخابات سال 92 نزدیک‌تر شدیم، سعید جلیلی از ناحیه هوادارانش بیشتر سیاستمدار تصویر می‌شد تا بوروکرات و حتی صفت انقلابی هم وجه‌تسمیه دیپلمات اصولگرا محسوب می‌شد. هم‌پوشانی سیاست و بوروکراسی در عصر جلیلی متفاوت از دوران روحانی به انتخابات ریاست‌جمهوری ختم شد و دو سیاستمدار را مقابل یکدیگر نشاند. یکی با شعار مقاومت و دیگری با شعار مصالحه و مذاکره.

اگر حسن روحانی، فرمانده مذاکرات هسته‌ای قلمداد می‌شد و در لایه اول قرار داشت و بوروکرات‌های مورد اعتمادش در لایه دوم اما سعید جلیلی فرماندهی بود که میان لایه اول و دوم در حرکت بود. در لایه اول به‌عنوان نماد مقاومت و در لایه دوم به‌عنوان دیپلمات. «دیپلمات انقلابی» در واقع عبارتی برای پیوندن دادن این دو سطح با یکدیگر بود. همان‌طور که «شیخ دیپلمات» استعاره‌ای از اداره پرونده هسته‌ای توسط سیاستمداری راستگرا به نظر می‌آمد.

با روی کار آمدن دولت جدید اما شرایط برای حسن روحانی و سعید جلیلی متفاوت شد. سعید جلیلی از موضع مدیر پرونده هسته‌ای به جایگاه مشورتی در حاکمیت - مجمع تشخیص مصلحت و عضو شورای عالی امنیت ملی - منتقل شد و کارنامه مذاکراتش برای منتقدان دولت یازدهم به‌عنوان ذخیره‌ای طلایی محسوب گشت. حسن روحانی اما تا به پاستور رسید، کار پرونده هسته‌ای را دگرگون کرد. اگر او اوایل دهه 80 به شیخ مورد اعتماد حاکمیت و رئیس‌جمهور خاتمی بدل گشت و پرونده را از خیابان سی‌تیر به خیابان جامی ‌آورد تا بوروکرات‌ها در حفاظی از سیاست کار مذاکره را پیش ببرند، اما تقریبا 10 سال بعد پرونده هسته‌ای را به وزارت‌خارجه برگرداند تا شاید گره مذاکرات هسته‌ای نزد دیپلمات‌های بوروکرات گشوده شود. او پرونده‌ای را که از کمال خرازی گرفته بود به محمدجواد ظریف پس داد.

محمد‌جواد ظریف اما پدیده‌ای دیگر بود. گرچه در ظاهر و در کلام و در کارنامه بیشتر بوروکرات بود اما از همان نطق جلسه دفاع در پارلمان مشخص شد که او فقط یک بوروکرات نیست. از انتشار کتاب خاطراتش - آقای سفیر - هم کم‌و‌بیش پیدا بود که او اهل سیاست هم هست. سیاستمداری که در کتابش گاهی چپ‌گرایان سنتی را عتاب کرده بود و گاهی راست‌گرایان انقلابی را. کامنت‌گذاری در فیس‌بوک، سنتی که او به پاستور آورد مزید بر علت شد تا کم‌کم ظریف متفاوتی دیده شود. گاهی مواضع سیاسی، گاهی گزارش کار و بازکردن راه حرف زدن با مردم. چیزی که تحصیلکردگان آمریکا خوب بلدند؛ مشارکت دادن رسانه‌ها، کارکردن با رسانه‌ها و به صدر آمدن در اخبار؛ همان چیزی که تفاوت دکتر طیب‌نیا با دکتر ظریف است. اولی چپ مسلمانی است که در دانشگاه تهران علم اقتصاد خوانده و اکنون تنها ‌ترجیح می‌دهد با رسانه ملی سخن بگوید و دومی ‌راست مسلمانی که در شبکه‌های اجتماعی، خود یک رسانه است.

محمد‌جواد ظریف اما تبدیل به فصل جدیدی در رابطه میان بوروکراسی و سیاست شده. او از سویی مورد اعتماد حاکمیت است و مدافعانی در جناح راست سنتی دارد و از سوی دیگر در بدنه بوروکراسی وزارت‌خارجه دارای ریشه است. از یک طرف آماج حملات مخالفانش قرار می‌گیرد و به صدر سیاست می‌آید و از سوی دیگر در مقابل1+5، وجهه دیپلمات می‌گیرد. گرچه در شروع کارش کمی بیشتر در خانه سیاست گام می‌نهاد اما با گذ شت زمان ‌ترجیح داد تا کمتر با مخالفانش رو‌در‌رو شود. پس سید‌عباس عراقچی را گاهی روانه کمیسیون امنیت ملی کرد و خود کمتر سمت پارلمان رفت، کمتر سخن سیاسی گفت و در لاین دیپلماسی گام برداشت تا نسبت او میان سیاست و بوروکراسی متعادل شود. این اما تمام ماجرا نیست. گام به عقب ظریف در سیاست، گام‌های منتقدانش را سست نکرد. سر برآوردن «دلواپسان» شاید شبیه‌ترین اتفاق به تولد جبهه پایداری باشد. اگرچه تولد جبهه پایداری واکنشی به انتخابات سال 1388و خانه‌نشینی احمدی‌نژاد در سطح سیاست بود و شکافی بزرگ میان اصولگرایان محسوب می‌شد، شکل‌گیری همایش «دلواپسان» آغاز به دست گرفتن قطب مخالف دولت روحانی توسط گروهی نزدیک به این جبهه بود - گرچه حضور افرادی مانند الیاس نادران، مهدی محمدی و برخی دیگر در این همایش این دایره را بزرگ‌تر از جبهه پایداری تصویر کرد. اینجا بود که در جدال میان سیاست و بوروکراسی، سیاست خارجی بار دیگر دست بالا را گرفت. هرقدر محمد‌جواد ظریف - به نظر من برخلاف میل باطنی‌اش و به توصیه مدیران ارشد دولت - تلاش در خارج شدن از لاین سیاست کرد اما منتقدانش تلاش در سیاسی‌شدن بوروکراسی سیاست خارجه کردند.

ظریف از اینکه کارگزار حاکمیت است سخن گفت و مخالفانش او را وزیر خارجه دولت روحانی و نه کل حاکمیت قلمداد کردند. ظریف با جمله «ما دلاوریم» به بازی سیاست بازگشت - آنچه خود بیشتر دوست می‌دارد - و این شاید برای مخالفانش قدمی ‌بزرگ محسوب می‌شد که او را تبدیل به نماد دولت کنند نه حاکمیت اما مهمتر از اینها، حاصل نهایی این پروژه یعنی شکل‌گیری دوگانه دلاور - دلواپس در بطن سیاست ایران بود. با این فرض تحلیل سخنان روحانی در واکنش به دلواپسان چندان سخت نیست. او به میدان آمد تا سیاستمداری باشد که از بوروکرات‌ها حمایت می‌کند مانند نقشی که در سال 82 داشت این بار اما برای وزیر خارجه‌ای که در میانه بوروکراسی و سیاست در نوسان است.

شیخ حسن روحانی گویا قطب مخالف دولتش را برای انتخابات آینده انتخاب کرده است؛ آنجا که می‌گوید: «بر افراطی‌ها پیروز می‌شویم» یا جایی دیگر که طعنه «خنجر کشیدن» به مخالفانش می‌زند. سر برآوردن دلواپسان این بار به مثابه گفتمانی که نگران استقلال فنی کشور هستند علامتی است برای اصلاح‌طلبان، راست‌مدرن و سایر اصولگرایان. اینکه دوگانه سازش - مقاومت سال 92 پس از توافق یا عدم توافق احتمالی ایران و 1+5 همچنان ادامه می‌یابد و عطف به این دلواپسی، نقد این توافق با چارچوب استقلال کشور صورت می‌پذیرد و در صورت عدم توافق گفتمان غرب‌ستیزی دست بالا را می‌گیرد. نزاع دوم اما احتمالا مربوط به رابطه ایران - آمریکا می‌شود. منتقدان اصلی دولت ضمن نقد توافق احتمالی، مخالف تبدیل مذاکره موضوعی با آمریکا به رابطه سیاسی خواهند بود و شاید نقطه ثقل جدال، حول محور مذاکره گسترده با آمریکا شکل بگیرد. اگر از تحلیل محتوایی نوشته‌ها و گفته‌های دکتر ظریف این گونه استنباط شود که او اسرائیل را مانع اصلی رابطه ایران - آمریکا می‌داند و درعمل به‌دنبال قوی کردن لابی ایرانی در آمریکاست، آنگاه رسیدن توافق بر سر موضوع هسته‌ای با آمریکا را می‌توان نقطه ورود به مذاکرات گسترده‌تر از جانب دیپلمات‌های دولت یازدهم تصور کرد.

شکل گرفتن دو‌قطبی جدید که ذیل عناوینی چون استقلال، مقاومت / تعامل، مصالحه قابل توصیف است اما چه تاثیری بر آرایش دیگر نیروهای سیاسی خواهد گذاشت؟ هر یک از جناح‌های اصلاح‌طلب، راست‌گرایان سنتی، اصولگرایان تحولخواه و اصولگرایان معتدل در مقابل شکاف جدید سیاست ایران چه خواهند کرد؟

موقعیت جناح‌های سیاسی نسبت به مذاکرات هسته‌ای را می‌توان در سه بازه زمانی تقسیم کرد؛

1. بعد از توافق ژنو

2. فاصله میان توافق ژنو تا وین 4

3. بعد از گردهمایی دلواپسان

بعد از توافق ژنو، جرقه‌های شکل‌گیری دلواپسان زده شد؛ در پارلمان، در برخی رسانه‌های مکتوب و مجازی. روندی که در سکوت نسبی اصلاح‌طلبان و بی‌طرفی اصولگرایان معتدل و راست‌گرایان سنتی تبدیل به توصیف «توافق ژنو» به «توافق ضعیف» از جانب اصولگرایان سوم تیری شد.

دسته‌بندی زیر درباره اصولگرایان شاید بتواند راه‌گشای یافتن آرایش صحیح‌نیروهای سیاسی در بهار 93 باشد.

1. اصولگرایان سنتی شامل طیف محافظه‌کار از جمله حزب موتلفه اسلامی، جامعه اسلامی مهندسان و چهره‌هایی چون محمد‌نبی حبیبی و محمدرضا باهنر و مرتضی نبوی و طیف پیشرو این حزب با چهره‌هایی چون علی لاریجانی، علاءالدین بروجردی و علی‌اکبر ولایتی که رفته‌رفته می‌توان آنها را دارای همپوشانی فراوان با اصولگرایان معتدل و طیف راست دولت روحانی دانست.

2. اصولگرایان میانه رو شامل افرادی همچون محسن رضایی و محمدباقر قالیباف.

3. اصولگرایان تحولخواه شامل جمعیت ایثارگران، جمعیت رهپویان که با افرادی چون حسین فدایی، علیرضا زاکانی، احمد توکلی، حسین نجابت، محمد دهقان و ... قابل شناسایی هستند.

4. اصولگرایان سوم‌تیری که عمدتا در جبهه پایداری گرد آمده‌اند، گرچه برخی همچون حمید رسایی و مهدی کوچک‌زاده عضو رسمی این تشکیلات نباشند.

با این دسته‌بندی می‌توان چنین گفت که در سکوت طیف محافظه‌کار اصولگرایان سنتی، طیف پیشرو آنها به میدان حمایت از سیاست خارجی دولت آمده‌اند چرا که پیام گردهمایی دلواپسان را درک کرده‌اند و در دو‌قطبی پیش رو سعی در تعامل با دولت دارند و از سوی دیگر این پیام را به حسن روحانی مخابره می‌کنند که در مجلس دهم می‌توانند هم‌پیمان خوبی برای دولت باشند. دفاع علاء‌الدین بروجردی از روند مذاکرات را شاید بتوان این گونه تحلیل کرد. اما اصولگرایان معتدل هم به میدان دفاع از بوروکرات‌ها آمده‌اند. حمایت محمدباقر قالیباف و محسن رضایی شاید علاوه بر پررنگ شدن جنبه حاکمیتی مذاکرات، مرزبندی آنان با جبهه پایداری و دلواپسان را بازتاب می‌دهد و شاید هم براساس شناخت نسبت به علایق و ایستارهای جامعه در این زمینه شکل گرفته باشد. گرچه بسیاری محرک اصلی حمایت آنان را مقابله با جناحی شدن سیاست خارجی و سیاسی شدن بوروکراسی می‌دانند؛ درست خلاف آنچه دلواپسان در نظر دارند. اما اصولگرایان تحولخواه در میانه اصولگرایان معتدل و سوم‌تیری قرار گرفته‌اند. جانب احتیاط را در نقد تیم ایرانی نگاه می‌دارند و محافظه‌کاری پیشه می‌کنند و در عوض بدبینی خود به غربی‌ها را برجسته می‌نمایند و می‌گویند دلواپسی‌ ما به واسطه ‌ترفندهای دشمن است نه عدم اطمینان به تیم ایرانی. این شاید بیانی نرم از سخنی است که پایداری‌ها می‌گویند. داستان اصولگرایان سوم‌تیری هم که مشخص است؛ دلواپسی از تنظیم توافق ضعیف - آن طور که قبلا توضیح داده شد.

در کنار برآمدن دلواپسان، به میدان آمدن اصولگرایان معتدل و سنتی پیشرو شاید تلاشی باشد برای شکل نگرفتن دو‌قطبی دلاور/دلواپس. اگر تمرکز اصلی مخالفان دولت، تبدیل کردن بوروکرات‌ها به سیاستمدارانی که نه فقط تصمیمات را اجرا می‌کنند بلکه در سطح سیاست‌گذاری (Policy) هم فعال هستند، باشد آنچه از زبان علی‌اکبر ولایتی، علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف، علی‌اکبر ناطق‌نوری، محسن رضایی و علاءالدین بروجردی گفته شد را می‌توان تلاش برای وارد نشدن بوروکراسی سیاست خارجی به عرصه جناحی و تقلیل دادن نقش آنان از سطح Policy به کارشناسی، ارزیابی و اجرای تصمیمات پنداشت و درعین حال واکنشی به دو قطبی مورد نظر؛ دلواپسان / دلاوران. که شکل گرفتن این دوقطبی هرچند خوشایند دو طرف شکاف باشد اما سایر نیروهای اصولگرا را از میدان خارج می‌کند و زمین بازی را تغییر می‌دهد. به بیان عیان اگر تلاش دلواپسان بر ساختن دو‌قطبی جلیلی / روحانی است، تمرکز سایر نیروهای اصولگرا بر شکل نگرفتن این دو‌قطبی است. هرچند فعلا اقبال نسبی این گروه در بدنه اصولگرایی و در منتهی‌الیه نقد دولت قرار گرفتن این گروه به علاوه علاقه احتمالی راست مدرن به رویارویی با آنان شاید اصلی‌ترین عوامل برای شکل‌گیری این دو قطبی برای انتخابات آتی از جمله انتخابات سال 96 باشد.

به‌ویژه اینکه انصراف سه درصدی مردم از دریافت یارانه‌ها بار دیگر عدالت و اقتصاد را درصدر خواسته ایرانیان قرار داد و جامعه‌شناسی سیاسی را بر این ریل نگاه داشت. با این توضیح که دلواپسی هسته‌ای روی دیگری در اقتصاد دارد و آن هم مقابله با سرمایه‌داری و لیبرالیسم اقتصادی است؛ مشابه آنچه احمدی‌نژاد در سال 84 می‌گفت و عدالت‌خواهان در سر دارند، حمایت از سرمایه‌داری کوچک به جای سرمایه‌داری بزرگ و تمرکز بر عدالت توزیعی و دولت بزرگ و نیرومند. دکترین اصولگرایان سوم‌تیری درست در نقطه مقابل دولت یازدهم قرار دارد با گام‌هایی تدوین‌شده و میان‌مدت. فراموش نکنیم مردم برای رای دادن همیشه به تندترین شعارها علیه وضع موجود در دولت رای می‌دهند.

مذاکرات وین 4 به پایان رسید. روحانی برای ساختن این دو قطبی کارش را آغاز کرده؛ وقتی پایان تحریم‌ها را مخالف منافع برخی می‌داند. طرف مقابل هم با کلید‌واژه «استقلال» وارد میدان شده و از بین رفتن دستاوردهای هسته‌ای را زمینه‌ساز تضعیف استقلال ملی می‌داند.

در عصر جمعه‌ای بارانی، در شهری که بر پایه سنت‌های مسیحی پا گرفته، کلیسا و موسیقی دو بال شهر وین هستند، با دولتی نیرومند و البته جامعه‌ای نیرومند. دولتی که سعی در گسترش طبقه متوسط ضمن بالانس کردن طبقات بالا و پایین دارد و سنت محافظه‌کاری احزاب مذهبی اروپا را حفظ می‌کند. در این میان محمدجواد ظریف و کاترین اشتون هم به میان خبرنگاران نیامدند تا مذاکرات تقریبا در نقطه مهمی متوقف شود؛ بدون پیشرفت.

در تهران اما یک سال پس از بهار 92، همچنان سیاست خارجی حرف اول را می‌زند. دیپلمات‌ها قهرمان میدان‌اند. چه این دیپلمات محمدجواد ظریف باشد چه سعید جلیلی. گرچه تلاش حامیان مذاکره قرار دادن ظریف در لاین دیپلماسی باشد و تلاش مخالفانش کشاندن او به عرصه سیاسی.

آیا سیاستمداران حامی‌ دیپلماسی ایران می‌توانند جنبه‌های حاکمیتی مذاکرات را پررنگ‌تر کنند؟ آیا اصولگرایان سوم تیری می‌توانند بوروکرات‌ها را وارد عرصه جناحی یا سیاسی کند؟ آیا پایان دیپلماسی آغاز کار سیاست است؟ و اینکه آیا دلواپسی و دلاوری تمام آن چیزی است که در صحنه سیاست ایران می‌گذرد و خواهد گذشت؟ آیا اصولگرایان میانه‌رو می‌توانند بر این دوگانه غلبه کنند؟

تلاش برای بوروکرات قلمداد کردن تیم هسته‌ای از جانب اصولگرایان سنتی و میانه‌رو و برعکس، وارد کردن بوروکرات‌ها به عرصه سیاسی و جناحی از جانب اصولگرایان سوم تیری شکافی بزرگ میان اصولگرایان برای به دست گرفتن گفتمان اصولگرایان در آینده نزدیک خواهد بود. در مقابل اصولگرایان میانه‌رو می‌خواهند این پیام را به جامعه مخابره کنند که همه اصولگرایان دلواپس نیستند و سوم‌تیری‌ها این نشانه را به بدنه می‌فرستند که اصولگرایی که دلواپس نباشد، اصولگرا نیست. شاید شبیه آن چیزی که بعد از انتخابات 88 مورد توجه جبهه پایداری قرار گرفت و با کلید‌واژه «خواص بی‌بصیرت» از سوی این گروه‌ به سوی برخی چهره‌های میانه‌رو اصولگرایان روانه شد. زمان می‌گذرد اما داستان سیاست در ایران تکرار می‌شود. این‌بار کدام طیف از اصولگرایان دست بالا را خواهند گرفت؟

شاید نوبت آن باشد که چپ و راست جدید در صحنه سیاست تعریف شود. چپ‌گرایان ضدغرب، ضدسرمایه‌داری، ضدلیبرالیسم با دال‌هایی چون «عدالت» و «استقلال» به مثابه اپوزیسیون دولت یازدهم عمل کنند-چپ گرایی آنها در غیاب اصلاح طلبان به معنای منتقد وضع موجود بودن تلقی می‌شود- و جناح راست ذیل ائتلاف راست مدرن و راست سنتی با دال‌های «توسعه»، «آشتی با جهان» و دفاع از سرمایه‌داری و اقتصاد آزاد جای خود را در سیاست ایران بیابد. در غیاب اصلاح‌طلبان، جناح راست جدید فرصت بی‌نظیری برای تثبیت گفتمان میانه‌روی دارد، همان‌گونه که در وضعیت پاندولی اصولگرایان، جناح چپ این طیف می‌توانند به جناح چپ جدید سیاست ایران تبدیل شوند. آیا چنین می شود؟

نکته: سیاست خارجی عرصه منافع ملی است و اصولگرایی یعنی پای فشردن بر این منافع. پس موضع اصولگرایانه گرفتن شاید همچنان تاکید همزمان بر «هم مذاکره، هم بدبینی» باشد. فراموش نکنیم که علی‌اکبر ولایتی، حسن روحانی، علی لاریجانی، سعید جلیلی و محمدجواد ظریف وقتی پای میز مذاکره می‌نشستند و می‌نشینند، فراتر از حامیان سیاسی‌شان فکر می‌کنند.»

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ / ۱۷:۴۸
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 93022918866
  • خبرنگار :