خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) مدتي است به انتشار شعرهاي تازه و منتشرنشده از شاعران ميپردازد.
امروز در بخش «از دريچهي شعر ايسنا»، شعر تازهاي از شاپور جوركش ميخوانيم.
«پیرمرد و دوبارهی دریا»
اسفند 91. بوشهر: گرامیداشت محسن شریف، علی باباچاهی، و نجف دریابندری. به رغم دعوت از پیش، متن سخن من آماده نشد. حالا این متن برای بوشهر بزرگ را به نجف دریابندری پیشکش میکنم که تلاش فرهنگیش همعنان تقلای صیاد ِ"مردپیر و دریا"ی همینگوی یادمان میآرد که «درهم شکستن انسان، به معنای شکست او نیست».
ش. ج.
شفق
دلوارهی نهنگ
بمبک* شکسته و
پارو،
به بندر میآید
با بیرق ـ ستاره، مرجان، گلواژه
لنگوتهای* "ز ابر و دلی از برف"*
پا بر رکاب فلق
با سندباد همسفر ِبحرهای نور
گنجینههای صید را
از زورق راسل
همینگوی
هکلبری
به ساحل میبارد
در کنگان
لیان
کلمه.
.
ــ کلمه!
ای کتیبهی سنگ!
ای زورق سفر ِ کاغذ
با آدمکهای برفی در برهوت
در جستوجوی واحه و آبادی
ای پَرسههای غربت و "گوگـِریُو"*
در آرزوی دمدمهی شادی
چه دیرگاه و دور، چه کورهراهی
تا خیمهگاه ِ کوچک آزادی؛
- با خود وِرار* می کند انگار مرد پیر -
.
ــ کلمه!
"ای ذوقزندگانی ِ به یغمارفته"*
ای آرزوی لبالب
که نام روستارهای تشنه را
با چاه – واژه گره میزنی:
چاه گاه
چاکوتاه
چاه پیر
چاه شیرین
بو که برآید آبی
انار فرهاد را.
"هر واژه بارانیست"* انگار
.
می گویی
آب
آب آب و
لب تر نمیکند "چا تلخ".
عطشان
به "چاه مجنون" دلو میریزی
لیلای سالیان مالمرگی!
به چادرویش
چاه مبارک
به "چاه دول" دلو میریزی
حالا تمام چاههای لیان
پُر ِ"چَه دول" است
«دریای مرده، خاک فراوان دارد»*
و بوشهر
در پرسههای باستانی ِ انگلیسها و "جک"هاشان*
بازار چینیان و بادبزنهاشان
عطشان
سوخته و تلخ
غرقهی شوراب؛
.
«نه پس ندادهاند
این آبهای راکد
نمدانههای شور را»*
- گوگـِریـُو میکند با خود
صیاد ِپیر ِ دریازاد-
.
بر ساحل پر نمیزند قیقو
دریا - بندر اما
میبیند
جـُفره به پیشواز میآید.
میبیند:
«زنهای بومی
بر ماسههای ساحل مس میشویند.
پشت "بتوله"*های تاریک
تنها فروغ چشمان مشکیشان
نور خفیفی از جهنم پنهان به جامهها...
و از درون گلوگاه قهارشان کلاف پرحرفی»:
.
«نه!
هیچ چیز
جز رنج
باستانی نیست...
در کوچههای سیراف
تاریخ مرده است و دیگر
جز پشک و پارگینِ ِبزهای عربی
چیزی، نشانهای
از زندگی نمیدهد.
دیگر محلههای سیرافی در کانتون*
گمنامند
جز کودکان تریاکی
و دختران قاچاقچی
چیزی نمانده است.»*
و مرد پیر ِ دریا میبیند
جفره
کنگان
لیان
تشـّان
وایه به دل* به پیشواز میآیند
.
واگویه میکند، با دریا انگار، مرد پیر:
ــ «ایرج! آکُکا – ابوذر!
صندوقهای صید را بپاش به آب پخش!»
آنگاه
پیر پریخوان میبیند
لوریان*
با لوک*هاشان میآیند
خلخال مروارید میپوشند.
در کـِلکـِل ِ زنان
با رخش رخش ِبرلیان ِ واژهها
لیان برهنه میرقصد.
دلوارهی نهنگ
ردّ ِ عبور همسرایان دریا را
بر شنزار میجوید:
خُرموج، نقـّال دورهگرد
از آرش و سیاوشان میخواند.
سیاهمکان، از روجا میگوید
از زِینو:
زینو- شمال،
شمایل ِزاینده
"زینو
نام تمام دختران جنوب است*
دیلم، مالمیر
از زری*، سارا، ساناز
محمد، محسن، سعید،
ــ سوزندگان ِآیان، به آتش کاغذ ــ
میگوید.
نقال پیر توس
از چوبک میگوید:
سوزا میان ِ ور ِآتش ِ کتابهایش
از سیامک، ایراندخت
میگوید. از حمید.
در دیـّـِر
هر نخل سربریده،
نقلی به خاطر دارد از:
گودرز، فریده،
میر مهنـّا، علی، محبوبه.
.
در باغ سبز*
.
"بازگردیم و چراغی..."*،
جان ِ هزارتابهی بوشهر
"جیکا" جوانه میزند، میخواند باغ
"قدمی تا در باغی..."
باغ ِ"کم کوداغ":
تاریکروشنای پسین.
آوای دور کـُکایوسف*
هیهای بچهزاد - شبانی
بزغالهدوش.
زنگولهی پازنگــُلوی ِ رَمان از آغل.
زنگ فلزّی ِ بال ِ کبکی پیر
ــ دیرگاه ــ
به لانه.
سکنای بیرمق ِمهتاب
برنیم – چهرهی
شبانکاره.
.
"غروب موجز گلها"*...
"نخلهای آبستن ِساکت
دشت ِعرق"*
به وقت ِ کم کوداغ.
.
"اینجا وقتیست که زبان ِبریده ...
- به گاه ِ- باغ بهشت
کلماتی را حق یا ناحق...
ــ به حق ِ"...شب مهتاب، "نوشيدني" هلندی!"
بنوشید
این خون من است...
بچرید
در کشتزاران خلقشده
و گم شوید
هر کدامتان میتوانید"*
هستان و نیستان هنر، اینجا
«در چرخهی قدیمی موسیقی و شراب
بر "سیمهای حامل ِ" جان میرقصند.»*
.
شب،
ــ آرام و آذری ــ
بر دریا. بندر ِشریف
بر سندباد. سیاسنبو*. زنگویی...
کهکشان و سیم میبارد.
شب، بر پیچ پیچ ِ جادهی سیراف
بر جینگ جینگ ِزنگلهی لوک سر قطار،
شب،
با کهکشان ِ آمده تا ناوبند*
بر کاروانسرا
مهتاب و ابریشم میپیچد.
مـِینار*
می – نای ِ زر – زری رقص و
بال بال ِ شمال
پرپر
رفته تا علم کوتی*
تا گوشوار ِ ماه.
.
چَه پیر. نخلستان.
در حلقه حلقهی صیادان
«ماه، موتوی باریک
نوک میزند به تور نخلستان.»*
شاعران
بر سبزهزار دخترانهی اسفندی
ــ "من سایهی توام" ــ وقتی ــ
"صدای رعد میآید"*،
میخوانند.
"پرویزن ِ خاموش ِ شب بیزم"*
با ماه ِ رفتهاش
.
دل – دل
میان ِ طلوع و غروب،
سیماب ریخته میبیزد ناهید
ای عشق ریخته بر سنگ
ای عاشقانههای حکشده بر دیوار
فراز بیستسالگی من!
فرو که افتادی
در ایستگاه آخر معراج
با ایکاروس
این کور ــ بلیتفروش گیشهی واحد ــ
و کورِ عصاکش ِهمراش
ــ که وصل و فصل ِ نسل تو را میپاید ــ
هر وقت حوصله کردی بگو
خشکه "چقدر باید پرداخت؟"*
.
باباعلی
این بار هم کار/ د/ دستمان داده:
"مصر صف کشیده...
نارنج و ترنج...
کارد کم آوردهایم"*؛
در باغ کم کو داغ آتش به پا کرده
حمید با چندل.
دریا - بندر
در آتش میبیند:
میسوزد چوبک
و چشمهای پیه - سوزانش
جـِز جـِزّ
خواب وطن میبیند؛
خاکسترش را میبیند
لیسهکشان به ساحل تشّان.
.
دلوارهی نهنگ میبیند
جان جوانه، جیکا – شایان -
با سبزهی ِ شفق
بر بام ِ بردستان میروید.
با رخش رخش ِ چشم ببر
در سایههای تاک میبیند
"صد کهکشان ِ پر ِخورشیدش
از اعماق".
در باغ کم کوداغ
مـِینارها
پرپر
با باد رفته
تا نقرهریز ِ "صد آسمان ستاره و باغ گل"*
شنزار. شب. شرجی
سوسوی بیقرار ِ
فانوسهای دریایی
رنگاب میکشد
به دریچه.
در کلبهای چوبی
بر تخت خود دراز کشیده
دلدادهی دریا
در خوابها
پیجوی ریشههای زبانهای بندری
رؤیای آفریقا میبیند.
دردشت زال ِنرگسی ِشنبه
رنگ سپید ِکران های زنگبار
بر پاروان ِدریازاد
نیزار نور میافشاند.
.
در آبهای هند
با تاگور
سراغ واژهی لوریها میگیرد.
0000
در بیشههای خوابش
شیف
سیراف و
شیرهای بی آبانی
با هرم آفتاب
سر
می
جنبانند.
.
فلق
.
گرگ و میش ،
بر تخت خالی مرد دریا
پریان ِ فایز
نقشی ز کاهکشان شیری میبافند
" بیا لوک سیا..." میخوانند.
حالا
توفان درچشمهای دریازاد
بخشوست که دوباره شروه میموید:
"بیا لوک سیاه زانوت بنازم
بلندی گردنت قصری بسازم"
میگوید.
در پشت شانههاش
دریای چاک چاک
خسته و خونین
بر زورق تهی و
پی پاره استخوان ِ اسکلت پهلوش
وَهچیره* میکشد دریا.
.
در گرگ و میش،
دریا، زنی است یـَکلـُوقبا * در چشمش
با دستهای چروکیده که با لای لای ِ باد
علم مختک* میجنباند:
.
ــ این اسکلت را ــ سینا !ــ
برای آن لوری، روانه کن
با لوکی.
در چشمهای هنوز جوانش
گاهی زنی است که توفان میزاید دریا
گاهی آوازهخوان
مردی که بولیو، تور میبافد.
.
بامداد
بر ساحل شنی
جا پا ی سانتیاگو*
با موجها رفته
.
بادبان
با بیقراری ِ بلم صیاد
حالا دوباره نقطهی دوری است.
بازیکنان ِ موج و توفان.
ــ تور را بکش مانولین*!
دریا آرام میگیرد.
حالا
کـُهباد ِلیم *میوزد از ساحل
از "منزل منزل ِبینشان ِ دریا"*
با مویههای اهل غرق
آوای پریان میآید.
.
شب،
در سایهها صدای ِدوری است
که ترجمانش را
پیر ِپریخوان میداند
"یه چی" میخواند
"یه چی تو دسمالن
نمیدونم چنه"...میخواند لوری.
.
شنزار.نیمروز.شرجی.
تنها
زنگولههای ِلوک ِ جوان، ساحل.
با تقّ و تق ّ ِ اسکلت ِ ماهی
بر پهلوش
دارد به سمت چادر لوری
میآید.
.
لوری
با خالکوب ِ دلی بر دست
"رنج کبود بدرقه میپاشد
با چادرش سیاه" *
"سوقات دلدارن..." میخواند.
اسفند 90 - خرداد 91
شاپور جورکش
1- بمبك: کوسهماهی
2- لنگوته: لـُنگ
3- ز ابر و دلي از برف: پیراهنی ز ابر و دلی از برف، "خواب ترنج"، علی باباچاهی
4- گوگريو: سوگناله
5- باخودورار: درد دل. نام کتاب محسن شریف
6- اي ذوق زندگاني، به يغما رفته: به یغما رفت ذوق زندگانی، سیدجعفر حمیدی
7- هر واژه بارانيست: بدرود امی تیس، محمدرضامحمدزادگان
8- درياي مرده، خاك فراوان دارد: از دفتر ِخلیج و خزر، منوچهر آتشی
9- جكها: سربازان انگلیسی
10- نه پس ندادهاند / اين آبهاي راكد / نمدانههاي شور را: از دفتر شعر جانب اگر نه عشق، سعيد مهيمني
11- بتوله: نقاب، روبندهي عربي
12- كانتون: شهری در چین با ستان که محلهی سیرافیها در آن بوده
13- نه! هيچ چيز / جز رنج / باستاني نيست .... جز كودكان ترياكي / و دختراني قاچاقچي / چيزي نمانده است: خلیج و خزر، منوچهر آتشی
14- وايه به دل: آرزو به دل
15- لوريان: کولیان
16- لوك: شتر
17- زينو / نام تمام دختران جنوب است: "زینو مادرِ تمام دختران جنوب است" از دفتر شعر رفته بودی برایم کمی جنوب بیاوری، روجا چمنکار.
18- زري: موجهای خلیج، همیشه انگار روح قومی ما را با پرورش هنرمندان بزرگ بازگشت داده است؛ نامهای کوچکی که در این متن میآید، نام حقیقی بالندگان نسل نو این بوماند.
19- در باغ سبز: نام یکی از مجموعه مقالات نجف دریابندری
20- بازگرديم و چراغي...: بازگردیم و چراغی بزنیم/...قدمی تا در باغی بزنیم...ابوالقاسم ایرانی
21- جيكا: گیاهی خوردنی
22- ككايوسف: قمری، و افسانهی رایج در تعبیر صدای این پرنده: دعوای دو برادر برای تقسیم ارث و مرگ برادر کوچک که در شکل قمری تناسخ مییابد. طنین آوایش: "کاکایوسف! دو تا تو، یکی مو؟"، با وضعیت مردمان منطقه بیتناسب نیست.
23- غروب موجز گلها: از دفتر شعر دستی پر از بریدهی مهتاب ، محمد بیاباني
24- نخلهاي آبستن ساكت / دشت عرق: نخلهای آبستن ساکت/ و دشتستان خیس غرق: روجا چمنکار
25- اينجا وقتيست كه زبان بريده ... و گم شويد هر كدامتان ميتوانيد: جز عبارت میان دو تیره ــ پارههایی از دفتر شعر کـِلوگری، زری شاهحسینی.
26- در چرخهي قديمي موسيقي و شراب / بر «سيمهاي حامل» جان ميرقصند: خلیج و خزر
27- سياسنبو: شخصیتی داستانی و همنام مجموعه داستان محمدرضا صفدری
28- ناوبند: بندر باستانی سیراف
29- مينار: چارقد پولکی
30- علم كوتي: پایه – پرچم ِدولت انگلیس درارتفاع 50 متری در میدان کنسولگری سابق
31- موتو: نوعی ماهی کوچک
32- ماه موتوي باريك/ نوك ميزند به تور نخلستان: منوچهر آتشی
33- صداي رعد ميآيد: ماشااله رضازاده
34- پرويزن خاموش شب بيزم: جلال خسروی
35- چقدر بايد پرداخت: ای هفتسالگی، فروغ فرخزاد
36- مصر صف كشيده .../ نارنج و ترنج .../كارد كم آوردهايم: علی باباچاهی
37- صد كهكشان پر خورشيدش / از اعماق: محمدرضا نعمتیزاده
38- صد آسمان ستاره و باغ گل: محمدرضا نعمتیزاده
39- هچيره: فریاد و جیغ ِهول
40- يكلوقبا: یکتاپیرهن
41- مختك: گهواره
42- سانتياگو: نام شخصیت اصلی ِمردپیر و دریا
43- مانولين: نام پسرکی که در آغاز داستان با سانتیاگو همراه میشود
44-كهباد ليم: باد ملایم از طرف کوهسار
45- منزل منزل بينشان دريا: نام دفتر شعری از باباچاهی، برگرفته از شعر مولانا
46- رنج كبود بدرقه ميپاشد / با چادرش سياه: حسن آرشنیا
***
به گزارش ايسنا، شاپور جورکش متولد سال ۱۳۲۹ در شهر فسا از توابع استان فارس و ساكن شيراز است. «بوطیقای شعر نو»، «زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت» و كتابهاي شعر «هوش سبز» و «نام دیگر دوزخ» از جمله آثار منتشرشدهي اوست. همچنين کتابهای «دموکراسی و هنر» و «درآمدی تاریخی بر نظریههای ادبی از افلاتون تا بارت» توسط گروه ترجمه شیراز که جورکش سرپرستی آن را عهدهدار است، به چاپ رسیدهاند.
انتهاي پيام