سيفالله صمديان همزمان با انتشار ويژهنامهي بيستمين سال نشریهی «تصویر سال» از دغدغهها و انگيزههاي انتشار اين نشريه سخن گفت و مطرح كرد: «ناراحتي اخلاقي و اعصابي ميگيريم كه اين همه آثار هنرمندان مشتاق را حذف ميكنيم و باز بدهکار یک عدهای میمانیم كه میگویند: "چرا این همه اثر"!»
گفتوگوي خبرنگار تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) با سردبیر مجله تصوير و دبیر جشن تصویر سال و جشنواره فیلم تصویر به صورت پرسش و پاسخ در ادامه ميآيد:
بهتر است از روی جلد ویژه نامه بیستمین سال انتشار «تصوير» شروع کنیم و عکس جادهی تصویریها و اینکه چرا روی جلد این شماره، نسبت به تصویر سالهای گذشته متفاوت است و مثلا عکس همیشگی دور حوض خانه هنرمندان نیست؟
با توجه به اینکه این شماره، ویژهنامهای برای بیستمین سال انتشار تصویر بود، میخواستیم نشان بدهيم كه هنرمندان زيادي جادهی تصویر و تصویر سال را طي كردهاند و چون آدمها و مسیر طی شده بیش از ظرفیت تصویری یک صفحهی جلد بود تصمیم گرفتیم براي اولين بار روي جلد را به صورت سه لتی طراحی كنيم که فكر ميكنم از نظر بصري و حتی از نظر حس تاریخی که برای بیست سالگی دارد، تصویر مناسبتري را انتخاب كردهايم که طبق معمول مدیون تک تک همهی آنهایی هستیم که قبل از گرفتن عکس همیشگی دور حوضی خانه هنرمندان در روز پایانی نهمین جشن تصویر سال و جشنواره فیلم تصویر از جلوی بک گراند سفید ساسان توکلی رد شدند و هر کسی به فراخور حس و تصمیم لحظهای خودش رفت توی جمع رهروان جادهای که اسمش در چندماه گذشته در فضای مجازی و غیرمجازی به «جاده تصویریها» معروف شد.
ويژگي اصلی این شماره به نظر میرسد انتشار یک صد و پنجاه یادداشتِ اهالی فرهنگ و هنر کشور دربارهی نشریه تصویر و جشن تصویر سال باشد که در تاریخ دو دهه انتشار مجله بیسابقه بوده؛ چه شد که تصمیم گرفتید این افراد را یکجا - حالا اگر نگوییم کنار هم و در فضای عینی، اما دست کم روی کاغذ - دورهم جمع کنید. آنهم افرادی با سلایق، دیدگاهها و حتا گرایشهای کاملا متمایز از هم؛ آیا بیست سالگی انتشار مجله بهانه بود یا قصد دیگری هم داشتید؟
ويژگي بزرگش تقارن زماني آن با بيستمين سالگرد نشریه تصویر و طبیعتا وجود 150 يادداشت در آن است. همهی كساني كه دستي در کار موضوعات فرهنگي در كشور دارند، ميدانند كه اين يك اتفاق شیرین استثنايي است و فكر نميكنم به این راحتی حتا برای خود ما هم تکرار شود كه در يك مقطعی این تعداد از اهالی فرهنگ کشور با پیش زمینهها و تفکرهای مختلف، توافقهاي نانوشته و جدا جدا و بیهیچ اطلاعی از نوشتهی دیگری، درباره یک موضوع واحد نوشتهاند. نوشتن دربارهی یک موضوع واحد (چه باتایید و چه با نگاه منتقدانه)، مهمترین چيزي بود كه براي من هم بسيار ارزشمند است و فکر میکنم اصلیترین سرمایهی تصویر در بیست سال گذشته همین گنجینهی حسها و برداشتهایی است که در اکثریت قریب به اتفاق آنها مهری درونی شده جاریست.
سرمقالهی این شماره تصوير به نظرم خيلي حسي و عاطفی است. اين به خاطر ويژگي اين شماره و ادای دین به خاطر بیست سالگی مجله است یا دلیل دیگری دارد؟
دفتر مجله «تصوير» در خیابان گلریز بعد از این همه سال، تبدیل به محلي شده كه هويت تاريخي و فرهنگي پيدا كرده است؛ بيست سال است كه اتاقها محل رفت و آمد هنرمندان در عرصههاي مختلف است، من در همین سرمقاله، از توصیف ميز كار خودم شروع کردم که پر از عكسها، پوستر و نقاشيهاي مختلف است. يادم هست كه 20 سال قبل، مرتضي ممیز که براي اولين بار به دفتر تصوير آمد، زاویه قرار گرفتن دو سر ميز را با سلیقهی خودش به شكلي تغییر داد كه هنوز هم همان ترکیب با همان عکسهای زیر شیشه دست نخورده باقی مانده است.
20 سال است كه اين ميز از جايش تكان نخورده، اما آدمهايي كه پشت اين ميز نشستهاند، تاريخ 20 سالهاي از ايران را در اين اتاق به يادگار گذاشتهاند، هم با محبتهايشان وهم با طرحها و ایدههايشان؛ و همه اينها خاطراتي هستند كه تا هميشه باقي ميمانند و بهترين بهانه منطقي كه من براي پرداختن به يك سري عواطف گمشده يا رها شده در طي اين سالها داشتم، صحبت كردن از حمايتهايي بود كه به جز خود هنرمندان، از درون خانه ميشد؛ از همسر و فرزندانم گرفته تا صاحبخانه بسيار استثنايي دفتر تصویر كه در بيست سال گذشته پناهگاه امني هم از نظر اقتصادي و هم از نظر فضاي خانوادگي سالم و دور از هياهو داشتیم. همچنين گروههاي مختلف اجرايي، هنري گروههاي ترجمه و گرافيك و نويسندگان. همه اينها آدمهايي بودند كه در بيست سال گذشته كمكرسان تصویر بودند و من هيچ وقت امكان یادآوري حتا بخش کوچکي از كارهايشان را نداشتم. در اين نوشته كوتاه، تنها تعدادی پنجرهها را باز كردم، و هنوز به جزييات نپرداختهام و اميدوارم در يك فضاي خاص با سنديتهاي تصويري بسيار جذاب و شيرين، خاطرات 20 سال مجلهداري و اجراي گردهمايي با شكوه تصوير سال را جداگانه در جايي چاپ كنيم.
و البته از دوستان قديميتان یاد کردید كه در كار شما موثر بودند، مثل مرتضی ممیز، محمود کلاری، محمد رازدشت و ...
آقاي مميز يادش هميشه براي ما عزيز است؛ طراحي لوگوي تصوير رو ايشان انجام داد كه شد نشانه و شاخص فعاليت بخشهاي مختلف تصوير؛ از جشنواره فيلم تصوير گرفته تا مجله و انتشارات تصوير ايران. محمود كلاري عزيز هم در يك مصاحبهي طولاني و شیرین كه با تصوير انجام داد، به بیست سال دوستی مشترکمان و دلمشغولی های تصویریاش اشاره کرده است. او کسی است که در چند شماره اول تصویر به عنوان دبير بخش سينمايي در كنار ما بود و قرارمان هم این بود که پروسهي مهجور مانده "چگونگی تبدیل کلام و ایده به تصوير در سينما" را بررسی کنیم.
محمد رازدشت عزیز که خیلی زود از میان ما رفت از همراهان شبانهروزی تصویر بود و دیگرانی که تا آنجا که توانستم که با کمترین کلمه و بیشترین احترام و قدردانی در دل، از آنها یاد کردم.
سالگرد بیستمین سال انتشار تصویر زمستان سال 90 بود، پس چرا این شماره با تاخیر منتشر شد؟ اين تاخير را باید به حساب کیفیت بهتر کار بگذاریم و یا بدقوليهای معمول!؟
بحث بدقولي از قول معمول و غیرمعمولش نیست؛ ما که به کسی بدهکار نیستیم آن هم در این شرايط بدتر از بدِ اقتصادي که قيمت هیچ چيزی سرجای خودش نیست. هزينههاي كاغذ و چاپ مجلهیی با این مشخصات بسيار سنگين است. ما حتا در اوايل سال 1391 ميخواستيم مجله را چاپ كنيم، اما نوسانات قيمت کاغذ آنقدر زياد بود كه ما دو ماه صبر كرديم، شاید فرجی بشود... که در نهایت تصمیم گرفتیم به هر قیمتی بود آن قیمتها را قبول کنیم حتا اگر وزن ریالی روی جلد برای بسیاری از جیبهای دانشجویی سنگین باشد!
ولی از این حرفها گذشته، جمعآوري نوشتههايي كه در اين ويژهنامه چاپ شده، بسيار زمان برد و روند اينكه نوشتهها از اولين نفر تا آخرين نفر به دست ما برسد، طولانی شد. تعدادي بودند كه از قبل براي نوشتن مطلبهايي اعلام آمادگي كرده بودند، بعضيها هم با درخواست بچههاي «تصوير» نوشتند. که آخر سر شد یکصدوپنجاه یادداشت!
تصاویر چاپ شده در این شماره مربوط به هشتمین نمایشگاه تصویر سال و جشنواره فیلم تصویر است و تصاویر نمایشگاه دوره نهم هنوز چاپ نشده؛ بالاخره کی تصمیم دارید چاپ مجله در همان سال اتفاق بیافتد؟
در كنار مطالب بیستمین سال، آثار هشتمين دوره جشن تصوير را كه تا به امروز ويژه نامهاش چاپ نشده بود، را چاپ كرديم. در اين ويژهنامه، تمام آثار راهيافته به تصوير سال را از بين آثار 2500 شركت كننده، چاپ کردیم و الان تنها بدهیای كه به دکههای مطبوعاتي و كتابخانههاي مردم داريم، آخرين نمایشگاه تصوير سالي است كه اسفندماه 90 داشتیم و اگر خدا بخواهد و «اقتصاد» کج رفتارتر از این نباشد، حتما تا قبل از دهمین سالگرد تصوير سال که اسفندماه 91 خواهد بود و وعده دیدار ما مثل همیشه خانه هنرمندان ایران، با خودمان و تمامی تصویریها تسویه حساب خواهیم کرد.
پس با این همه مشکلات مالی، چه انگیزه و اصراری برای ادامهی این مسیر دارید؟
با شرایط موجود، داشتن «انگيزه» بیشتر به يك شوخي! میماند، ولی «اصرار» هنوز کاربرد دارد. انگيزه ديگر معنايي ندارد، حتا گاهي تعبيرهاي مشروع و نامشروع در ذهن مردم نقش ميبندد كه با اين همه ضرر اقتصادي و اتلاف وقت بيش از اندازه، چطور میشود ادامه داد! ما هم وقتی متوجه شدیم برخی باورشان نمیشود،از انگيزههای خودمان حرفي نميزنيم. ولی «اصرار» طبیعتا آنسوی دیگر «امید» است؛ که آرزوداریم روشنایی امیدمان آنقدر زیاد باشد که اصرارمان کم سوتر نشود!
تفاوت شمارههای ماهنامههای تصویر و مجموعههای تصویر سال، به جز تعداد صفحات و شیوه صفحه بندی در این است که دیدن و هضم کردن صفحات تصویر سال خیلی زمان بر است و کار چند ساعت و چند روز نیست...
بله از مجلاتي كه در عرض دو سه روز ورق ميخورند و کنار گذاشته می شوند، بسيار داريم که طبیعتا تصويرسال با صفتهای مختلف و به ویژه صفت «سال»ش میبایست هم جزو خواندنیها و دیدنیهای به قول بعضیها «بالینی» شده است!
اما واقعیت اینست که آن وقتی مجله را به صورت ماهانه منتشر می کردیم، تمام شگردها، ظرافتها و حساسيتهاي تصويري در صفحهبنديها رعايت می شد که طبیعتا در تصویر سال و با این شکل و شمایل، از هدف اولیه دور شدهایم؛ چراکه حالا تصویر سال به یک آلبوم یکدست از تمام اتفاقات شاخص تصويري در طول سال تبدیل شده است و دیگر امکان بسیاری از مانورهای بهتر گرافیکی و تصویرسازی را از دست دادهایم. مثلا یادم هست در شماره پنج تصویر که ویژهنامه «پیکاسو» بود، فقط دو چشم پیکاسو را در دو صفحه رو به رو چاپ کردیم که اگر بخواهیم چنین دست و دل بازی هنری را در تصویر سال انجام بدهیم، عملا باید از حق چاپ آثار حدود ده نفر از حدود سه هزار شرکت کننده در تصویر سال صرفنظر کنیم. ولی انتشار تصویرسال يك حسن بزرگ هم دارد كه اين نوع مجله جزو آرشيوهاي ماندگار هر كتابخانهاي ميتواند باشد با هر سليقه و هر فرهنگي. چراکه در عرصه هنرهاي تصويري، اكثريت اتفاقات مهم هنري يك سال گذشته ايران را شامل ميشود و همچنین ارزش اينگونه مجموعهها با گذشت زمان بيشتر ميشود، حتا اگر توليدكنندگان از نظر اقتصادي متحمل ضرر شوند ولي قطعا آينده بسيار روشني از نگاه تاريخي و سنديت دادن به فرهنگ كشور در اين مجموعهها وجود دارد و من مطمئن هستم اهالي فرهنگ و هنر ايران و حتی خارج از كشور، قدر اين مجموعهها را بيشتر از حداقل دوره خودمان خواهند فهمید.
چرا ديگر ماهنامه را چاپ نكرديد؟ مگر نمیگویید ماهنامه را بیشتر دوست دارید و کار حرفهییتری را در آن میتوانستید انجام دهید؟
من وقتي از يك افق بازتري به روابط خودم، آرزوهایم و تواناييهايي كه در كنار اين تعداد از هنرمند داشتم، نگاه کردم، به اين نتيجه رسيدم که بهتر است در عرصه حضور يا رقابتهاي ماهانه باقي نمانيم و از اين ظرفیت و پذيرش پنهان و اعلام نشده جامعه براي يك حركت جمعي كه بعدها همان «تصوير سال» شد، استفاده کنیم و اين اتفاق به يك گردهمايي سالانه تبديل شد؛ گردهمايي بسيار شيرين در ايران كه اسفندماه امسال 10 ساله میشود و از 120 نفر سال اول به بيش از 3000 نفر رسيده است. عدد دو رقمی ملاك خوبي براي ارزش يك عمل نيست؛ ميتواند مهم باشد، اما وسعت پيشرفتي را كه در كار تك تك جوانان ايراني در طي اين 10 سال ديده میشود، آنقدر غرورانگيز هست كه ما روياهاي ماهانه «تصوير» را يك گوشه نگه داريم و اتفاقات سالانه را كامل انجام دهيم كه اميدوارم در دهه دوم جشن «تصوير سال» به يك آرامش و يك استقبال عمومي مناسبتري برسيم.
طبیعی است که از بین آثار دوهزارو پانصد نفر شرکت کننده دوره هشتم جشن تصویر سال، تنها آثار تعداد محدودی به نمایشگاه راه پیدا کرده و در این شماره چاپ شده است. چه پاسخی برای آنهایی که هنوز معتقدند تعداد آثار انتخاب شده برای تصویر سال زیاد است و همچنین آنهایی که در همان مرحله اول انتخاب حذف شدهاند، دارید؟
قبول دارم که باز هم تصاوير زياد است. براي كسي كه عادت ندارد اين تعداد تصوير را با هم ببيند و در شرايطي كه همه چيز با سرعت بالا در جامعه بشري ميگذرد، احساس ميكنم كه آرامش لازم را مخاطب براي برخورد منطقيتر با تك تك تصاوير پیدا نخواهد کرد، به همين دليل معتقدم اين مجموعه، يك ويژهنامه براي تاريخ است.
اين مشكلي است كه ما هر سال با آن مواجه هستیم و با تعداد زیادی از متقاضیان روبه رو میشویم و هر بار هم که سَرِاین قیف را تنگتر و تعداد حذفیها را بیشتر میکنیم آنچه روی دیوار میرود و یا در مجله چاپ میشود بازهم تعداد زیادي است.
در دوره نهم، 3000 نفر شركت كننده داشتيم كه بالاي 2500 نفر كل آثارشان حذف ميشود و ما فقط آثار 300، 400 نفر را انتخاب کردیم كه این تعداد باز هم به نظر من و خیلیها زياد است. باور کنید ما ناراحتي اخلاقي و اعصابي ميگيريم كه اين همه آثار هنرمندان مشتاق را حذف ميكنيم و باز بدهکار یک عدهای میمانیم كه میگویند: «چرا این همه اثر»!
اما این برمیگردد به اینکه مسئولان مستقيم امور فرهنگی کشور اکثرا روشهاي منطقي، هنري و به دور از سياست زدگي را پيدا نكردهاند كه بخشي از اين نيروها را جذب كنند و باعث شوند كه ما روي نكات حرفهايتر، تكنيكيتر و کارشناسانهتر تمركز كنيم. بنابراین ما مجبوريم كار افراد و وزارتخانههای دیگر را انجام دهيم با تمام ظرافتهايي كه در كار خودمان نیاز داريم.
آخرین پرسشم درباره ی آخرین مرحله انتشار مجله یعنی توزیع سراسری آنست. خود شما از شیوهی توزیع «تصویر سال» راضی هستید؟
همانطور که قبلا گفتم کار مطبوعاتی با شیوهای که ما پیش رو داریم بیشتر به «جنون اقتصادی» میماند تا «شعور اقتصادی»! متاسفانه ما هميشه مشكل غيرطبيعیِ طبيعيشده داريم. يعني مجلهاي با اين مشخصات و اين میزان زحمت، از پروسه ايده يك هنرمند تا تبديل شدن به يك تصوير گرفته، تا ارائه آن در نمايشگاه و چاپ آن در يك شماره ويژه روي كاغذهاي گلاسه به اين گراني هیچ گاه با واقعیت دو دوتا چهارتای اقتصادی نمیخواند. مثلا فروش تک شمارهیی مجله با همین كاغذ گلاسهاي كه در اين شماره استفاده شده را در نظر بگیرید، با 35 تا 40 درصد پولی که در فروش كسر میشود، قطعا معادل هزینهی خود كاغذ استفاده شده نیست، چه برسد به فكر و ذهن و تحقيقي كه روي هر برگ از اين كاغذ صرف شده است. متاسفانه چون هنوز شرايط توزيع ما روي دكهها مربوط به چند دهه پیش مطبوعات جهان است، گاهي برخوردها چنان غيرفرهنگي و حتا غيرانساني است كه بسیاری از برگشتيهاي مجله تصویر به شكل توهین آمیزی تغییر هویت ظاهری میدهند! باور كنيد گاهي حساب و كتاب ماهانه مسئول دكه روي آن نوشته و یا جاي قابلمه غذا و حتا خود غذايي كه خورده شده، روي مجلهها ديده ميشود و این مشکلی است که اکثر نشریات برگشتی که امکان آرشیو در کتابخانههای شخصی و عمومی و دانشگاهی را دارند با آن مواجهاند؛ در واقع يك سرمايه ملي را با يك سهلانگاري غيرفرهنگي از بين ميبرند و هیچ کس و حتا مرکز توزیع نشریات پاسخگو نیست؛ چون نه بیمه مادی در کار است نه بیمه اخلاقی!
انتهاي پيام