درگذشت بانوي داستان ايران

يادداشت محمد بهارلو براي سيمين دانشور

محمد بهارلو در يادداشتي با عنوان «سيمين دانشور، در يک دور کوتاه»، از بانوي ادبيات داستاني ايران نوشت.

محمد بهارلو در يادداشتي با عنوان «سيمين دانشور، در يک دور کوتاه»، از بانوي ادبيات داستاني ايران نوشت.

بهارلو در يادداشتي كه در پي درگذشت سيمين دانشور در اختيار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گذاشته، نوشته است:

«دانشور نخستين کتاب خود، «آتش خاموش»، را در سال 1327، يعني بيش از 60 سال پيش، منتشر کرد، که اولين مجموعه داستان کوتاه يک زن ايراني در قلمرو زبان فارسي محسوب مي‌شد. اگرچه «آتش خاموش» را، از حيث نوآوري و آزمايش‌گري در ادبيات، نمي‌توان با اولين مجموعه داستان کوتاه نخستين نويسنده مرد ايراني، يعني «يکي بود و يکي نبود» نوشته محمدعلي جمال‌زاده، در يک تراز قرار داد؛ ولي مقايسه آن دو مي‌تواند از لحاظ نشان‌دادن حساسيت‌هاي ادبي دو نويسنده شايان توجه باشد. چنان که خود دانشور گفته است «آتش خاموش» نوعي گرده‌برداري آشکار از نويسندگان انگليسي، به‌ويژه اُ.هنري، است و شايد بتوان آن را گونه‌اي ترجمه و تأليف به‌حساب آورد، و درواقع از هرگونه نوآوري و آزمايش‌گري خالي است، و از همين‌رو امتيازي براي نويسنده‌اش شمرده نمي‌شود.

اما آن‌چه دانشور بيش از يک دهه بعد منتشر کرد، يعني مجموعه داستان «شهري چون بهشت» (1340)، نام او را به‌عنوان نويسنده‌اي که سعي دارد تا مضامين و صورت‌ها تازه‌اي را در عرصه ادبي بيازمايد، تثبيت کرد. اين مجموعه در قياس با کتاب پيشين نويسنده نشان مي‌دهد که دانشور در فاصله ميان انتشار دو کتاب خود سرگرم آموختن بوده است و کمابيش تجربه‌هاي لازم نويسندگي را کسب كرده است. دانشور در «شهري چون بهشت» براي نخستين‌بار در مسائل زنان ايراني زبان باز کرده است، و هر جا که مجال يافته است، از «عواطف» و «احساساتي» سخن گفته است که تا پيش از آن در ادب فارسي کم‌ترسابقه داشته است. البته اين عواطف و احساسات چه بسا ممکن است از لحاظ بسياري از خوانندگان فرض‌هاي زايدي شمرده شوند که بايد به حکم اصل اقتصاد ادبي از متن حذف شوند؛ زيرا نويسنده خود را به توصيف امور عيني و مشهود منحصر نکرده است. در حقيقت نويسنده به جاي نشان دادن ماهيت واقعي عواطف و احساساتِ آدم‌ها، به‌ويژه زن‌ها، و توصيف نشانه‌هاي جسماني و عيني آن‌ها از مفاهيمي سخن گفته است که از باب انتزاعات، يا رويدادهاي «غيرقابل مشاهده»، محسوب مي‌شوند. به عبارت ديگر نويسنده در بسياري از داستان‌ها فرصت و مجال گفت‌وگو را از آدم‌ها گرفته است، و به جاي اين که ما صداي ساکنان حقيقي ِِ مرز و بوم داستان، يعني آدم‌ها، را بشنوم، بيش از هر کس صداي خود نويسنده را مي‌شنويم، و از همين جهت در همه حال امکان انطباق‌پذيري ميان صداي راوي (نويسنده) و صداي آدم‌ها وجود ندارد، و اغلب صداي راوي به گوش ما نامربوط جلوه مي‌کند.

اما دانشور در نخستين رمان خود، «سووشون» (1348)، که معروف‌ترين و ممتازترين اثر او شمرده مي‌شود، به مقدار فراوان، از تجربه دو کتاب پيشين خود فراتر مي‌رود. «سووشون» نه فقط نارسايي‌هاي تجربه‌هاي گذشته نويسنده را آشکار مي‌کند؛ بلکه آن تحولي را که لازم بوده است نويسنده از سر بگذراند، متبلور مي‌سازد. شايد بشود گفت که اين روند در مورد دستاوردهاي نويسنده قدري دير، نزديک به دو دهه بعد، به نتيجه منطقي خود مي‌رسد؛ روندي که براي هر نويسنده‌اي به سرعت طي نمي‌شود. درواقع «سووشون» يکي از نخستين‌هاي رمان‌هاي زبان فارسي است که در کانون آن يک «تجربه بزرگ» روايت مي‌شود.

تلاش دانشور در «سووشون» براي در هم تنيدن رشته‌هاي جداگانه و بناکردن دورنمايي چندجانبه و زبان باز کردن در مسائل تند اجتماعي و ترسيم آدم‌هاي گوناگون کاملاً تازگي دارد. تصويرکردن کش‌مکش‌هاي بزرگِ عمومي و نشان دادن چهره خصوصي آدم‌ها، با پيچيدگي‌ها و تضادهاشان، در متن آن کش‌مکش‌ها به پرده‌اي پهناور و رنگين و در عين‌حال ژرف نياز دارد، که نويسنده کم‌وبيش از عهده آن برآمده است. عنصر گفت‌وگو در اين رمان نقش اساسي دارد و جزو ساختمان داستان است، و نويسنده سعي کرده است به خواننده اطمينان بدهد که آن چه از زبان آدم‌ها مي‌شنود، «نوشته» نيست؛ بلکه واقعيتي است که صداي آن را به وضوح مي‌توان شنيد. درحقيقت درآوردن صداي آدم‌ها، و رساندن اين صدا به گوش خواننده، امتيازي است که مي‌توان آن را آزادي از قيد سبک و نثر دانست، يا رهاشدن از قيد و بندهاي ادبي؛ دستاوردي که دانشور آن را در کارهاي بعدي خود دنبال کرد، اما نه به قوتي که در «سووشون» مشهود است.»

انتهاي پيام

  • جمعه/ ۱۹ اسفند ۱۳۹۰ / ۱۳:۴۹
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 90121902054
  • خبرنگار :