کانون نویسندگان و پوست‌اندازی

حسین سناپور در پی اظهارنظر اخیر سیدعباس صالحی - معاون فرهنگی وزارت ارشاد - درباره‌ی کانون نویسندگان، تذکرهایی را در این زمینه بیان کرد.

حسین سناپور در پی اظهارنظر اخیر سیدعباس صالحی - معاون فرهنگی وزارت ارشاد - درباره‌ی کانون نویسندگان، تذکرهایی را در این زمینه بیان کرد.

در یادداشت این نویسنده که در اختیار بخش ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، قرار گرفته، آمده است: آقای صالحی، معاون فرهنگی وزارت ارشاد، چندی پیش درباره‌ی کانون نویسندگان حرف زد و شاید برای اولین‌بار، در این یکی دو دهه‌ لااقل، به گونه‌ای درباره‌ی کانون نویسنده‌گان حرف زد که به نظر می‌رسید هم می‌خواهد حرمت گذشته‌ی تاریخی آن حفظ شود و هم تعریضی داشته باشد به مواضع کانون. اما مهم‌ترین بخش از حرف‌های ایشان آن‌جا بود که از امکان پوست‌اندازی کانون و تطبیقش با شرایط زمانه گفته بود. عین این جمله‌ی ایشان به نقل از ایسنا چنین است: "کانون نویسندگان یک بحث تاریخی دارد که این بحث تاریخی اگرچه در دوره‌ای از تاریخ سیاسی کشور اهمیت داشته است، اما با توجه به این‌که امروز برخی از اعضای آن یا از دنیا رفته‌اند و یا در شرایطی هستند که دیگر حال و حوصله فعالیت ندارند، بنابراین طبعا می‌تواند پوست‌اندازی کند که هم به نفع کانون باشد و هم به نفع نویسندگان آن."

طبعا هر کس حرف‌های آقای صالحی را می‌تواند از جنبه‌ای نگاه کند و در آن نکات مثبت و منفی زیادی پیدا کند. مثلا این‌که چرا اصلا یک مقام دولتی باید توصیه یا ره‌نمود به یک نهاد غیردولتی بدهد؟ و یا این که خوشبختانه آقای صالحی از عدم امکان فعالیت چیزی نگفته‌اند و ده‌ها اتهام را به آن نچسبانده‌اند. صرف‌نظر از تمام جنبه‌های حرف‌های آقای صالحی درباره‌ی کانون نویسندگان، به نظرم همین موضوع "پوست‌اندازی" می‌تواند بحث مهمی باشد که بسیاری به انحاء مختلف تاکنون درباره‌اش حرف زده‌اند، چه از درون کانون و چه از بیرون آن، ‌چه از طرف آدم‌هایی که از قدیم به آن دل‌بسته یا وابسته بوده‌اند و چه از طرف جوان‌ترهایی که در یک دهه‌ی اخیر به جمع نویسند‌گان شناخته‌شده‌ی کشور اضافه شده‌اند و فرصت عضویت در کانون را پیدا نکرده‌اند. خودِ من گرچه از سال ۷۹ تاکنون عضو کانون بوده‌ام، اما واقعیت این است که به جز در دو سه سال اول فرصت بیش‌تری برای شرکت در جلسات کانون پیدا نکردم. جلسات کانون آن موقع در کتاب‌فروشی پکا برگزار می‌شد، اما این جلسات با مخالفت‌هایی از بیرون روبه‌رو شد و نتوانست دیگر در آن‌جا برگزار شود. ناگزیر مدتی در کافه‌ی هتل نادری‌نو برگزار شد، و آن هم به شکل دیدارهای دوستانه و تقریبا بدون هیچ بحث و فعالیتی. اما آن‌جا هم عذرش را خواستند و بعد از آن، تا جایی که من می‌دانم، در خانه‌ها برگزار شده؛‌ جلساتی کوچک و با جمعی بسیار محدودتر از قبل، که بسیاری از اعضاش، مثل خودِ من، دیگر در آن شرکت نداشته‌اند و از چندوچون برگزاری‌اش بی‌خبر مانده‌اند. البته این عدم شرکت هم خودخواسته بوده و از نظرِ من به دلیل تغییر کیفی جلسات، ‌که آن هم خود به همان دلیل محدود‌شدن افراد به آدم‌هایی خاص بوده است. طبعا با این شرایط برگزاری مجمع سالانه‌ی کانون هم منتفی شده است و مجمعی که زمانی با حدود صد عضو تشکیل می‌شد و انتخابات هیأت دبیران و گزارش سالانه‌اش برگزار می‌شد، بعد از آن، تا جایی‌که من خبر دارم، دیگر تشکیل نشد، یا اگر شد به نحوی بود که کسانی چون من از آن بی‌خبر ماندند. البته یک دوره هم به صورت مجازی و از طریق نامه و ایمیل انتخابات هیأت دبیران برگزار شد. اما حقیقت آن است که ممانعت‌های دولتی از برگزاری جلسات عمومی و در مکان‌های عمومی کار را به جایی رساند که عملا فقط عده‌ی محدودی (گمانم بین بیست تا سی نفر) پی‌گیر جلسات شدند و در نشست‌های گه‌گاهی، یا چند هفته یک‌بار آن شرکت کردند. این‌ها هم اغلب نه اهل ادبیات (که به نظرم مهم‌ترین و درگیرترین شاخه‌ی فعالیت‌های نویسند‌گی است)،‌ که بیش‌تر وکلا، اهل علوم انسانی و اقتصاددانان و یا درنهایت مترجمانِ علوم انسانی بودند و کم‌تر حتا مترجم ادبیات. اغلب هم گرایشات فکری سیاسی نزدیک به هم داشتند. واقعیت این بود و هنوز هست که بخصوص اهل ادبیات چندان حوصله‌ی درگیری با نهادهای حکومتی از یک طرف و از طرف دیگر با گرایشاتی در خود کانون را نداشت که بیش‌تر از آن که به کتاب و نشر فکر کنند، به آزادی بیان به طور کلی فکر می‌کردند و چه بسا فعالیت‌هایی را که نمی‌توانستند در حوزه‌های دیگر سیاسی اجتماعی دنبال کنند،‌ در کانون دنبال می‌کردند.

متاسفانه هر چه بیش‌تر جلوِ فعالیت علنی و آزاد کانون گرفته شده،‌ کانون (یا آن‌چه از آن باقی مانده) هم بیش‌تر به سمت کارهای غیرصنفی رفته است. جلوگیری از برگزاری جلسات علنی کانون خودبه‌خود امکان حضور بسیاری از آدم‌ها را گرفت که دغدغه‌شان در درجه‌ی اول نشر کتاب و نوشتن و مخالفت با سانسور کتاب بود و آدم‌هایی را بیش‌تر فعال کرد که آزادی بیان به طور کلی براشان مهم‌تر بود تا نشر کتاب‌هایی که ممکن بود هر چند سال یک بار بخواهند منتشر کنند. همین‌طور امکان عضوگیری و پیوستن اعضای جوان به کانون را تا هنوز به تأخیر انداخت و مانع شد تا تحولات اجتماعی و فرهنگی‌یی که طبعا و قطعا در کشور اتفاق افتاده، و نسل جوان‌تر بیش‌تر حامل آن هستند،‌ به درون کانون راه پیدا کند. روشن است که کانون هم در گذر چند دهه از عمر خود فراز و نشیب‌ها و دوره‌های مختلفی را پشت‌سر گذاشته. زمانی تحت‌تأثیر انقلاب به شدت انقلابی و سیاسی شده و زمانی در خود فرورفته و بیش‌تر به تأمل و تعمق در گذشته‌اش پرداخته، تا سپس دوباره در دهه‌ی هفتاد به راه بیفتد و این‌بار بیش‌تر از موضع دفاع از نفس نوشتن و نویسنده‌بودن. بهترین شاهدش هم نامه‌ی معروف به "ما نویسنده‌ایم"، در همان اوایل دهه‌ی هفتاد.

می‌خواهم برگردم به حرف‌های آقای صالحی و بگویم نظر ایشان درست است که هر جریانی متأثر از شرایط تاریخی خودش است و اکنون کانون هم نباید و نمی‌تواند جدای از شرایط زمانه‌اش باشد و از آن تأثیر نپذیرد، اما طبعا این‌طور نیست که ممانعت‌های دولت را نادیده بگیریم که اتفاقا نگذاشت کانون سیر طبیعی و تحولی خودش را بگذراند تا شاید اکنون اصلا احتیاجی به توصیه و ره‌نمود ایشان نداشته باشد. نمی‌شود به کانون پیشنهاد یا ره‌نمود داد اما رفتار دولت یا نهادهای حکومتی مرتبط دیگر را نادیده گرفت و فقط از کانون خواست خودش را تغییر بدهد و منطبق کند با تحولات زمانه، اما ندید که اصلا اغلب کانونی‌ها امکان و فرصت شرکت در جلسات و تأثیرگذاری بر روند فعالیت‌های کانون را ندارند؛ آن هم فعالیت‌هایی که دست‌کم تا جایی که من می‌دانم منحصر است به بیانیه‌دادن‌های گه‌گاهی در موقعیت‌ها و مناسبت‌ها.

پس من هم متقابلا می‌خواهم امیدوار باشم که کانون امکان برگزاری جلساتش را دوباره پیدا کند تا اصلا کانون واقعا چنان که هست و با حضور بیش‌تر اعضاش بتواند شکل بگیرد و تصمیم‌ها و فعالیت‌هاش تابع اکثریت اعضاش باشد و برآیند همه‌ی نظرات و همه‌ی اتفاقات روز جامعه، و روزبه‌روز بیش‌تر به آزادتر شدن و گسترده‌تر شدن نشر کشور کمک کند.

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۲۹ بهمن ۱۳۹۲ / ۰۸:۳۹
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 92112919855
  • خبرنگار :