/ همزمان با عاشوراي حسيني / روايتي از «عصر روز دهم»

همزمان با روز عاشوراي حسيني، بخشي از فيلمنامه فيلم «عصر روز دهم» به كارگرداني مجتبي راعي كه در اين روز و در بين الحرمين روايت مي شود، توسط اين كارگردان در اختيار ايسنا قرار گرفت. به گزارش خبرنگار سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين بخش آمده است: (روز‌؛ خارجي‌؛ بين الحرمين و اطراف) دسته‌هاي مختلف عزاداري با زبان‌هاي مختلف در حال ورود به بين الحرمين تصوير حرم امام حسين(ع) تصوير بين الحرمين تصوير حرم حضرت اباالفضل تصوير دو دست بريده فلزي به رنگ سرخ كه به بالاي پرچم سبزي بسته است و مردم به آنها چيزي گره مي‌زنند و حاجت مي‌طلبند. مادر عراقي چاي مي‌دهد و دائم تكرار مي‌كند ام الرحمه: چاي ابوعلي؛ چاي ابوعلي مادر ايراني به اتفاق دخترش مريم شيرازي و دكتر تجلائي و هاشم و نيز تبارك و حاجي غفور وارد اين جمعيت عظيم مي‌شود. پلانهاي مختلفي از شور و حرارت عزاداران مادر ايراني و بقيه به همه جا چشم مي‌دوانند ولي به جز عزاداران چيزي نمي‌بينند در عين حال مادر ايراني مريض است و دخترش در رفتن به او كمك مي‌كند. تصوير دسته‌اي كبوتر كه بر سيم برقي نشسته‌اند و ناگهان با شنيدن صداي غريو دسته عزاداران طواريج‌؛‌ پرواز مي‌كنند. طلايه دسته طواريج سروپا برهنه وارد حرم امام حسين(ع) مي‌شوند و شوري غير قابل وصف برپا مي‌كنند. از در ديگر حرم امام حسين (ع) وارد بين الحرمين مي‌شوند و قيامتي بر پا مي‌كنند‌؛ برسر وسينه زنان به سمت حرم حضرت اباالفضل مي‌روند. حركت پرچم‌هايشان شوري غير قابل وصف به آنها بخشيده‌؛ مادر عراقي چاي خود را تمام كرده و محو تماشاي اين قيامت شده. مادر ايراني كه تحت تاثير اين شور دردش را فراموش كرده خودش براه مي‌افتد و بقيه بدنبالش. ناگهان هاشم دو دست بريده فلزي قرمز رنگ را بر سر پرچم سبز مي‌بيند. هاشم:اوناهاش؛اوناهاش هاشم و بقيه به سمت او مي‌روند‌؛ به او مي‌رسند و مادر ايراني به او چشم مي‌دوزد. مادر عراقي نگاهي را روي خودش احساس مي‌كند و بر مي‌گردد و چشمش به چشمان مادر ايراني كه پر از رنج و درد است‌؛ مي‌افتد. در چشمان مادر ايراني هيچ اثري از كينه ديده نمي‌شود. آنها به هم مي‌نگرند و مادر عراقي بيشتر از آنكه از حضور هاشم و مريم و بقيه كه قبلا آنها را ديده بشناسد؛‌ مادر ايراني را از نگاهش مي‌شناسد بدنش به لرزه مي‌افتد و نمي‌تواند نگاه مادر ايراني را تحمل كند آرام آرام عقب مي‌رود و خود را لاي جمعيت گم مي‌كند. مادر ايراني نمي‌تواند روي پايش بايستد خود را به همان دودست بريده فلزي مي‌رساند و ميله پرچم سبز را مي‌گيرد كه نيفتد. مادر ايراني:‌يا اباالفضل؛ يا اباالفضل!» انتهاي پيام
  • سه‌شنبه/ ۱۵ آذر ۱۳۹۰ / ۰۹:۳۴
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 9009-08016
  • خبرنگار : 71133