شب «عبدالمجید ارفعی» صدوسیوششمین شب از شبهای مجلهی بخارا بود که با همکاری موسسهی فرهنگی - هنری ملت، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینهی پژوهشی ایرج افشار برگزار شد.
به گزارش ایسنا، علی دهباشی در ابتدای این نکوداشت که غروب روز شنبه (27 مهرماه) برگزار شد، گفت: همه با مقام و فضل علمی دکتر ارفعی آشنا هستند و نیاز به یادآوری خدمات بینظیر و ارزشمند دکتر ارفعی در طول چندین دهه زندگی پربارشان نیست. بدون تردید نام دکتر ارفعی در مجامع علمی و دانشگاهی در سراسر جهان یادآور ارزشهایی است که ایشان از فرهنگ ما برای ایران و جهان به ارمغان آوردند. تمام صفحات آثار ایشان برگهای زرینی است که برای غنای فرهنگ ملی ایران جایگاه ویژهای دارد و استاد ما همچنان پرتوان روزها به کارشان ادامه میدهند و حاصل مطالعاتشان برای خیل عظیم پژوهشگران، ایرانشناسان و زبانشناسان در ایران و جهان مرتبه و جایگاه خودش را دارد و همه از آثارشان بهرهمند هستند.
سپس دکتر کتایون مزداپور اظهار کرد: من به اینجا نیامدهام تا از این خانداداش عزیزم تمجید کنم، برای اینکه او خودش «عبدالمجید» است و مجید صدایش میزندند و نیازی هم به تمجید و تعریف ندارد، بخصوص از سوی من که همه میدانند «قند مکرر» است و هزار بار تکرار شده است. من آمدهام برای یادآوری یک نکته و تقاضای یک چیز مهم؛ آنچه میخواهم یادآوری کنم بیحواسی یا اگر بگوییم غفلت یا تغافل جامعهی سرافراز و نازنین و به یک تعبیر، «تنبل» و جسارت نشود، «بیهوش و حواس» خودمان، یعنی ما ایرانیان عزیز است.
این پژوهشگر و زبانشناس پس از دادن توضیحاتی دربارهی نخستین ترجمهی اوستا به زبان فرانسه و انتشار آن در اروپا به سال 1771 میلادی، ادامه داد: در سال 1338، انجمن فرهنگ ایران باستان در تهران تأسیس شد و در همان حوالی رشتهی تحصیلی زبانهای باستانی ایران و زبانشناسی، در دانشگاه؛ اما اینها به زبانهای کهن ایرانی بازمیگشت. از ورای اینها، یک نگاه تیزبین و بلند، متوجه دو نسخهی دیگر از کتیبههای داریوش یکم هخامنشی و جانشینان او هم بوده و بویژه الواح خرد و ریز گِلی که در سالهای 1312 تا 1316 خورشیدی و پس از آن، در تخت جمشید کشف شده است: استاد بلندپایه، شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری. استاد، بنا بر شمارشی که من به همراهی استاد عزیزم، دکتر حقشناس کردم، حدود 50 تا 20 مدخل مستقل خدمت بزرگ و ممتاز فرهنگی به این کشور کرده است. یکی از آنها هم فرستادن شاگردش، همین دکتر ارفعی برای خواندن این الواح میخی است. دکتر خانلری به ارفعی گفت که اوستا و پهلوی را دیگران هم میخوانند و یاد میدهند، تو برو میخی را بخوان. ارفعی هم که کسی نیست که از دردسر روی برگرداند و البته که حرف استادش برای او فرمان مطاع بوده است، گوش به حرف آن دانای بزرگ داد و راهی ولایات دور و ینگه دنیا شد. به قول خودش 10 سال گرسنگی کشید و زخم معده گرفت و رنج برد تا اینکه توانست در جلسهی دفاع دکتری، به ریاست شادروان دکتر هلن کنتور معروف در سال 1974 میلادی و 1353 خورشیدی از رسالهی خود دفاع کند. او سپس به ایران بازگشت و در سال 1354 در فرهنگستان ادب و هنر که ریاست آن با دکتر خانلری بود، مشغول کار شد.
مزداپور افزود: دکتر ارفعلی میخواست فرهنگ زبان ایلامی را برای اولینبار به فارسی در جهان انتشار دهد؛ اما بازخوانی و به چاپ رساندن منشور کوروش را به او تکلیف کردند.
وی در ادامه تصریح کرد: دکتر ارفعی در سال 1358 یا 1359 «مازاد» تشخیص داده شد؛ من اصلا نمیخواهم بگویم یا بپرسم که چرا و به چه صورتی و با چه استدلالی یا اصلا ضرورتی ندارد که مطرح کنیم که در این سالها براثر چنین تشخیص و اهمالی چه اتفاقی روی داد و بر او و خانوادهاش چه گذشت. آنچه مایلم و باید بگویم، یکی این است که خسارتی فرهنگی بهدنبال چنین تصمیمی به پژوهش ایرانی وارد شد. دیگر اینکه مسوولان بسیاری و سروران ارجمندی به جبران این خسارت همت گماشتند. من از کسی نام نمیبرم تا مبادا نامهایی را فراموش کرده باشم، بهجز آنکه در دشوارترین لحظات، جناب استاد علی معلم به داد ارفعی رسید و او را بهعنوان مهمان در ساختمان فرهنگستان هنر دعوت کرد، همراه با کمکهای دیگر.
او اظهار کرد: ارفعی در این سیوچند سال، مانند توپی از این در به آن در پرتاپ شد. با این همه، چون از نزدیک شاهد بودهام، باید اذعان کنم که هرگز، هرگز، این دانشمند پاکبار هرگز از کار خواندن الواح و خط میخی خود غفلت نکرد و از آن باز نماند. گرچه جایی نداشت اما کار کرد و کار کرد. مدارک و نوشتههای تازه به دستش نرسید، اما او همچنان برترین پژوهنده در رشتهی کاری خود ماند و هنوز هم برترین در کار خود است. تقاضای من اکنون که الواح بارو و خزانهی تخت جمشید، وجهه و جایگاهی جهانی پیدا کرده و حفاظت از آنها به تعبیری، نگاه جهانیان را به خود معطوف کرده، یک چیز است: برای او جایی در سلسلهمراتب دولتی فراهم کنید که بنا بر قانون، رسمیت داشته باشد، همان مقامی که اگر در سال 1358 «مازاد» اعلام نمیشد، مانند همهی دیگران، به آن میرسید، لطفا همان سمت را به او بدهند. این را قانونی اعلام فرمایید، لطفا!
مزداپور همچنین گفت: در این صورت، دکتر ارفعی کارمند رسمی دولت خواهد بود، با مواجب ماهیانهای که همهی دانشگاهیان و پژوهشگران میگیرند. در کنار او، شاگردانش، سه بانویی که مدرک دکتری خود را پس از تلمذ در حضور استاد ارفعی، در آلمان گرفتهاند و همچنین کسانی دیگر که شایستگی آنها به اثبات رسد، رسما به کار دعوت شوند، با ارفعی همکاری کنند و هرگونه مدد از منابع فرهنگی جهانی را فراهم آورند تا این رشتهی تحقیق هم بومی شود. تصدیق میفرمایید تا زمانی که شرایط اداری و رسمی فراهم نباشد، امکان انجام شدن پژوهش در این زمینه بهصورت پایدار، استوار و توانمند وجود نخواهد داشت.
او در پایان سخنان خود اضافه کرد: در اینجا، از حضور تکاتک شما که قدرت پیشنهاد کردن و پیگیری کردن دارید، تقاضا میکنم هم از طرف همکاران دکتر ارفعی و دوستداران فرهنگ و تاریخ ایران و جهان و هم از طرف دوستان ارفعی و بویژه به پاس تلاش بزرگوارانی مانند شادروان دکتر خانلری، دکتر مهرداد بهار و نیز دکتر محمود بروجردی در اینباره درخواست دارم که به این رشته از پژوهش رسمیت دولتی بدهید، با سازمانی معین و متمایز و مستحکم. آنوقت این بررسی پا خواهد گرفت، کمبودی اگر دارد، رفع خواهد شد. ما هم از این بابت، سری در میان سرها خواهیم افراشت!
در ادامهی این برنامه، پیام دکتر علی بلوکباشی توسط علی دهباشی خوانده شد.
در پیام این پیشکسوت حوزهی انسانشناسی آمده بود: اشتیاق فراوان داشتم که در این مجلس باشکوه که جمعی از علاقهمندان فرهنگ ایرانزمین برای بزرگداشت دکتر عبدالمجید ارفعی گرد هم آمدهاند، حضور میداشتم. متأسفانه به سبب مسافرت و دور بودن از ایران، افتخار حضور در این جمع حاصل نشد.
او ادامه داده بود: هویت فرهنگی در هستی انسانی، هنگامی معنا مییابد که انسان، سرزمین و فرهنگی را که در آن زاده و رشد کرده است، بشناسد و با اندیشه و رفتار مردمی که کهنبودگی فرهنگ بومی سرزمینشان را در فرآیند تاریخ حیات اجتماعی جامعه انتقال دادهاند، انس و الفت بیابد. دکتر عبدالمجید ارفعی از دانشمندانی است که در این انس و الفت و هویتبخشی فرهنگی و آشنایی ایرانیان با گوشههایی از تاریخ فرهنگ و تمدن ایران باستان، سهم بزرگی داشته و نقش مهمی ایفا کرده است.
بلوکباشی در نامهی خود همچنین گفته بود: پس از اینکه ارنست هرتسفلد، باستانشناس آلمانی، در کاوشهایش در تخت جمشید هزاران قطعه گِلنوشته از ویرانههای بارو و خزانهی تخت جمشید یافت، شماری از دانشمندانِ متخصص در خط و زبان سومری، ایلامی، اکدی و پارسی باستان در موسسهی شرقی دانشگاه شیکاگو مانند آرنو پوبل آلمانی، جرج کامرون و ریچارد هلک آمریکایی، و پیر پوروه فرانسوی به خوانش و رمزگشایی از خط و واژههای روی این گِلنوشتهها که متعلق به زمان پادشاهی داریوش، خشایارشا و اردشیر یکم بود، پرداختند. عبدالمجید ارفعی نیز تنها ایرانی ایلامیشناسی بود که به کمک و زیر نظر استادش ریچارد هلک، بخش بزرگی از عمر خود را بر سر این کار گذاشت. با کوشش این دانشمندان و ارفعی عزیز، دری به سوی فرهنگ اقتصادی و مالی ناشناختهی ایرانِ دورهی پادشاهی سلسلهی هخامنشی (550-330 پیش از میلاد) در برابر چشمان شیفتگان جهان باستان گشوده شد و ورود ایرانیان به قلمرو و چبودی فرهنگ اقتصادی، اجتماعی سازمان کار دورۀ هخامنشی آسان و هموار شد.
او در پایان به شیفتگی و شوق بیش و بسِ بسیار ارفعی اشاره و اضافه کرده بود: این دانشی مرد نازنین با چه شوری عاشقانه در پختن گِلنوشتههای خام و پیوند زدن گلنوشتههای شکسته به یکدیگر و زدودن و پاک کردن گرد وغبار تاریخ از چهرهی گِلنوشتههای سالم برای آسان کردن خوانش و بررسی نوشتهها تلاش میکرد و با چه عشق و وسواس شکیبانهای، راه استادش را در خواندن گلنوشتههایِ ناخوانده دنبال میکرد.
مهناز گرجی سخنران بعدی بود که گفت: دکتر ارفعی در سال 1377 به یاری دکتر شاهرخ رزمجو، بخش پژوهشی کتیبهها را در کنار سایر بخشهای اصلی موزهی ملی ایران بنیان نهاد که خود همواره شاهد تلاشهای پیگیرانهی ایشان در زمان شکلگیری و فعالیتهای پژوهشی و آموزشی انجامشده بودهام. جمعآوری، ساماندهی و نگهداری مجموعه کتیبههای باستانی بالغ بر 5100 عدد از مخازن و بخشهای مختلف موزه در یک تالار، زمینهی پژوهش و آموزش خطوط باستانی را بهگونهای منسجم در موزهی ملی ایران فراهم کرده است.
رییس موزهی ملی ایران ادامه داد: ایجاد کتابخانهی تخصصی تالار که با همت خاص ایشان و همکاران برپا شد. شناسایی و ساماندهی کتیبهها و گِلنوشتههای گوناگون از جمله کتیبههای شوش، مطالعه و خواندن تعدادی از آجرنوشتهها، پژوهش و خواندن تعداد 164 قطعه گلنوشتههای تخت جمشید که در کتابی تحت عنوان «گلنوشتههای باروی تخت جمشید، متنهای تِه و خورت» توسط دایرةالمعارف بزرگ اسلامی منتشر شده و در سال 1388 کتاب برگزیده سال شده است و بسیاری پژوهشهای دیگر کتیبهها در مدت چهار سال همکاری ایشان با موزهی ملی ایران (تا سال 1381) دنبال شد.
او افزود: راهاندازی کلاس آموزش «اکدی» در دو دوره که با حضور 44 نفر آغاز شد و بهعلت دشواری و نیاز به پیگیری و فراگیری با شش نفر خاتمه یافت، از جمله فعالیتهای استاد بود که شاگردان ایشان به واسطهی فراگیری و حمایتهای استاد، موفق به ادامهی تحصیل در خارج از کشور در مقطع دکتری نیز شدهاند.
به گزارش ایسنا، پروین ثقةالاسلام - مدیر کاخ گلستان - نیز که نتوانسته بود در این نشست حضور یابد، در متنی آورده بود: در دورهی جوانی که دانشجوی سال اول دانشگاه تهران بودم، آقای دکتر ارفعی، دانشجوی سال آخر باستانشناسی بود و ایشان را از آنجا شناختم و بعدها دانستم که چه تحقیقات و مطالعات ارزشمندی در مورد شناسایی کتیبهها و گِلنوشتههای تخت جمشید انجام داده که باعث رمزگشایی و پی بردن به تاریخ و تمدن ایران شده و این موضوع دریچهی دیگری برای محققان در ایران و سایر نقاط جهان گشوده است.
پیام دکتر صادق ملک شهمیرزادی نیز توسط دهباشی در این مراسم خوانده شد: من اگر خواسته باشم دربارهی روابط دوستی خود با دکتر ارفعی در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران و موسسهی شرقشناسی دانشگاه شیکاگو بنویسم، باید یک دفتر صد برگی را تمام کنم و اگر خواسته باشم، صحبت کنم تا تنها گوشهای از خاطرات آن ایام را بیان کنم، به ساعتها وقت نیاز دارم. 52 سال دوستی و رفاقت زمان کمی نیست تا بتوان آن را در چند دقیقه بیان کرد و یا در چند پارگراف کوتاه نوشت. دوستی ما از مهرماه 1340 که من تحصیلم را در رشتهی باستانشناسی شروع کرده بودم و او دانشجوی سال دوم رشتهی ادبیات فارسی بود، شروع شد که هنوز ادامه دارد و به فضل الهی تا زمان مختوم ادامه خواهد داشت. از همان موقع، «هخا» صدایش میکردیم که به معنی «دوست» بود. علاوه بر دوستی، او اولین معلم زبان و خط پهلوی من بود، بهطوری که من تمام کارنامهی اردشیر پاپکان را به زبان پهلوی از حفظ میخواندم و به همان خط پهلوی مینوشتم. صبر و حوصلهی او در آموزش من تا به آن حد بود که تا مدتها نیز به خط و زبان پهلوی ساسانی صحبت و مکاتبه میکردیم.
این باستانشناس پیشکسوت ادامه داده بود: «هخا» اولین ایرانی است که خط میخی ایلام و فارسی باستان و خط چرخشی پهلوی را مستقیما از روی لوحهها و کتیبهها و نوشتهها میخواند. هخا اولین ایرانی است که نوشتهی منشور کوروش را مستقیما از منشور خوانده و به فارسی امروزی ترجمه و چاپ و منتشر کرده است. «هخا» فرهیختهای است که شش صفت پاکدستی، پاکدلی، پاکچشمی، نیککرداری، نیکگفتاری و نیکپنداری را دارد. «هخا» ادعایی ندارد، ولی مدعیان او بسیارند. او بیتوجه به حاسدان روزبهروز در آسمان علم و ادب و فرهنگ باشکوه ایران در حال اوج گرفتن است و هرچه بالاتر میرود متواضعتر و افتادهتر میشود.
سپس احمد محیط طباطبایی دربارهی دکتر ارفعی گفت: افرادی مانند ارفعی از بعضی از مراحل مختلف گذشتند، از مرحلهی تخصص گذشتند، از مرحلهی دانش و علم و به مراحل بالاتری رسیدند که بهصورت الگو و راهنما درآمدند نه صرفا برای کسانی که کتیبهها و خطوط باستانی را میخوانند، یا خط ایلامی را میخوانند. این جایگاه فقط مختص این گروه نیست، در واقع ارفعی معلم، ارفعی راهنما دارای صفاتی است که کمتر در بین اهل علم گاه دیده میشود. انسانی که اگر همین الان در این مجلس دوستان پرسشی داشته باشند، همهی کارهای دیگر را رها میکند و به پاسخ آن شخص در هر جایگاه و مرتبت و منزلت اجتماعی قرار داشته باشد، میپردازد و ساعتها وقت خود را میگذارد، برای اینکه راهنمایی لازم را به پرسنده بکند.
این عضو ایکوم ایران ادامه داد: وقتی ارفعی و زندگیاش را بخصوص در 40 سال گذشته مورد نقد و بررسی قرار دهیم، در واقع جایگاه علم و فرهنگ را در منزلت حکومت، دولت، وضعیت وزارتهای مرتبط، مردم و مخاطبان خودش میتوانیم بررسی کنیم. آنجا که ارفعی مورد بیمهری است، در واقع، فرهنگ جایگاه خود را از دست داده و جایی که ارفعی در مورد توجه است، در واقع، فرهنگ دوباره در دید صاحبمنصبان گذاشته شده است، آنجایی که فراموش میشود، فراموشی حوزهی فرهنگ است و آنجایی که به یاد میآید، در واقع، ایران ما و فرهنگ ما مورد توجه مجدد قرار گرفته است. آن زمانی که ارفعی را میآورند از کلاس درس، در واقع، هر جایی برای کسی که صفتش معلمی است کلاس درس است، منزلش، محل کارش. هر زمان که فرصتی بهدست آمد و ما در مرتبهی کاری قرار گرفتیم، اولین اقدام آن بود که از دکتر ارفعی بخواهیم که بیاید و نه فقط برای آنکه تالار کتیبه را بهوجود بیاورد، در واقع، برای آنکه فضایی را برای آموزش آن تا بتواند آن صفت معلمی خودش را بجا بیاورد.
او اضافه کرد: ارفعیها وقتی به این نقطه میرسند، همچون یک نوع معیار میشوند، معیاری که میتوانیم با آنها سنجش کنیم وضعیت فرهنگیمان را، وضعیت آموزشیمان را و وضعیت هویت ایرانیمان را. هویتی که میبینیم افرادی مانند ارفعی که میتوانند در هر جایی از این دنیا حضور داشته باشند، کار را در سختترین شرایط در کشور خودشان و در فضایی که گاه اینچنین نسبت به او بیمهر است، ترجیح میدهند، بر اینکه به جایی شاید با شرایط بهتر بهلحاظ مادی بروند و به همین دلیل، بار دیگر از آقای دهباشی و دیگر دوستان تشکر میکنم که این شب را فراهم کردند و ما را هم در مراسم نکوداشت هویت آموزش و معلمی فرهنگ ایران سهیم کردند.
سپس دکتر ارفعی در سخنانی اظهار کرد: دکتر مزداپور سخنی را پیش کشید، شاید نکتهی مهمش این باشد که اگر ما این رشتههای تحصیلی را در دانشگاه راهاندازی کنیم یا در جایی که رسمی باشد، من میتوانستم در این مدت شاگردانی را تربیت کنم که خوشبختانه موزه، چند سالی به من این امکان را داد و من چند نفر را تربیت کردم و رفتند ادامه تحصیل دادند و دکتری خود را گرفتند و یکی هم که از دورهی دبیرستان، طرح کاد، شاگرد من بود، بهتازگی رفته است آکسفورد تا دکتری بگیرد؛ ولی ما میتوانستیم شاگردهای بسیاری را بویژه در ایلامی و هخامنشی پرورش دهیم که فردا بتوانند این کتیبهها را که خواندش هم مشکل است و هم نیاز به دانش زبان ایرانی دارد، ادامه دهند.
این پژوهشگر و متخصص زبانهای باستانی اکدی و ایلامی همچنین گفت: ترس من این است که بعد کسی نباشد و این کتیبهها برای همیشه فراموش شوند. چه از روزی که استاد من، هالک، در آمریکا فوت کرد، در آغازین روزهای 1980 تا به امروز، در شیکاگو یک گِلنوشته هم خوانده نشده است. در ایران من چند صباحی که در موزه بودم، توانستم مقداری از این کتیبهها را بخوانم؛ اما بعد چه خواهد شد؟ نه در آمریکا استادی مانند استاد هالک داریم که چهل و چند سال کار کرده باشد و بتواند شاگرد بعدیاش را تعلیم دهد که من باشم؛ ولی من متأسفم که اینجا کسی موافقت نکرد که این رشته را در دانشگاه، چه این زبان و چه زبان اکدی و چه زبان سومری، چه زبان سریانی داشته باشیم، یک مجموعه تخصصی داشته باشیم. من به افراد زیادی درس دادهام چه در خانه و چه در موزه، ولی بهعلت سنگینی کار و نبودن منابع به اندازهی کافی، چون من در خانه نمیتوانستم به آنها کتیبه بدهم و در موزه هم وقتی دست من بسته شد، نتوانستیم آنطور که شاید و باید، شاگرد پرورش بدهیم که فردا دنبالهرو باشند و بتوانند این رشته را ادامه بدهند.
او با بیان اینکه ما مسائل زیادی را میتوانستیم درس دهیم، ولی کسی تلاش نکرد یا نخواست که این رشته در دانشگاهی بهطور رسمی تدریس شود و این ضرر واقعا جبرانناپذیری است، افزود: حالا شاگردان من که تحصیلکرده هستند، میتوانند فردای روشنی را برای این رشته رقم بزنند که امیدوارم از آنها بهره گرفته شود و من هم فرصتی داشته باشم که لااقل یکی دو شاگرد برای تخصصی ایلامی پرورش دهم که این کتیبهها بعد از من خوانده شود.
از دیگر برنامههای شب عبدالمجید ارفعی، پخش قسمتی از فیلم مستند «زبان ایلامی و من» به کارگردانی «امرود زند» بود.
در پایان این نکوداشت نیز علی دهباشی از دکتر ژاله آموزگار، دکتر امید بهبهانی و دکتر زهره زرشناس خواست تا برای اهدای هدایا به جایگاه بیایند.
ابتدا تابلوی پرتره که استاد فخرالدین فخرالدینی از دکتر ارفعی برداشته بود، توسط موسسهی فرهنگی - هنری ملت به او اهدا شد. سپس مهندس تورج اتحادیه از نشر فرزان، کتابهای «امپراتوری فراموششده و تاریخ هخامنشیان» را به او اهدا کرد و علی فولادزری قطعهای از کتیبه را که در تابلو کار کرده بود، تقدیم کرد. همچنین هدایایی از آخرین انتشارات موزهی ملی ایران، کاخ گلستان، انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار، انتشارات دایرةالعمارف بزرگ اسلامی و انتشارات فرهنگ معاصر به دکتر ارفعی داده شدند و قلم منشور کوروش نیز توسط آقای کمال گلستانی به او تقدیم شد. علاوه بر این، شعری از سیلوانا سلمانپور - رییس انجمن ادبی حافظ در دبی - توسط هادی صدیقی خوانده شد. علی دهباشی نیز در پایان از پریسا عرفانمنش و مرضیه کاظمی تشکر کرد.
انتهای پیام