بازخواني خاطرات سردار فتح‌الله جعفري از محاصره تا شكست حصر سوسنگرد

26 آبان‌ماه سالروز شكسته شدن محاصره شهر مقاوم سوسنگرد و آزادي آن از دست ارتش رژيم بعث عراق است. به همين مناسبت سرويس فرهنگ و حماسه خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، خاطرات سردار فتح‌الله جعفري از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در مورد چگونگي حماسه‌آفريني‌هاي رزمندگان اسلام براي شكست حصر اين شهر بازخواني مي‌كند. سردار جعفري مي‌گويد: 26 آبان سالروز آزاد‌سازي شهر سوسنگرد براي دومين‌بار است. سوسنگرد يك‌بار در روز هشتم مهر اشغال و دهم مهر با عملياتي كه شهيد غيوراصلي در حميديه انجام داد، آزاد شد. بار دوم عراقي‌ها تلاش كردند از طريق لشگر پنجم مكانيزه از جبهه‌ جنوب و از طريق لشگر 9 از جبهه‌ شمال، جاده‌ حميديه _ سوسنگرد و بعد سوسنگرد را اشغال بكنند كه فرمانده سپاه سوسنگرد شهيد محمدرضا پوركيان كه دانشجوي دانشگاه اهواز و عضو سپاه اهواز بود، به دشمن حمله كرد و آن را از جاده حميديه عقب راند و بعد خودش هم شهيد شد؛ بنابراين آنها در اشغال سوسنگرد ناكام ماندند. عراقي‌ها از تجربه‌ اشغال اول و عقب‌نشيني 24 مهر يك برنامه جديدي ريختند و حجم وسيعي را آماده حمله كردند كه قابل توجه است. مخصوصا بعد از اين ‌كه خرمشهر را در چهارم آبان 1359 اشغال كردند هشتم آبان 59 تيپ 33 نيروي مخصوص و تيپ 6 زرهي عراق براي اشغال آبادان به ذوالفقاريه حمله كردند اما شكست خوردند و برگشتند و در شمال بهمن‌شير خط دفاعي درست كردند. براي مقابله با دشمن 100 نفر از نيروهاي سپاه آبادان و نيروهاي داوطلب مردمي در مساجد و پايگاه‌ها سازماندهي شده بودند. شكست در آبادان و طول كشيدن جنگ به جاي يك هفته به 55 روز،عراق را با يك بحران در تهاجم مواجه كرده بود. غير از شهرهاي بستان، موسيان و سومار يا قصرشيرين كه مرزي بودند و دشمن بلافاصله پس از عبور از مرز آنها را اشغال كرد، در عمق خاك كشور ما جاي قابل توجهي دستشان نبود. هر چند درست است كه تا پشت رودخانه‌ كرخه در شوش آمده بودند. بنابراين سياست و استراتژي را بر اين گذاشتند كه يك نقطه‌ قابل توجهي را اشغال بكنند. در آن زمان هويزه دست ما بود. هويزه 11 كيلومتري جنوب سوسنگرد قرار دارد. «رفيه» دست ما بود كه تازه در حاشيه‌ هور و در عمق بود و بخشي از منطقه‌ دشت‌آزادگان در دست نيروهاي ما قرار داشت و سوسنگرد نيز پشت اين‌ها. عراقي‌ها گفتند مناسب‌ترين جا براي ما سوسنگرد است. يكي به‌ خاطر اين‌كه مردمش عرب‌زبان هستند و اگر شهري به نام سوسنگرد كه اسمش را گذاشته بودند «خفاجيه» را اشغال بكنيم مي‌توانيم حرفي براي گفتن داشته باشيم و منطقه‌ دشت آزادگان را كاملا اشغال كرده‌ايم. با اين‌كه در اهواز موفق نشديم و اين ‌كه اگر آبادان را نتوانستيم اشغال كنيم حداقل سوسنگرد را بگيريم و بعد هم حدود 60 كيلومتر در عمق خاك ايران را اشغال بكنيم و شهر سوسنگرد در اختيار ما قرار بگيرد. اين امر از نظر تبليغاتي برايشان خيلي مهم بود. بنابراين، اين بار خيلي حساب‌شده عمل كردند. به اين ترتيب كه تيپ 43 زرهي لشكر 9 را از جفير به منطقه جنوب ابوحميظه آوردند تا اين منطقه و جلاليه را تصرف كنند و از بالا هم تيپ 35 زرهي را آوردند كه با عبور از رودخانه كرخه منطقه مورد نظر را محاصره كنند و تيپ 32 نيروي مخصوص را هم كه براي جنگ شهري بهره‌برداري مي‌كردند آوردند در شهر مستقر شود. چون منطقه شمال سوسنگرد در دستشان بود و بدون درگيري مي‌توانستند تا روستاي سلطانيه بيايند و از رودخانه كرخه عبور كنند و وارد شهر شوند؛ بنابراين از قسمت غرب يعني از طرف بستان هم آمدند يگان مكانيزه را آوردند كه سرعت عمل پيدا كند و بيايد براي اشغال. بنابراين سوسنگرد را در 23 آبان‌ماه سال 59 از چهار طرف اشغال كردند و اين اشغال چهارطرفه فضا را براي ما خيلي سنگين كرد. در آن دوره، سرلشگر «طالع‌ خليل‌الدوري» افسر بعثي وفادار صدام و يك فرمانده كاركشته مامويت داشت كه با لشگر 9 زرهي و تيپ 32 نيروي مخصوص، سوسنگرد را اشغال كند. آنها در روز 24 آبان‌ماه روستاي ابوحميظه را اشغال كردند. مدافعين را زدند و مردم را كشتند. 75 نفر را در آن روستا كشتند و 42 نفر از مردم را به اسارت بردند كه من يادم هست تا همين اواخر جنگ و بعد از جنگ خانواده‌هايشان در ميان اسرا به دنبالشان بودند. آنها هيچ‌وقت برنگشتند. سرنوشت‌شان معلم نشد چون مقاومت كرده بودند. وقتي لشگر 9 زرهي عراق براي ورود به تنگه چزابه مي‌آيد، سرگردي به‌نام «مهدآريا» در تنگه چزابه با 10 دستگاه تانك "چيفتن" مستقر بود. منطقه‌ دفاعي دشت‌آزادگان هم برعهده گردان 100 بود. اين گردان در حميديه مستقر بود. وقتي عراقي‌ها ساعت 2 بعدازظهر سي‌ويكم شهريورماه حمله مي‌كنند، او مي‌گويد ما اجازه تيراندازي نداريم و كسي تيراندازي نكند و اين گونه عراقي‌ها چزابه را هم مي‌گيرند. بعدا مي‌گفتند مهدآريا خائن و جزو عوامل كودتاي نوژه بوده است ولي به هرحال چون دفاع نكرده ما او را خائن مي‌دانيم. عراقي‌ها تا روز سوم خودشان را به بستان مي‌رسانند. اما نمي‌توانند از رودخانه كرخه عبور و شهر بستان را اشغال كنند. از شمال رودخانه كرخه مي‌آيند تا سلطانيه. روز چهارم يا پنجم سلطانيه‌ بودند. در روز پنجم از سلطانيه پل مي‌زنند و سوسنگرد را اشغال مي‌كنند و روز ششم جاده حميديه به سوسنگرد را اشغال مي‌كنند. روز هشتم به حميديه مي‌رسند. در مسير، پل مي‌زنند، سرپل مي‌گيرند و حركت مي‌كنند و كسي در مقابلشان نبوده كه مقاومت كند. شب پشت رودخانه كرخه مستقر مي‌شوند كه صبح به اهواز بروند كه در همان زمان هم انبار مهمات لشگر 92 آتش مي‌گيرد و مسائلي پيش مي‌آيد. آقاي شمخاني فرمانده سپاه خوزستان در آن سال، باقي مانده بچه‌هاي سپاه را براي مقابله با دشمن جمع مي‌كند. شهيد «علي غيوراصلي» مسئول آموزش سپاه اهواز شبانه به همراه نيروهايش با دو دستگاه بي‌سيم، يك قبضه آر.پي. جي، اسلحه و دو سه دستگاه خودرو به سمت حميديه حركت مي‌كنند و وقتي مي‌رسند مي‌بينند كه عراقي‌ها پشت رودخانه كرخه، در زمين‌هاي كشاورزي حميديه مستقرند كه صبح براي تصرف اهواز حركت كنند. نيروهاي غيوراصلي ساعت 4 صبح كه عراقي‌ها در خواب بودند به آنها حمله مي‌كنند و اين شبيخون باعث مي‌شود عراقي‌ها از دروازه‌هاي حميديه فرار و به سمت سوسنگرد عقب‌نشيني ‌كنند. نيروهاي غيوراصلي، عراقي‌ها را تا سوسنگرد تعقيب مي‌كنند. روز بعد عراق سوسنگرد را تخليه و عقب‌نشيني و مهمات را هم منهدم مي‌كند. يكي از عوامل ساواك به‌ نام "رعد شرهاني" كه عراقي‌ها او را به‌ عنوان فرماندار سوسنگرد انتخاب كرده بودند هم فرار مي‌كند. رعد شرهاني بعدا در ارتش عراق خيلي خدمت كرد و صدام به او درجه‌ "ستواني" داد. وقتي به او درجه داد و ما فهميديم آن روز حسن باقري مي‌گفت:"خاك برسرش كنند، اگر به جمهوري اسلامي خدمت مي‌كرد الان ما به او يك درجه سرگردي مي‌داديم. رفته پيش صدام يك ستواني به او دادند. بدبخت به صدام خيلي خدمت كرد و يكي از عوامل مؤثر در ستون پنجم عراق بود. به هر حال دهم مهرماه 59، سوسنگرد براي اولين‌بار آزاد شد و عراقي‌ها به سمت سلطانيه و روستاهاي شمال سوسنگرد عقب‌نشيني كردند. عراق تا 24 و 25 مهر براي پيشروي در آبان ‌ماه كار كردند. وقتي كه در آبادان موفق نشدند بيست‌وسوم آبان يك حمله كردند كه شهيد "كوهكن" مقابلشان ايستاد. شهر سوسنگرد كه محاصره شد، شهيد "اسماعيل دقايقي" فرمانده سپاه سوسنگرد و فرمانده عمليات هم شهيد "علي تجلايي" بود. تجلايي فرمانده عمليات سپاه و فرمانده نيروهاي اعزامي از تبريز در شهر سوسنگرد نيز بود. آنها از پل "سابله" مقابله كردند و به تدريج عقب‌نشيني كردند تا آمدند داخل شهر كه دشمن آنها را عقب زد و آمد داخل شهر. اين‌ها بعدا متوجه شدند كه عراق "ابوحميظه" را هم اشغال كرده و از بالا وارد شده است و بيست‌وسوم آبان كه حمله كردند، بيست‌و‌چهارم آبان يك بخشي از شهر را گرفتند. اسماعيل دقايقي از سپاه سوسنگرد با شهيد داوود كريمي، فرمانده عمليات خوزستان و شهيد حسن باقري تماس مي‌گيرد و به آنها اعلام مي‌كند سوسنگرد در حال سقوط است. البته اين‌ها مطلع بودند اما اطلاعات دقيق‌تر مي‌دهد. شهيد داوود كريمي به فرماندهان سپاه مناطق دهگانه اطلاع مي‌دهد. (آن زمان سپاه ده منطقه داشت). خبر به دفتر امام مي‌رسد كه شهر سوسنگرد درحال سقوط است. امام در مورد سوسنگرد مي‌فرمايند: سوسنگرد نبايد اشغال بشود و سوسنگرد را آزاد كنيد. امام اين فرمان را در 24 آبان صادر فرمودند. بعد از تماس شهيد كريمي، شهيد"رحمان ‌دادمان" كه فرمانده سپاه تبريز بوده است مطلع مي‌شود و مي‌رود خدمت شهيد آيت‌الله مدني و با او مطرح مي‌كند و آيت‌الله مدني هم مي‌گويد من فردا مي‌روم پيش امام و مساله را مطرح مي‌كنم و آيت‌الله مدني هم مي‌رود پيش امام و مي‌گويد سوسنگرد در حال سقوط است. امام كه دستور مي‌دهد شهر نبايد اشغال بشود فرمان را به نماينده خودشان كه مقام معظم رهبري بوده و آقاي فلاحي، جانشين ستاد مشترك مي‌دهد و آنها طي نشستي در اتاق جنگ خوزستان بحث مي‌كنند كه چه‌كار بايد كرد؟ در آن جلسه، مقام معظم رهبري، شهيد چمران، شهيد فلاحي، رحيم‌نژاد، داوود كريمي، حسن باقري و فرمانده لشگر 92 و استاندار خوزستان آقاي غرضي و شهيد فكوري فرمانده نيروي هوايي بحث مي‌كنند. شهيد باقري وضعيت دشمن و اشغال شهر را گزارش و نحوه آزادسازي شهر را نيز توضيح مي‌هد. حالا نقل قول اين جلسه را مقام معظم رهبري هم ظاهرا قبلا فرموده‌اند كه در آنجا براي شكست سوسنگرد برنامه‌ريزي مي‌كنند. نيروهاي سپاه سوسنگرد، سپاه اهواز، تيپ 2 دزفول، هوانيروز و نيروهاي شهيد چمران. هركسي هرچه داشته برمي‌دارد مي‌آورد روز بيست‌وپنجم حمله مي‌كنند و بيست‌وششم شهر آزاد مي‌شود. در ورود نيروهاي خودمان به صحنه‌ نبرد با دشمن (شهرسوسنگرد) چمران زخمي مي‌شود. او را عقب مي‌برند و عمليات تا آزادي شهر ادامه مي‌يابد. از سوي ديگر نيروهاي شهيد تجلايي كه داخل شهر بودند تصميم به مقاومت مي‌گيرند. حتي يك عهد مي‌بندند كه ما تا شهادت بجنگيم و از داخل شهر به تانك‌هاي عراقي حمله مؤثري انجام مي‌دهند. وقتي از دوطرف حمله مي‌شود سوسنگرد براي دومين‌بار آزاد مي‌شود و سومين‌بار از محاصره درمي‌آيد. عراقي‌ها از سوسنگرد فاصله‌ مي‌گيرند. البته خيلي زياد نبود. بارها تلاش كردند جاده‌ حميديه را بگيرند كه موفق نشدند. اين وضعيت كلي در بيست‌وشش آبان‌ماه سال 59 و مقدمه‌اي بود براي كار ما و ادامه عمليات و حركت به ‌سوي دشمن. انتهاي پيام
  • شنبه/ ۲۸ آبان ۱۳۹۰ / ۰۶:۴۸
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 9008-17414
  • خبرنگار : 71062