پيام وزير ارشاد براي روز بزرگداشت عطار
سيدمحمد حسيني - وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي - به مناسبت 25 فروردينماه، روز بزرگداشت عطار نيشابوري، پيامي صادر کرد. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، متن پيام وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي به شرح زير است: «بسم الله الرحمن الرحيم «هوالعليم» آفرين جانآفرين پاک را / آنکه جان بخشيد و ايمان خاک را عرش را بر آب بنياد او نهاد / خاکيان را عمر بر باد او نهاد روح را در صورت پاک او نمود / اين همه کار از کفي خاک او نمود عقل سرکش را به شرع افکنده کرد / تن به جان و جان به ايمان زنده کرد هنوز از کوچههاي شهر نيشابور بوي عطر ميآيد، همان شهري که چون عطار ميزايد! چه بوي عطر ميآيد هنوز از کوچهها، پسکوچههاي شهر نيشابور! که عطرآگين تني کردست عبور، زين کوچهها در روزگاري دور! اما باز هم عطري ز ياد يار ميآيد. و بوي عشق ميآيد هنوز از آن گذرگاهي که عطار آن بهين مرد خدا طي کرد. طي کرد او به توفيق ولايت هفت شهر عشق را زيرا که تنها شيعه ميداند علي را افضل آنام: علي القطع افضل ايام او بود / علي الحق حجهالاسلام او بود و بگذاريد روشنتر بخوانم شعرهاي يک قلندر را علي القطع افضل ايام علي بود / علي الحق حجهالاسلام علي بود و باز اينگونه آوردست، نخست مظلوم عالم را: خواجه حق پيشواي راستين / کوه حلم و باب علم و قطب دين ساقي کوثر امام رهنماي / ابن عم مصطفي شير خداي مرتضاي مجتبي جفت بتول / خواجه معصوم داماد رسول مقتدا بيشک به استحقاق اوست / مفتي مطلق عليالاطلاق اوست آري آري مقتدا بيشک به استحقاق اوست / مفتي مطلق عليالاطلاق اوست و نيز اثني عشر بودن در اين ابيات معلوم است در مدح حسين بن علي گويد: اي گوهر کان فضل و درياي علوم / وز راي تو درّ درج گردون منظوم بر هفت فلک نديد و بر هشت بهشت / نه چرخ چو تو پيشرو ده معصوم درياي موّاج و شب داج و گردابي لاعلاج، تقيه را دارج و رايج نموده بود که کجا دانند حالش را سبکباران ساحلهاي امروزين! گر تو لاف از عقل و از لُب ميزني / پس چرا دم در تعصب ميزني تعصبي که طلاي وعده محمود غزنوي را به نقره حرمان فردوسي بدل نمود. بسا سخن عطار نقد تعصب بر باور حاکم بر آن روزگار باشد. روزگاري که در اثر تخاصم همکيشان فرقهپرست متعصب، آنچنان بر علويان سخت گرفتند که بيشتر کوه پناهگاهشان بود و يا سري بريده بر نيزه، نشانشان! و شايد حمله مغول تاوان آن بيرحميها! و نيشابور ابرشهر آن روزگار سزاوار آن هم جفا نبود. چون تو مشغولي به جويايي عيب / کي کني شادي به زيبايي غيب اولاً از عيب خلق آزاد شو / پس به عشق غيب مطلق شاد شو و اين ترادف عيب و غيب بر سبيل تصادف نيست! به قول خواجه شيراز: به پير ميکده گفتم که چيست راه نجات / بخواست جام مي و گفت عيب پوشيدن گرچه به نظر نقض غرض ميرسد اگر در بيان شخصيتي چونان عطار، کلام در چنبره تکلف و در دايره تصنع گرفتار آيد و مخاطب به ثقل سخن در آزار، که عطار انقلابي بود در گفتار! ليکن، در محضر اديبان تلميح جايز آمد؛ وگرنه آن بزرگمرد، آن ابرشاعر، مرغ کلام را براي چيدن دانههاي درشت، در دام درباريان شعرپرست، نکشت! شيخ فريدالدين عطار نيشابوري، شعر و شرع و عرش را برخاسته از هم ميديد و آن را براي اصلاح جامعه و سيطره بر فرهنگ عمومي ميخواست و نه به منظور گرفتن صله، سخن ميآراست. علم دين فقه است و تفسير و حديث و اين علم را اينگونه ميديد: اين سه علم پاک را مغز نجات / حسن اخلاقست و تبديل صفات و چون ميدانست به ذريعه اين شيوه رقيمه، کلامش در ذهن مخاطب بيشتر اثر ميگذارد و ماندگاري دارد. بدين سياق، درس اخلاق به مردم مشتاق داد. شاعرم مشمر که من راضي نيم / مرد حالم شاعر ماضي نيم عيب از شعر است و اين اشعار نيست / شعر را در چشم من مقدار نيست تو مخوان شعرش اگر خوانندهاي / ره به معني بر اگر دانندهاي و اين رهنمودي است به معدود شاعران فرمپرست امروزين! شايد يکي از دلايل مهم استادان شعرآشناي عرصه ادبيات در صدور حکم جفاورزانهاي به فرزانهاي چونان عطار که شعر او آغاز ولگرديهاي شعري است، همين ابزار دانستن شعر است در نگاه آن فريد، که آنچه ميديد، پلي بود که از مجاز شعر راهي به سوي راز حقيقت باز ميکرد. که «المجاز قنطره الحقيقه» فرمود: نظم من خاصيتي دارد عجيب زانکه هر دم بيشتر بخشد نصيب گر بسي خواندن ميسر آيدت / بيشکي هر بار خوشتر آيدت طبيب بود. چندي به مداواي بيماران روزگار سپري ميکرد به قصد علاج جسم و درمان درد! اگر به سخن حضرتش استناد کنيم درمانگاه معظمي داشت. به داروخانه پانصد شخص بودند که در هر روز نبضم مينمودند اگر حکايت عطار و درويش مجذوب صحت داشته باشد که گوياي جان آگاه اوست که به تلنگري از دوست، پوست انداخت و پوستيننشين شد و اگر جز اين است که سالک بوده است. روشن است که اين شوريده را علاج تن، ارضا نميکند و مقبول نميافتد. بقول لسانالغيب طبيب راهنشين درد عشق نشناسد / برو به دست کن اي مردهدل، مسيحدمي و اينگونه، طبيب جسماني، حبيب روحاني شد تا اگر در زمان حيات روزانه پانصد شخص را مداوا ميکند، از آن پس تا هميشه هزاران هزار دل بيمار را به نسخه عرفان، درمان کند. نظم من خاصيتي دارد عجيب / زانکه هردم بيشتر بخشد نصيب گر بسي خواندن ميسر آيدت / بيشکي هر بار خوشتر آيدت کوتاه کنم قلم، درازست سخن! کاش ميشد بيشتر در باب معنا حرف زد؛ کاش ميشد بيشتر از کنه شعري ياد کرد؛ کاش ميشد بيشتر مقصود شاعر را شکافت؛ کاش ميشد بر سويداي دل او دست يافت! به اجتناب از اِطناب به منطقالطيرش اشارهاي ميکنم در حاليکه باورم اينست مثنوي طيورنامه محاق کربلاي سالار شهيدان است. آغاز سخن را نوش کنيم و نه گوش! مرحبا اي هدهد هاديشده / در حقيقت پيک هر واديشده اي به سرحد سبا سير تو خوش / با سليمان منطقالطير تو خوش يکان يکان مرغکان را خطاب و عتاب ميکند و حرف را پر پيچ و تاب، تا آنجا که: هدهد آشفته دل پر انتظار / در ميان جمع آمد بيقرار حلهاي بود از طريقت در برش / افسري بود از حقيقت بر سرش گفت: اي مرغان منم بيهيچ ريب / هم بريد حضرت و هم پيک غيب هم ز هر حضرت خبردار آمدم / هم ز فطرت صاحب اسرار آمدم آن که بسمالله در منقار يافت / دور نبود گر بسي اسرار يافت چون منم مشغول درد پادشاه / هرگزم دردي نباشد از سپاه ليک با من گر شما همره شويد / محرم آن شاه و آن درگه شويد وارهيد از ننگ خودبيني خويش / تا کي از تشوير بيديني خويش هرکه در وي باخت جان، از خود برست / در ره جانان ز نيک و بد برست جان فشانيد و قدم در ره نهيد / پايکوبان سر بدان درگه نهيد و خود نيز واعظ متعّظ بود. عطار طيار شد. تاريخ گواه است که بسياري پيش از شنيدن صداي طبل وحشيانه مغول در فرسنگها پيش از نيشابور، گريختند و آبروي قلندري ريختند؛ اما عطار آنچه ريخت، خوني بود که در همراهي با مردمانش، تن نازنينش را سرخ کرده بود. هنيئاً لک شراب شوق و مستي / که چون مرغان ديگر نيک رستي و بدينسان به دست مغولي وحشي به شهادت رسيد و جامه عارف عالم عامل در بر کشيد. به اين بعد منطقالطير و آفرينندهاش بيشتر بپردازيم و نگاهي از سر معرفت بر آن بيندازيم. يادش تا هميشه زنده باد و افکارش در بسيط خاک فراکنده چگونه شکر کنم اينکه سهم دارم من، در اين همايش پرشور و اين نگاه ظريف و از سهامداران اين شرکت معنوي به هر ميزان سهم، سپاسگزارم و اميدوارم اين همايش به تعميم عرفان اجتماعي و حصول اجتماع عرفاني منتهي گردد؛ تا آنجا که ميبايد و ميشايد! توفيق، رفيق طريق عزت و اعتبار يکايک شما گراميان باد. و آخر دعوانا ان الحمد لله ربالعالمين» انتهاي پيام