از پشه‌های زندان تا قتل سفیر آمریکا...

خاطرات 69 روز اسارت در اتاقکی بی‌پنجره‌

صحبت‌کردن با فردی که به عنوان «رئیس ستاد روحیه اسرای بنغازی» شهرت گرفته در شرایطی که هنوز آثار اسارت در رفتار و گفتارش مشهود است سخت است؛ بارها عنوان کرد که شهادتینمان را خوانده بودیم. از دعای کمیل زندان بنغازی تا مناجات شبانه، از دستشویی نرفتن‌های چندروزه و استحمام یکماهه، از جیره غذایی و حتی پشه‌های زندان 12متری گفت، اما با وجود تمام سختی‌ها می‌خواهد اگر عمری باقی باشد، در راه خدا و برای خدمت به خلق او در صحنه بماند.

صحبت‌کردن با فردی که به عنوان «رئیس ستاد روحیه اسرای بنغازی» شهرت گرفته در شرایطی که هنوز آثار اسارت در رفتار و گفتارش مشهود است سخت است؛ بارها عنوان کرد که شهادتینمان را خوانده بودیم. از دعای کمیل زندان بنغازی تا مناجات شبانه، از دستشویی نرفتن‌های چندروزه و استحمام یکماهه، از جیره غذایی و حتی پشه‌های زندان 12متری گفت، اما با وجود تمام سختی‌ها می‌خواهد اگر عمری باقی باشد، در راه خدا و برای خدمت به خلق او در صحنه بماند.

دکتر فردین بلوچی در گفت و گو با خبرنگار«حوادث» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در مورد خاطرات و اتفاقات 69 روز اسارت در زندان‌های بنغازی با بیان اینکه این مدت اتفاقی میان رفتن و ماندن بود، به شعری اشاره کرد و گفت: «میان رفتن و ماندن درنگ می‌کشیدم/ نمی دانم سلام بگویمت یا که خداحافظ.»

وی با بیان اینکه زاده ایلام است و در منطقه جنگی زندگی می‌کرده است، گفت: در دوران دفاع مقدس به مانند تمام مردم منطقه در کوه‌ها و در بدترین شرایط و امکانات زندگی می‌کردیم، اما با این حال تجربه خوب و گرانبهایی بود که یادمان داد در زندان‌های بنغازی چگونه با شرایط کنار بیاییم.

بلوچی با بیان اینکه باورمان نمی‌شد که با وجود آن که برای کمک به مردم لیبی عازم این کشور شده بودیم با ما چنین رفتاری داشته باشند گفت: هنگامی که گروه‌های مسلح راه را بر خودروی ما بسته و با وضعیت بسیار نامناسبی ما را ربودند، امیدی به بازگشت نداشتیم اما خداوند لطف کرده و جانی دوباره به ما اعطا کرد.

وی با بیان اینکه برخوردهای گروگانگیران در وهله اول بسیار بد و ناراحت کننده بود، گفت: شرایط بسیار سختی بود و گاهی احساس می‌کردیم که زندان بنغازی آخر کار است با اینکه شرایط بسیار خاصی بود اما فضایی که میان ما حاکم بود روابط دوستانه و معنوی بود که این فضا در سپری کردن روزهای سخت بنغازی کمک کننده بود.

بلوچی با بیان اینکه به قدری در روزهای اول فشارهای مختلف روی بچه‌ها وجود داشت که سعی کردیم این فضا را مدیریت کنیم گفت: شرایط خاصی بود اما کم کم پذیرفتیم که ما امدادگر هستیم و برای نجات جان مردم و کمک به آنان باید خطرات را بپذیریم و این راه خالی از خطر نیست.

بلوچی با بیان اینکه به مدت 69 روز در اتاق‌های کوچکی بدون هیچ منفذ و پنجره‌ای زندگی ‌کردیم گفت: سعی داشتیم با تقسیم وظایف میان افراد زندگی جدیدی آغاز کنیم.

وی با بیان اینکه ارتباط و برخورد با نگهبانان در روزهای اول بسیار نامناسب بود گفت: دکتر شبر مدیرعامل جمعیت هلال‌احمر استان تهران که به زبان عربی مسلط بود سعی داشت که از پشت در با زندانبانان صحبت کند و به آنها می‌گفت که ما پزشک هستیم و برای نجات جان مردم شما به این منطقه آمده‌ایم.

مدیرعامل سازمان تدارکات پزشکی جمعیت هلال‌احمر که به مدت 69 روز در زندان‌های بنغازی به اسارت گرفته شده بود، با بیان اینکه نگهبانان سعی داشتند هیچ‌گونه ارتباطی با ما نداشته باشند اما پس از مدتی با دیدن منش ما دست از رفتارهای خشن خود برداشته و حتی یکی از مسئولان زندانبان‌ها اعلام کرد که ما شما هفت تن را به هر زندانی که منتقل می‌کنیم اما بعد از مدتی زندانبان‌ها به شما علاقه‌مند می‌شوند به طوری که مجبور به تغییر محل نگهداری هستیم.

بلوچی با بیان اینکه فضای معنوی بچه‌ها روی زندانبان‌ها تاثیر زیادی می‌گذاشت، گفت: یکی از زندانبان‌ها در روز آخر عنوان می‌کرد که امیدوارم شما را مجددا در مکه ببینیم و بارها از بچه‌ها بابت رفتارهای اولیه عذرخواهی کردند.

از پشه‌های زندان تا کشته‌شدن سفیرآمریکا

بلوچی در تشریح فضای زندان بنغازی با بیان اینکه در زندان پنجره‌ای آهنین وجود داشت که هیچ نوری را از بیرون منعکس نمی‌کرد به گونه‌ای که ما حتی در روز نیز متوجه تابش نور خورشید نمی‌شدیم گفت: زندان پشه‌های زیادی داشت که بچه‌ها این پشه‌ها را شکار و در مسیر لانه مورچه‌ها می‌گذاشتند تا حداقل غذایی برای مورچه‌ها وجود داشته باشد.

وی با بیان اینکه بچه‌ها شب‌ها تا صبح به راز و نیاز و دعا پرداخته و حدود 4 صبح می‌خوابیدیم گفت: با این که زندان بسیار کثیفی بود اما به دلیل گرمای بیش از حد روفرشی را کنار زده و روی موزاییک‌ها می‌خوابیدیم تا شاید خنکی موزاییک‌ها روی تن ما بنشیند.

برگزاری نمازجماعت نوبتی و عذرخواهی زندانبان‌ها

وی با بیان اینکه در 69 روز اسارت، حتی یک شب نخوابیدیم و هر شب کارمان ذکر و دعا بود و از خداوند متعال صبر و شکیبایی طلب می‌کردیم، گفت: شرایط خیلی سخت بود و لیبی هیچ سر و سامانی نداشت، به همین لحاظ چندین مرتبه وضعیتی پیش آمد که شهادتین گفتیم.

بلوچی از برگزاری نماز جماعت در ایام اسارت می‌گوید که هر روز یکی امام جماعت بود؛ این کار ما زندانبانان را منقلب می‌کرد و آنان بارها به مسئولان خود اعتراض می‌کردند که چرا این افراد را زندانی کرده‌اید و به ما می‌گفتند نور خدا در چهره‌تان متبلور است. آنان شیفته کارها و اخلاق بچه‌ها شده بودند و بارها از بچه‌ها بابت رفتارهای اولیه عذرخواهی کردند.

مدیرعامل سازمان تدارکات پزشکی هلال احمر با بیان اینکه خدا را در این روزها پررنگ‌تر احساس می‌کردیم گفت: باورمان این بود که خدا حرف دل ما را خیلی زود اجابت می‌کند به گونه‌ای که در این مدت از این که زندانبان‌ها در مواقع خروج از اتاق دست‌ها و چشمانمان را می‌بستند، بسیار ناراحت می‌شدیم به گونه‌ای که در یکی از نمازها از خدا خواستم که هر اتفاقی که می‌خواهد و صلاح می‌داند بیفتد اما چشم‌های ما را نبندند.

وی به حادثه کشته‌شدن سفیر آمریکا در لیبی اشاره کرد و گفت: در شبی که سفیر آمریکا کشته شد در نیمه‌های شب زندانبان‌ها در اتاق را باز کرده و فریاد می‌زدند که «بدوید وگرنه کشته می‌شوید» که در آن موقعیت که ما منتظر نگهبانی بودیم تا نسبت به بستن دست و چشمان ما اقدام کند، متوجه شدیم که تنها باید جان خود را نجات دهیم و در کمال ناباوری از بسته شدن دست و چشمان خبری نبود و خدا خیلی زود دعای مرا اجابت کرد.

ماجرای تک نخل زندان بنغازی

بلوچی با بیان اینکه در یکی از روزهایی که برای استفاده از سرویس بهداشتی از اتاق خارج شدیم به دلیل بازبودن در ورودی یک درخت نخل و دیواری بسیار شکیل را در بیرون زندان مشاهده کردیم، گفت: در تصورات خودمان مجسم کرده بودیم که زندان ما در منطقه خوش آب و هوای بنغازی و در نزدیکی ساحل قرار دارد اما در شبی که به دلیل کشته‌ شدن سفیر آمریکا پا به فرار گذاشتیم متوجه شدیم که در بیابانی قرار داریم که تنها در جلوی در ورودی زندان یک درخت نخل و دیوار شکیلی وجود دارد و مابقی بیابان است و هنوز هم از خاطره تصوراتمان خنده‌مان می‌گیرد چرا که چه شبهایی به یاد نخل ورودی خوابیده بودیم.

دعای کمیل بنغازی در زندان

بلوچی با بیان اینکه بچه‌ها شب‌ها را به اقامه دعا مشغول بودند گفت: ‌سه‌شنبه‌ها دعای توسل و پنجشنبه‌ها دعای کمیل

می‌خواندیم اما جالب است بدانید که خود بچه‌ها با استفاده از حافظه خود این دعاها را نوشته و با تطبیق با تنها قرآنی که در زندان وجود داشت توانستیم صحت این دعاها را تعیین کنیم که این به «دعای کمیل بنغازی» معروف شده بود.

وی با اشاره به خلاقیت‌های مدیران هلال‌احمر برای گذراندن اوقات در زندان با بیان اینکه دکتر شبر کارخانه مهرسازی داشت گفت: شبر با استفاده از کاغذهای مقوایی مهرهای نماز را به گونه‌ای تمیز می‌کرد که نو می‌شدند.

ماجرای تنها خودکارعراقی و حاشیه‌نگاری‌های مقوایی

بلوچی با بیان اینکه محمدی عراقی معاون اموربین‌الملل و حقوق بشردوستانه جمعیت هلال‌احمر در زندان بنغازی تنها یک خودکار داشت که با استفاده از آن و همچنین مقواهای باقی مانده از غذاهایی که برایمان می‌آوردند(غذا دربشقاب‌های مقوای داده می‌شود)، توانستیم حوادثی که در زندان رخ می‌دهد را مکتوب کنیم و بزودی کتابی در این مورد منتشر می‌کنیم.

وی با اشاره به اینکه اطلاعات و اخباری در مورد وضعیت کشور نداشتیم و تمام تلاشمان این بود که از زندانبان‌ها صحبت‌هایی در مورد وضعیت کشور بشنویم اما آنان نیز از وضعیت داخل کشور چیزی نمی‌دانستند، گفت: تلویزیونی در بیرون از زندان وجود داشت؛ «شبر» که مسلط به زبان عربی بود، سعی می‌کرد به این اخبار گوش دهد و به ما منتقل کند.

از سلول 12 متری تا استقرار در هتل 5 ستاره

وی در مورد اولین تماس ربوده‌شدگان با خانواده‌هایشان گفت: پس از 30 روز عنوان کردند که می‌توانیم با خانواده‌هایمان تماس بگیریم، برهمین اساس دو تن از زندانبانان در حالی که لپ‌تاپی در دست داشتند وارد سلول شده و با خانواده‌هایمان تماس برقرار کردند، شرایط بسیار بدی بود به گونه‌ای که بچه‌ها سعی داشتند روحیه خود را حفظ کنند و من آنقدر در هنگام صحبت با همسرم ناخن‌هایم را در دست‌هایم فشار داده بودم که انگشت‌هایم درد می‌کرد و من به همسرم گفته بودم که در هتل پنج ستاره مستقر هستیم و اوضاعم بسیار خوب است.

از رکوردشکنی دوران اسارت تا دلتنگی برای آلودگی هوای تهران

وی افزد: در ایامی که در گروگان لیبیایی‌ها بودم با خودم فکر می‌کردم که اگر چند سال اینجا باشم و برگردم به ایران عکس‌العمل فرزندانم چه خواهد بود و فکر می‌کردم اسرای جنگ چقدر مقاوم بوده‌اند و فکر می‌کردم که رکوردشان را بزنم، اما اینگونه نشد و در ایامی که گروگان افراد ناشناس لیبیایی بودم به خیلی از همکارانم فکرمی‌کردم و از همه حلالیت می‌طلبم.

بلوچی در پایان با بیان اینکه قدر کشورمان و امنیت موجود را بدانید و شاکر باشیم که این کشور امنیت دارد گفت: آن جا که بودیم دلم برای تهران دودآلود و خیابان‌های شلوغش گرفته بود؛ آنجا واقعاً نفس‌گیر بود.

انتهای پیام

  • جمعه/ ۱۲ آبان ۱۳۹۱ / ۰۹:۱۳
  • دسته‌بندی: حوادث، انتظامی
  • کد خبر: 91081207341
  • خبرنگار : 71368