بلقیس سلیمانی مطرح کرد:

«کلیدر» مرا نویسنده کرد/انتقاد از حذف رابطه‌ی انسانی در آثار داستانی

بلقیس سلیمانی گفت: رمان «کلیدر» محمود دولت‌آبادی چنان تأثیری بر من گذاشت که به نوشتن داستان روی آوردم.

بلقیس سلیمانی گفت: رمان «کلیدر» محمود دولت‌آبادی چنان تأثیری بر من گذاشت که به نوشتن داستان روی آوردم.

او همچنین به موضوع عشق در ادبیات پرداخت و گفت: رابطه انسانی در آثار داستانی دارد حذف می‌شود.

به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)،‌ بلقیس سلیمانی که 23 تیرماه در نشست «عصر تجربه» در بنیاد ادبیات داستانی سخن می‌گفت، به معرفی کتاب‌هایی که در زندگی‌اش تأثیر گذاشته‌اند، پرداخت و با مرور خاطره‌هایی از دوران کودکی، از «شاهنامه» حکیم ابوالقاسم فردوسی، «غزلیات» حافظ‌، «نهج‌البلاغه» حضرت علی (ع) و همچنین رمان «کلیدر» محمود دولت‌آبادی به عنوان آثاری یاد کرد که در زندگی او تأثیر گذاشته‌اند.

این داستان‌نویس در سخنانی گفت: در خانواده ما پدرم همراه دیگر مردان همسایه «شاهنامه» را نقال‌گونه می‌خواندند و هنگام خواندن داستان رستم و سهراب، های های گریه می‌کردند. من هم متأثر از رفتار آن‌ها گریه می‌کردم. در حالی‌که کودک بودم و فهمی از آن متن نداشتم؛ اما احساس می‌کردم چقدر موضوع تأثربرانگیز و مهمی است.

این نویسنده افزود: همچنین در خانه ما حافظ زیاد خوانده می‌شد. خانواده ما کشاورز بود، اما به دلیل این‌که پدرم خواندن و نوشتن می‌دانست، فهم و شعور بالایی نسبت به دیگر خانواده‌ها داشت و این حافظ‌خوانی‌ها نیز بر روان کودکی من بسیار اثر گذاشت. من ناپایداری هستی را در شعر و نگاه حافظ کشف کردم. همچنین «نهج‌البلاغ» امام علی (ع) بر من بسیار اثر کرد. ما نسل ایدئولوژیکی بودیم. در عین حالی که 15 سال‌مان بود، از بسیاری از مسائل باخبر بودیم و بسیاری امور را دنبال می‌کردیم و همان 15 ساله‌ها بودند که انقلاب کردند. بعد از انقلاب، برپایی گسترده‌ کلاس‌های قرآن و نهج البلاغه امری عادی بود و من نامه امام علی به مالک اشتر را خیلی دوست دارم. اما کتابی که باعث شد من به نوشتن روی بیاورم و خودم بنویسم، دو جلد اول رمان «کلیدر» محمود دولت‌آبادی بود. با این‌که امتحان داشتم و دانش‌آموز بودم، نشستم و این دو جلد کتاب را خواندم. وقتی خواندن آن تمام شد، بسیار تحت تأثیر قرار گرفته بودم و با خودم می‌گفتم عجیب است که دولت‌آبادی داستان زندگی خانواده و ایل و تبار من را نوشته است.

سلیمانی گفت: «کلیدر» زندگی عشایری آدم‌هایی را بیان می‌کند که به ناچار یک‌جا نشین می‌شوند و بعد طغیان می‌کنند و بسیار جالب است که من هم چنین طایفه‌ای داشتم. مثلا شخصیت سهراب‌خان در کتاب «پسری که من دوست داشتم» یک یاغی در طایفه ما بود. وقتی «کلیدر» را می‌خواندم، بین گل‌محمد و سهراب‌خان شباهت‌های زیادی بود. به واقع وقتی دیدم دولت‌آبادی در رمانش چنین کاری کرده است، من هم دفترچه‌ای برداشتم و شروع به نوشتن کردم. هرچند آن نوشته به هیچ جا نرسید، اما اولین تجربه و تلاش من برای نوشتن بود. بعدها آثار نویسندگان بزرگ روس و همچنین «شازده کوچولو» و آثار میلان کوندرا نیز در نوشتن و جهان‌بینی من تأثیر گذاشت.

این نویسنده در بخش دیگری از سخنانش بر اهمیت نوشتن از تجربه زیسته تأکید کرد و گفت: به اعتقاد من، نویسنده باید همواره یادش باشد که بلافاصله از تجربه‌های روزمره‌ی زندگی‌اش ننویسند؛ ضرورت دارد بگذارد زمان بگذرد تا آن تجربه‌ها در روح و جان او برود. من بعد از نوشتن چندین اثر سرانجام در کتاب «روز خرگوش» به نوشتن داستان در شهر تهران پرداختم، در حالی‌که پیش‌تر همه داستان‌های من در کرمان اتفاق می‌افتاد. جالب است که من 30 سال پیش از کرمان به تهران آمدم و تا مدت‌ها در آثارم از کرمان و تجربه‌های سال‌های کودکی و نوجوانی‌ام نوشته‌ام. گویی تجربه‌های زندگی من در تهران در پشت آن تجربه زیست در کرمان قرار می‌گرفت. می‌خواهم بگویم بعد از گذشت 30 سال زندگی در تهران، من از این شهر نوشتم و از این جهت معتقدم نباید به نوشتن رویدادهای روزمره با فاصله کم در داستان تن داد.

او همچنین متذکر شد: البته تجربه زیستی به تنهایی کافی نیست؛ بلکه استعداد و خلاقیت‌، پشتکار و همچنین دانش فردی باید در کنار تجربه زیستی قرار بگیرد تا اثری خلاق و تأثیرگذار نوشته شود. به اعتقاد من، خواندن نقش بسیار زیادی در فراگیری آموزه‌های داستان‌نویسی دارد. در روزگار نسل من برخلاف اکنون، این همه کارگاه داستان‌نویسی نبود و فقط دو کارگاه رضا براهنی و هوشنگ گلشیری بود. من هرگز به کلاس و کارگاه داستان‌نویسی نرفتم و معتقدم هرکس رمان و اثر خوبی بخواند، در فرایند آموزش داستان‌نویسی قرار می‌گیرد.

سلیمانی ادامه داد: در سال‌های دهه 60 که روزهای سختی بود، بخشی از کتاب‌ها در کتابخانه‌ها تصفیه شده بودند و فقط یک‌سری کتاب‌ها در قفسه‌های کتابخانه‌ها وجود داشت. من در روستایی کوچک با کتابخانه‌ای تصفیه‌شده کتاب ‌خواندن را آغاز کردم و این شانس را داشتم که بعدا هم برایم هر هفته کتاب‌هایی بیاورند. همچنین عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودم. گاه از جلال می‌خواندم و گاه از صمد بهرنگی‌،‌ گاهی وقت‌ها هم «دن کیشوت» می‌خواندم. برنامه منظمی برای مطالعه نداشتم تا این‌که بعد از مدت‌ها به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران دست پیدا کردم و منِ گریزان از درس فلسفه بسیاری از کتاب‌های مهم ادبیات کلاسیک جهان را در همان کتابخانه خواندم. به اعتقاد من، خواندن نقش بسیار مهمی دارد. اکنون شما نسل خوشبخت جامعه ما هستید و با حجم زیادی از آثار ادبیات جهان با قلم مترجمان بزرگ روبه‌رو هستید و وضعیتی مانند من ندارید تا با کتابخانه تصفیه‌شده روبه‌رو باشید.

این داستان‌نویس که فلسفه خوانده است، درباره نحوه استفاده از مضامین فلسفی در آثار داستانی تصریح کرد: بسیاری از بزرگان ادبیات جهان در آثارشان به نحو غیرمستقیمی از مسائل فلسفی بهره می‌بردند و به نوعی در آثارشان نگرش فلسفی داشتند. به نظرم این مؤثرترین راه در توجه به مسائل هستی‌شناختی در فلسفه و داستان است و این‌که فرد بخواهد دانسته‌های فلسفی‌اش را در اثری به کار بگیرد، به گونه‌ای که از داستان بیرون بزند، بسیار ناخوشایند است.

سلیمانی در بخش پایانی سخنانش به بحث درباره عشق در داستان‌نویسی پرداخت و گفت: جریان‌ها و نگاه‌هایی عشق را معادل جنسیت می‌گیرند و معتقدند سانسور در ایران نمی‌گذارد به این مسائل پرداخته شود؛ از همین‌رو ژست اپوزیسیون فرهنگی می‌گیرند و با رویکردی افراطی در آثار داستانی‌شان به نوشتن داستان‌هایی با محوریت جنسیت می‌پردازند. اگر در سال‌های پیش امکان عرضه این آثار به مخاطب‌ها نبود، اما اکنون به کمک وبلا‌گ و شبکه‌های اجتماعی این دسته آثار مخاطبان‌شان را پیدا می‌کنند.

او افزود: به اعتقاد من، اثر ادبی فارغ از این‌که با چه موضوع و رویکردی نوشته می‌شود، در وهله نخست باید ادبیات باشد و به صرف ژست اعتراض سیاسی – اجتماعی نمی‌توان رأی بر نوشتن آثاری فاقد ارزش‌های زیبایی‌شناسی و خلاقانه داد.

سلیمانی گفت: به اعتقاد من، در تلقی اشتباه، عشق فقط جنسیت گرفته می‌شود و از طرفی می‌بینیم که بدن در عرصه داستان‌نویسی ما روز به روز کم‌تر می‌شود و به نوعی غایب شده است. برای برخی این تلقی وجود دارد که تا می‌گوییم بدن، به مسائل اروتیک و جنسی اشاره دارد؛ در حالی‌که این‌طور نیست. گاهی وقت‌ها در روایت‌هایی مانند آثار محمدرضا کاتب می‌بینیم که نویسنده از بدن شخصیت به نوعی بازی می‌گیرد و خشم و انزجار او را از طریق بدن بازمی‌نماید. از طرفی برخی از متولیان در دستگاه ارشاد فکر می‌کنند با حذف مسائل معطوف به عشق، جنسیت و بدن از ادبیات، این موضوعات دیگر از جامعه رخت برمی بندد؛ در حالی‌که این‌طور نیست.

او متذکر شد: به اعتقاد من، هم نگاه‌های افراطی در بین داستان‌نویس‌ها و هم رویکردهای شدید حذفی در ارشاد باید تعدیل شود تا مسائل مهم آدم‌های ایرانی با نگاهی انتقادی مطرح شود. همچنین ما می‌بینیم متأسفانه رابطه انسانی در آثار داستانی دارد حذف می‌شود و به دلیل ممیزی امکان بازشکافی و بررسی روابط زن و مرد نیست؛ از این‌رو ضرورت دارد هم نویسندگان و هم ارشاد مشی اعتدال را پیش بگیرند. من خودم به دلیل ذهنیت مذهبی که دارم، همواره آ‌ن‌چه را که باور داشته‌ام، نوشته‌ام و از آن‌جایی که مذهبی بوده‌ام، ذهنیتی جنسیت‌گرا نداشته‌ام؛ برای همین در این زمینه با ارشاد مشکلی نداشته‌ام؛ اما تا بخواهید، مسائل سیاسی بوده که در کتاب‌هایم طرح شده و ارشاد آن‌ها را حذف کرده است و باز من با پرویی بیش‌تر درباره آن مسائل نوشته‌ام.

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲۴ تیر ۱۳۹۲ / ۱۱:۲۶
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 92042414792
  • خبرنگار :