گفت‌وگو با حسین صفاری‌دوست در سالگرد تولدش

چرا زبان فارسی را مسخره می‌کنید؟!

حسین صفاری‌دوست خطاب به جوانانی که به زعم او، شعر، هنر، قصه، تئاتر و موسیقی را به بازیچه گرفته‌اند، می‌گوید: چرا زبان فارسی را مسخره می‌کنید؟ زبان فارسی ارزشمندتر از این‌هاست.

حسین صفاری‌دوست خطاب به جوانانی که به زعم او، شعر، هنر، قصه، تئاتر و موسیقی را به بازیچه گرفته‌اند، می‌گوید: چرا زبان فارسی را مسخره می‌کنید؟ زبان فارسی ارزشمندتر از این‌هاست.

این شاعر، در آستانه‌ی زادروز 64 سالگی‌اش در گفت‌وگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره‌ی وضعیت امروز ادبیات، گفت: الآن دیگر ادبیاتی نمانده، موسیقی و رمانی نمانده است. جوان‌ها با فرم بازی می‌کنند و کارشان سرگرمی است؛ غزل نو و شعرهای پله‌یی و حرف‌های من‌درآوردی. قدیم به این کارها‌ می‌گفتند لفاظی، الآن می‌گویند بازی با کلمات.

او افزود: در همه‌ی زمینه‌ها همه چیز التقاطی شده است؛ هم در موسیقی و هم در شعر که زبان اصلی و مادری ماست. نیما هم این کارها را قبول ندارد. او به کار این آدم‌ها ایراد می‌گیرد و می‌گوید من این‌طور نگفته‌ام. شاملو و اخوان می‌گویند، چوبی که نیما از «جیغ بنفش» خورد، از علی دشتی و حمیدی شیرازی نخورد. در شعر نو ما چند شاعر صاحب‌سبک داریم؛ نیما، اخوان، شاملو، فروغ و تا حدودی نادرپور. بقیه صاحب سبک نیستند.

صفاری‌دوست سپس عنوان کرد: در گذشته شعر خریدار داشت. شبِ شعر داشتیم. من خودم شاگردی اخوان و نادرپور و نصرت رحمانی را کرده‌ام. الآن هرکسی چیزی می‌گوید و خاله‌اش خوشش می‌آید،‌ شاعر می‌شود. آخ، من تنهام، من تنهام، چند تا نقطه که نشد شعر. طرف گیتاری برمی‌دارد و دالام دالام می‌زند و موسیقی‌دان می‌شود.

او اضافه کرد: چیزهایی که به اسم رمان می‌نویسند، رمان که هیچ، خاطره‌نویسی هم نیستند. باید رمان «داستان یک شهر» احمد محمود را بخوانند تا بفهمند رمان یعنی چه. برای ساخت فیلم دوربین را می‌گذارند وسط خیابان و «سلام سینما» را می‌سازند. این که فیلم نشد. فیلم‌های صمد از این فیلم بهتر بود؛ حداقل طنز بهتری داشت. همه چیز را به مسخره گرفته‌اند.

صفاری‌دوست همچنین اظهار کرد: علت این مسائل، تنگناها، حمایت نکردن از فرهنگ و هنر و بستن فضاست. هیچ جایی نیست که جوانان به آن‌جا بروند و ببینند این‌طور نیست که فکر می‌کنند. باید بفهمند این کارهای‌شان شعر و حتا نثر نیست. نثر هم قاعده‌ی خود را دارد. تنگنا باعث هرج و مرج می‌شود. حتا محافل کلاسیک‌سراها را هم جمع کرده‌اند. من خودم ابتدا از قصیده و غزل شروع کردم و بعد از 20 سال کارهای نو را آغاز کردم.

این شاعر سپس گفت: در گذشته کسی از راه هنر نان نمی‌خورد. همه کارمند بودند؛ چه در موسیقی و چه در شعر. من کارمند عالی‌رتبه بودم، فعالیت ادبی هم داشتم. اخوان، درویشیان، احمد محمود، محمد حقوقی، سیمین بهبهانی، محمود دولت‌آبادی، جواد مجابی، سایه، سیاوش کسرایی و... همه کارمند و فرهنگی بودند. الآن کاسبی است. کلاس باز کردن یعنی چه؟ مگر شعر دمبل‌زنی است؟ قدیم می‌گفتند بچه‌ی من طبع شعری دارد. می‌دانید این جمله چه معنایی دارد؟ این‌ها طبع شعری ندارند. غزل نو هم غلط است و از نُرم غزل خارج می‌شود.

صفاری‌دوست افزود: ما در حال ترقی کردن نیستیم؛ مدام تنزل می‌کنیم. پست‌مدرن یعنی چه؟ باید شعری گفت که مردم و جامعه‌ی ما بفهمند. هنر و شعر قاعده دارد. بالأخره باید مردم را جذب کرد. هنوز می‌توان از «بوی جوی مولیان» رودکی لذت برد. کار این آقایان و خانم‌ها، شعر نیست. همین آقای براهنی که خود از منحرف‌کنندگان اصلی جوانان بوده، در کتابش «طلا در مس» چند بار درباره‌ی شعرهای احمدرضا احمدی نوشته است که به هزار و یک دلیل نمی‌توانم ثابت کنم این‌ها شعر است. کارهای بیژن جلالی و... کلمات قصار است. به قول براهنی، منطق شعری در آن‌ها وجود ندارد.

او همچنین عنوان کرد: در گذشته شعر از موسیقی قابل تفکیک نبود. باربد، نکیسا، حافظ و رودکی هم قبل از این‌که شاعر باشند، موسیقی‌دان بودند، اما از زمانی که رادیو آمد، همه چیز تفکیک شد و هرج و مرج پیش آمد. روز به روز مدرنیسم همه چیز را رو به پوچی می‌بَرد. الآن هزار نسخه کتاب را نمی‌خرند. 80 درصد جوانان تنبل هستند. دنیای مدرن این‌ها را تنبل کرده است. جوانان باید تقلا کنند و زبان فارسی را یاد بگیرند.

صفاری‌دوست سپس گفت: بعد از انقلاب همه به سمت تقلید از سپهری و شاملو رفتند؛ چون زبان این‌ها راحت بود، فکر کردند می‌توانند مثل آن‌ها شوند. وقتی نتوانستند، به بازی‌های زبانی رو آوردند. خانم‌ها هم چسبیدند به فروغ، همه هم هرز رفتند و مردانه شعر گفتند. فقط فروغ ماند و تا الآن یگانه مانده است. او فهمید چه کند. حرفی زد که قبل از او نگفته بودند و بعد از او هم نتوانستند بگویند.

این شاعر در ادامه درباره‌ی زندگی شخصی خود، گفت: زندگی شخصی من مثل آب روشن است. من در قزوین بزرگ شدم و بعد به تهران آمدم و نزد عمویم زندگی می‌کردم. الآن در تهران زندگی می‌کنم. زن و بچه هم ندارم. اهل موسیقی هم هستم و از قدیم تار می‌زنم، اما غریزی؛ نه به صورت حرفه‌یی.

حسین صفاری‌دوست درباره‌ی دلیل ازدواج نکردنش، اظهار کرد: نمی‌دانستم این‌طور می‌شود. ما به دنبال عشق و شعر و موسیقی بودیم؛ نه دنبال پول. شاید هم ما دنیا را گم کردیم. یا جوان‌های امروز اشتباه می‌کنند، یا کار ما اشتباه بوده است، اما آن موقع در همه چیز عشق بود. موسیقی‌دان‌ها و شاعران از راه هنر نان نمی‌خوردند، اما الآن کلاس باز می‌کنند. برای کسانی که طبع شعر ندارند، کلاس باز می‌کنند.

او ادامه داد: قدیم می‌گفتند «پی ساختمان»، حالا می‌گویند «فونداسیون». حالا پی ساختمان خراب است. جوانان زبان فارسی را نمی‌شناسند و دستور زبان بلد نیستند. فقط به دنبال تفریح‌اند. هرچه ماهواره بگوید، می‌خواهند از فردا آن را انجام دهند. شعر، هنر، قصه، تئاتر و موسیقی را به بازیچه گرفته‌اند. چرا زبان فارسی را مسخره می‌کنید؟ زبان فارسی ارزشمندتر از این‌هاست. این‌ها سورنا را از در گشادش می‌زنند.

صفاری‌دوست همچنین با بیان این موضوع که تمایل دارد مصاحبه‌اش به جای منتشر شدن در فضای مجازی، روی کاغذ چاپ شود، گفت: من اعتقادی به اینترنت و سایت ندارم. فقط کتاب، مجله و روزنامه را قبول دارم. این سایت‌ها مثل لاتاری، بازی هستند.

به گزارش ایسنا، حسین صفاری‌دوست در بیست‌وپنجمین روز تیرماه سال 1328 در قزوین به دنیا آمده و شاعری را از سال‌های دهه‌ی 40 آغاز کرده است.

«فصلی از شکفتن»، «مهمانی سنگ‌ها»، «نهال»، «کوچه‌های بی‌عابر»، «اندیشه‌های زخمی»، «خورشید خمیده»، اثر دوجلدی «با نیما و دیگران»، «خاکستری هزار قناری»، «با تاک‌های قرمز قزوین»، «چکاوک در حصار»، «این‌جا ستاره‌ها همه می‌سوزند» و «آتش خلوت‌نشین»، «گلواژه‌های خاطر ویران» و «پاییزها همه زردند» از جمله آثار منتشرشده‌ی این شاعر هستند.

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲۴ تیر ۱۳۹۲ / ۰۸:۵۱
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 92042414544
  • خبرنگار :