نصرالله قادري ـ رييس كانون ملي منتقدان تئاتر ايران ـ در يادداشتي از حميد سمندريان گفت.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، نصرالله قادري در دلنوشتهاي براي حميد سمندريان نوشته است: «وقتی که گالیله آمد و او نتوانست «وصیتنامه هنری»اش را بنویسد، گریستم! صبر کردم تا غائله تمام شود، که شد! و منجی که بعد از سالهای دور آمده بود، معجزهای نکرد، در حالی که مخی خواست «شق القمر» کند!
فکر کردم که این پیر برنای دانا کی به آرزویش میرسد؟ کی؟ کی؟ کی؟
دلنوشتهای را که پیش از این برایش نوشته بودم دوباره مرور میکنم، امروز! امروز! امروز! و به امید فردا میمانم. فردا! فردا! فردا! و دوستش میدارم. همیشه! همیشه! همیشه!»
اين كارگردان تئاتر در ادامه نوشته است:
«عشق است که جان عاشقان زنده از اوست نوری است که آفتاب تابنده از اوست هر چیز که در غیب و شهادت یابی موجود بود ز عشق و پاینده از اوست.
برای غریبی چون من، «عشق» مترادف است با «تئاتر»! و سمندریان ذات تئاتر است. مهرش، خشمش، غضبش، محبتش و همه آنچه در اوست، زیباست.
برای تنهایی چون من، «زیبایی» مترادف است با «تئاتر»! و سمندریان ذات تئاتر است.
تلخی بسیار چشیده، سختی بسیار دیده، غربت را با همه وجودش حس کرده است و ناملایمتیهای بزرگ را تاب آورده است. او استاد مسلم تئاتر است. پیر ماست. سالهاست که خاموش است. وقتی گفت: «گالیله» وصیتنامه من است، به جان گریستم! این اوج تنهایی یک مرد است که درد به جان دارد. از مروت به دور است که نگذارند «گالیله» اجرا شود و گناهش را به گردن او بیندازند. این ناسپاسی است. از یاد نبریم که سمندریان استاد همه ما بوده است، هست و خواهد بود.»
قادري معتقد است: «حیف است که پیر ما ساکت باشد، معلم ما بغض به گلو داشته باشد و مهربان ما از دور به نظاره صحنه بنشیند. تئاتر خانه سمندریان است و سمندریان صاحب خانه تئاتر است. سالها پیش که هنوز هوا ابری بود، به رسم شاگردی گفتوگوی مفصلی با استاد را در ویژهنامه سوره آوردم. سالهایی که هیچ کس حرفی از او در صحنه مطبوعات نمیزد. دلم میخواست همراه پوسترش گفتوگوی مفصلی هم با او داشته باشیم. مثل همیشه در آمد که: نصرالله جان صبر کن. صبر!
فهمیدم که چه میگوید. صبر میکنم و این اندک را به رسم شاگردی که اندکی از بزرگیاش را پاس داشته میآورم، تا آن روزگار!
سمندریان، سمندریان است و زیباست و زیبایی دشوار است و ما دوستش داریم
امروز
فردا
همیشه.»
انتهاي پيام