آسانتر از آنچه که فکرش را میکنیم میتوانیم پیشکسوت شصتویک سالهی رادیو و تلویزیون را که 18 روز است به دلیل یک بیماری نادر در بیمارستان بستری است ملاقات کنیم.
امروز که ما برای عیادت از صدرالدین شجره به بیمارستان آمدهایم، تنها نیست و پیشکسوت دیگری – صدیقه کیانفر- نیز برای ملاقات او آمده است.
شجره از بیماریاش برایمان میگوید و از هنرمندان و مدیرانی که در عین انتظار نداشتن، حضوری یا تلفنی حالش را پرسیدهاند. او از هیچکس به اندازه عوامل سریالی که هنوز دارد در آن سکانس میگیرد انتظار ندارد. شجره از عوامل «معمای شاه» گله دارد و میگوید: حتی یک شاخه گل هم برایم نفرستادند.
به گزارش خبرنگار سرویس تلویزیون و رادیو خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، ساعت ملاقات از سه تا پنج است، 10 دقیقه به ساعت چهار باقی مانده که ما به بیمارستان شهید مدرس میرسیم. به راحتی از در ورودی عبور میکنیم و بعد از بالا رفتن از پلههای زیاد و کم ارتفاع، وارد یکی از ساختمانهای بیمارستان که درست مقابلمان قرار دارد میشویم.
به نگهبان در ورودی ساختمان میگوییم که برای ملاقات صدرالدین شجره آمدهایم و او میگوید به طبقه چهارم بروید. نزدیک آسانسور که میشویم نگهبان رویش را به ما میکند و میپرسد: بازیگر است؟ و ما تایید میکنیم. سوار آسانسور میشویم، آسانسور طبقه چهارم نمیایستد و ما مجبوریم به طبقه پنجم برویم و سپس یک طبقه پایین بیاییم.
در طبقه چهارم به پرستاری که پشت پیشخوان بخش اطلاعات نشسته میگوییم که برای ملاقات شجره آمدهایم و او با اشارهی دستش به سمت چپ ما میگوید: در آن یکی بخش بستری هستند، تخت 19. ما به بخشی که پرستار گفته میرویم، یک راهروی باریک و کوتاه که شاید حدود 10 اتاق یا کمتر داشته باشد. اینجا بخش اورولوژی است و ما به دنبال اتاق صدرالدین شجره و تخت 19 بعد از دیدن داخل یکی دو تا از اتاقها بالاخره تخت 19 را در اتاق شماره هفت پیدا میکنیم.
****
وارد اتاق میشویم، یک اتاق کوچک یک تخته؛ شجره نیمخیز و به پهلو روی تخت دراز کشیده است، بر روی صندلی کنار تخت او صدیقه کیانفر بازیگر رادیو، تئاتر و تلویزیون را نیز میبینیم که برای عیادت از شجره آمده و بر روی صندلی پایین تخت شجره هم علی عباسی نویسنده نمایشهای رادیویی که شجره چند متن او را کارگردانی کرده است نشسته که به احترام ورود ما از جایش بلند میشود.
از قبل با شجره هماهنگ کرده و به او گفته بودیم که برای ملاقاتش میرویم و او با بردن نام ما و خبرگزاریمان مطمئن میشود که ما از ایسنا هستیم و ما نیز تایید میکنیم.
سبد گلی را که برای شجره بردهایم روی پیشخوانی کنار پنجرهای که باز است میگذاریم و در این میان علی عباسی به رسم احترام جایش را به ما میدهد و خودش میایستد.
بعد از دقایق کوتاهی عکاسمان از شجره اجازه میگیرد تا از او عکس بیندازد و او کمی خودش را بالا میکشد و به حالت نشسته قرار میگیرد، عکاسمان به او میگوید که اگر به خاطر عکس بلند شده است دراز بکشد و هیچ ایرادی ندارد؛ اما شجره پاسخ میدهد: نه، برایم خوب است که کمی هم بنشینم یا جابهجا شوم.
مشغول صحبت کردن با صدیقه کیانفر است و دارد دربارهی بیماریاش با او صحبت میکند و میگوید: دکتر گفته این بیماری بیشتر برای ملوانها و کسانی است که در هوای مرطوب فعالیت میکنند. همچنین گفته من دچار استرس شدم و دومین نفری هستم که در حوزه کاریام دچار این بیماری شدم.
کیانفر نیز در ادامه صحبتهای او میگوید: شما جزو کسانی هستید که استرس دارید و خیلی زود ناراحت میشوید.
بعد از پایان صحبتاش از شجره میخواهیم که دربارهی بیماریاش توضیح دهد و او میگوید: بیماری من با یک کمردرد شروع شد به همین دلیل ابتدا فکر میکردم دیسک کمر و مربوط به مهرههای ستون فقراتم است و یا شاید هم مربوط به کلیههایم میشود که دردش به کمرم منتقل شده است، به همین دلیل یک دورهای را به آزمایشهای کلیه مشغول شدم اما بعد از آن دوره تورمی را در ناحیه شکم احساس کردم که به سمت پا و ران پیش میرفت و در قسمت تحتانی رو به رشد بود.
زمانی که دچار تورم شدم اصفهان بودم و کمردردم نیز از بین رفته بود. به پزشک مراجعه کردم اما نتوانستند تشخیص بدهند که بیماریام چیست. سه بار نیز به بیمارستان الزهرای اصفهان رفتم و یک دکتر را هم زیارت نکردم تا اینکه یکی از دوستانم تصادفی یک بیمارستان خانواده به من معرفی کرد و من به آنجا رفتم و دکترهایی که من را معاینه کردند، گفتند بیماری من عفونت خیلی شدید است و باید چرک و خون از بدنم خارج شود.
به من آنتیبیوتیک تزریق کردند و این باعث شد تا حدودی چرک و خون از بدنم خارج شود اما طوری بود که نه میتوانستم بخوابم و نه بایستم. ساعت هشت شب بود که با دکتر تماس گرفتم و به او گفتم که آنتیبیوتیکها را مصرف کردم و نه تنها مشکل من حل نشده بلکه بیشتر هم شده است. به مطب ایشان رفتم و او دید که همهی پوست بدنم دارد سیاه میشود به همین دلیل گفت که باید فوری عمل شوم و چون این بیماری بعد از عمل به مراقبت طولانیمدت نیاز داشت به تهران برگشتم. در ابتدا خواستم به بیمارستان لبافینژاد بروم اما تعداد کسانی که در نوبت عمل بودند زیاد بود و من فقط چهار، پنج ساعت برای عمل وقت داشتم. در این میان نازنین محرابی یکی از شاگردانم با من تماس گرفت و بیمارستان شهید مدرس را به من معرفی کرد و گفت که دکتر حسینی فوقتخصص این بیماری را دارد، وقتی که دکتر حسینی من را معاینه کرد گفت سریع باید عمل شوم. در آن زمان فقط دو ساعت وقت داشتم و اگر این دو ساعت از دست میرفت عفونت وارد خون من میشد و دیگر نمیشد کاری کرد.
شجره همچنین توضیح داد: به من گفته بودند سه عمل را در پی خواهم داشت اما بعد از عمل اول چون بدنم خوب جواب داده بود، یک عمل را حذف کردند؛ بعد از عمل دوم که 10 روز بعد از عمل اولم انجام شد - در حالت عادی باید 15 روز بعد از عمل اول انجام شود - دکتر از عملم رضایت نداشت اما اکنون حالم بهتر از بعد از عمل اول است.
او ادامه داد: دکتر معتقد است این بیماری هیچ مناسبتی با من ندارد و به نوعی یک بیماری نادر محسوب میشود. طبق آمار از بین 25 نفری که این بیماری را میگیرند، 16 مورد به مرگ منجر میشود. اسم این بیماری «گانگرین فورنیه» است.
شجره رو به ما میگوید که به احتمال زیاد تا چهارشنبه در بیمارستان بستری است اما ممکن است این مدت زمان افزایش پیدا کند و صدیقه کیانفر معتقد است که شجره باید برای بهبودی کامل مدت زمان بیشتر بستری باشد.
بعد از اینکه بیماریاش و آنچه را که در این باره اتفاق افتاده برای ما شرح میدهد، از او دربارهی اینکه رادیو چقدر در پرداخت هرینههای مالی بیمارستان به او کمک کرده است میپرسیم و او پاسخ میدهد: من به حمایت مالی نیاز نداشتم. آقای دهقان نیری و صوفی لطف کردند و گفتند که هر نیازی باشد در خدمت هستند، حتی از دفتر آقای ضرغامی هم تماس گرفتند؛ ولی بخشی از هزینهها را خودم پرداخت میکنم و بخشی را هم مرکز بهداشت و درمان صداوسیما.
مدتی کوتاهی که میگذرد شجره مطالبی را دربارهی بیمارستان و بیمارستانهای دولتی میگوید و تاکید میکند که حتما این مطالب درج شود؛ او خاطرنشان میکند: توهمی که جامعهی ما گرفتار آن شده این است که بیمارستان دولتی بد است. اصولا بعد از عمل مراقبت و رسیدگی بیمار به پرستاران واگذار میشود اما در این بیمارستان با اینکه دولتی است و وابسته به دانشگاه، خود پزشکان از من مراقبت میکنند و من را به یاد حکیمان میندازند، انگار حکمت ابنسینا زنده شده است.
شجره ادامه میدهد: یکی از مزایای بیمارستانهای دولتی به ویژه بیمارستانهای دولتی وابسته به دانشگاهها این است که هزینههایی که میگیرند نسبت به بیمارستانهای خصوصی کمتر است؛ ضمن اینکه سرویسدهی بیشتری دارند و نظم در آنها برقرار است. حتی گاهی شده است که پزشکان مراقبت از من را عقب انداختند و به بیماری که بیشتر به مراقبت نیاز داشته رسیدگی کردند و من از این اتفاق خیلی راضیام.
کیانفر نیز در ادامه به اهمیت مراقبت و رسیدگی به بیمار بعد از عمل اشاره میکند و دربارهی عمل صفرای خود که به خاطر مراقبت ویژه و طولانی بعد از آن از لندن به تهران آمد و عمل خود را در ایران انجام داد، صحبت میکند.
****
بعد از اینکه ما یکی دو سوال از شجره میپرسیم و او هم جواب میدهد، دوباره مشغول صحبت با کیانفر میشود و ما هم به صحبتهایشان گوش میدهیم.
کیانفر از این میگوید که توسط فریدون محرابی - بازیگر و کارگردان نمایشهای رادیویی - از بیماری و بستری شدن صدرالدین شجره مطلع شده و وقتی هم که با خبر شده بسیار ناراحت شده و این جملات را با بغض به شجره میگوید.
شجره هم از دردش و اینکه به خاطر درد، فکش را به هم فشار داده و باعث شده یکی از دندانهایش بشکند میگوید و اینکه از اصفهان تا تهران هشت بیمارستان برای جراحی و بستری شدن به او پیشنهاد شده و سرانجام بنا بر تقدیر و خواست خدا به بیمارستان شهید مدرس آمده است.
همچنان به صحبتهای آن دو گوش میدهیم و عکاسمان هم هر ازگاهی از زاویههای مختلف از شجره و کیانفر عکس میگیرد که کیانفر با ابراز آرزوی سلامتی برای شجره به او میگوید: برایتان دعا میکنم که هر چه زودتر خوب شوید؛ و بعد از جمع خداحافظی میکند و میرود.
****
بعد از رفتن صدیقه کیانفر جلو میرویم و کنار تخت شجره و بر روی صندلیای که کیانفر روی آن نشسته بود مینشینیم تا بیشتر با شجره صحبت کنیم، ساعت چهار و نیم بعداز ظهر است.
از او دربارهی اینکه تاکنون کدام یک از هنرمندان و مدیران به دیدن او آمدند و سراغش را گرفتن میپرسیم و او جواب میدهد: خیلی از افراد بودند که سراغم را گرفتند اما چون خودم بیماری و بستری شدنم را به کسی اطلاع ندادم از کسی هم انتظار ندارم؛ تاکنون از ادارهی تئاتریها، آقای برهانیمرند تماس گرفتند، آقای مهدی عسگرپور رییس خانه سینما نیز به نمایندگی از اهالی سینما به عیادتم آمدند و از تلویزیون هم آقای احمد آسوده و یکسری از کارگردانها از جمله ابوالحسن داوودی، بیتا منصوری و ... حالم را پرسیدند.
شجره همچنین خاطرنشان میکند: آقای صوفی دعوت کردند که بعد از بهبودی، بیشتر فعالیت کنم. من واقعا رادیو پیام را دوست دارم و گفتم که اگر برای همکاری با من تمایل دارید ترجیح میدهم به کار در این شبکه بپردازم.
او از عوامل سریال «معمای شاه» که در آن بازی میکند گله میکند و میگوید: من از عوامل «معمای شاه» انتظار داشتم. حتی یک نفر یک شاخه گل برای من نفرستاد. انتظار نداشتم که بیایند ولی شگفتزدهام که آنها از وضعیت من خبر دارند و میدانند که 18 روز است که در بیمارستان بستری هستم ولی سراغ من را نگرفتند. این پروژه حتی از نظر مالی بینهایت بد و شلخته است و همه گلهمندند. حداقل از نظر عاطفی ما را دریابند. اگر قرار باشد جامعه هنری ما به این سمت برود این جامعه رو به انحطاط است.
این برخورد «معمای شاه»یها در حالی است که هنوز بازی من در این سریال تمام نشده است و دو روز بعد از بستری شدنم از من برای گرفتن سکانسهای باقی مانده دعوت شد. من حتی یک چک از آنها داشتم که برگشت خورده بود و هفت، هشت، 10 روز بعد از بستری شدنم پرداخت شد. متأسفانه جامعهی هنری ما رو به انحطاط است و این را شرمسارانه باید گفت. من از مدیران انتظار ندارم ولی انتظاری که نداشتم را برآورده کردند ولی از آنها که انتظار داشتم انتظارم را برآورده نکردند و نهایتش این است که از هیچکس نباید انتظار داشت.
****
به او میگوییم در این مدتی که در بیمارستان بستری بودید رادیو هم گوش میکردید؟ و او از این پرسش ما ابراز خوشحالی میکند و پاسخ میدهد: دو - سه روز اول که در بیمارستان بستری بودم تلویزیون نگاه میکردم و از آنجا که قبلا وقت نمیکردم خیلی تلویزیون ببنیم کمکم ایراداتی را در تلویزیون پیدا کردم. ناهنجاریهای صوتی در تلویزیون ما بالا رفته است. صدابرداری بینهایت بد است و افت و خیر صدا در تلویزیون بسیار اذیتکننده است. همچنین رفتار بعضی از مجریها بینهایت لوس و گاهی بیتربیت و غیرمتشخص است، حتی واژههایی را در تلویزیون شنیدم که ما در زندگی عادی خودمان هم آنها را به کار نمیبریم. ظرف سه روز کمکم تلویزیون را خاموش کردم و در حال حاضر 11 روز است که تلویزیون نمیبینم ولی رادیو را گوش میدهم و خیلی هم برایم لذتبخش است. کارشناسی، دانش و بیان گرم رادیو برایم قابل قبول است. رادیو هنوز خیلی جلوتر و شنیدنیتر است و بیشتر نیز رادیو نمایش و پیام را گوش میدهم.
شجره در پاسخ به پرسش دیگر ما مبنی بر اینکه فکر میکند چه زمانی بتواند به سر کار برگردد؟ میگوید: از دکتر خواستم زمانی من را مرخص کند که از همان لحظه بتوانم سر کارم برگردم، اما فکر میکنم از اواخر مهر ماه بتوانم کارم را دوباره شروع کنم.
او ضمن بیان اینکه قبل از بستری شدن دو کار برای تولید در دست داشته است به ما توضیح میدهد: یکی از کارهایم «رادیو - تیوی» است که با همکاری من و آقای احمد آسوده و با مشارکت رادیو و شبکهی آموزش قرار است تولید شود و میخواهیم در این برنامه نمایشهای رادیویی را ضبط تلویزیونی کنیم. از یک سال پیش کار کردن روی این طرح را شروع کردیم و حتی آقای صوفی و دهقاننیری هم از این طرح استقبال کردند و وعده دادند که اگر تلویزیون برای این طرح مشارکت نکند خودشان استودیویی را تهیه میکنند و این طرح را به مرحله تولید میرسانند. آقای علمداری قائم مقام شبکه آموزش هنوز اعلام نکردند که نظر تلویزیون دربارهی این طرح چیست.
شجره دربارهی ویژگیهای این برنامه نیز عنوان میکند: این برنامه دکور ندارد و از سیکلو استفاده میکند اما نور دارد و سعی میکنیم بخشی را رادیویی و بخشی را تصویری نشان دهیم. فعلا در حد طرح است و به نظرم مثل رادیو - تئاتر یک پدیده است و ادعا میکنم «رادیو - تیوی» حداقل بخش فرهنگی تلویزیون را میتواند تامین کند. آنچه که ما در حال حاضر در تلویزیون میبینیم فاقد هویت فرهنگی است. بعضی از کارها ساختار خوب ندارند اما قصهشان خوب است و یا برعکس . «رادیو - تیوی» میتواند کمهزینهترین برنامهی تلویزیونی باشد.
مثلا سریال «ماتادور» یکی از همان آثاری است که در آن سه روز از تلویزیون دیدم و از آن دسته کارهایی است که ساختار بیرونی خوبی دارد ولی محتوای چندانی ندارد و چیزی به من مخاطب نمیدهد.
یک نمایش رادیویی شش قسمتی با عنوان «21 متر» - طنز - به نویسندگی مجید نظرینسب کار دیگری است که تولید آن از آبان ماه شروع میشود و سریال 13 قسمتی «مادام اورگا» را نیز برای سیما فیلم نوشتهام که فعلا به دلیل کمبود بودجه ساخت آن شروع نشده است.
وی معتقد است: رادیو وطن من است، من در رادیو به دنیا آمدم ولی به این معنا نیست که نمیتوانم در مدیوم دیگری کار کنم. هنرمند باید کار در همهی مدیومها را بلد باشد و برای کارکردن او در مدیومهای دیگر ممانعتی نباشد.
دیگر صحبتهای ما تمام شده، همزمان، وقت ملاقات نیز به پایان رسیده و خدمهی بیمارستان وارد اتاق میشوند و پایان وقت را تذکر میدهند و از ما میخواهند که اتاق را ترک کنیم، ما نیز از شجره به خاطر سوالات زیادمان و همچنین از اینکه خستهاش کردیم و نگذاشتیم استراحت کند عذرخواهی میکنیم و با یک خداحافظی و آرزوی بهبودی هرچه سریعتر برای او، اتاق را و بعد هم بیمارستان را ترک میکنیم.
انتهای پیام