فريدون جنيدي در بزرگداشت فردوسي: براي ايراني هيچ چيزي گراميتر از شاهنامه نيست
فريدون جنيدي گفت: براي ايراني هيچ چيزي گراميتر از شاهنامه نبايد وجود داشته باشد. به گزارش خبرنگار فرهنگي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خراسان رضوي، عضو هيأت مديره بنياد فردوسي در مراسم بزرگداشت فردوسي كه از سوي بنياد فردوسي در تالار فردوسي مجتمع دكتر علي شريعتي جهاددانشگاهي مشهد برگزار شد، اظهار كرد: بزرگمهر از خورشيدهاي تابان فرهنگ ايرانزمين در همه زمانهاست و وي در كتابي به نام يادگار بزرگمهر، روزگار زندگي خود را نوشته است و سخنان ارزشمندي را در اين كتاب به يادگار گذاشته، مانند اين سخن كه ميفرمايد، گوهر بدون هنر خوار و زار است و روان به فرهنگ تندرست است. او افزود: زماني كه شاهنامه از پهلوي به پارسي ترجمه شد، چندان اين سخنان در اوج بود كه گردآورندگان شاهنامه آن را جزو شاهنامه آوردند و بعد از آن فردوسي اين سخنان را در شاهنامه سرود: گوهر بيهنر خوار و زار است و سست / به فرهنگ باشد روان تندرست جنيدي عنوان كرد: دو داستان در شاهنامه بسيار حائز اهميت است؛ نخست داستان ضحاك ستمگر است كه به ايرانيان ستم روا ميداشت و تمام كشتزارها و گلهها را نابود ميكرد و دستور ميداد كه جوانها را براي اژدها قرباني كنند. هنر خوار شد جادويي ارجمند / نهان راستي آشكارا گزند شده بر بدي دست ديوان دراز / به نيكي نبودي سخن جز دراز او به نقش مهم مادران ايراني در شاهنامه تأكيد كرد و افزود: فرانك فرزند خود را به كوهستان ميبرد و اين پسران تحت نظر كساني كه به يك شاخه از انديشه ديني ايراني به نام "كيش مهر" گرايش پيدا كرده بودند ،در دو زمينه پرورش مييابند؛ يكي در زمينه تن براي پهلواني و نيرومندي و ديگري در زمينه روان براي پايندگي تا براي مبارزه و ايستادگي با دشمنان ايرانزمين آماده شوند: "يكي مرد ديني بر آن كوه بود / كه از كار گيتي بي اندوه بود" او با بيان اينكه اين پسران بسيار بر نياكان خود ميباليدند، اظهار كرد: آنان نزد مادر ميآيند و از او درباره پدران خود ميپرسند و از او مي خواهند كه از راه دانش با آنان سخن بگويد و فريدون ميپرسد كه من كي هستم، پدرم چه كسي است و فرانك به او پشتگرمي ميدهد كه پدر تو مرد بسيار نيكي بود، او آبتين بود، تاريخ ميدانست و از ستم ضحاكيان گريزان شد. او را گرفتند و چو يوز بستند، در اينجا فردوسي يوز را مثال ميآورد؛ چون كسي كه بسيار نيرومند و پرشتاب باشد و اسير كردنش دشوار باشد، او را به يوز مانند ميكنند. عضو هيأت مديره بنياد فردوسي در ادامه افزود: فريدون به عنوان جوان ايراني ميخواهد كه داد ايرانيان را از ضحاك بگيرد و به جنگ او برود؛ اما مادر خردمندش، فرانك به او هشدار ميدهد كه هفت اقليم در اختيار ضحاك است و وقت آن نيست كه انتقام بگيري، بايد درنگ كني تا همه آن چيزي را كه براي پيروزي بر دشمن لازم است، فراگيري و در نهايت ميدانيد كه فريدون بر ضحاك پيروز ميشود. او به داستان دوم يعني سرگذشت سهراب پرداخت و گفت: رستم بعد از ازدواج با تهمينه به ايران برگشت و سهراب به دنيا آمد و زماني كه نيرومند و بزرگ شد، به نزد مادرش ميرود و از او نشان پدر را ميجويد و تهمينه مادر سهراب به او پاسخ ميدهد كه تو فرزند رستم و از دودمان زال و سام نريمان هستي: "جهان آفرين تا جهان آفريد / سواري چو رستم نديد" و يا "نبرده نژادي كه چنين بود/ نهان كردن از من چه آيين بود" جنيدي افزود: مادر پاسخ ميدهد به دو دليل نشان او را نگفتم، دليل اول اين كه اگر پدرت ميفهميد كه تو چنين فرزند پهلوان و نيرومندي شدي، تو را با خودش ميبرد و من اينجا دلتنگ ميشدم و دليل دوم آن اين بود كه اگر افراسياب ميفهميد كه تو فرزند رستم هستي، تو را ميكشت و من اينجا جگرسوخته ميشدم. او گفت: سهراب که آوازه پدر خود را شنيد، تصميم ميگيرد که ابتدا به ايران حمله کند و پدرش را به جاي کاووسشاه برتخت بنشاند و پس از آن به توران برود و افراسياب را سرنگون سازد. اينجا تهمينه خرد فرانك را به کار نميگيرد و سرانجام جرياني رخ داد که همواره اين داستان پرآب چشم را ميخوانيم و همه اندوهگين ميشوند كه چرا سهراب به دست پدر كشته شد. اين پژوهشگر اظهار کرد: بيچارگي روان ايرانيان را آزار ميدهد، وقتي كه بدبختي ايرانيان را فراميگيرد، از سرگذشت تاريخي و فرهنگي خود به دور ميافتند. او ادامه داد: بعد از شكست از اعراب، گروهي از ايرانيان اسلام را پذيرفتند؛ اما پس از رفتار زشت بنياميه و بنيعباس دريافتند که آنان آنگونه که شايسته است، با ايراني برخورد نکردند. ايرانيان كم كم با خود انديشيدند كه ما چه بوديم و چه شديم و اين يک پژوهش تاريخي است، وقتي كه تمامي اين پرسشها براي ايراني بزرگوار محمد بن عبدالرزاق طوسي کنارنك خراسان بود پيش ميآيد و او دلش ميسوزد و ميگويد ما چه بوديم و چه شديم. جنيدي گفت: فردوسي در آغاز شاهنامه اين داستان را روشن بيان ميكند و محمد بن عبدالرزاق طوسي را به دانش و هنر و خردمندي ميسرايد و تحسين ميكند و كساني كه به فرمان محمد بن عبدالرزاق طوسي شاهنامه را ترجمه كردند، نامشان خوشبختانه در پيشگفتار شاهنامه ابومنصوري باقي مانده. اين چهار نفر موبد بودند با نامهاي "شادان برزين از طوس"،" موبد ماهور خورشيد نيشابور"، "موبد يزدان داد از سيستان" و يک پهلوان بزرگ خراساني به نام "ماخ" که مرزبان هرات بود که اين کار عظيم را انجام دادند. او در ادامه خاطرنشان کرد: محمد بن عبدالرزاق طوسي وزير خردمندي به نام "ابومنصور معمري" داشت. او دريافته بود که ايران يک نياز فرهنگي بزرگي دارد و آن نياز شناخت خود است و اينکه ما کي هستيم و نياکانمان چه کساني بودند. وي به صحنه جنگ ميان رستم فرخزاد و سعد بن ابي وقاص اشاره کرد و گفت: اين صحنه جنگ بسيار شگفتانگيز است، داستان از اين قرار است که رستم يک شمشير به گردن اسب سعد ميزند و وي را به زمين مي اندازد و پس از آن رستم نيز از اسب خود پياده ميشود و ميگويد اين آيين جوانمردي و مردانگي نيست که همرزم من پياده باشد و من سواره؛ اما همان همرزم خاک در چشم رستم ميپاشد و رفتاري ناجوانمردانه را انجام ميدهد. جنيدي تأکيد کرد: من طلوع يک سپيده زيبا در آسمان فرهنگ ايران و در جان و روان ايراني ميبينم که يک گرايش عميق با فرهنگ خودش دارد و شاهنامه فردوسي نماد و آيينه بزرگ فرهنگ نياکان ماست. در اين مراسم، عليرضا سليماني، بازمانده موسيقي بخشي خراسان، به اجراي برنامه پرداخت و در ادامه گروه موسيقي اميدوار موسيقي "اي وطن" را اجرا كردند. همچنين عبدالكريم تمنا از افغانستان، شعري درباره فردوسي خواند. انتهاي پيام