بازخواني گفتوگو با پيشكسوت تعزيه «جز براي امام حسين (ع) نخواندم»
ميرزا علي ميگويد: «بيش از 50 سال است كه تعزيهخواني ميكنم. هر وقت دلم ميگيرد به اتاقم ميروم و گريه ميكنم كه چرا زود پير شدم و چرا تعزيه زود فراموش شد.» مرشد ابوالحسن ميرزاعلي سال 1325 در چهار راه سيروس متولد شده و به اعتقاد خودش ذاتا بچه تهران است و هفت – هشت پشتش در "تكيهدولت" تعزيهخوان بودهاند. اين پيشكسوت تعزيهخواني در گفتوگويي در آستانهي روزهاي عاشورا و تاسوعاي حسيني سال 86 با خبرنگار تئاتر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، توضيح داد كه «بين تعزيهخوانان رسم است كه از همان نوزادي، فرزندانشان را با "علياصغر" خواني وارد اين هنر ميكنند و با اين رسم، تعزيه از پدر به پدر و پسر به پسر منتقل ميشود. به همين دليل بود كه من هم از همان ابتدا فرزندانم را به مراسم تعزيهخواني ميبردم، بر تن آنها لباس ميپوشاندم و به جاي "علياصغر" در تعزيه جايگزين ميكردم.» او معتقد است كه تعزيهخوانان نسل تكيهدولت به واسطه خانواده ميرزاعلي تا به امروز ادامه پيدا كرده است. ميرزاعلي توضيح ميدهد: «در تهران دستهي "حاج سيد محمد"، "سيد حسن" و "پدر" من "مرشد ميرزاعلي" معروفترين تعزيهخوانان بودند و همه آنهايي كه امروز "تعزيه" ميخوانند، شاگردهاي پدرم و "باباجونم" من بودهاند. خودم هم بعد از بچهخواني در تعزيهها در كنار پدرم از 20 سالگي نوازندگي "ترومپت" را آغاز و در كنارش پردهخواني هم ميكردم، اما اين روزها بيشتر از "تعزيه" به پردهخواني مشغول هستم.» او با بيان اينكه از همان كودكي با امام حسين (ع) بزرگ شده است ادامه ميدهد: «حتي اگر امسال مجلس تعزيهاي برپا ميكردم، نوهام دخترم را كه نوزاد است، بهعنوان علياصغر در مجالس تعزيه ميبردم. به دليل اينكه "تعزيه" در خانواده ما بيشتر از 200 سال سابقه دارد.» او با يادآوري خاطراتي كه پدر و پدربزرگش از تعزيههاي "تكيهدولت" تعريف ميكردند، ميگويد: «تعزيه هنر سختي است. در آن اتفاقهاي مختلفي ميافتد. اسب رم ميكند، شمشير در ميرود، صندلي ميافتد و همه اينها براي تعزيهخوان و تماشاگران خطر دارد. يادم هست "باباجونم" تعريف ميكرد، كه در يكي از مجالس "تعزيهخواني" تكيهدولت ـ كه شاه هم براي ديدن آن آمده بود ـ هميشه رسم بود كه در ظهر عاشورا و در مجلس "تعزيه" مخصوص اين روز يك عروسك را به جاي "علياصغر" زير كاه ميگذاشتند تا زمانيكه دشمن حمله ميكرد و شمر علياصغر را شهيد ميكرد. آن سال يك زني كه بچهاش هرسال بعد از تولد ميمرد، پيش معينالبكاء تعزيه ميآيد و از او تقاضاي كمك ميكند. باباجان من كه معينالبكاء آن تعزيه بود به زن ميگويد: «امسال بچهات را در مراسم ظهر عاشورا به جاي عروسك علياصغر بگذار» و زن همينكار را ميكند. اما آنها يادشان ميرود كه به نقشخوان "شمر" بگويند، بچهي زير كاه واقعي است. مثل هرسال شمر به آن صحنه ميرسد، شمشيرش را ميكشد، زير كاه فرو ميكند و ناگهان صداي گريه بچه درميآيد و نقشخوان كه ترسيده نمايش را رها ميكند. همين موقع معينالبكاء متوجه ميشود و به او اخطار ميدهد كه تعزيه را ادامه بدهد. اما مجلس تعزيه ظهر عاشورا با شيون و زاري مردم از هم ميپاشد، حتي خبر به شاه هم ميرسد و او معينالبكاء را تهديد ميكند. اما باباجونم به آنها ميگويد: «من 80 سال است كه ياحسين ميگويم و شك نكنيد كه اين بچه را به سلامت از امام حسين (ع) بازپس ميگيرم.» پس به اشاره معينالبكاء همه به نماز ميايستند و او از امام حسين (ع) ميخواهد كه زحمت 80 سال تعزيهخوانياش را اينگونه پس ندهند. وقتي قنداق را برميدارند متوجه ميشود كه بچه سالم است و جاي ضربههاي شمشير بخيهي سبزرنگي ديده ميشود.» مرشد ميرزاعلي به ايسنا يادآور ميشود كه آن زمان اين اعتقادها وجود داشته و ما به چشم ديديدم كه بيمار سرطاني شفا گرفت، مرد كور در مجلس تعزيه بينا شد. ولي ما هرچه بگوييم فكر ميكنند كه دروغ است و ميخواهيم تبليغ كارمان را بكنيم به خصوص كه نسل امروز با مردمان آن روزگار خيلي فرق كرده است.» اين تعزيهخوان قديمي كه سهسالي است ديگر نميخواند در پاسخ به باورهاي تعزيهخوانان اعتقادش را اينگونه مطرح ميكند كه «همه اينها بستگي دارد به اينكه تعزيهخوان از چه كسي ياد گرفته باشد و پدرش چه كسي باشد. يادم است در بچگي صداي خوبي داشتم و براي امام حسين (ع) ميخواندم . پدرم هم گفته بود، اگر غير از حسين (ع) براي كسي بخواني، حلالت نميكنم. يك روز در محلهمان مجلس شادي بود و همسايهها به من گفتند كه تو كه صداي خوبي داري بيا براي ما بخوان و مجلسمان را گرم كن و من هم خواندم. همه لذت بردند و تشويق كردند. همانروز يكي از همسايهها پدرم را در خيابان ديد و داستان را براي او تعريف كرد و كلي هم از صداي خوش من براي او وصف كرد. اما شب كه پدر به خانه آمد كمربند را كشيد و آنقدر زد كه ديگر جز براي امام حسين (ع) نخواندم.» مرشد ادامه ميدهد: «من از 20 سالگي كتك خوردم و تعزيه اجرا كردم. هنوز هم با وجود سن بالا همين يك لقمه نان را براي امام حسين (ع) درميآورم. زيراكه همهكس ما امام حسين (ع) است و حتي اگر قرار باشد يكنفري تعزيه بخوانم و زندگيام را بگذرانم اينكار را انجام ميدهم.» او كه بالاترين طبقه خانهاش را به جايگاه وسايل تعزيهخواني و پردهخواني اختصاص داده است. در هر گوشه از اتاقش يكي از وسايل تعزيهخواني را قرار داده و بر ديوارهاي اتاقش پردههاي قديمي نقالي نصب كرده است و خودش ميگويد: «اين طبقه مخصوص امام حسين (ع) است. حتي آنقدر برايم اهميت دارد كه از اتاق زن و بچهام بالاتر است، تا مردم باور كنند كه من چه ميگويم و براي چه كسي اينكار را انجام ميدهم.» وقتي از او درباره حمايتهاي دولت و مراكز هنري براي اجراهاي تعزيه و پردهخواني ميپرسيم، بر اين نكته تاكيد دارد كه «جز امام حسين (ع) هيچكس حامي ما نيست. البته قرار بود وزارت ارشاد يك حقوق ناچيزي براي ما در نظر بگيرد ولي هنوز هيچچيز معلوم نيست و اين مبلغ هم براي ما فايدهاي ندارد. البته ما كه تا الآن لنگ نماندهايم از اين به بعد هم زحمت ميكشيم و روزگارمان را ميگذرانيم. اما بايد قديميها زنده شوند و تعزيه بخوانند تا اين روزها قدر ما را بدانند.» مرشد با بيان اينكه امروز بهايي به تعزيه و تعزيهخواني داده نميشود، توضيح ميدهد: «امروزه با حلب و آهن و وسايلي از اين دست اسباب تعزيه درست ميكنند، پس ديگر كسي نميآيد، سه ميليون تومان پول بابت شمشير و سپر من كه ميراث تكيهدولت است بدهد. اينروزها تعزيه اصالت ندارد و آنهايي هم كه خاكخورده اين هنر هستند، پشتوانهاي براي كاركردن ندارند. درحاليكه من 42 سال پيش با 100 تكتوماني، دو تا جعبه شيريني و دو كله قند نزد گنجي رفتم، تا اين پردهاي كه امروز بر ديوار نصب است براي من نقاشي بكند. اما امروز اين خبرها نيست. آنزمان مردم سرگرمي ديگري نداشتند، پس از تعزيه لذت ميبردند و براي آن نذر ميكردند. يادم است مردم علاوه بر پولي كه در مجالس تعزيه ميدادند، گوني گوني قند و چاي و شكر ميآوردند و با وجود آنكه شهرباني اذيت ميكرد، پرده را پاره ميكرد و مجلس تعزيه را به هم ميزد. اما مردم اعتقاد داشتند و براي تعزيه ميآمدند. آنزمان در تكيههايي كه ما اجرا ميرفتيم تا هفت خيابان آنطرفتر را از شلوغي جمعيت ميبستند و تعزيهخوانهاي درجه يك براي مردمي كه هميشه تشنه بودند مجالس تعزيه اجرا ميكردند. روز عزا مجالس تعزيه مخصوص عزاداري اجرا ميكرديم و در روزهاي شادي و عيد تعزيههاي شاد را ميخوانديم.» مرشد با تاسف ميگويد: «اي كاش مسوولان جايي را مهيا ميكردند تا ما در طول سال براي آنهايي كه دوست دارند و اعتقاد دارند تعزيه اجرا كنيم. البته چندوقت پيش قرار بود تالار سنگلج را تعمير كنند و در اختيار تعزيه بگذارند، زيراكه تعزيه مادر همه هنرها است.» مرشد ميرزاعلي در پايان بر اين موضوع تاكيد ميكند كه همهي آنچه گفته است تاريخ دارد و اينگونه سخن خود را به پايان ميرساند: «باباجونهاي ما همه اين وقايع را نوشته ثبت كردهاند و اميدوارم كه باز هم روزي برسد كه تعزيه به جايگاه واقعي خودش برگردد، زيرا كه اين تعزيه براي امام حسين (ع) است. هر كجا سه مرتبه بگويي يا حسين، امام حسين (ع) در آن مجلس عزاداري حاضر ميشود.» انتهاي پيام